متن درس
کاوشی در مفاهیم هیولا، صورت و تشخص در فلسفه توحیدی: بازخوانی درسگفتار شماره ۱۰۴۱
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۴۱)
دیباچه
در گستره حکمت اسلامی، مفاهیم هیولا، صورت و تشخص چونان گوهرهایی درخشان، بنیانهای هستیشناسی توحیدی را شکل میدهند. این مفاهیم، که ریشه در سنتهای فلسفی پیشین دارند، در پرتو معارف قرآنی و عرفانی، نیازمند بازخوانی و بازسازیاند تا از قید محدودیتهای ارسطویی رها شده و در چارچوبی توحیدی بازتعریف شوند. درسگفتار شماره ۱۰۴۱ استاد فرزانه قدسسره، با نگاهی نقادانه به آرای فلاسفه اسلامی چون ابنسینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی، به بررسی این مفاهیم میپردازد و با تأکید بر نارساییهای تاریخی، به سوی تبیینی نوین و شفاف از تشخص در مراتب وجود رهنمون میشود.
بخش یکم: مبانی مفهومی هیولا، صورت و تشخص
هیولا: مفهومی مبهم یا حقیقتی خارجی؟
مفهوم «هیولا» در فلسفه اسلامی، بهویژه در آثار متأثر از سنت ارسطویی، بهعنوان ماده اولی یا قوه محض تعریف شده است. استاد فرزانه قدسسره، با نگاهی نقادانه، این مفهوم را به چالش میکشند و میفرمایند: «هیولا، چون شترمرغی است که نه شتر است و نه مرغ؛ تعریف آن در فلسفه سنتی، گرفتار ابهام است.» این تمثیل، به نارسایی مفهومی هیولا اشاره دارد که گاه بهعنوان موجودی خارجی و گاه بهعنوان مفهومی ذهنی معرفی شده است. فلاسفه سنتی، هیولا را «کالوجود الذهنی الاشتر» میدانند، یعنی موجودی که نه کاملاً خارجی است و نه صرفاً ذهنی.
هیولا، در نظام ارسطویی، جوهر فقدانی است که قوه پذیرش صور جسمانی را دارد. با این حال، استاد فرزانه قدسسره این تعریف را ناکافی میدانند و تأکید میکنند که اگر هیولا وجود خارجی دارد، باید تشخصی متناسب با وجودش داشته باشد. ایشان میفرمایند: «اگر هیولا وجود خارجی دارد، تشخصش به قدر وجودش است؛ و اگر وجود ندارد، مفهومی ذهنی است و نمیتوان آن را در خارج جاسازی کرد.» این نقد، به ابهام در تعریف هیولا و ضرورت تبیینی دقیقتر اشاره دارد.
درنگ: هیولا، بهعنوان قوه محض، در فلسفه سنتی گرفتار ابهام است؛ اگر وجود خارجی دارد، باید تشخصی متناسب با وجودش داشته باشد، وگرنه مفهومی ذهنی است.
این دیدگاه، چونان آیینهای صیقلی، محدودیتهای تعریف سنتی هیولا را بازمیتاباند و دعوت به بازنگری در بنیانهای هستیشناسی میکند.
صورت: فعلیت یا قوه؟
صورت، در فلسفه اسلامی، بهعنوان فعلیت جسم در برابر قوه هیولا معرفی شده است. استاد فرزانه قدسسره، با استناد به آثار ملاصدرا، میفرمایند: «جسم، از حیث قابل ابعاد ثلاثه، بالفعل است و وجود دارد.» این بیان، به واقعیت وجودی جسم و نقش صورت در فعلیتبخشی به آن اشاره دارد. با این حال، جسم دو حیثیت دارد: حیثیت فعلی (وجود کنونی) و حیثیت قوهای (امکان تغییر). بهعنوان مثال، موم یا خمیر میتواند پهن یا گلوله شود، که نشاندهنده فعلیت کنونی و قوه تغییر آن است.
استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند: «فعلیت، متقوم به وجدان است و قوه، متقوم به فقدان.» این تمایز، به تفاوت وجودی میان فعل و قوه اشاره دارد. با این حال، ایشان مفهوم قوه محض را به چالش میکشند و میفرمایند: «هیولا، بهعنوان قوه محض، وجود ندارد؛ همه اجسام متشخصاند.» این دیدگاه، نفی ماده بدون صورت را در پی دارد و بر مقید بودن همه موجودات تأکید میورزد.
درنگ: صورت، فعلیت جسم است، اما هیولا بهعنوان قوه محض وجود ندارد؛ همه موجودات مقید و متشخصاند.
این تبیین، چونان کلیدی زرین، قفلهای ابهام را در تعریف صورت و هیولا میگشاید و راه را برای فهمی توحیدی هموار میسازد.
