در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

فلسفه 1097

متن درس





وحدت تشخصی در فلسفه انسان: نقدی بر تفکیک مجرد و ماده

وحدت تشخصی در فلسفه انسان: نقدی بر تفکیک مجرد و ماده

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۰۹۷)

دیباچه

این نوشتار به کاوش در یکی از عمیق‌ترین مسائل فلسفه اسلامی، یعنی وحدت تشخصی در محتوای انسان، می‌پردازد و با نگاهی نقادانه به تفکیک میان مجرد و ماده، به بازسازی مفاهیم بنیادین فلسفی همت گمارده است. این اثر، با استناد به درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، تلاش دارد تا با زبانی روشن و علمی، دیدگاه وحدت‌گرایانه را در برابر پیش‌فرض‌های تفکیکی فلسفه سنتی قرار دهد. محور اصلی این پژوهش، تأکید بر وحدت وجودی انسان به‌عنوان یک حقیقت یکپارچه است که تمامی مراتب وجودی، از روح و نفس تا جسم و بدن، را در بر می‌گیرد.

بخش نخست: وحدت تشخصی در محتوای انسان

تبیین مفهوم وحدت تشخصی

وحدت تشخصی، به‌عنوان محور این بحث، بیانگر آن است که انسان، حیوانات، نباتات و سایر موجودات، نه در قالب وحدتی مرزی و تفکیکی، بلکه در یک حقیقت یکپارچه و تشخصی متحدند. این دیدگاه، برخلاف رویکردهای سنتی که میان اجزای وجودی مانند روح، نفس، جسم و بدن مرزبندی می‌کنند، تمامی این اجزا را در مراتب و چیدمان‌های متفاوت یک حقیقت واحد می‌داند. این نگرش با مفهوم وحدت وجود در فلسفه اسلامی هم‌راستاست، جایی که مراتب گوناگون وجود در یک حقیقت یگانه جمع می‌شوند، مانند رودی که از سرچشمه‌های گوناگون به یک جریان واحد می‌پیوندد.

درنگ: وحدت تشخصی، انسان را به‌مثابه یک حقیقت یکپارچه می‌بیند که روح و جسم، نفس و بدن، در مراتب مختلف وجودی آن، هماهنگ و متحدند.

این دیدگاه، هرگونه گسستگی یا بیگانگی میان اجزای وجودی را نفی می‌کند. انسان، در این نگرش، نه مجموعه‌ای از اجزای جداگانه، بلکه یک کل متحد است که هر جزء آن، از ادراک عقلانی تا حرکت جسمانی، در خدمت تحقق حقیقت واحد اوست.

نقد تفکیک مجرد و ماده

تفکیک میان مجرد و ماده، یا روح و جسم، یکی از موانع اصلی در شناخت دقیق حقیقت انسان است. این تفکیک، که در آثار فلسفی برجسته‌ای مانند «اسفار اربعه» و «شفا» به کرات دیده می‌شود، ریشه در پیش‌فرض‌های ماهوی و نوعی دارد که به نتایج ناسازگار منجر شده‌اند. این پیش‌فرض‌ها، با ایجاد مرزهای مصنوعی میان اجزای وجودی انسان، مانع از درک وحدت بنیادین او می‌شوند. برای مثال، فرض تمایز میان نوع و ماده، اشکالاتی را در طرح مسئله و پاسخ‌های فلسفی پدید آورده است که هم در پرسش‌ها و هم در پاسخ‌ها نمود می‌یابد.

این نقد، ضرورت بازنگری در روش‌شناسی فلسفی را برجسته می‌سازد. به‌جای جداسازی اجزای وجودی، باید به نگرشی وحدت‌گرا روی آورد که انسان را به‌مثابه یک حقیقت یکپارچه ببیند، مانند نغمه‌ای که از سازهای مختلف در یک ارکستر به گوش می‌رسد و یک هارمونی واحد را خلق می‌کند.

درنگ: تفکیک میان مجرد و ماده، به دلیل پیش‌فرض‌های نادرست ماهوی، مانعی در برابر شناخت حقیقت انسان است و باید با نگرش وحدت‌گرا جایگزین شود.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست این نوشتار به تبیین مفهوم وحدت تشخصی و نقد تفکیک میان مجرد و ماده پرداخت. وحدت تشخصی، انسان را به‌عنوان یک حقیقت یکپارچه معرفی می‌کند که تمامی مراتب وجودی او، از روح تا جسم، در یک کل هماهنگ متحدند. این دیدگاه، با نفی مرزبندی‌های مصنوعی، راه را برای درک عمیق‌تر حقیقت انسان هموار می‌سازد و ضرورت بازنگری در پیش‌فرض‌های سنتی فلسفه را آشکار می‌کند.

