متن درس
تحلیل و تبیین فلسفه توحیدی و تشخص در حکمت اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۳۹)
مقدمه: بازاندیشی در هستیشناسی توحیدی
حکمت اسلامی، بهسان دریایی ژرف و بیکران، در پی تبیین حقیقت هستی و رابطه آن با ذات باریتعالی است. درسگفتار شماره ۱۰۳۹، که محور این نوشتار است، با نگاهی نقادانه به نارساییهای تاریخی در تبیین مفاهیم بنیادین فلسفی، بهویژه تشخص و هستیشناسی توحیدی، میپردازد. این درسگفتار، با تأکید بر محوریت حقیقت وجود و تمایز ذات حق از ظهورات آن، به بازسازی مفاهیم فلسفی در چارچوبی شفاف و توحیدمحور دعوت میکند.
بخش یکم: چیستی تشخص در فلسفه توحیدی
نارساییهای تاریخی در تبیین مفاهیم فلسفی
فلسفه اسلامی، بهسان باغی کهن، گاه در سایه ابهامات مفهومی، از شفافیت لازم در تبیین مرزهای هستیشناختی محروم مانده است. یکی از چالشهای بنیادین این فلسفه، خلط مفاهیمی چون وجود، ماهیت، تعین، و تشخص است که به تشتت آراء و اختلافات دامن زده است. این نارسایی، ریشه در عدم وضوح در ساختار هستیشناختی دارد که مانع از حفظ حدود و قواعد مفاهیم شده است. ضرورت بازسازی فلسفه بر پایهای شفاف و وجودمحور، از این منظر، بیش از پیش آشکار میگردد.
درنگ: نارسایی در تبیین مفاهیم فلسفی، بهویژه خلط وجود و ماهیت، ضرورت بازسازی فلسفه اسلامی بر پایه هستیشناسی توحیدی را برجسته میسازد. |
هستی استوار بر حقیقت وجود
هستی، چونان جویباری که از چشمهای زلال سرچشمه میگیرد، بر حقیقت وجود استوار است. این حقیقت، ذاتدار و به نام حق شناخته میشود که نه فعل غیر است و نه در ذات خود کثرتی میپذیرد. ظهورات، که افعال حقاند، فاقد ذات مستقلاند و وجودشان به ذات فاعل بازمیگردد. این اصل، بنیان فلسفه توحیدی را تشکیل میدهد که در آن، همه هستی، جلوهای از وجود حق است.
درنگ: هستی، بر حقیقت وجود استوار است که ذاتدار و مختص حق است؛ ظهورات، افعال حقاند و ذات مستقل ندارند. |
تمایز ذات حق و ظهورات
حق، چونان خورشیدی بیغروب، ذاتی مستقل دارد و فعل غیر نیست. در مقابل، ظهورات، چون سایههایی که از نور او پدید میآیند، فاقد ذاتاند و وجودشان به فاعل بازمیگردد. این تمایز، از اصول بنیادین هستیشناسی توحیدی است که هرگونه خلط میان ذات الهی و مخلوقات را نفی میکند. ظهورات، نه عين حقاند و نه از او جدا، بلکه جلوههای فعل او در ظرف هستیاند.
درنگ: حق، ذاتدار و غیرفعل است؛ ظهورات، افعال حقاند و فاقد ذات مستقل. |
تشخص بهمثابه صفت وجود
تشخص، چونان لباسی که بر قامت وجود دوخته شده، صفتی است که به حقیقت وجود تعلق میگیرد. برخلاف دیدگاههای سنتی که تشخص را به فاعل یا جزء تحلیلی نسبت میدادند، در فلسفه توحیدی، تشخص به تمامی اوصاف و لوازم وجود وابسته است. تعین، به صفات وجود بازمیگردد و نه به ماهیت، و تمیز، مفهومی ذهنی است که در برابر حقیقت وجود رنگ میبازد.
درنگ: تشخص، صفت وجود است و به تمامی اوصاف، لوازم، و خصوصیات یک شیء در ظرف وجود وابسته است. |
نقد خلط مفاهیم در فلسفه سنتی
فلسفه سنتی، گاه بهسان کاروانی گمگشته در کویر مفاهیم، دچار خلط میان وجود، ماهیت، تعین، و تمیز شده است. نسبت دادن تمیز به مفهوم، تعین به ماهیت، و تشخص به وجود، بدون تبیین دقیق، به اختلافات و ابهامات دامن زده است. این خلط، به تشتت آراء و توجیهات نادرست منجر شده که فلسفه اسلامی را از شفافیت لازم محروم کرده است.
