متن درس
تحلیل فلسفی تشخص و تعین انسان در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۹۸)
دیباچه
این نوشتار به بررسی یکی از بنیادینترین مسائل متافیزیک در فلسفه اسلامی، یعنی شناخت انسان و پیوند وجودی او با عالم هستی، میپردازد. با رویکردی انتقادی به مفاهیم سنتی فلسفه، مانند ماهیت، نوع، کلی و جزئی، و تعریف انسان بهعنوان «حیوان ناطق»، این اثر دیدگاهی نوین مبتنی بر تشخص و تعین همگون ارائه میدهد. انسان در این دیدگاه، نه موجودی جداافتاده از عالم، بلکه بخشی از نظام وجودی یکپارچه است که با تشخصات همگون تعریف میشود
بخش نخست: بازاندیشی در مفهوم انسان و عالم
پیوند تشخصی انسان و عالم
شناخت انسان و موجودات دیگر، نیازمند تأمل در پیوند تعینی و تشخصی میان انسان و عالم هستی است. این پیوند، همانند تروح و تجسد در انسان، بهصورت تشخصی تعریف میشود. انسان در این دیدگاه، نه موجودی مستقل و منفک از عالم، بلکه جزئی از یک نظام وجودی یکپارچه است که هویت او با تشخص و تعین تعریف میشود. تشخص، بهمنزله هویت منحصربهفرد هر موجود، جایگزین مفاهیم سنتی مانند ماهیت و نوع میگردد. این دیدگاه، انسان را چونان شاخهای از درخت عظیم هستی میبیند که ریشه در خاک وجود دارد و با عالم در پیوندی ناگسستنی قرار گرفته است.
درنگ: پیوند تشخصی انسان و عالم، انسان را بهعنوان بخشی از نظام وجودی یکپارچه معرفی میکند که هویتش با تشخص همگون تعریف میشود، نه با ماهیت یا نوع. |
انتقاد از تعریف سنتی انسان
در فلسفه سنتی، انسان بهعنوان «حیوان ناطق» تعریف شده که دارای ماهیت، جنس و فصل است. این تعریف، به دلیل ناتوانی در تبیین تکثر و تنوع وجودی انسانها، مورد انتقاد قرار گرفته است. انسانها، به دلیل تشخصات همگون اما متمایز، نمیتوانند در قالب یک نوع واحد محدود شوند. این دیدگاه، انسان را از قید تعریفهای منطقی رها ساخته و بهجای آن، بر هویتهای متکثر و همگون تأکید میکند. انسان در این نگاه، نه یک نوع ثابت، بلکه مجموعهای از وجودهای متشخص است که هر یک هویتی یگانه دارند.
تمایز انسان و ملائکه در فلسفه سنتی
در فلسفه سنتی، ملائکه بهعنوان موجوداتی کلی و منحصربهفرد، مانند جبرئیل و میکائیل، بدون افراد متعدد تعریف میشوند، درحالیکه انسان بهعنوان کلیای با افراد متعدد، مانند زید، عمر و بکر، شناخته شده است. این تمایز، ریشه در تفکیک میان کلی و جزئی دارد. با این حال، این دیدگاه مورد نقد قرار گرفته و پیشنهاد شده است که انسانها نیز مانند ملائکه، دارای تشخصی منحصربهفرد هستند که هویت آنها را از تعریفهای کلی و منطقی متمایز میسازد.
چالشهای مفهوم کلی و افراد
تعریف انسان بهعنوان کلیای با افراد متعدد و قائل شدن به حقیقت کلی انسان یا ربالنوع، ناکافی است و نمیتواند هویت واقعی انسان را تبیین کند. این درسگفتار، مشکل اصلی را در انتزاع مفهوم کلی از افراد میداند. در این دیدگاه، طبیعت یا کلی انسان وجود خارجی ندارد و تنها افراد با تشخصات همگون وجود دارند. این رویکرد، با فلسفه ملاصدرا که طبیعت را با افراد عینی میداند، همراستا است اما بر تشخص تأکید بیشتری دارد.
درنگ: مفهوم کلی انسان در خارج وجود ندارد؛ تنها افراد متشخص با هویتهای همگون وجود دارند که جایگزین تعریفهای سنتی ماهیت و طبیعت میشوند. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست این نوشتار، با بازاندیشی در مفاهیم سنتی فلسفه اسلامی، بر ضرورت تعریف انسان بر پایه تشخص و تعین همگون تأکید کرد. انسان در این دیدگاه، نه یک نوع واحد با ماهیت ثابت، بلکه موجودی متشخص است که در پیوندی وجودی با عالم قرار دارد. این دیدگاه، با رد مفاهیم کلی و طبیعت، راه را برای تبیینی نوین از هویت انسان هموار میسازد که در آن، تکثر و تنوع وجودی انسانها به رسمیت شناخته میشود.
بخش دوم: تشخص همگون و نقد مفاهیم سنتی
رد مفهوم طبیعت و افراد
برخی فلاسفه معتقدند که طبیعت انسان وجود خارجی ندارد و تنها افراد آن وجود دارند (کلی به معنای افراد)، درحالیکه برخی دیگر طبیعت را واحدی میدانند که در افراد متکثر میشود (آباء و اولاد). ملاصدرا معتقد است که طبیعت با افراد عینی است و به تعدد افراد، طبیعت نیز متکثر میشود. این درسگفتار، تمامی این دیدگاهها را به دلیل وابستگی به مفهوم طبیعت نقد کرده و بهجای آن، تشخص همگون را مبنای شناخت انسان معرفی میکند.
مثال آب و افراد
طبیعت انسان مانند آب در لیوانهای مختلف نیست که یک حقیقت واحد در افراد متعدد محقق شود. هر فرد انسانی، دارای تشخصی مستقل است که با طبیعت یکی نیست. این درسگفتار، با رد مثال سنتی آب، تأکید میکند که انسانها نه افراد یک طبیعت واحد، بلکه موجوداتی با هویتهای مستقل و متشخص هستند که با تشخصات همگون تعریف میشوند.
درنگ: انسانها نه افراد یک طبیعت واحد، بلکه موجوداتی با تشخصات همگون و هویتهای مستقل هستند که از قید مفاهیم سنتی ماهیت رها شدهاند. |
رد وجود کلی در خارج
اصل فلسفی «مالم یتشخص لم یوجد» (آنچه متشخص نشود، موجود نمیشود) بیانگر آن است که کلی در خارج وجود ندارد و هر موجود خارجی باید متشخص و جزئی باشد. این درسگفتار، مفهوم کلی طبیعی را بهعنوان یک انتزاع ذهنی رد کرده و وجود را به افراد متشخص محدود میکند.
تمایز میان کلی منطقی و کلی وجودی
کلی منطقی، انتزاعی ذهنی است که در خارج وجود ندارد، اما کلی وجودی، مانند وجود سیال، در خارج محقق میشود. با این حال، حتی کلی وجودی نیز به تشخص وابسته است. این تمایز، به تفاوت میان مفاهیم منطقی و وجود خارجی اشاره دارد و با فلسفه وجودی ملاصدرا همخوانی دارد.
تشخص همگون بهجای طبیعت
انسانها دارای تشخصات همگون هستند، نه یک طبیعت واحد. هر فرد انسانی، مانند زید یا عمر، با تشخص خاص خود تعریف میشود، نه با یک طبیعت مشترک. تشخص همگون، به شباهتهای وجودی میان انسانها اشاره دارد بدون آنکه به یک طبیعت ثابت وابسته باشد.
تفاوتهای وجودی میان انسانها
انسانها، با وجود تشخصات همگون، تفاوتهای عمیقی با یکدیگر دارند که به مراتب وجودی، کمالات و تعینات آنها بستگی دارد. این درسگفتار، با رد یکنواختی انسانها، به تکثر وجودی آنها تأکید میکند. تفاوت میان انسانها، مانند تفاوت میان معصوم و حرمله، به مراتب وجودی و تشخصی آنها وابسته است.