بخش دوم: نقد پیش‌فرض‌های فلسفی و بازسازی مفهوم «أنا»

نقد بداهت‌های فلسفی

برخی از عبارات فلسفی که به‌عنوان بداهت مطرح شده‌اند، به دلیل اتکا به پیش‌فرض‌های تفکیکی، از واقعیت دورند. فلاسفه‌ای مانند ملاصدرا و شیخ اشراق، با فرض بداهت مفاهیمی چون تمایز میان نفس و بدن، به تحلیل‌هایی رسیده‌اند که با حقیقت وجودی انسان سازگار نیست. در مقابل، دیدگاه وحدت تشخصی، با کنار گذاشتن این پیش‌فرض‌ها، راه‌حلی جامع برای رفع تناقضات ارائه می‌دهد. این دیدگاه، مانند کلیدی است که قفل‌های پیچیده مسائل فلسفی را می‌گشاید، بدون آنکه به جداسازی‌های غیرواقعی نیاز باشد.

برای مثال، در «اسفار اربعه»، صفحه ۲۸۹، آمده است: «أنا نفهم ضرورتاً من ذاتنا المشار إلیها بأنا»، به این معنا که «من» همان ذاتی است که ادراک‌کننده اشیاء، متحرک و جالس در مکان است. اما پرسش اینجاست که چگونه «من» هم ادراک می‌کند و هم در مکان می‌نشیند، در حالی که ادراک به عقل و جلوس به جسم نسبت داده می‌شود؟ این تناقض ظاهری، ریشه در تفکیک میان عقل و جسم دارد.

درنگ: بداهت‌های فلسفی مبتنی بر تفکیک، به دلیل پیش‌فرض‌های نادرست، باطل‌اند و دیدگاه وحدت تشخصی این اشکالات را برطرف می‌سازد.

چالش مفهوم «أنا»

مفهوم «أنا» (من) به‌عنوان یک حقیقت واحد مطرح شده، اما تفکیک میان ادراک و جلوس در آن مشکل‌ساز است. اگر «أنا» به بدن نسبت داده شود، ادراک‌کننده نیست، زیرا جسم به‌ماهو جسم ادراک ندارد. اگر به نفس نسبت داده شود، جالس در مکان نیست، زیرا نفس مادی نیست. حتی اگر مجموع بدن و نفس فرض شود، وحدت میان مجرد و ماده ممکن نیست. این تناقض، مانند گره‌ای است که تنها با دیدگاه وحدت تشخصی گشوده می‌شود، جایی که ادراک و جلوس هر دو به یک حقیقت واحد بازمی‌گردند.

بدن انسان، برخلاف لوله‌ای که آب را منتقل می‌کند، خود مرتبه‌ای از نفس است و با آن هم‌سنخی دارد. ادراک بدون بدن ممکن نیست، همان‌طور که جلوس بدون نفس محقق نمی‌شود. بدن، مانند ظرفی است که نه‌تنها محتوای نفس را در خود جای می‌دهد، بلکه خود بخشی از آن حقیقت است.

درنگ: «أنا» به‌عنوان یک حقیقت واحد، ادراک و جلوس را در خود جمع می‌کند و بدن به‌عنوان ظرف ادراک، مرتبه‌ای از نفس است.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم به نقد بداهت‌های فلسفی و چالش‌های مفهوم «أنا» پرداخت. دیدگاه وحدت تشخصی، با نفی تفکیک میان نفس و بدن، راه‌حلی جامع برای رفع تناقضات فلسفی ارائه می‌دهد. این دیدگاه، با تأکید بر هم‌سنخی بدن و نفس، انسان را به‌عنوان یک حقیقت یکپارچه می‌بیند که تمامی مراتب وجودی او در یک کل هماهنگ متحدند.

بخش سوم: وحدت وجودی و نقش عبادت

وحدت و وجود

وحدت، لازمه وجود است و بدون آن، وجودی محقق نمی‌شود. تفکیک میان جسم و نفس، وحدت را مخدوش کرده و وجود انسان به‌عنوان یک حقیقت واحد را منتفی می‌سازد. در فلسفه اسلامی، وحدت عین وجود است، مانند نوری که از یک منبع واحد ساطع می‌شود و تمام مراتب را در بر می‌گیرد. دیدگاه وحدت تشخصی، با تأکید بر این اصل، تمامی اجزای وجودی انسان را در یک حقیقت یگانه متحد می‌بیند.

درنگ: وحدت، عین وجود است و تفکیک میان جسم و نفس، حقیقت وجودی انسان را مخدوش می‌سازد.