درنگ: خلط مفاهیم وجود، ماهیت، تعین، و تمیز در فلسفه سنتی، ضرورت بازتعریف دقیق این مفاهیم را برجسته میسازد. |
جمعبندی بخش یکم
بخش یکم، با تبیین چیستی تشخص و جایگاه آن در هستیشناسی توحیدی، بر ضرورت بازسازی فلسفه اسلامی بر پایه وجودمحوری تأکید کرد. تشخص، بهمثابه صفت وجود، نه تنها به فاعل، بلکه به تمامی اوصاف و لوازم هستی وابسته است. نقد نارساییهای تاریخی و خلط مفاهیم، راه را برای فلسفهای شفاف و توحیدمحور هموار میسازد.
بخش دوم: نقد دیدگاههای سنتی و بازسازی فلسفه توحیدی
نقد دیدگاه ملاصدرا در تبیین تشخص
ملاصدرا، چونان معماری که کوشیده بنایی کهن را بازسازی کند، در اسفار اربعه (جلد دوم، صفحه ۱۲) تلاش کرده است تا دیدگاههای پیشین را با تأکید بر وجود توجیه کند. او تشخص را به فاعل نسبت میدهد و با قیاسی منطقی میکوشد نشان دهد که فاعل، بهواسطه افاده وجود، تشخص را نیز ایجاد میکند. با این حال، این قیاس، چونان پلی شکننده، از جامعیت لازم برخوردار نیست. تشخص، صفت وجود است و نه صرفاً نتیجه فاعل؛ وجود، پیشنیاز تشخص است و تمامی اوصاف و لوازم هستی در آن دخیلاند.
درنگ: قیاس ملاصدرا در نسبت دادن تشخص به فاعل، ناقص است؛ تشخص، صفت وجود است و به تمامی اوصاف هستی وابسته است. |
نقد وجود مشترک و خیالانگاری مخلوقات
برخی دیدگاهها، مخلوقات را چونان سایههای خیالی یا وهمانگارانه توصیف کردهاند که وجودی حقیقی ندارند. این دیدگاه، بهسان توصیف باغی سرسبز بهعنوان سرابی بیریشه، از واقعیت ظهورات الهی غافل است. مخلوقات، ظهورات حقاند و نه خیال یا وهم. وجود، مختص حق است و مخلوقات، جلوههای فعل او در ظرف هستیاند.
درنگ: مخلوقات، ظهورات حقاند و نه خیال یا وهم؛ وجود، مختص حق است و ظهورات، فاقد ذات مستقلاند. |
نقد عينیت با خدا و ضرورت ادب مع الله
برخی ادعاهای عرفانی، چونان بادهایی که در کویر حقیقت میوزند، مخلوقات را عين خدا دانستهاند. این دیدگاه، نه تنها به انحراف در معرفت توحیدی منجر شده، بلکه با بیادبی در نسبت با ذات الهی، حرمت و عظمت او را نادیده گرفته است. ائمه معصومین علیهمالسلام، در مناجاتها و دعاها، با ادب و فروتنی با خدا سخن گفتهاند و الگویی بیبدیل از معرفت و حرمت ارائه کردهاند. معرفت به خدا، چونان گوهری درخشان، به اندازه ادب انسان در برابر اوست.
درنگ: ادعای عينیت مخلوقات با خدا، انحراف از توحید است؛ معرفت الهی، با ادب و حرمت در برابر ذات حق پیوند دارد. |
اسما و صفات الهی و تشخص
اسما و صفات الهی، چونان نوری که از ذات حق ساطع میشود، تشخصات وجود حقاند. این صفات، مانند رحمن، رحیم، و کریم، امکان قرب و وصول انسان به خدا را فراهم میکنند. انسان، با تأمل در این اسما و تطبیق تشخص خود با هستی، به معرفت و قدرت وجودی دست مییابد.
درنگ: اسما و صفات الهی، تشخصات وجود حقاند و راه قرب انسان به خدا را هموار میسازند. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با نقد دیدگاههای سنتی و تأکید بر بازسازی فلسفه توحیدی، بر تمایز وجود حق و ظهورات مخلوقات تأکید کرد. نقد قیاس ملاصدرا، نفی خیالانگاری مخلوقات، و تأکید بر ادب مع الله، از محورهای اصلی این بخش بود. اسما و صفات الهی، بهعنوان تشخصات وجود حق، راهگشای سلوک عرفانی و فلسفیاند.
بخش سوم: تشخص و سلوک وجودی
تشخص و جامعیت هستی
تشخص، چونان آینهای که تمامی هستی را در خود بازمیتاباند، به فاعل، قابل، زمان، مکان، و تمامی اوصاف و لوازم وجود وابسته است. این جامعیت، تشخص را از تقلیل به یک عنصر، مانند فاعل، بازمیدارد. همانگونه که در بازی بامیه، برداشتن بخشی از آن کل را تحت تأثیر قرار میدهد، تشخص نیز به تمامی هستی یک شیء وابسته است و جدایی هر جزء، کل آن را متلاشی میسازد.
