در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1042

متن درس





کاوش در تشخص هیولای اولی در فلسفه اسلامی: نقدی بر ذهن‌گرایی

کاوش در تشخص هیولای اولی در فلسفه اسلامی: نقدی بر ذهن‌گرایی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۰۴۲)

دیباچه

در گستره حکمت اسلامی، مبحث تشخص هیولای اولی، چونان گوهری درخشان در تاروپود هستی‌شناسی می‌درخشد و پرسش‌هایی بنیادین درباره نحوه تحقق و تمایز موجودات در عالم خارج را برمی‌انگیزد. درس‌گفتار شماره ۱۰۴۲ استاد فرزانه قدس‌سره، با نگاهی نقادانه و عمیق، به بررسی این مفهوم در چارچوب حکمت متعالیه پرداخته و با نقد رویکرد ذهن‌گرایانه فلاسفه اسلامی، ضرورت بازنگری در روش‌شناسی فلسفی را برجسته می‌سازد. این گفتار، با مقایسه‌ای روشمند میان دیدگاه‌های تجربی فلاسفه غربی و ذهن‌گرایی سنت شرقی، کاستی‌های تبیین موجودات خارجی، به‌ویژه هیولا، را آشکار کرده و راهی نو به سوی فلسفه‌ای واقع‌گرا می‌گشاید.

بخش نخست: چالش‌های تبیین هیولای اولی در فلسفه اسلامی

ذهن‌گرایی و دشواری تبیین موجودات خارجی

فلاسفه اسلامی، به دلیل گرایش به تجرید و ذهن‌گرایی، در تبیین موجودات خارجی، مانند هیولای اولی، با چالش‌هایی جدی مواجه بوده‌اند. این گرایش، که در تحلیل مفاهیم ذهنی مانند «ماهیت از آن حیث که ماهیت است» درخشش یافته، در مواجهه با واقعیت‌های خارجی ناکارآمد می‌نماید. استاد فرزانه قدس‌سره، هیولای اولی را چونان سایه‌ای می‌دانند که در ذهن فلاسفه شکل گرفته، اما در عالم خارج، فاقد تحقق مستقل است. این دیدگاه، بر ضعف روش‌شناختی سنت فلسفی اسلامی تأکید دارد که بیش از حد بر مفاهیم ذهنی متمرکز شده و از تحلیل دقیق موجودات خارجی بازمانده است.

صدرالمتألهین در اسفار اربعه، وجود را اصل و ماهیت را اعتباری می‌داند، اما این درس‌گفتار نشان می‌دهد که تأکید بیش از حد بر مفاهیم ذهنی، فلاسفه را از تبیین دقیق هیولای اولی به‌عنوان موجودی خارجی بازداشته است. این نقد، چونان آینه‌ای است که کاستی‌های روش‌شناسی فلسفی را بازتاب می‌دهد و ضرورت بازنگری در رویکردهای سنتی را گوشزد می‌کند.

درنگ: ذهن‌گرایی فلاسفه اسلامی، با وجود مهارت در تحلیل مفاهیم ذهنی، در تبیین موجودات خارجی، مانند هیولای اولی، ناکارآمد بوده و نیازمند بازنگری است.

تسلط بر ذهنیات و ضعف در خارجیات

فلاسفه اسلامی در تحلیل مفاهیم ذهنی، مانند «الماهية من حيث هي هي ليست إلا هي لا موجودة ولا معدومة»، مهارت داشته‌اند، اما در شناسایی موجودات خارجی دچار تردید و ناتوانی بوده‌اند. این درس‌گفتار، این ضعف را به تفاوت میان دو حوزه معرفتی (ذهنی و خارجی) نسبت می‌دهد. ابن‌سینا در شفاء، ماهیت را به‌عنوان مفهومی ذهنی تحلیل می‌کند، اما این رویکرد، در تبیین هیولای اولی به‌عنوان موجودی خارجی، ناکافی است. استاد، این محدودیت را به مثابه پلی شکسته می‌دانند که فلاسفه را از عالم ذهن به واقعیت خارجی رهنمون نمی‌سازد.