وحدت در عبادت و ذکر

عبادت، مانند نماز، نیازمند مشارکت جسم و نفس است و بدون تلفظ و حرکت جسمانی باطل است. ذکر قلبی تنها زمانی مؤثر است که از ذکر لسانی و جسمانی عبور کرده باشد، مانند رودی که از سرچشمه‌های کوچک به دریای معرفت می‌پیوندد. این نشان‌دهنده وحدت میان جسم و نفس در تحقق معرفت معنوی است. مفهوم «الصلاة معراج المؤمن» نیز به این وحدت اشاره دارد، جایی که قلب از طریق حرکت جسمانی در رکوع و سجود به سوی معراج معنوی سیر می‌کند.

وَرَبَكَ فَكَبِّرْ (الفجر: ۲۰)
پروردگارت را بزرگ‌دار.
این آیه به تعظیم الهی اشاره دارد که از طریق وحدت میان جسم و روح در انسان محقق می‌شود، مانند گلی که با ریشه‌های خود در خاک و گلبرگ‌هایش در آسمان، به کمال می‌رسد.

درنگ: عبادت، با مشارکت جسم و نفس، به وحدت وجودی انسان منجر می‌شود و معراج مؤمن را محقق می‌سازد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم به بررسی وحدت وجودی و نقش عبادت در تحقق آن پرداخت. وحدت، به‌عنوان لازمه وجود، تمامی مراتب انسان را در یک حقیقت یگانه متحد می‌سازد. عبادت، با پیوند دادن جسم و نفس، این وحدت را در عمل متجلی می‌کند و انسان را به سوی کمال وجودی رهنمون می‌شود.

بخش چهارم: بازسازی مفاهیم و نقد تعریف سنتی انسان

نقد تعریف حیوان ناطق

تعریف انسان به‌عنوان «حیوان ناطق»، که ناطق به معنای ادراک‌کننده کلیات است، به دلیل تفکیک میان نفس و بدن، ناکافی است. این تعریف، نه بر نفس مجرد به‌تنهایی صدق می‌کند، زیرا نفس بدون بدن ادراک کلیات را در ظرف وجودی انسان محقق نمی‌سازد، و نه بر بدن به‌تنهایی، زیرا جسم به‌ماهو جسم ادراک ندارد. حتی فرض مجموع نفس و بدن نیز، به دلیل فقدان وحدت میان مجرد و ماده، نمی‌تواند حقیقت انسان را توضیح دهد. دیدگاه وحدت تشخصی، انسان را به‌عنوان یک حقیقت واحد می‌بیند که هم ادراک‌کننده کلیات است و هم دارای بدن، مانند درختی که ریشه و شاخه‌هایش در یک حقیقت واحد متحدند.

درنگ: تعریف حیوان ناطق، به دلیل تفکیک میان نفس و بدن، ناکافی است و دیدگاه وحدت تشخصی این نقص را برطرف می‌سازد.

بدن به‌عنوان تعین نازل نفس

بدن انسان، تعین نازل نفس است و نه ماده‌ای بی‌روح. هر بدنی با روح خاص خود هم‌سنخی دارد، مانند ظرفی که با محتوای خود هماهنگ است و از آن جدایی‌ناپذیر است. بدن انسان، برخلاف بدن حیوان یا سنگ، با روح خود ساخته شده و نمی‌تواند با روح دیگر سازگار شود مگر با تبدیل. این هم‌سنخی، بدن را به ظرف ادراک تبدیل می‌کند، مانند آینه‌ای که نور را نه‌تنها بازتاب می‌دهد، بلکه خود بخشی از آن نور است.

درنگ: بدن انسان، تعین نازل نفس است و با آن هم‌سنخی دارد، نه ماده‌ای بی‌روح و جدا از حقیقت وجودی انسان.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم به نقد تعریف سنتی انسان و بازسازی مفهوم بدن به‌عنوان تعین نازل نفس پرداخت. این دیدگاه، با نفی تفکیک میان نفس و بدن، انسان را به‌عنوان یک حقیقت واحد معرفی می‌کند که تمامی مراتب وجودی او در یک کل هماهنگ متحدند.

بخش پنجم: مراتب ادراک و تأثیر تعینات

مراتب ادراک در انسان

ادراکات انسان، از حس لامسه تا قوه تحقیق، همگی به یک حقیقت تشخصی بازمی‌گردند. حس لامسه، برای مثال، در افراد مختلف مراتب متفاوتی دارد: در برخی به ادراک دانش منجر می‌شود و در برخی صرفاً حس است. این تفاوت، ناشی از تعینات تشخصی است، مانند نغمه‌ای که در سازهای مختلف به گونه‌ای متفاوت نواخته می‌شود، اما همگی از یک حقیقت موسیقایی سرچشمه می‌گیرند.