درنگ: تشخص، به تمامی اوصاف و لوازم هستی وابسته است و جدایی هر جزء، کل آن را تحت تأثیر قرار میدهد. |
تشخص و قدرت وجودی
انسان متشخص، چونان کوهی از طلا که تمامی هستی را در خود جای داده، با تطبیق تشخص خود با هستی، به قدرتی وجودی دست مییابد. عارف حقیقی، با عبور در تشخصات هستی، آینده را میبیند و به معرفتی ژرف دست مییابد. این قدرت، نتیجه خودشناسی و هماهنگی با حقیقت وجود است.
درنگ: انسان متشخص، با تطبیق خود با هستی، به معرفت و قدرت وجودی دست مییابد. |
محبوبین، محبین، و نژادین
انسانها در مراتب تشخص، چونان کوههایی با رگههای متفاوت، به محبوبین، محبین، و نژادین تقسیم میشوند. محبوبین، مانند کوهی از طلا، ذاتاً متشخص و کاملاند. محبین، با سلوک و اکتساب، به کمال میرسند. نژادین، بهواسطه استعدادهای ژنتیکی، از توانمندیهای خاص برخوردارند. اولیاء خدا، با عشق و نه برای کسب کمال، اعمال خود را انجام میدهند.
درنگ: محبوبین، ذاتاً متشخصاند؛ محبین، با اکتساب به کمال میرسند؛ و نژادین، بهواسطه استعدادهای ژنتیکی توانمندند. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تأکید بر جامعیت تشخص و نقش آن در سلوک وجودی، نشان داد که انسان متشخص، با هماهنگی با هستی، به معرفت و قدرت دست مییابد. تمایز میان محبوبین، محبین، و نژادین، مراتب گوناگون تشخص را آشکار ساخت. اولیاء خدا، با عشق و ادب، الگویی برای سلوک توحیدی ارائه میدهند.
بخش چهارم: نقد فقه عامیانه و جمع تبرئی
نقد جمع تبرئی در فلسفه و فقه
جمع تبرئی، چونان تلاشی برای آشتی دادن متضادها بدون تبیین دقیق، در فلسفه و فقه به توجیهات نادرست منجر شده است. در فلسفه، این روش به خلط مفاهیم و در فقه، به توجیهات عامیانه، مانند منع معامله نجاسات به دلیل نجاست، انجامیده است. نجاست، مانع معامله نیست؛ ارزش و منفعت، معیار است. معاطات، در همه ابواب فقه، از نکاح تا طلاق، معتبر است و نیازی به توجیهات غیرمنطقی ندارد.
درنگ: جمع تبرئی، در فلسفه و فقه، به توجیهات نادرست منجر شده؛ تبیین دقیق مفاهیم، راهگشای شفافیت است. |
مثالهای فقهی و ضرورت عقلانیت
برخی توجیهات فقهی، مانند منع معامله نجاسات به دلیل نجاست، چونان بنایی سست، از عقلانیت لازم برخوردار نیست. نجاست، مانع معامله نیست؛ آنچه اهمیت دارد، منفعت و ارزش است. مثال شیخ انصاری، که با تأیید معاطات در نکاح، به انعطاف فقه در برابر عرف اشاره دارد، نشاندهنده ضرورت بازنگری در توجیهات عامیانه است.
درنگ: نجاست، مانع معامله نیست؛ ارزش و منفعت، معیار است. معاطات، در همه ابواب فقه معتبر است. |
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با نقد جمع تبرئی و توجیهات عامیانه در فقه و فلسفه، بر ضرورت تبیین دقیق و عقلانی مفاهیم تأکید کرد. نفی موانع غیرمنطقی، مانند نجاست در معامله، و تأیید معاطات، راه را برای فقهی پویا و فلسفهای شفاف هموار میسازد.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با بازنویسی درسگفتار شماره ۱۰۳۹، کوشید تا مفاهیم بنیادین فلسفه توحیدی و تشخص را در چارچوبی علمی و دانشگاهی تبیین کند. تشخص، بهمثابه صفت وجود، به تمامی اوصاف و لوازم هستی وابسته است و از تقلیل به فاعل یا هر عنصر دیگر بازمیماند. تمایز ذات حق و ظهورات، نفی خیالانگاری مخلوقات، و تأکید بر ادب مع الله، از اصول بنیادین این فلسفهاند. نقد نارساییهای تاریخی و توجیهات عامیانه، راه را برای بازسازی فلسفه اسلامی بر پایهای توحیدمحور هموار میسازد. انسان متشخص، با تطبیق خود با هستی، به معرفت و قدرت وجودی دست مییابد و در سلوک توحیدی، به قرب الهی نائل میگردد.
با نظارت صادق خادمی |