تشخص: صفت وجود
تشخص، در فلسفه توحیدی، صفتی است که به وجود وابسته است. استاد فرزانه قدسسره میفرمایند: «تشخص، صفت وجود است؛ اگر هیولا وجود خارجی دارد، تشخص آن به قدر وجودش است.» این دیدگاه، با رد تقلیل تشخص به ماده، بر پیوند عمیق آن با وجود تأکید میکند. ایشان با استناد به آیه شریفه قرآن کریم يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ (آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند)، میفرمایند: «شعور هر موجود، به قدر وجود آن است؛ وجودش اندک است، شعورش نیز اندک است.» به همین ترتیب، تشخص نیز به قدر وجود هر موجود تعریف میشود.
درنگ: تشخص، صفت وجود است و به قدر وجود هر موجود تعریف میشود؛ این اصل، با معارف قرآنی همخوانی دارد.
این تبیین، چونان مشعلی فروزان، رابطه میان وجود، شعور و تشخص را روشن میسازد و از تقلیلگرایی در فلسفه سنتی پرهیز میدهد.
جمعبندی بخش یکم
مفاهیم هیولا، صورت و تشخص، هر یک وجهی از حقیقت هستی را نمایان میکنند. هیولا، بهعنوان قوه محض، گرفتار ابهام است و نمیتوان آن را در خارج جاسازی کرد. صورت، فعلیت جسم است، اما ماده بدون صورت وجود ندارد. تشخص، بهعنوان صفت وجود، با مراتب وجودی هر موجود تناسب دارد. این مبانی، با تکیه بر معارف قرآنی، بنیانهای فلسفه توحیدی را استوار میسازند و از محدودیتهای ارسطویی فراتر میروند.
بخش دوم: نقد سنت ارسطویی و بازسازی هستیشناسی
تأثیرپذیری فلاسفه اسلامی از ارسطو
استاد فرزانه قدسسره، با نگاهی نقادانه، تأثیرپذیری غیرانتقادی فلاسفه اسلامی چون ابنسینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی از فرهنگ ارسطویی را به چالش میکشند. ایشان میفرمایند: «ابنسینا، صدرا و علامه، گرفتار مزاق ارسطویی شدند؛ چرا با وجود قرآن کریم و معارف معصومین، به فرهنگ ارسطویی وابسته شدند؟» این نقد، به ضرورت استقلال فلسفه اسلامی از ارسطو و بازسازی آن در پرتو معارف توحیدی تأکید دارد.
عبارات علامه طباطبایی در «بدایة الحکمة» و «نهایة الحکمة»، که خلاصهای از آرای ملاصدرا و ابنسیناست، بازتاب این تأثیرپذیری است. استاد فرزانه قدسسره میفرمایند: «بدایة، خلاصه منظومه است و نهایة، خلاصه اسفار؛ هر دو متأثر از ارسطو هستند.» این خلاصهگویی، مانع نوآوری فلسفی شده و از غنای معرفتی کاسته است.
درنگ: تأثیرپذیری غیرانتقادی فلاسفه اسلامی از ارسطو، مانع نوآوری فلسفی شده و نیازمند بازنگری در پرتو معارف توحیدی است.
این نقد، چونان تیغی برنده، پردههای وابستگی به سنت ارسطویی را میدرد و راه را برای تبیینی توحیدی هموار میسازد.
نقد مقولات عشر و نظام افلاک
نظام مقولات عشر ارسطو، که شامل نه عرض و یک جوهر (ماده، صورت، جسم، نفس و عقل) است، در فلسفه اسلامی پذیرفته شده، اما استاد فرزانه قدسسره آن را سلیقهای و غیرقطعی میدانند. ایشان میفرمایند: «مقولات میتوانند دو، شش، ده یا چهارده باشند؛ این تقسیمبندی سلیقهای است.» همچنین، نظام نه فلکی و ده عقلی ارسطویی، که در فلسفه سنتی پذیرفته شده، بهعنوان «خرت و پرت» نقد میشود. ایشان با اشاره به داستانهای تخیلی مانند فلك الافلاك و آدم و حوا، بر غیرعلمی بودن این نظام تأکید میکنند.
درنگ: مقولات عشر و نظام افلاک ارسطویی، سلیقهای و غیرعلمیاند و نیازمند بازنگری در فلسفه توحیدی هستند.
این دیدگاه، چونان بادبانی است که کشتی فلسفه را از دریای تخیلات سنتی به سوی ساحل حقیقت هدایت میکند.