تفاوت‌های روان‌شناختی و تأثیر آن بر فلسفه

افراد از نظر روان‌شناختی متفاوت‌اند؛ برخی در کارهای عملی و تجربی مهارت دارند و برخی در تحلیل‌های ذهنی و تجریدی. فلاسفه اسلامی، به دلیل استعداد ذاتی در تحلیل تجریدی، به گروه دوم تعلق دارند. این ویژگی، گرچه در تحلیل ذهنیات به آن‌ها برتری بخشیده، اما در مواجهه با خارجیات، مانند تشخص هیولا، آن‌ها را با دشواری روبه‌رو کرده است. این دیدگاه، با روان‌شناسی مدرن هم‌خوانی دارد که استعدادهای شناختی افراد را در حوزه‌های مختلف بررسی می‌کند. استاد، این تفاوت را چونان دو مسیر متمایز می‌بیند: یکی به سوی آسمان ذهن و دیگری به سوی زمین واقعیت.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست این نوشتار، با کاوش در چالش‌های تبیین هیولای اولی، به نقد ذهن‌گرایی فلاسفه اسلامی پرداخت. تأکید بر مفاهیم ذهنی، گرچه در تحلیل تجریدی درخشان بوده، اما در مواجهه با واقعیت خارجی، مانند هیولا، ناکارآمد است. این نقد، راه را برای بازنگری در روش‌شناسی فلسفی هموار می‌سازد و ضرورت توجه به واقعیت خارجی را برجسته می‌کند.

بخش دوم: مقایسه فلسفه اسلامی و غربی: ذهن‌گرایی در برابر تجربه‌گرایی

تجربه‌گرایی فلاسفه غربی

فلاسفه غربی، برخلاف همتایان اسلامی خود، اغلب پیشینه‌ای در علوم تجربی، مانند پزشکی، ریاضیات یا مهندسی، داشته‌اند و سپس به فلسفه روی آورده‌اند. این تجربه‌گرایی، به آن‌ها رویکردی واقع‌گرایانه بخشیده است. استاد فرزانه قدس‌سره، این تفاوت را چونان دو باغ متفاوت می‌دانند: یکی پر از گل‌های تجریدی و دیگری پربار از میوه‌های تجربه. برای مثال، دکارت با پیشینه ریاضی و کانت با تأثیر از فیزیک نیوتنی، فلسفه خود را بر بنیان‌های تجربی بنا کردند. این درس‌گفتار، تجربه‌گرایی را عامل برتری فلاسفه غربی در تبیین خارجیات می‌داند.

درنگ: فلاسفه غربی، با پیشینه تجربی در علوم طبیعی، رویکردی واقع‌گرایانه به فلسفه دارند که در تبیین موجودات خارجی، مانند هیولا، موفق‌تر عمل کرده است.

واقع‌گرایی در فلسفه غربی

فلاسفه غربی، به دلیل پیشینه تجربی، کمتر به ایده‌آلیسم گرایش دارند و بیشتر به واقعیت خارجی توجه نشان می‌دهند. این واقع‌گرایی، نتیجه تأثیر علوم تجربی بر تفکر فلسفی آن‌هاست. استاد، این رویکرد را به چشمه‌ای زلال تشبیه می‌کنند که از دل واقعیت سرچشمه می‌گیرد و فلسفه را به سوی حقیقت خارجی رهنمون می‌سازد. در مقابل، ذهن‌گرایی فلاسفه اسلامی، آن‌ها را در آسمان مفاهیم ذهنی نگه داشته و از زمین واقعیت دور کرده است.

