متن درس
انسانشناسی فلسفی و وحدت وجودی در پرتو قرآن کریم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۹۴)
مقدمه: بازتاب انسان در آینه وجود
انسان، این گوهر بیهمتای آفرینش، همواره در کانون تأملات فلسفی قرار داشته و پرسش از چیستی و هویت او، محور گفتمانهای عمیق عقلانی و وحیانی بوده است. درسگفتار شماره ۱۰۹۴، ارائهشده در تاریخ ۱۵ مهر ۱۳۸۸، با محوریت انسانشناسی فلسفی، به کاوش در ماهیت انسان میپردازد و با نگاهی نقادانه به دوگانهانگاری جسم و روح، وحدت وجودی انسان را در چارچوبی پویا و متعالی تبیین میکند. این درسگفتار، با رد مفاهیم لواحق و زواید و تأکید بر پویایی هستی از طریق تبدل و اقتضا، به بازسازی فلسفه اسلامی در بستری وجودی و انتقادی یاری میرساند.
بخش یکم: انسان، عنوان عام و وحدت وجودی
۱.۱. انسان بهمثابه ظرف عام هستی
انسان، در نگاه فلسفی این درسگفتار، عنوانی عام است که همه مراتب وجودی، از مؤمن و کافر گرفته تا صالح و فاسد، را در بر میگیرد. این جامعیت، انسان را فراتر از خصوصیات محدود و مقید قرار داده و او را بهمثابه آیینهای معرفی میکند که تمامی شئون وجود را در خود بازمیتاباند. انسان، در این دیدگاه، نه صرفاً جسم است و نه تنها روح، بلکه موجودی است که در وحدتی وجودی، تجسد و تروح را بهصورت یکپارچه در خود متبلور میسازد.
درنگ: انسان بهمثابه عنوانی عام، تمامی مراتب وجودی را در بر میگیرد و وحدت تجسد و تروح، هویت یکپارچه او را رقم میزند.
۱.۲. نقد دوگانهانگاری جسم و روح
درسگفتار، با طرح پرسش بنیادین «انسان من هو؟»، به نقد دوگانهانگاری جسم و روح میپردازد. دیدگاههای سنتی که انسان را ترکیبی از جسم و روح یا موجودی منفک از این دو میدانند، ناکافی و ناسازگار با حقیقت وجودی انسان معرفی میشوند. انسان، در این نگاه، نه جسم بهتنهایی است و نه روح بهصورت مجزا، بلکه وحدتی است که تجسد و تروح در آن بهگونهای غیرقابل تفکیک تحقق مییابد. این وحدت، همانند رودی است که از سرچشمههای گوناگون سر برمیآورد، اما در بستری واحد جاری میشود.
استاد فرزانه قدسسره، با تمثیلی زیبا، انسان را به سیدی تشبیه میکنند که اطلاعات آن هرگز پاک نمیشود، بلکه در لایههای عمیقتر وجودش حفظ و تبدیل میگردد. این تشبیه، نشاندهنده بقای وجودی انسان و رد هرگونه جدایی یا زوال در ذات اوست.
درنگ: دوگانهانگاری جسم و روح، ناکافی است و انسان در وحدتی وجودی، تجسد و تروح را بهصورت یکپارچه در خود متجلی میسازد.
۱.۳. رد لواحق و زواید در هستی انسان
یکی از محورهای برجسته درسگفتار، رد مفهوم لواحق و زواید در هستی انسان است. استاد فرزانه قدسسره، با قاطعیت بیان میدارند که انسان هیچچیز زائدی ندارد و هر آنچه در وجود اوست، بخشی از نظام یکپارچه هستی است. لواحق، بهمثابه عوارضی جدا شونده، در این دیدگاه جایی ندارند، چراکه انسان و تمامی اجزای وجودش، در پیوندی ناگسستنی با کل هستی قرار دارند. این دیدگاه، انسان را چون درختی میبیند که هر برگ و شاخهاش، جزئی جداییناپذیر از کل آن است.
برای تبیین این مفهوم، استاد به تشبیه ذرات وجودی به پلاکهایی اشاره میکنند که هر یک، هویتی خاص دارند و در عین حال، در چرخهای پویا با یکدیگر اثر متقابل میگذارند و تبدیل میشوند. این پویایی، نشان از وحدت و یکپارچگی هستی دارد که هیچچیز در آن زائد یا جدا نمیگردد.
درنگ: انسان هیچ لواحق یا زوایدی ندارد و تمامی اجزای وجودش، در وحدتی ناگسستنی با کل هستی پیوند دارند.