درنگ: تفاوتهای عمیق میان انسانها، از معصوم تا حرمله، به مراتب وجودی و تشخصات همگون آنها وابسته است، نه به یک طبیعت مشترک. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد مفاهیم سنتی مانند طبیعت و کلی، بر مفهوم تشخص همگون بهعنوان مبنای شناخت انسان تأکید کرد. انسانها در این دیدگاه، موجوداتی با هویتهای متکثر اما همگون هستند که تفاوتهایشان به مراتب وجودی و تعینات آنها بازمیگردد. این دیدگاه، با رد وجود کلی در خارج، انسان را از قید تعاریف منطقی آزاد میسازد.
بخش سوم: انسان، عالم و تواناییهای وجودی
تشخص و تعین در عالم هستی
تمام موجودات عالم، از جمله انسانها، دارای تشخص و تعین هستند و هیچ طبیعت یا ماهیت ثابتی وجود ندارد. این اصل، به وحدت وجودی عالم اشاره دارد که در آن، همه موجودات بهصورت تشخصی تعریف میشوند. این دیدگاه، با فلسفه وحدت وجود ملاصدرا همراستا است اما بر تشخص تأکید بیشتری دارد.
جامعه و لشکر بهعنوان واحدهای حقیقی
جامعه و لشکر، مانند انسان، دارای تشخصات همگون هستند و بهعنوان واحدهایی حقیقی، نه اعتباری، وجود دارند. جامعه، مانند انسان، دارای حیات وحدتی است که از تشخصات همگون افراد آن ناشی میشود. این دیدگاه، جامعه را بهمنزله موجودی زنده معرفی میکند که با نظامهای پویا در علوم اجتماعی همخوانی دارد.
وحدت همگون در عالم
تمام عالم بهصورت همگون در کنار یکدیگر قرار گرفته و به دلیل این همگونی، اصطکاک وجودی میان موجودات ایجاد نمیشود. این ایده، به نظم وجودی عالم اشاره دارد که در آن، موجودات با تشخصات همگون در یک نظام هماهنگ قرار دارند.
درنگ: وحدت همگون عالم، نظمی وجودی است که در آن، موجودات با تشخصات همگون در هماهنگی کامل قرار دارند، بدون اصطکاک وجودی. |
مراتب وجودی انسان
انسانها در مراتب وجودی متفاوتی قرار دارند، از «اضل سبل» تا «اشرف مخلوقات». این تفاوتها به تشخصات همگون آنها بستگی دارد. این دیدگاه با آیه أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ (اعراف، ۱۷۹: «آنان مانند چهارپایاناند، بلکه گمراهترند») همخوانی دارد.
انسان و معجزه وجودی
انسان قادر است عالم را به بدن خود تبدیل کند، مانند پیامبران که با معجزه، عالم را تحت اراده خود درمیآورند، مانند شقالقمر یا زنده کردن مرده. این توانایی، به مقام جمع انسان اشاره دارد که در آن، انسان میتواند تمام عالم را در وجود خود جمع کند. این دیدگاه با آیه خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا (بقره، ۲۹: «آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید») همخوانی دارد.
معجزه محدود انسانهای عادی
انسانهای عادی نیز معجزههای محدودی دارند، مانند حرکت دادن دست یا چشم، که نشاندهنده تصرف وجودی آنها در بدنشان است. هر حرکت ارادی، نوعی تصرف وجودی است که در مراتب بالاتر، به معجزات پیامبران منجر میشود.
ضعف اراده و محدودیتهای جسمانی
ضعف اراده یا مشکلات جسمانی میتواند مانع تصرف انسان در بدن خود شود، مانند فلج شدن یا ناتوانی در بیدار شدن در شب. این محدودیتها، به تفاوت در مراتب وجودی انسانها اشاره دارد.
تمرین برای تقویت اراده
تمرینهایی مانند بیدار شدن مکرر در شب میتواند اراده و بدن را هماهنگ کرده و توانایی تصرف انسان در وجود خود را تقویت کند. این تمرینها، به تقویت ارتباط میان جسم و روح اشاره دارند و در فلسفه اسلامی، بهعنوان بخشی از سیر و سلوک عرفانی شناخته میشوند.