درنگ: ادراکات انسان در مراتب مختلف، از حس تا تحقیق، همگی به یک حقیقت تشخصی بازمی‌گردند.

تأثیر حافظه و تعینات بر ادراک

حافظه در ادراک انسان نقش کلیدی دارد و مراتب ادراک تحت تأثیر آن تغییر می‌کند. انسان می‌تواند با تمرکز یا انصراف، ادراک خود را تقویت یا تضعیف کند، مانند باغبانی که با هرس کردن شاخه‌ها، رشد درخت را هدایت می‌کند. تعینات محیطی و رفتاری نیز بر روح و جسم انسان اثر می‌گذارند و آن‌ها را از یکدیگر متمایز می‌سازند. برای مثال، روح فردی که در کوه و بیابان زیسته، با روح فردی که در سایه و عافیت پرورش یافته متفاوت است.

درنگ: حافظه و تعینات محیطی، نقش کلیدی در شکل‌گیری مراتب ادراک و تمایز روح انسان دارند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم به بررسی مراتب ادراک و تأثیر تعینات بر آن پرداخت. ادراکات انسان، از حس تا تحقیق، همگی به یک حقیقت تشخصی بازمی‌گردند و تحت تأثیر حافظه و تعینات محیطی شکل می‌گیرند. این دیدگاه، نقش فعال انسان در مدیریت ادراکات خود را برجسته می‌سازد.

بخش ششم: تشبیه به اسمای الهی و ظرفیت‌های وجودی انسان

تشبیه «أنا» به اسمای الهی

همان‌طور که هر اسم الهی شامل همه اسما است، «أنا» نیز شامل همه مراتب انسان است. مانند «هو الأول» که «الآخر» را در بطن خود دارد، «أنا مدرك» شامل جلوس و «أنا جالس» شامل ادراک است. این تشبیه، مانند آینه‌ای است که تمام رنگ‌های نور را در خود بازتاب می‌دهد، بدون آنکه یکی را از دیگری جدا کند.

درنگ: «أنا» مانند اسمای الهی، تمامی مراتب وجودی انسان را در خود جمع می‌کند و هیچ‌یک از دیگری جدا نیست.

ظرفیت انسان در فراتر رفتن از ماده

انسان می‌تواند به مرتبه‌ای برسد که از نیازهای مادی مانند غذا و خواب بی‌نیاز شود و با بقای رحمانی زندگی کند، مانند پرنده‌ای که از قفس ماده رها شده و در آسمان بی‌کران پرواز می‌کند. این توانایی، ناشی از قوت نفس و ارتقای تعینات تشخصی است که انسان را به رشد وجودی رهنمون می‌سازد.

درنگ: انسان، با قوت نفس، می‌تواند از نیازهای مادی فراتر رود و به بقای رحمانی دست یابد.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم به تشبیه «أنا» به اسمای الهی و ظرفیت‌های وجودی انسان پرداخت. این دیدگاه، انسان را به‌عنوان موجودی با ظرفیت بی‌نهایت معرفی می‌کند که می‌تواند از محدودیت‌های مادی فراتر رود و تمامی مراتب وجودی خود را در یک حقیقت یگانه متحد سازد.

نتیجه‌گیری کل

این نوشتار، با کاوش در وحدت تشخصی در محتوای انسان، به نقد پیش‌فرض‌های تفکیکی در فلسفه اسلامی پرداخت و راه‌حلی جامع برای رفع تناقضات ارائه داد. دیدگاه وحدت تشخصی، با تأکید بر یکپارچگی روح و جسم، ادراک و جلوس، و تمامی مراتب وجودی انسان، انسان را به‌عنوان یک حقیقت یگانه معرفی می‌کند که مانند نوری واحد، تمامی رنگ‌های وجود را در خود متحد می‌سازد. نقد تعریف سنتی انسان به‌عنوان حیوان ناطق، بازسازی مفهوم بدن به‌عنوان تعین نازل نفس، و تأکید بر نقش عبادت و تعینات در شکل‌گیری حقیقت انسان، از دستاوردهای این پژوهش است. استناد به قرآن کریم، مانند آیه وَرَبَكَ فَكَبِّرْ، این دیدگاه را غنا بخشیده و بر اهمیت پیوند فلسفه و معرفت دینی تأکید دارد. این اثر، راه را برای تحقیقات آینده در بازنگری روش‌شناسی فلسفی و تبیین حقیقت انسان هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی