در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1095

متن درس






شناخت محتوای انسان در فلسفه اسلامی

شناخت محتوای انسان در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۰۹۵)

دیباچه

شناخت ماهیت و محتوای انسان، از دیرباز یکی از پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین مسائل فلسفی بوده است که ذهن فلاسفه و متفکران را به خود مشغول داشته است. در فلسفه اسلامی، این موضوع با نگاهی عمیق به وحدت وجودی انسان و پیوند میان جسم و روح بررسی شده است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، تلاش دارد تا با نگاهی جامع و دقیق، چالش‌های شناخت انسان را در پرتو فلسفه اسلامی و با تأکید بر تجرید از عوارض عرفانی و دستیابی به معرفت علمی مورد کاوش قرار دهد.

بخش نخست: چالش‌های شناخت محتوای انسان

تأثیر عوارض عرفانی بر شناخت

یکی از موانع بنیادین در شناخت دقیق کیفیت وجودی انسان، عوارض عرفانی است که در ذهن انسان ریشه دوانده‌اند. این عوارض، که از زیستن در میان مردمان عادی و همراهی با فرهنگ‌های روزمره سرچشمه می‌گیرند، ذهن را به‌گونه‌ای ناخودآگاه تحت تأثیر قرار می‌دهند. انسان، که در بستر اجتماع رشد می‌یابد، به‌طور طبیعی از الگوهای فکری و رفتاری عرفانی متأثر می‌شود. این الگوها، هنگامی که انسان به حوزه‌های علمی، به‌ویژه فلسفه، گام می‌نهد، به مانعی برای دقت و صحت تحلیل بدل می‌گردند. برای مثال، عادت به تفکر قهوه‌خانه‌ای یا روزمره، که فاقد ظرافت و دقت علمی است، می‌تواند تحلیل‌های فلسفی را به بیراهه بکشاند.

درنگ: عوارض عرفانی، که از زیست اجتماعی انسان سرچشمه می‌گیرند، مانعی جدی در مسیر شناخت علمی محتوای انسان ایجاد می‌کنند و فیلسوف را به‌سوی تحلیل‌های نادقیق سوق می‌دهند.

ضرورت تجرید از عوارض عرفانی

برای کاستن از مشکلات ناشی از عوارض عرفانی، انسان باید ذهن خود را از این تأثیرات تخلیه کرده یا زمینه‌های دقیق علمی را در وجود خویش تثبیت نماید. تجرید، به معنای جداسازی ذهن از پیش‌فرض‌های عرفانی و عادات غیرعلمی، ضرورتی انکارناپذیر در مسیر فلسفه‌ورزی است. فیلسوفی که نتواند این تجرید را به انجام رساند، در تحلیل‌های خود با دشواری‌های بیشتری مواجه خواهد شد، زیرا ذهن او همچنان در بند الگوهای عادی باقی می‌ماند. این فرآیند، مانند پالایش آب از ناخالصی‌هاست که تنها با آن می‌توان به زلالی معرفت دست یافت.

تجرید نیازمند تمرین مداوم و خودسازی فلسفی است. فیلسوف باید توانایی تمایز میان تفکر عرفانی و علمی را در خود پرورش دهد، گویی که نقاش ماهری است که پیش از خلق اثر، بوم خود را از هرگونه لکه پاک می‌کند. این خودآگاهی فلسفی، کلید رهایی از بند عادات عرفانی و ورود به ساحت معرفت ناب است.

چالش‌های فیلسوف در برابر عوارض عرفانی

کسی که در پی فیلسوف شدن است، باید این عوارض عرفانی را به‌عنوان چالش‌هایی جدی در نظر گیرد و برای درمان آن‌ها بکوشد. این چالش‌ها، مانند آزمون‌هایی هستند که فیلسوف باید از آن‌ها عبور کند تا به سطحی از تفکر ناب و علمی دست یابد. خودشناسی و خودانتقادی، ابزارهای بنیادین در این مسیرند. فیلسوف باید پیوسته خود را بازبینی کند، گویی که آینه‌ای پیش روی خویش نهاده تا هرگونه انحراف را در تفکرش شناسایی و اصلاح نماید.

تأثیر زبان و لهجه بر تفکر علمی

برای فهم بهتر تأثیر عوارض عرفانی، می‌توان به مثالی از زبان و لهجه اشاره کرد. دانشمندی که در حوزه علمی خود به زبانی استاندارد و علمی سخن می‌گوید، هنگام تعامل با همزبانان یا همشهری‌هایش ممکن است به لهجه محلی روی آورد و سیستم فکری‌اش دستخوش تغییر شود. برای نمونه، دانشمندی ترک‌زبان یا عرب‌زبان، در گفت‌وگوهای علمی از زبان استاندارد بهره می‌گیرد، اما در مراودات عادی به لهجه قومی یا روستایی خود بازمی‌گردد. این تغییر، نشان‌دهنده جدایی میان سیستم فکری علمی و عادی است.