بخش دوم: پویایی هستی و مفهوم>تبدل و اقتضا
۲.۱. تبدل ذره در هستی
درسگفتار، هر ذره از هستی را دارای میلیاردها چهره و شکل معرفی میکند که در چرخهای پویا تبدل مییابد. این پویایی، که از طریق مفهوم تبدل تبیین میشود، نشاندهنده آن است که هیچچیز در هستی نابود نمیشود، بلکه به اشکالی دیگر تبدیل میگردد. به تعبیر استاد، ذرات هستی چون بازیگرانی هستند که در صحنههای مختلف نمایش هستی، نقشهای گوناگون بر عهده میگیرند، اما هویت وجودی خود را حفظ میکنند.
این دیدگاه، با تشبیه به حیوان و گیاه، ملموستر میشود: مادهای که در بدن انسان بوده، ممکن است به حیوان، گیاه یا گل تبدیل شود، اما هیچگاه از هستی خارج نمیشود. این مفهوم، با رد ایده لواحق، وحدت و پیوستگی هستی را تأیید میکند.
درنگ: تبدل ذرات در هستی، نشاندهنده پویایی و وحدت وجودی است که هیچچیز را زائد یا جدا نمیداند.
۲.۲. اقتضا بهجای جبر
استاد فرزانه قدسسره، هستی را مبتنی بر اقتضا معرفی میکنند، نه جبر. اقتضا، بهمعنای جریان طبیعی و پویای هستی بر اساس شایستگیها و ظرفیتهای ذاتی، در برابر جبر قرار میگیرد که نظام قهری و تحمیلی را تداعی میکند. این دیدگاه، آزادی و پویایی را در قلب نظام هستی قرار داده و آن را چون رودی جاری میبیند که مسیر خود را بر اساس اقتضائات طبیعی مییابد.
تشبیه این مفهوم به تلنگر، آن را ملموستر میکند: همانگونه که تلنگری کوچک میتواند مسیر رودخانهای را تغییر دهد، اقتضائات وجودی نیز میتوانند سرنوشت انسان و هستی را دگرگون سازند.
درنگ: هستی بر اساس اقتضا، نه جبر، پویا و جاری است و هر ذره در آن، با ظرفیتهای ذاتی خود، در مسیر تحول قرار دارد.
۲.۳. احاطه و رحمت الهی
درسگفتار، با استناد به آیات قرآن کریم، احاطه و رحمت الهی را تبیین میکند. آیه وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْءٍ (سوره نساء، آیه ۱۲۶: «و خداوند به همهچیز احاطه دارد») بیانگر احاطهای است که فراتر از فهم بشری بوده و تمامی شئون هستی را در بر میگیرد. همچنین آیه وَسِعَتْ رَحْمَتِي كُلَّ شَيْءٍ (سوره اعراف، آیه ۱۵۶: «و رحمتم همهچیز را فرا گرفته است») بر شمولیت رحمت الهی تأکید دارد که هیچچیز را زائد یا خارج از دایره رحمت نمیداند.
این احاطه و رحمت، چون دریایی بیکران است که همه موجودات را در خود جای داده و هیچ ذرهای از آن بیرون نمیماند.
درنگ: احاطه و رحمت الهی، تمامی هستی را در بر گرفته و هیچچیز را زائد یا جدا نمیداند.
بخش سوم: نقد طبیعیات فلسفی و بازسازی وجودی
۳.۱. نقد طبیعیات فلسفی سنتی
درسگفتار، طبیعیات فلسفی سنتی را به دلیل ناسازگاری با پویایی و وحدت هستی، ناکافی میداند. استاد فرزانه قدسسره، با اشاره به دیدگاههای فلاسفهای چون ملاصدرا، معتقدند که این دیدگاهها، ماده را جدا از هویت موجودات میدانند و از فهم وحدت وجودی ناتواناند. این نقد، ضرورت بازنگری در علوم دینی را برجسته میسازد تا با حقیقت پویای هستی همراستا گردد.
تشبیه این دیدگاههای سنتی به سخنان قهوهخانهای، بهمنظور تأکید بر ناکافی بودن آنها در برابر پیچیدگیهای فلسفه معاصر است. این نقد، چون آیینهای است که کاستیهای گذشته را نشان داده و راه را برای بازسازی فلسفه اسلامی هموار میسازد.
درنگ: طبیعیات فلسفی سنتی، به دلیل جدایی ماده از هویت و نادیده گرفتن پویایی هستی، ناکافی و نیازمند بازسازی است.
۳.۲. رد کون و فساد
استاد، مفهوم کون و فساد را رد کرده و بهجای آن، کون بعد الکون را پیشنهاد میدهند. این دیدگاه، به جای نابودی، بر تحول و ظهور مستمر تأکید دارد. به تعبیر ایشان، سیب در حال گندیدن، فاسد نمیشود، بلکه در لکهای جدید ظهور مییابد. این مفهوم، هستی را چون کتابی میبیند که هر صفحهاش، داستانی نو از همان جوهر را روایت میکند.
درنگ: کون و فساد نفی شده و کون بعد الکون، پویایی و تحول مستمر هستی را تأیید میکند.
۳.۳. کل شیء فی کل شیء
مفهوم «کل شیء فی کل شیء»، که در آثار عرفانی چون مصباحالانس آمده، چارچوب وجودی این درسگفتار را تشکیل میدهد. این مفهوم، بیانگر آن است که هر ذره از هستی، تمامی هستی را در خود دارد و هیچچیز از آن جدا نیست. این دیدگاه، چون خورشیدی است که پرتوهایش همهجا را روشن میکند، و هر ذره، بازتابی از کل است.
درنگ: مفهوم «کل شیء فی کل شیء»، وحدت و پیوستگی تمامی ذرات هستی را در بر دارد.
بخش چهارم: خودشناسی عملی و معرفت الهی
۴.۱. خودشناسی عملی بهمثابه راه معرفت
استاد فرزانه قدسسره، خودشناسی عملی را بهعنوان روش اصیل معرفت توصیه میکنند. ایشان با تشبیه به «زدن به خود»، انسان را به تأمل عملی در خویشتن دعوت میکنند تا صدایی الهی از درونش بشنود. این خودشناسی، چون کلیدی است که قفلهای معرفت را میگشاید و انسان را به سوی حقیقت وجودیاش رهنمون میشود.
توصیه به تأمل عملی در شب، بهمدت ده دقیقه، راهکاری عملی برای این خودشناسی است که انسان را از انفعال نظری به سوی معرفت عملی سوق میدهد.
درنگ: خودشناسی عملی، از طریق تأمل در خویشتن، راه اصیل معرفت الهی است.
۴.۲. نقد قضاوتهای بشری
درسگفتار، با استناد به آیه وَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَ الْعِبَادِ (سوره یونس، آیه ۹۳: «و خداوند میان بندگان داوری میکند»)، قضاوتهای بشری را ناقص و قضاوت الهی را کامل معرفی میکند. این دیدگاه، محدودیتهای معرفت بشری را چون سایهای در برابر نور مطلق الهی نشان میدهد.
استاد، با اشاره به تجربه شخصی یکی از عالمان دینی که در خواب خود را در حال دویدن به سوی درس نهجالبلاغه در بهشت میبیند، اهمیت معرفت عملی را ملموس میسازند. این تجربه، نشاندهنده پیوند عمیق میان معرفت عملی و حقیقت الهی است.
درنگ: قضاوتهای بشری ناقصاند و تنها قضاوت الهی، به دلیل احاطه کامل، حقیقت را آشکار میسازد.
۴.۳. پویایی شئون الهی
با استناد به آیه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (سوره الرحمن، آیه ۲۹: «هر روز او در شأنی است»)، درسگفتار پویایی شئون الهی را تبیین میکند. این پویایی، چون رودی بیپایان است که هر لحظه شأنی نو از خود آشکار میسازد و هیچگاه در ساکن بودن متوقف نمیگردد.
استاد، با رد مفهوم ساکن در فلسفه، ثابت را نیز نوعی حرکت معرفی میکنند. این دیدگاه، هستی را چون رقصی مستمر میبیند که حتی در ثبات ظاهریاش، در حال تحول است.
درنگ: شئون الهی و هستی، در پویایی مستمرند و هیچچیز در آنها ساکن نیست.
جمعبندی: انسان، آیینه تمامنمای هستی
درسگفتار شماره ۱۰۹۴، با کاوش در انسانشناسی فلسفی، انسان را بهمثابه آیینهای تمامنما از کل هستی معرفی میکند. این درسگفتار، با نقد دوگانهانگاری جسم و روح، رد لواحق و زواید، و تأکید بر پویایی هستی از طریق تبدل و اقتضا، چارچوبی نوین برای فهم فلسفه اسلامی ارائه میدهد. انسان، در این دیدگاه، موجودی یکپارچه است که تجسد و تروح را در وحدتی وجودی متجلی میسازد. نقد طبیعیات فلسفی سنتی، توصیه به خودشناسی عملی، و تبیین مفهوم «کل شیء فی کل شیء»، از ویژگیهای ممتاز این درسگفتار است که راه را برای بازسازی فلسفه اسلامی در مسیری وجودی و پویا هموار میسازد.
این نوشتار، با حفظ تمامی جزئیات و نکات درسگفتار و تحلیلهای آن، تلاش کرده است تا این مفاهیم عمیق را در قالب زبانی متین، روشن و متناسب با فضای دانشگاهی ارائه دهد. امید است که این بازنویسی، گامی در راستای فهم عمیقتر انسان و جایگاه او در نظام هستی باشد.
با نظارت صادق خادمی