ذات فلسفی فلاسفه اسلامی

فلاسفه اسلامی، از کودکی گرایشی ذاتی به فلسفه داشته‌اند و چونان ستارگانی در آسمان حکمت، از آغاز درخشیده‌اند. استاد، با اشاره به خاطره‌ای از مرحوم الهی درباره میرزا رضا قمشه‌ای، این گرایش ذاتی را ستایش می‌کنند. ایشان، این ویژگی را چونان گوهری می‌دانند که در نهاد فلاسفه اسلامی نهفته است، اما همین گرایش، آن‌ها را به سوی ایده‌آلیسم سوق داده و از واقعیت خارجی دور کرده است.

ضعف ذهن‌گرایی در فلسفه اسلامی

ذهن‌گرایی، با وجود حسن ذاتی بودن در فلسفه، فلاسفه اسلامی را از واقعیت خارجی دور کرده است. استاد، این ضعف را به مثابه سایه‌ای می‌دانند که بر نور حقیقت افتاده و مانع از رؤیت واقعیت شده است. صدرالمتألهین، با تأکید بر اصالت وجود، تلاش کرد از ذهن‌گرایی فاصله بگیرد، اما سنت فلسفی اسلامی همچنان تحت تأثیر این رویکرد باقی مانده است.

درنگ: ذهن‌گرایی فلاسفه اسلامی، گرچه در تحلیل ذهنیات درخشان است، اما آن‌ها را از تبیین دقیق واقعیت خارجی، مانند هیولای اولی، بازداشته است.

تجربه کودکی و نگاه تجربی

نگاه تجربی به جهان، حتی در کودکی، می‌تواند به درک بهتر واقعیت خارجی کمک کند. استاد، با اشاره به خاطرات کودکی خود، از کنجکاوی درباره نحوه عملکرد رادیو یا رفتار حیوانات سخن می‌گویند. این نگاه، چونان کلیدی است که درهای واقعیت را می‌گشاید و فلسفه را از قفس ذهن‌گرایی رها می‌سازد. مشاهده مستقیم واقعیت، مانند بررسی رفتار حیوانات، می‌تواند مبنایی برای فلسفه‌ای واقع‌گرا باشد.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با مقایسه فلسفه اسلامی و غربی، به برتری تجربه‌گرایی فلاسفه غربی در تبیین خارجیات اشاره کرد. ذهن‌گرایی فلاسفه اسلامی، گرچه در تحلیل ذهنیات موفق بوده، اما در مواجهه با واقعیت خارجی ناکارآمد است. این درس‌گفتار، با تأکید بر ضرورت نگاه تجربی، فلسفه‌ای واقع‌گرا را پیشنهاد می‌کند که از قفس ذهن‌گرایی رهایی یابد.

بخش سوم: نقد مفاهیم بنیادین هیولا و صورت

تلازم ماده و صورت

در فلسفه ارسطویی، ماده اولی و صورت متلازمند و هیچ‌یک بدون دیگری تحقق نمی‌یابد: «المادة الأولى والصورة متلازمان لا تنفك أحدهما عن الأخرى». استاد فرزانه قدس‌سره، این اصل را تأیید می‌کنند، اما با نقد مفهوم صورت مطلقه، تبیین سنتی آن را ناکافی می‌دانند. ماده، چونان بستری است که بدون نور صورت، تاریک و بی‌تحقق می‌ماند، و صورت، چونان نوری است که بدون ماده، جلوه‌ای نمی‌یابد.

درنگ: ماده اولی و صورت متلازمند، اما مفهوم صورت مطلقه، به دلیل غیرواقعی بودن، نمی‌تواند مبنای تبیین تشخص هیولا باشد.

نقد مفهوم صورت مطلقه

صورت مطلقه، که در تبیین هیولای اولی مطرح می‌شود، وجود ندارد، زیرا همه صورت‌ها مقید و خاص‌اند. استاد، این مفهوم را چونان سرابی می‌دانند که در بیابان ذهن فلاسفه پدیدار شده، اما در واقعیت خارجی، هیچ نشانی از آن نیست. این نقد، فلسفه را به سوی پایبندی به واقعیت خارجی دعوت می‌کند و از مفاهیم ذهنی غیرواقعی فاصله می‌گیرد.

قوه بودن ماده اولی

ماده اولی، به دلیل قوه محض بودن، بدون صورت تحقق نمی‌یابد و قوام آن به فعلیت جوهری (صورت) وابسته است. استاد، این اصل را تأیید می‌کنند، اما ابهام در مفهوم صورت مطلقه را نقد می‌نمایند. ماده، چونان زمینی بالقوه است که بدون بذر صورت، بارور نمی‌شود، اما این بذر، باید واقعی و مقید باشد، نه مطلق و خیالی.

نقد اثبات تلازم ماده و صورت

ادعای اثبات تلازم ماده و صورت («فإذن المطلوب ثابت») بدون تبیین دقیق، ناکافی و غیرعلمی است. استاد، این رویکرد را چونان ساختمانی می‌دانند که بر پایه‌های سست بنا شده و نمی‌تواند وزن حقیقت را تحمل کند. فلسفه، نیازمند استدلالاتی دقیق و به‌دور از الفاظ مبهم است.

درنگ: اثبات تلازم ماده و صورت، بدون تبیین دقیق و عاری از مفاهیم مبهم مانند صورت مطلقه، ناکافی و غیرعلمی است.

نقد وجود هیولای اولی

هیولای اولی، به‌عنوان موجودی مستقل، وجود ندارد و مفهومی ذهنی است، مانند «غول» یا «لولو» در فرهنگ عامه. استاد، این مفهوم را چونان افسانه‌ای می‌دانند که در ذهن فلاسفه شکل گرفته، اما در عالم خارج، هیچ واقعیتی ندارد. این نقد، فلسفه را به سوی تمرکز بر واقعیت‌های خارجی سوق می‌دهد.

نقد ترکیب ماده و صورت

جسم، برخلاف سنت ارسطویی، مرکب از ماده و صورت نیست، بلکه مجموعه‌ای از تشخصات و تعینات است. استاد، این دیدگاه را چونان بازنگری در نقشه‌ای کهن می‌دانند که عالم را نه به‌عنوان ترکیبی از ماده و صورت، بلکه به‌عنوان ظهوراتی از وجود الهی می‌بیند. این رویکرد، با تأکید بر اصالت وجود، ترکیب سنتی ماده و صورت را نفی می‌کند.

درنگ: جسم، مرکب از ماده و صورت نیست، بلکه مجموعه‌ای از تشخصات و تعینات است که از فیض وجود الهی سرچشمه می‌گیرد.

وابستگی متقابل ماده و صورت

صورت در تعین و تشخص به ماده نیاز دارد، و ماده در قوام به صورت وابسته است. استاد، مفهوم «قوام» را مبهم می‌دانند و آن را به تعین و تشخص بازمی‌گردانند. این رابطه، چونان رقص دوگانه‌ای است که ماده و صورت را در پیوندی ناگسستنی به هم گره می‌زند، اما این پیوند، باید در چارچوب واقعیت خارجی تبیین شود.

نقد مفهوم قوام

قوام، که به‌عنوان نیاز ماده به صورت مطرح می‌شود، غیر از تعین و تشخص نیست و استفاده از آن، لفظ‌بازی است. استاد، این مفهوم را چونان واژه‌ای می‌دانند که در تاریکی ابهام پنهان شده و نمی‌تواند نوری بر حقیقت بیفکند. فلسفه، باید از الفاظ مبهم فاصله گرفته و به مفاهیم واقعی پایبند باشد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با نقد مفاهیم سنتی هیولا و صورت، به بازنگری در هستی‌شناسی ارسطویی دعوت کرد. هیولای اولی، به‌عنوان مفهومی غیرواقعی، و ترکیب ماده و صورت، به‌عنوان دیدگاهی منسوخ، مورد نقد قرار گرفت. تشخص و تعین، به‌عنوان مبنای عالم ناسوت، جایگزین مفاهیم سنتی شدند و فلسفه‌ای واقع‌گرا پیشنهاد گردید.

بخش چهارم: نقد روش‌شناسی و نظام آموزشی

نقد روش تدریس سنتی

روش تدریس سنتی، که ابتدا مطالب را با خطا آموزش می‌دهد و سپس انتظار اصلاح دارد، ناکارآمد است. استاد، این روش را چونان سفری می‌دانند که با نقشه‌ای نادرست آغاز شده و راه را به سوی حقیقت گم می‌کند. آموزش صحیح از ابتدا، به درک عمیق‌تر فلسفه کمک می‌کند و از اتلاف وقت طلاب جلوگیری می‌نماید.

درنگ: روش تدریس سنتی، که با آموزش مطالب نادرست آغاز می‌شود، ناکارآمد است و باید با آموزش صحیح از ابتدا جایگزین گردد.

نقد نظام آموزشی علم دینی

نظام آموزشی علم دینی، با تکیه بر متون سنتی مانند بدایة و نهایة، به تربیت فیلسوف کمک نمی‌کند. استاد، این متون را چونان کتاب‌هایی کهن می‌دانند که گرد زمان بر آن‌ها نشسته و نمی‌توانند نیازهای فلسفی امروز را برآورده سازند. این نقد، به ضرورت بازنگری در متون آموزشی و تمرکز بر تحقیق و ابتکار اشاره دارد.

شخصیت مرحوم علامه

مرحوم علامه، با وجود شخصیت والا و اخلاق کریمه، در فلسفه محقق نبوده و تنها به خلاصه‌سازی آرای دیگران پرداخته است. استاد، ایشان را چونان باغبانی می‌دانند که به‌جای کاشت نهال‌های نو، به هرس درختان پیشین بسنده کرده است. این دیدگاه، بر تمایز میان شخصیت اخلاقی و نوآوری علمی تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با نقد روش تدریس سنتی و نظام آموزشی علم دینی، به ضرورت بازنگری در آموزش فلسفه دعوت کرد. متون سنتی، مانند بدایة و نهایة، به دلیل فقدان عمق تحقیقی، نمی‌توانند فیلسوفان نوآور تربیت کنند. این نقد، راه را برای فلسفه‌ای پویا و مبتنی بر تحقیق هموار می‌سازد.

بخش پنجم: بازتعریف عالم ناسوت و نقش فیض الهی

نقد ترکیب ماده و صورت در عالم ناسوت

عالم ناسوت، مرکب از ماده و صورت نیست، بلکه مجموعه‌ای از تشخصات و فیض‌های الهی است. استاد، این دیدگاه را چونان بازنویسی کتابی کهن می‌دانند که عالم را نه به‌عنوان ترکیبی از ماده و صورت، بلکه به‌عنوان ظهوراتی از فیض الهی می‌بیند. این رویکرد، با تأکید بر اصالت وجود، سنت ارسطویی را نفی می‌کند.

درنگ: عالم ناسوت، مجموعه‌ای از تشخصات و فیض‌های الهی است، نه ترکیبی از ماده و صورت.

ریزش فیض در عالم ناسوت

عالم ناسوت، نتیجه فیض و نزول از عوالم بالاتر است، نه ترکیب ماده و صورت. استاد، این فیض را چونان جویباری می‌دانند که از چشمه وجود الهی سرچشمه گرفته و عالم را سیراب می‌کند. این دیدگاه، عالم را به‌عنوان سلسله‌ای از مراتب وجود معرفی می‌کند که از فیض الهی ناشی می‌شود.

نقد هیولای اولی در عالم ناسوت

هیولای اولی، به‌عنوان نقطه آغاز عالم ناسوت، غیرواقعی است و عالم با تشخص و تعین آغاز می‌شود. استاد، این مفهوم را چونان افسانه‌ای می‌دانند که در ذهن فلاسفه شکل گرفته، اما در واقعیت خارجی، هیچ جایگاهی ندارد. عالم ناسوت، مستقیماً از فیض الهی سرچشمه می‌گیرد.