درنگ: تمرینهای تقویت اراده، مانند بیدار شدن مکرر در شب، ارتباط جسم و روح را هماهنگ کرده و انسان را به مراتب بالاتر وجودی میرساند. |
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تأکید بر تواناییهای وجودی انسان، او را موجودی معرفی کرد که قادر است عالم را در وجود خود جمع کند. تشخصات همگون، انسان را از حیوان تا معصوم تعریف میکند و امکان صعود یا نزول در مراتب وجودی را فراهم میسازد. جامعه نیز، بهمنزله واحدی حقیقی با حیات وحدتی، از این تشخصات همگون بهرهمند است.
بخش چهارم: انسان، اختیار و پویایی وجودی
انسان و اختیار
انسان به دلیل اختیار و تکلیف، از حیوانات متمایز است، اما این تمایز در تشخصات همگون ریشه دارد. این دیدگاه با آیاتی مانند خَلَقَ الْإِنْسَانَ كَفُورًا (اسراء، ۶۷: «انسان را ناسپاس آفرید») و خَلَقَ الْإِنْسَانَ ضَعِيفًا (نساء، ۲۸: «انسان را ضعیف آفرید») همخوانی دارد.
تغییر مراتب وجودی
انسان قادر است از مرتبهای مانند سنگ به مراتب بالاتر صعود کند، درحالیکه سنگ این توانایی را ندارد. این دیدگاه با آیه ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ (بقره، ۷۴: «سپس دلهایشان سخت شد، پس مانند سنگهاست») همخوانی دارد.
مثال شمر و حر
انسانهایی مانند شمر و حر، با وجود تفاوتهای عمیق، هر دو انساناند و قادرند در مراتب وجودی تغییر کنند. این مثال، به پویایی وجودی انسان اشاره دارد که میتواند از گمراهی به هدایت صعود کند.
درنگ: پویایی وجودی انسان، امکان تغییر مراتب وجودی از گمراهی به هدایت را فراهم میکند، چنانکه در مثال شمر و حر نمایان است. |
مثال خاکستر و باد صرصر
انسان مانند خاکستری است که در باد صرصر پراکنده میشود، بدون اینکه به چیزی دوخته یا از چیزی گسیخته باشد. این استعاره، به سیالیت و پویایی وجود انسان اشاره دارد که در عین وحدت، متکثر و پویاست.
عدم تناهی انسان
انسان، به دلیل تشخصات همگون، موجودی غیرمتناهی است که نمیتوان آن را در قالب طبیعت یا ماهیت محدود کرد. این دیدگاه، انسان را بهعنوان موجودی با امکانات بینهایت معرفی میکند که قادر است در مراتب مختلف وجودی صعود یا نزول کند.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تأکید بر اختیار و پویایی وجودی انسان، او را موجودی غیرمتناهی معرفی کرد که قادر است مراتب وجودی خود را تغییر دهد. تشخصات همگون، انسان را از حیوانات متمایز میسازد، اما این تمایز به مراتب وجودی و نه ماهیت ثابت وابسته است.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با بازاندیشی در مفاهیم سنتی فلسفه اسلامی، دیدگاهی نوین مبتنی بر تشخص و تعین همگون ارائه داد. انسان در این دیدگاه، موجودی متشخص است که در پیوندی وجودی با عالم قرار دارد و قادر است مراتب وجودی خود را از گمراهی تا عصمت تغییر دهد. این دیدگاه، با رد مفاهیم سنتی مانند ماهیت و طبیعت، راه را برای تبیینی نوین از هویت انسان و جامعه هموار میسازد. با الهام از آیات قرآن کریم، مانند خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا و أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ، این اثر انسان را بهمنزله موجودی جامع معرفی میکند که قادر است عالم را در وجود خود جمع کرده و در مراتب مختلف وجودی سیر کند. این تبیین، نهتنها به حل مسائل فلسفی مانند رابطه کلی و جزئی کمک میکند، بلکه راه را برای پژوهشهای آینده در فلسفه اسلامی، متافیزیک و علوم اجتماعی هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی |