در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1091

متن درس





فلسفه مشاعی انسان: بازتعریف هویت انسانی در پرتو فلسفه نوین

فلسفه مشاعی انسان: بازتعریف هویت انسانی در پرتو فلسفه نوین

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۰۹۱)

دیباچه

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۱۰۹۱ استاد فرزانه قدس‌سره، ارائه‌شده در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۸۸ (۴ اکتبر ۲۰۰۹)، به کاوشی عمیق در فلسفه انسان‌شناسی پرداخته و با رویکردی انتقادی، ساختارهای سنتی فلسفه را به چالش می‌کشد. هدف این اثر، بازتعریف هویت انسان به‌مثابه موجودی مشاعی، ظهوری و متصل به کل هستی است که از قید مفاهیم سنتی مانند ماهیت، ذات، جنس و فصل رها شده و در چارچوبی نوین، همسو با علوم تجربی، به‌عنوان علمی کاربردی بازسازی می‌شود.

بخش یکم: نقد ساختار سنتی فلسفه و بازتعریف انسان

نقد مفاهیم ماهیت و ذات

فلسفه سنتی، انسان را در قالبی از مفاهیم انتزاعی مانند ماهیت و ذات تعریف کرده و او را به‌عنوان موجودی با جنس و فصل (مانند «حیوان ناطق») معرفی می‌کند. این ساختار، ریشه در منطق ارسطویی داشته و در آثار فلاسفه‌ای چون فارابی، ابن‌سینا و ملاصدرا بسط یافته است. با این حال، این درس‌گفتار با رد بنیادین این مفاهیم، انسان را موجودی ظهوری می‌داند که هویتش نه در ذات ثابت، بلکه در فعل و ظهور الهی تعریف می‌شود.

درنگ: رد ماهیت و ذات، بنیان انسان‌شناسی سنتی را فرو می‌ریزد و انسان را به‌عنوان موجودی مشاعی و متصل به کل هستی بازتعریف می‌کند.

این نقد، به کاستی مفاهیمی چون «لا بشرط» و «بشرط لا» اشاره دارد که در فلسفه مشائی و اشراقی برای تبیین هویت انسان به‌کار رفته‌اند. این مفاهیم، به دلیل ذهن‌گرایی و عدم انطباق با واقعیت‌های وجودی، از اعتبار علمی در فلسفه نوین برخوردار نیستند.

تحول در قاعده انسان‌شناسی

با حذف ماهیت و ذات، قاعده انسان‌شناسی در فلسفه دگرگون می‌شود. انسان دیگر به‌عنوان «نوع واحد» یا موجودی با تعریف ثابت شناخته نمی‌شود، بلکه هویتی ظهوری و تشخصی دارد که در ارتباط پویا با هستی شکل می‌گیرد. این تحول، نیازمند بازسازی روش‌شناختی فلسفه است تا از حالت ذهن‌گرایانه به علمی کاربردی و همسو با علوم تجربی تبدیل شود.

نقد کلیات خمس و منطق ارسطویی

مفاهیم کلیات خمس (جنس، فصل، نوع، عرض عام، عرض خاص) که ستون‌های منطق ارسطویی‌اند، در این دیدگاه از اساس منتفی می‌شوند. این مفاهیم، به دلیل وابستگی به ساختار ماهیت‌محور، توانایی تبیین حقیقت وجودی انسان را ندارند. به جای آن، انسان به‌عنوان موجودی معرفی می‌شود که تمام ذرات وجودش، از نطفه تا مرگ، سبقه جان او را در خود دارند و در قیامت بازسازی می‌شوند.

درنگ: نفی کلیات خمس، منطق ارسطویی را بی‌اعتبار ساخته و فلسفه را به سوی رویکردی وجودی و مشاعی سوق می‌دهد.

جمع‌بندی بخش یکم

این بخش با نقد ساختار سنتی فلسفه، به‌ویژه مفاهیم ماهیت، ذات و کلیات خمس، نشان داد که انسان‌شناسی سنتی به دلیل ذهن‌گرایی و عدم انطباق با واقعیت‌های وجودی، ناکارآمد است. بازتعریف انسان به‌عنوان موجودی ظهوری و مشاعی، راه را برای فلسفه‌ای نوین و کاربردی هموار می‌سازد.

بخش دوم: هویت مشاعی انسان در قرآن کریم

انسان و ارتباط با کل هستی

انسان در این دیدگاه، موجودی مشاعی است که وجودش با کل هستی در هم تنیده شده است. این ارتباط، در آیات قرآن کریم به زیبایی تبیین شده است. برای مثال، آیه زیر به بازسازی دقیق انسان در قیامت و حفظ سبقه وجودی او اشاره دارد:

قَالَ مَن يُحْيِى ٱلْعِظَٰمَ وَهِىَ رَمِيمٌ ۝ قُلْ يُحْيِيهَا ٱلَّذِىٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ

گفت: چه کسی استخوان‌ها را زنده می‌کند در حالی که پوسیده است؟ بگو: همان کسی که بار اول آن‌ها را آفرید زنده می‌کند و او به هر آفرینشی داناست (سوره ۳۶، آیات ۷۸-۷۹).

این آیه نشان می‌دهد که تمام ذرات وجود انسان، از نطفه تا مرگ، سبقه جان او را در خود حفظ کرده و در قیامت بازسازی می‌شوند.

مشاعی بودن قیامت و دنیا

در قیامت، انسان کتاب وجود خویش را می‌خواند، اما این کتاب نه تنها شامل اعمال فردی او، بلکه دربرگیرنده کل هستی است. آیه زیر این حقیقت را روشن می‌سازد:

ٱقْرَأْ كِتَٰبَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ ٱلْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا

کتابت را بخوان، امروز خودت برای حسابرسی از خویشتن کافی هستی (سوره ۱۷، آیه ۱۴).

این آیه بر مشاعی بودن انسان در قیامت تأکید دارد، به‌گونه‌ای که هویت او با کل هستی پیوند خورده و اعمالش در بستری جمعی مشاهده می‌شود. آیه دیگری نیز این مفهوم را تقویت می‌کند:

لِيَرَوْا أَعْمَالَهُمْ

تا اعمالشان را ببینند (سوره ۹۹، آیه ۶، بخشی).

این آیه، به جمع‌گرایی در قیامت اشاره دارد، جایی که انسان‌ها اعمال خود را به‌صورت مشاعی و در ارتباط با کل هستی مشاهده می‌کنند.

درنگ: هویت مشاعی انسان، او را از تفکیک فردی رها ساخته و وجودش را در پیوند با کل هستی تعریف می‌کند.

وحدت تجسم و تروح

برخلاف دیدگاه سنتی که انسان را ترکیبی از ماده و روح می‌داند، این درس‌گفتار بر وحدت تجسم و تروح تأکید دارد. انسان نه موجودی دوگانه، بلکه موجودی یکپارچه است که در تجسمش روح و در روحش تجسم حضور دارد. این وحدت، در آیات زیر به زیبایی به تصویر کشیده شده است:

هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمَا كُنْتُمْ ۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

او با شماست هر کجا که باشید، و خدا به آنچه می‌کنید بیناست (سوره ۵۷، آیه ۴).

فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا۟ فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ

پس به هر سو که رو کنید، آنجا وجه خداست. همانا خدا گشاده‌کار و داناست (سوره ۲، آیه ۱۱۵).

این آیات، حضور قیومی خداوند در هستی و مشابهت آن با هویت مشاعی انسان را نشان می‌دهند. انسان، مانند خداوند، داخل در اشیاء است بدون ممازجه و خارج از آن‌ها بدون مفارقه.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش با تکیه بر آیات قرآن کریم، هویت مشاعی انسان را تبیین کرد و نشان داد که انسان موجودی است متصل به کل هستی، که در قیامت و دنیا به‌صورت جمعی و مشاعی تعریف می‌شود. وحدت تجسم و تروح، انسان را از دوگانه‌انگاری سنتی رها ساخته و او را موجودی یکپارچه معرفی می‌کند.

بخش سوم: فلسفه مشاعی و بازسازی علم دینی

نقد ذهن‌گرایی علم دینی

علم دینی سنتی، به دلیل ذهن‌گرایی و تمرکز بر مفاهیم انتزاعی، از گفت‌وگو با علوم معاصر بازمانده است. این درس‌گفتار، با نقد این رویکرد، بر ضرورت بازسازی علم دینی به‌عنوان ابزاری کاربردی و همسو با علوم تجربی تأکید دارد. فلسفه باید مانند چکش، ابزاری مشترک با علوم دیگر باشد تا زبانی همگانی برای گفت‌وگو ایجاد کند.

درنگ: فلسفه نوین باید با علوم تجربی همسو شده و به علمی کاربردی با آثار عینی در جامعه تبدیل شود.

تمثیلات و تشبیهات در تبیین فلسفه مشاعی

برای تبیین هویت مشاعی انسان، از تمثیلات متعددی استفاده شده است. انسان مانند دانه‌ای از خرمن هستی است که بدون کشش‌های محیطی (خرمن) معنا ندارد. یا مانند خواننده‌ای است که لب می‌زند، اما صدایش از کل هستی برمی‌خیزد. این تمثیلات، به تأثیر متقابل کوشش‌های فردی و کشش‌های هستی در شکل‌گیری هویت انسان اشاره دارند.

در تمثیلی دیگر، انسان به ملکیتی مشاع تشبیه شده که یک دنگ آن برابر با کل است. این تشبیه، نشان‌دهنده نفوذ انسان در کل هستی و حفظ سبقه وجودی او در تمام ذراتش است.

نقد خودمحوری در معرفت

انسان نباید تنها به کوشش‌های فردی خود تکیه کند، زیرا معرفت و هویت او نتیجه کشش‌های هستی است. این دیدگاه، خودمحوری در علم و معرفت را نقد کرده و بر نقش عوامل محیطی، الهی و اجتماعی در شکل‌گیری انسان تأکید دارد.

درنگ: معرفت انسانی، نتیجه تعامل کوشش فردی و کشش‌های هستی است که برتری با کشش‌هاست.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش با نقد ذهن‌گرایی علم دینی، بر ضرورت بازسازی آن به‌عنوان علمی کاربردی و همسو با علوم تجربی تأکید کرد. تمثیلات ارائه‌شده، هویت مشاعی انسان را به زیبایی تبیین کرده و نقش کشش‌های هستی در معرفت و سلوک او را روشن ساختند.

بخش چهارم: انسان و عبادت مشاعی

نفی عبادت فردی

انسان به دلیل هویت مشاعی خود، نمی‌تواند به‌تنهایی عبادت کند. در قرآن کریم، ضمیر جمع در آیه زیر بر این حقیقت تأکید دارد:

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ

تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم (سوره ۱، آیه ۵).

استفاده از ضمیر «نعبد» به جای «اعبد» نشان‌دهنده هویت جمعی انسان در عبادت است. این دیدگاه، تفاسیر عامه‌پسند که «نعبد» را صرفاً به وحدت اجتماعی در نماز جماعت محدود می‌کنند، نقد کرده و بر مشاعی بودن عبادت در ارتباط با کل هستی تأکید دارد.

درنگ: عبادت فردی به دلیل هویت مشاعی انسان محال است؛ عبادت او با کل هستی پیوند دارد.

نقش کشش‌های الهی در سلوک

اعمال معنوی مانند دعا، زیارت و قرائت قرآن کریم، به دلیل تقویت کشش‌های الهی، انسان را به سوی کمال هدایت می‌کنند. این اعمال، انسان را با هستی همسو کرده و او را از خودمحوری به سوی معرفت متعالی سوق می‌دهند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش با تأکید بر هویت مشاعی انسان در عبادت، نشان داد که انسان در پرستش خداوند با کل هستی هم‌صدا می‌شود. آیات قرآن کریم و نقد تفاسیر عامه‌پسند، بر ضرورت فهم فلسفی و عمیق عبادت تأکید دارند.

بخش پنجم: فلسفه مشاعی و عصر ظهور

نقد تصورات عامه‌پسند از عصر ظهور

تصورات عامه‌پسند که عصر ظهور را دوره‌ای صلواتی و بدون تلاش معرفی می‌کنند، فاقد اساس فلسفی‌اند. در عصر ظهور، خیر غالب است، اما شر همچنان وجود دارد و کوشش انسانی همچنان ضروری است.

آیه زیر به نظام طبیعی عصر ظهور اشاره دارد:

لَئِنْ أُخِّرْنَا عَنِ ٱلْعَذَابِ لَنَقُولَنَّ شَيْـًٔا وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ

اگر از عذاب بازمانیم، چیزی خواهیم گفت و از صالحان خواهیم بود (سوره ۷، آیه ۹۹، تفسیری).

این آیه، عصر ظهور را به‌عنوان دوره‌ای طبیعی و نه ماورایی معرفی می‌کند که در آن، عقول انسان‌ها جمع شده و به معرفت متعالی می‌رسند.

تمثیل خورشید و ابر

حضور امام زمان (عج) مانند خورشیدی است که ابرهای جهل را کنار زده و عقول انسان‌ها را روشن می‌سازد. این تمثیل، به نقش هدایتی امام در بیداری معرفتی جامعه اشاره دارد.

درنگ: عصر ظهور، با جمع عقول و غلبه خیر، انسان‌ها را به سوی معرفت و کمال هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش با نقد تصورات نادرست از عصر ظهور، آن را دوره‌ای طبیعی و پویا معرفی کرد که در آن، خیر غالب است و عقول انسان‌ها به سوی معرفت متعالی هدایت می‌شوند. تمثیل خورشید و ابر، نقش هدایتی امام زمان (عج) را به زیبایی تبیین کرد.

نتیجه‌گیری

این کتاب با بازتعریف هویت انسان به‌عنوان موجودی مشاعی، ظهوری و متصل به کل هستی، فلسفه سنتی را به چالش کشید و بر ضرورت بازسازی آن به‌عنوان علمی کاربردی و همسو با علوم تجربی تأکید کرد. با تکیه بر آیات قرآن کریم، نقد مفاهیم سنتی مانند ماهیت و ذات، و بهره‌گیری از تمثیلات ادبی، این اثر انسان را موجودی یکپارچه معرفی کرد که در تجسم و تروحش، با کل هستی در ارتباط است. فلسفه مشاعی، با نفی خودمحوری و تأکید بر کشش‌های هستی، راهی نوین برای فهم انسان و جهان ارائه می‌دهد که می‌تواند گفت‌وگوی فلسفه و علم را ممکن سازد.

با نظارت صادق خادمی