درنگ: هیولای اولی، مفهومی غیرواقعی است و عالم ناسوت، با تشخص و تعین از فیض الهی آغاز می‌شود.

نقد نقش جوهر عقلی در آفرینش

ادعای نقش جوهر عقلی مفارق به‌عنوان فاعل وجود ماده، بدون اثبات فلسفی، ناکافی است. استاد، این دیدگاه را چونان ادعایی می‌دانند که در آسمان ذهن پرسه می‌زند، اما بر زمین واقعیت فرود نمی‌آید. صدرالمتألهین در اسفار، عقل مجرد را واسطه فیض الهی می‌داند، اما این درس‌گفتار، خواستار اثبات تجربی این ادعاست.

نقد اثبات فاعل حقیقی

ادعای وجود فاعل حقیقی (عقل مجرد) بدون استدلال فلسفی، ناکافی است. آیات قرآنی، مانند:

إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (يس: ۸۲)

ترجمه: چون به چیزی اراده کند، تنها به آن می‌گوید: باش، پس می‌شود.

برای اثبات فلسفی کافی نیستند. استاد، این تکیه بر متون دینی را چونان عصایی می‌دانند که نمی‌تواند وزن استدلال فلسفی را تحمل کند. فلسفه، باید با استدلال عقلانی پیش رود.

درنگ: اثبات فاعل حقیقی، مانند عقل مجرد، نیازمند استدلال فلسفی است و تکیه صرف بر آیات قرآنی کافی نیست.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با بازتعریف عالم ناسوت به‌عنوان مجموعه‌ای از تشخصات و فیض‌های الهی، سنت ارسطویی را نفی کرد. هیولای اولی، به‌عنوان مفهومی غیرواقعی، و نقش جوهر عقلی، به‌عنوان ادعایی اثبات‌نشده، مورد نقد قرار گرفت. این بخش، فلسفه‌ای را پیشنهاد می‌کند که از فیض الهی سرچشمه گرفته و به واقعیت خارجی پایبند است.

بخش ششم: بازاندیشی در فلسفه و فرهنگ

نقد فلسفه ایده‌آلیستی

فلسفه ایده‌آلیستی، که بر مفاهیم ذهنی تکیه دارد، منسوخ شده و از سوی فلاسفه معاصر پذیرفته نیست. استاد، این فلسفه را چونان کتابی کهن می‌دانند که صفحاتش از گرد زمان زرد شده و دیگر نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای امروز باشد. فلسفه، باید به واقعیت خارجی معطوف باشد و از ایده‌آلیسم فاصله بگیرد.

درنگ: فلسفه ایده‌آلیستی، به دلیل تکیه بر مفاهیم ذهنی، منسوخ شده و فلسفه معاصر باید به واقعیت خارجی معطوف باشد.

نقد ابن‌سینا در عرفان

ابن‌سینا، هرچند در فلسفه برجسته است، در عرفان ناتوان بوده و تنها به آن «چسبیده» است، نه این‌که عارف باشد. استاد، این محدودیت را چونان تلاشی می‌دانند که در دریای عرفان به ساحل نرسیده و در سطح باقی مانده است. ابن‌سینا در اشارات به عرفان اشاره می‌کند، اما فاقد عمق لازم در این حوزه است.

نقد تعابیر قرآنی نادرست

تعابیری مانند:

إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (لقمان: ۱۹)

ترجمه: ناهنجارترین صداها، صدای خر است.

ممکن است به دلیل سوءتفاهم، مورد نقد قرار گیرند. استاد، با استناد به روایات، تأکید می‌کنند که این آیه به ذکر الاغ اشاره دارد، نه صوت آن. این دیدگاه، چونان کلیدی است که قفل تفسیر نادرست را می‌گشاید و بر لزوم فهم عمیق متون دینی تأکید دارد.