این مثال، مانند رودی است که در مسیر خود گاه زلال و گاه گل‌آلود می‌شود. در علوم غیرفلسفی، این جابه‌جایی میان دو حالت چندان مشکل‌ساز نیست، اما در فلسفه، که نیازمند دقت و انتزاع بالاست، هرگونه نفوذ عرفانی می‌تواند به انحراف در تحلیل منجر شود.

تفاوت فلسفه با دیگر علوم در مواجهه با عرفانیات

در علوم دیگر، مانند ریاضی یا پزشکی، دانشمند می‌تواند به‌راحتی میان حالت علمی و عادی جابه‌جا شود، اما در فلسفه، تفکر عرفانی به آفتی بدل می‌شود که به دقت تحلیل علمی آسیب می‌رساند. در علوم طبیعی، دانشمند می‌تواند بدون دشواری از زبان علمی به زبان عادی تغییر وضعیت دهد، اما در فلسفه، ورود تفکر عرفانی به مباحث، به دلیل فقدان دقت، به تحلیل‌ها خسارت وارد می‌کند. فلسفه، مانند قله‌ای است که هرگونه غبار عرفانی می‌تواند دید فیلسوف را از حقیقت مکدر سازد.

درنگ: فلسفه، به دلیل ماهیت انتزاعی و عمیق خود، از نفوذ عرفانیات آسیب بیشتری می‌بیند و نیازمند سطح بالاتری از تجرید است تا به معرفت علمی دست یابد.

جمع‌بندی بخش نخست

شناخت محتوای انسان در فلسفه اسلامی با چالش‌های عمیقی همراه است که عمدتاً از تأثیرات عرفانی سرچشمه می‌گیرند. این عوارض، که از زیست اجتماعی و تعاملات روزمره نشأت می‌گیرند، ذهن فیلسوف را از مسیر دقت علمی منحرف می‌کنند. تجرید، به‌عنوان راهکاری بنیادین، فیلسوف را قادر می‌سازد تا از این موانع عبور کرده و به معرفتی ناب و علمی دست یابد. این بخش، با تأکید بر خودآگاهی و خودانتقادی، ضرورت بازسازی روش‌شناسی فلسفی را برجسته ساخت.

بخش دوم: تجرید و وحدت در فلسفه

تأثیر افکار عرفانی بر فلسفه

یکی از مشکلات بزرگ در فلسفه، نفوذ افکار عرفانی به مباحث فلسفی است که مانع از علمی شدن آن می‌شود. فیلسوفانی که به شیوه عرفانی و قهوه‌خانه‌ای تفکر می‌کنند، نمی‌توانند تحلیل‌های دقیق ارائه دهند. این امر، به‌ویژه در بحث محتوای انسان، که نیازمند دقت بالاست، مشکل‌ساز است. تفکر عرفانی، مانند مهی است که بر آینه ذهن فیلسوف نشسته و حقیقت را از دید او پنهان می‌کند.

توصیه به تجرید در متون علمی

در متون علمی، به‌ویژه در منطق و ریاضی، توصیه شده است که فیلسوف از خواندن داستان، رمان یا شعر پرهیز کند تا ذهنش تحت تأثیر احساسات قرار نگیرد. این فعالیت‌های احساسی می‌توانند ذهن را از حالت منطقی و علمی خارج کرده و توانایی تحلیل دقیق را کاهش دهند. این توصیه، مانند راهنمایی است که مسافری را از مسیرهای پرپیچ‌وخم به سوی راه راست هدایت می‌کند. تجرید در اینجا به معنای حفظ تعادل میان فعالیت‌های احساسی و علمی است، نه نفی کامل ادبیات.

مشکلات فیلسوفان در تجرید

بسیاری از فیلسوفان بزرگ، از جمله ملاصدرا، ابن‌سینا و سید سند، به دلیل عدم تجرید کامل از عرفیات، در تحلیل محتوای انسان با دشواری‌هایی مواجه شده‌اند. این فیلسوفان، در بحث وحدت تجسد و تروح انسان، به دلیل تأثیرپذیری از پیش‌فرض‌های عرفانی یا عدم دقت در مبانی فلسفی، به نتایجی ناسازگار رسیده‌اند. این مشکل، مانند درختی است که ریشه‌هایش در خاک عرفانیات فرو رفته و میوه‌هایش از زلالی علمی دور مانده است.

وحدت تجسد و تروح در انسان

انسان موجودی است که تجسد و تروح در او به وحدت رسیده‌اند. این وحدت، به‌گونه‌ای است که ماده به روح و روح به ماده تبدیل می‌شود. این تبدیل در قالب عباراتی قرآنی مانند «عَالٍ فِی دَنُوِّهِ وَدَانٍ فِی عُلُوِّهِ» تبیین می‌شود، به این معنا که در نطفه انسان، حقیقت تجرد وجود دارد و در روح او نیز ماده حضور دارد. این دیدگاه، با فلسفه مشایی سازگار است و بر ماهیت مشکک وجود تأکید دارد که مراتب مختلف وجود به‌صورت یکپارچه در انسان متجلی می‌شوند.

درنگ: وحدت تجسد و تروح در انسان، حقیقتی است که ماده و روح را در یک وجود واحد به هم پیوند می‌دهد، به‌گونه‌ای که نطفه انسان حامل تجرد و روح او متأثر از ماده است.

جمع‌بندی بخش دوم

تجرید از عرفیات و دستیابی به وحدت در شناخت محتوای انسان، از مهم‌ترین ارکان فلسفه‌ورزی است. نفوذ افکار عرفانی به فلسفه، مانند سمی است که زلالی معرفت را مکدر می‌سازد. توصیه به پرهیز از فعالیت‌های احساسی و تأکید بر وحدت تجسد و تروح، راهکارهایی برای رهایی از این موانع‌اند. این بخش، با تبیین این مفاهیم، بر ضرورت بازخوانی انتقادی آرای فلسفی و تقویت روش‌شناسی علمی تأکید کرد.

بخش سوم: نقد دیدگاه‌های فلسفی

نقد دیدگاه سید سند

سید سند معتقد است که اسب یک امر طبیعی است که کثرت بالفعل ندارد، اما جسم آن در نفس‌الأمر واحد نیست. او بیان می‌کند که جسم اسب بخشی از یک وجود طبیعی واحد است، اما این بخش‌بندی می‌تواند به‌صورت مشاعی یا تفکیکی باشد. دیدگاه مشاعی با نظر متن سازگار است، اما دیدگاه تفکیکی مشکل‌ساز می‌شود. این نقد، مانند نوری است که بر تاریکی‌های تحلیل تفکیکی می‌تابد و ضعف‌های آن را آشکار می‌سازد.

نقد تفکیک اجزای اسب

دیدگاه تفکیکی که اجزای اسب، مانند استخوان و گوشت، را از نظر ماهیت با اسب متفاوت می‌داند، نادرست است. این دیدگاه نمی‌تواند وحدت اسب را به‌درستی توضیح دهد، زیرا تمام اجزای اسب، از جمله روح و جسم، به یک حقیقت واحد بازمی‌گردند. این وحدت، مانند رودی است که همه شاخه‌هایش به یک سرچشمه می‌پیوندند.

مقایسه اسب و یاقوت

مقایسه اسب با یاقوت نشان می‌دهد که هرچند اجزای یاقوت به‌ظاهر یکسان‌اند، اما در اسب، اجزا متفاوت به نظر می‌رسند. بااین‌حال، هر دو از وحدت مشاعی برخوردارند. یاقوت به دلیل ظاهر یکنواختش، وحدت بیشتری به نظر می‌رسد، اما اسب نیز به دلیل وجود یک حقیقت واحد در همه اجزایش، از این وحدت بهره‌مند است. این مثال، مانند آینه‌ای است که حقیقت وحدت را در موجودات مرکب بازمی‌تاباند.

وحدت تشخصی در انسان و حیوان

انسان و حیوان هر دو از یک حقیقت وجودی برخوردارند که در آن، روح و جسم به وحدت می‌رسند. این وحدت، به معنای وجود یک تشخص واحد است که همه اجزا، از جمله روح، جسم، رنگ، و شکل، در آن متحد می‌شوند. این دیدگاه، با مفهوم هوویت در فلسفه اسلامی هم‌راستاست، گویی که هر موجود، با خصوصیات خاص خود، به یک حقیقت یگانه تبدیل می‌شود.

درنگ: وحدت تشخصی در انسان و حیوان، حقیقتی است که همه اجزای وجودی، از روح تا جسم، را در یک کل واحد گرد می‌آورد.

نقد دیدگاه ملاصدرا

ملاصدرا در بحث وحدت روح و جسم، گاهی به مشکل برمی‌خورد و به تفکیک روح کلی و جزئی روی می‌آورد. او معتقد است که روح کلی قبل از بدن وجود دارد و روح جزئی بعد از بدن پدید می‌آید. این تفکیک، با وحدت وجود سازگار نیست و مانند شاخه‌ای است که از تنه درخت وحدت جدا شده است.

تحلیل آیه قرآنی

آیه کریمه «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ» (المؤمنون: ١٤) به انشای الهی روح اشاره دارد که پس از تکامل ماده جسمانی رخ می‌دهد. ترجمه: «سپس آن را آفرینشی دیگر کردیم.» این آیه، دو مرحله در خلقت انسان را نشان می‌دهد: مرحله مادی (علقه و مضغه) و مرحله معنوی (خلق آخر). این دو مرحله، به وحدت مشاعی در انسان اشاره دارند، گویی که روح و جسم در یک فرآیند خلقت واحد به هم می‌پیوندند.

جمع‌بندی بخش سوم

نقد دیدگاه‌های فلسفی، از جمله آرای سید سند و ملاصدرا، نشان‌دهنده ضرورت بازخوانی انتقادی آثار فلسفی است. تمایز میان وحدت مشاعی و تفکیکی، و تأکید بر وحدت تشخصی در انسان و حیوان، از مهم‌ترین دستاوردهای این بخش است. استناد به آیات قرآن کریم، مانند آیه «ثم أنشأناه خلقا آخر»، راهگشای فهم عمیق‌تر این مسائل است و بر اهمیت رویکرد تلفیقی در فلسفه اسلامی تأکید دارد.

بخش چهارم: تأملاتی در باب وحدت وجودی

تبدیل‌پذیری ماده و روح

یکی از مفاهیم کلیدی در شناخت محتوای انسان، تبدیل‌پذیری ماده و روح است. انسان موجودی است که ماده‌اش به روح و روحش به ماده تبدیل می‌شود. این تبدیل، مانند جریانی است که میان دو ساحل جسم و روح در حرکت است و هیچ‌گاه از وحدت خود جدا نمی‌افتد. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت مشاعی، نشان می‌دهد که نطفه انسان حامل حقیقت تجرد است و روح او نیز از ماده بی‌تأثیر نیست.

نقد تفکیک در فلسفه

تفکیک میان اجزای یک موجود، مانند اسب یا انسان، به جدایی ماهوی منجر می‌شود که با حقیقت وحدت وجود سازگار نیست. این تفکیک، مانند بریدن شاخه‌های یک درخت از تنه آن است که حیات کل را به خطر می‌اندازد. در مقابل، دیدگاه مشاعی، همه اجزا را در یک حقیقت واحد گرد می‌آورد.

نقش علم دینی در شناخت انسان

علم دینی، با تکیه بر آیات قرآن کریم و تعالیم الهی، راهگشای فهم عمیق‌تر محتوای انسان است. این علم، مانند چراغی است که تاریکی‌های فلسفه را روشن می‌کند و فیلسوف را به سوی حقیقت هدایت می‌نماید. نقدهای وارد بر برخی آرای فلسفی، نه به معنای نفی تلاش‌های عالمان دینی، بلکه دعوتی است به بازنگری و تعمیق در روش‌های علمی.

جمع‌بندی بخش چهارم

تأملات این بخش، بر تبدیل‌پذیری ماده و روح و ضرورت وحدت مشاعی در شناخت انسان تأکید داشت. نقد تفکیک و توجه به نقش علم دینی، راه را برای فهمی عمیق‌تر از محتوای انسان هموار ساخت. این بخش، مانند پلی است که فلسفه اسلامی را به معارف قرآنی پیوند می‌دهد.

نتیجه‌گیری نهایی

شناخت محتوای انسان در فلسفه اسلامی، سفری است پرپیچ‌وخم که نیازمند تجرید از عوارض عرفانی، دقت در روش‌شناسی علمی، و تکیه بر معارف قرآنی است. این نوشتار، با تبیین چالش‌های شناخت انسان، ضرورت تجرید، و مفهوم وحدت تجسد و تروح، تلاش کرد تا راهی نو به سوی معرفت فلسفی بگشاید. نقد دیدگاه‌های فلاسفه‌ای چون ملاصدرا و سید سند، و تأکید بر وحدت مشاعی، نشان‌دهنده عمق و پیچیدگی این موضوع است. آیات قرآن کریم، به‌عنوان چراغ راه، مسیر را برای فیلسوفان روشن می‌سازند و بر اهمیت رویکرد تلفیقی تأکید دارند. امید است این اثر، گامی در راستای تعمیق شناخت فلسفی و تقویت پیوند میان فلسفه و معارف الهی باشد.

با نظارت صادق خادمی