نفی کلیات خمس و ماهیت
استاد فرزانه قدسسره، مفاهیم کلیات خمس (جنس، فصل، نوع، عرضی عام و عرضی خاص) و ماهیت را باطل میدانند. ایشان میفرمایند: «ماهیت، دروغ است؛ جنس، فصل و نوع، مفاهیمی زایدند.» این دیدگاه، با نفی واقعیت ماهیت، بر وجودمحوری تأکید میکند و خلط مفهوم و مصداق را در فلسفه سنتی به چالش میکشد. ایشان همچنین تمایز بشرط لا (خارج) و لابشرط (ذهن) را ناکافی میدانند و میفرمایند: «این مفاهیم، در ذهن متشخصاند، نه کلی.»
درنگ: کلیات خمس و ماهیت، مفاهیمی زایدند؛ ذهن، ظرف تشخص است، نه کلیات.
این نقد، چونان نسیمی خنک، غبار مفاهیم سنتی را از چهره حقیقت میزداید و راه را برای تبیینی وجودمحور باز میکند.
جمعبندی بخش دوم
نقد سنت ارسطویی، از مقولات عشر تا نظام افلاک و کلیات خمس، بنیانهای فلسفه سنتی را به چالش میکشد. تأثیرپذیری غیرانتقادی فلاسفه اسلامی از ارسطو، مانع نوآوری شده و نیازمند بازسازی در پرتو معارف توحیدی است. این بخش، با تأکید بر نفی مفاهیم زاید و خلط مفهوم و مصداق، به سوی تبیینی شفاف از هستیشناسی توحیدی رهنمون میشود.
بخش سوم: بازتعریف ماده و صورت در فلسفه توحیدی
نفی ماده مطلقه و صورت مطلقه
استاد فرزانه قدسسره، مفهوم ماده مطلقه و صورت مطلقه را نفی میکنند و میفرمایند: «ماده بدون صورت در عالم وجود ندارد؛ همه مادهها مقیدند.» بهعنوان مثال، گندم و جو، صور نوعیاند و ماده بدون صورت، مانند آب مطلق، مفهومی ذهنی است. ایشان میفرمایند: «ماده مطلقه، مانند عدد مطلق، در خارج وجود ندارد؛ همه موجودات مقید و ذرهذرهاند.» این دیدگاه، با تأکید بر مقید بودن همه موجودات، از مفاهیم مطلق فاصله میگیرد.
درنگ: ماده و صورت مطلقه در عالم وجود ندارند؛ همه موجودات مقید و متشخصاند.
این تبیین، چونان آیینهای صاف، واقعیت مقید بودن عالم را بازمیتاباند و از تخیلات سنتی پرهیز میدهد.
ماده اولی و ماده ثانیه
در فلسفه سنتی، ماده اولی بهعنوان قوه صور و ماده ثانیه بهعنوان مادهای با صور خاص تعریف شده است. استاد فرزانه قدسسره این تمایز را نقد میکنند و میفرمایند: «ماده اولی، شائعه در موجودات جسمانی است، اما نمیتوان آن را با فقدان تعریف کرد؛ باید موجود باشد.» این نقد، به تناقض در تعریف ماده اولی و ضرورت وجود خارجی آن اشاره دارد. ایشان همچنین میفرمایند: «ماده ثانیه، مادهای است که با صور خاص فعلیت یافته است، اما ماده بدون صورت وجود ندارد.»
درنگ: ماده اولی و ثانیه، تنها در صورت مقید بودن معنا دارند؛ ماده بدون صورت، مفهومی ذهنی است.
این دیدگاه، چونان کلیدی است که قفلهای ابهام در تعریف ماده را میگشاید و به سوی تبیینی توحیدی هدایت میکند.
تشخص و فعلیت ذاتی
استاد فرزانه قدسسره، با نفی قوه محض، بر فعلیت ذاتی ماده تأکید میکنند. ایشان میفرمایند: «همه استعدادهای ماده، بالفعلاند، نه بالقوه.» بهعنوان مثال، محصولات شیر (ماست، پنیر، کره) در خود شیر بالفعلاند، نه بالقوه. ایشان با تمثیل قرقره نخ میفرمایند: «نخ قرقره، چه باز شود و چه بسته باشد، بالفعل است؛ فعلیت آن در تراکم و انبساط متجلی میشود.» این دیدگاه، نفی قوه محض را تقویت کرده و همه موجودات را متشخص و بالفعل میداند.
درنگ: همه استعدادهای ماده بالفعلاند؛ تراکم و انبساط، فعلیت ذاتی ماده را نشان میدهند.
این تبیین، چونان باغی پرگل، زیبایی فعلیت ذاتی عالم را به نمایش میگذارد و از مفاهیم قوه محض فاصله میگیرد.