درنگ: تفسیر نادرست آیات قرآنی، مانند آیه مربوط به صدای الاغ، به دلیل سوءتفاهم است و باید در چارچوب حکمت الهی فهمیده شود.

تأثیر فرهنگ و سنت بر تربیت

سنت‌هایی مانند قنداق کردن کودکان یا ترساندن آن‌ها با «لولو»، به تربیت نادرست و ایجاد ترس منجر شده است. استاد، این سنت‌ها را چونان زنجیرهایی می‌دانند که ذهن و جسم کودکان را در بند کشیده و مانع رشد عقلانی و جسمانی آن‌ها شده است. اصلاحات فرهنگی، به بهبود وضعیت روانی جامعه کمک کرده است.

تأثیر عالمان دینی بر فهم عمومی

تلاش‌های عالمان دینی، فهم و شعور عمومی را ارتقا داده و مردم را از خرافات دور کرده است. استاد، این تحول را چونان نسیمی می‌دانند که ابرهای جهل را پراکنده و آسمان عقلانیت را نمایان ساخته است. این ارتقا، به مردم امکان داده تا از پذیرش خرافات خودداری کنند.

درنگ: تلاش‌های عالمان دینی، فهم عمومی را ارتقا داده و جامعه را از خرافات به سوی عقلانیت سوق داده است.

نقد رفتارهای دینی نادرست

رفتارهای نادرست برخی افراد مذهبی، مانند خشونت خانگی، به بی‌اعتمادی به دین منجر شده است. استاد، این رفتارها را چونان سایه‌ای می‌دانند که بر نور دین افتاده و مانع از درخشش حقیقت آن شده است. دین، باید با عمل صالح همراه باشد تا مقبول افتد.

نقد خرافات دینی

خرافاتی مانند تبرک با آب دهان، از درک صحیح دین فاصله دارند و باید کنار گذاشته شوند. استاد، این خرافات را چونان غباری می‌دانند که بر آیینه دین نشسته و باید زدوده شود تا حقیقت دین نمایان گردد. رفتارهای خرافی، مانع از فهم عمیق دین می‌شوند.

درنگ: خرافات دینی، مانند تبرک با آب دهان، مانع از فهم عمیق دین است و باید با حکمت و عقلانیت جایگزین شود.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، با نقد فلسفه ایده‌آلیستی و رفتارهای نادرست دینی، به بازاندیشی در فلسفه و فرهنگ دعوت کرد. عالمان دینی، با ارتقای فهم عمومی، جامعه را از خرافات به سوی عقلانیت هدایت کرده‌اند. این بخش، فلسفه‌ای را پیشنهاد می‌کند که با واقعیت خارجی و حکمت دینی پیوند خورده است.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

این نوشتار، با کاوش در تشخص هیولای اولی در فلسفه اسلامی، به نقدی عمیق و روشمند بر ذهن‌گرایی فلاسفه اسلامی پرداخت. هیولای اولی، به‌عنوان مفهومی غیرواقعی، و ترکیب ماده و صورت، به‌عنوان دیدگاهی منسوخ، مورد نقد قرار گرفت و تشخص و تعین، به‌عنوان مبنای عالم ناسوت، معرفی شدند. مقایسه با فلسفه غربی، برتری تجربه‌گرایی در تبیین خارجیات را نشان داد و ضرورت بازنگری در روش‌شناسی فلسفی را برجسته ساخت. نقد نظام آموزشی علم دینی و رفتارهای نادرست دینی، راه را برای فلسفه‌ای پویا و معطوف به واقعیت هموار کرد. این گفتار، با تأکید بر فیض الهی به‌عنوان منشأ عالم ناسوت، فلسفه‌ای را پیشنهاد می‌کند که در عین پایبندی به حکمت اسلامی، به واقعیت خارجی و عقلانیت متعهد است.

با نظارت صادق خادمی