جمعبندی بخش سوم
نفی ماده و صورت مطلقه، تأکید بر مقید بودن همه موجودات، و بازتعریف تشخص بهعنوان صفتی بالفعل، بنیانهای فلسفه توحیدی را استوار میسازد. ماده اولی و ثانیه، تنها در چارچوب صور مقید معنا دارند و قوه محض، مفهومی ذهنی است. این بخش، با تکیه بر فعلیت ذاتی ماده، راه را برای فهمی نوین از هستیشناسی هموار میکند.
بخش چهارم: نقد خلط مفهوم و مصداق
خلط مفهوم و مصداق
استاد فرزانه قدسسره، خلط میان مفهوم (مطلق) و مصداق (مقید) را یکی از ریشههای ابهام در فلسفه سنتی میدانند. ایشان میفرمایند: «مفاهیمی چون ماده مطلقه، عدد مطلق و آب مطلق، در ذهناند، نه در خارج.» بهعنوان مثال، در فقه، عناوین مشتبهین (مانند پاک و نجس) در ذهن شکل میگیرند، اما در خارج، هر ظرف یا پاک است یا نجس. این خلط، به تخیلاتی چون جسم الهی در اسفار منجر شده که استاد آن را مبهم و غیرقابل فهم میدانند.
درنگ: خلط مفهوم و مصداق، به تخیلات فلسفی منجر شده؛ در خارج، همه موجودات مقید و متشخصاند.
این نقد، چونان نسیمی خنک، غبار تخیلات را از چهره حقیقت میزداید و بر واقعیت مقید بودن عالم تأکید میورزد.
نقد نظام هياتی قدیم
نظام هياتی قدیم، با فرض نه فلک و ده عقل، از سوی استاد فرزانه قدسسره به شدت نقد میشود. ایشان میفرمایند: «این نظام، خرت و پرت است؛ فلاسفه آن را بهصورت اصل موضوعی پذیرفتند، بدون تحقیق.» این دیدگاه، با رد تخیلات غیرعلمی مانند فلك الافلاك، بر ضرورت بازنگری در فلسفه سنتی تأکید میکند.
درنگ: نظام هياتی قدیم، غیرعلمی و تخیلی است و نیازمند بازسازی در فلسفه توحیدی است.
این نقد، چونان تیغی تیز، ریشههای تخیلات سنتی را قطع میکند و راه را برای تبیینی علمی و توحیدی باز میکند.
انعکاس و سیر عرفانی
استاد فرزانه قدسسره، با اشاره به انعکاس و تعطیلی حس در خواب، به روشهای عرفانی خروج از ناسوت اشاره میکنند. ایشان میفرمایند: «خواب، تعطیلی حس است؛ نفس در عوالم دیگر سیر میکند.» این دیدگاه، انعکاس را راهی برای خروج از ماده و سیر به سوی برزخ میداند. بهعنوان مثال، انعکاس تصویر حرم در آب، ذهن را از ناسوت خارج کرده و به سوی عوالم دیگر هدایت میکند.
درنگ: انعکاس و تعطیلی حس، راهی برای خروج از ناسوت و سیر در عوالم دیگر است.
این تبیین، چونان پلی است که سالک را از کرانه ماده به سوی ساحل برزخ رهنمون میشود.
جمعبندی بخش چهارم
خلط مفهوم و مصداق، نظام هياتی قدیم، و مفاهیم تخیلی مانند جسم الهی، از چالشهای فلسفه سنتیاند. انعکاس و تعطیلی حس، بهعنوان روشهایی عرفانی، راه خروج از ماده را هموار میکنند. این بخش، با نقد ابهامات سنتی، به سوی تبیینی توحیدی و شفاف از هستیشناسی پیش میرود.
نتیجهگیری کل
کاوش در مفاهیم هیولا، صورت و تشخص، چونان سفری است در اقیانوس بیکران حکمت توحیدی. این مفاهیم، که در فلسفه سنتی گرفتار ابهام و تأثیرپذیری از ارسطو بودهاند، در پرتو نقد استاد فرزانه قدسسره و معارف قرآنی، بازتعریف میشوند. نفی ماده و صورت مطلقه، تأکید بر فعلیت ذاتی ماده، و بازسازی تشخص بهعنوان صفت وجود، بنیانهای فلسفه توحیدی را استوار میسازد. آیات قرآن کریم، چونان ستارگانی درخشان، راه را روشن میکنند و از خلط مفهوم و مصداق پرهیز میدهند. این اثر، نهتنها دعوتی است به بازاندیشی در مفاهیم فلسفی، بلکه زمینهای است برای گفتوگویی معاصر در باب هستیشناسی توحیدی و رابطه آن با معارف قرآنی.
با نظارت صادق خادمی