در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1100

متن درس





انسان در انسان: بازاندیشی در انسان‌شناسی فلسفی

انسان در انسان: بازاندیشی در انسان‌شناسی فلسفی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۰۰)

دیباچه

انسان‌شناسی فلسفی، به‌عنوان یکی از ارکان بنیادین فلسفه و عرفان اسلامی، به کاوش در حقیقت وجودی انسان، جایگاه او در هستی و نسبتش با آفرینش می‌پردازد. این حوزه، نه‌تنها به شناخت چیستی انسان معطوف است، بلکه در پی تبیین مقام او به‌عنوان خلیفه‌الله و جامع وحدت و کثرت است. درس‌گفتار شماره ۱۱۰۰ استاد فرزانه قدس‌سره، با رویکردی نقادانه و عمیق، بر ضرورت تمرکز بر مفهوم «انسان در انسان» تأکید می‌ورزد و از گرایش‌های رایج در فلسفه و عرفان که انسان را در عوالم متافیزیکی یا مفاهیم انتزاعی جستجو می‌کنند، انتقاد می‌کند. این نوشتار، با تکیه بر متون صدرایی و عرفانی، به‌ویژه آرای ملاصدرا و ابن‌عربی، به بازسازی انسان‌شناسی فلسفی در چارچوبی عینی و مصداقی می‌پردازد.

بخش نخست: انسان در انسان، محور انسان‌شناسی

ضرورت تمرکز بر حقیقت عینی انسان

شناخت انسان باید بر حقیقت وجودی و عینی او متمرکز باشد، نه بر حواشی مانند انسان در عالم، خدا، ملکوت یا جبروت. این درس‌گفتار تأکید می‌کند که انسان در انسان، یعنی حقیقت مصداقی و ملموس او، باید موضوع اصلی مطالعه قرار گیرد. این رویکرد، از گرایش‌های متافیزیکی که انسان را در عوالم دیگر جستجو می‌کنند، فاصله می‌گیرد و به بررسی انسان در واقعیت کنونی و ملموسش دعوت می‌کند.

درنگ: انسان‌شناسی فلسفی باید انسان را در خودش، در حقیقت عینی و مصداقی‌اش، مورد کاوش قرار دهد، نه در حواشی متافیزیکی یا مفاهیم انتزاعی.

این دیدگاه، انسان را به مثابه دریایی بی‌کران می‌بیند که حقیقتش در عمق وجودش نهفته است، نه در امواج حاشیه‌ای که او را به سوی عوالم خیالی می‌برند. فلسفه اسلامی، گاه انسان را در مراتب وجودی مانند علم الهی یا عالم مثال بررسی کرده، اما این درس‌گفتار خواستار بازگشت به انسان در واقعیت ملموس اوست، جایی که حقیقت او در زندگی روزمره، در خیابان، خانه و جامعه ظهور می‌یابد.

نقد رویکردهای عامیانه و فلسفی

شناخت انسان در دو مسیر نادرست گرفتار شده است: نخست، رویکرد عامیانه که به ظواهر بسنده می‌کند و انسان را در حد ویژگی‌های ظاهری مانند نام، محل زندگی یا تحصیلات تقلیل می‌دهد؛ دوم، رویکرد فلسفی که انسان را در مفاهیم متافیزیکی مانند وجود در علم خدا یا عالم مثال غرق کرده است. هر دو رویکرد از حقیقت انسان در انسان دور شده‌اند.

درنگ: انسان‌شناسی یا به سطحی‌نگری عامیانه محدود شده یا در مفاهیم متافیزیکی فلسفی گم گشته است، در حالی که حقیقت انسان در وجود عینی او نهفته است.

این دوگانگی، مانند دو مسیر انحرافی است که انسان را از مرکز حقیقتش دور می‌کنند: یکی به سوی ظاهری پوچ و دیگری به سوی انتزاعی خیالی. این درس‌گفتار، با نقد این دو مسیر، خواستار مطالعه عمیق انسان در حقیقت وجودی اوست، گویی که انسان را باید از زیر خاکستر مفاهیم انتزاعی یا ظواهر سطحی بیرون کشید و در نور حقیقتش به نظاره نشست.

فرار از حقیقت انسان

فلاسفه و عرفا، به جای ورود به حقیقت انسان در انسان، به حواشی گریخته‌اند. این فرار از مرکز، انسان را به مفهومی ذهنی تبدیل کرده و از تحقق عینی و مصداقی‌اش باز داشته است. گویی انسان، چون گوهری گران‌بها، در میان انبوه حواشی گم شده و از دیده‌ها پنهان مانده است.

این درس‌گفتار، این انحراف را مانع شناخت حقیقی انسان می‌داند و بر ضرورت بازگشت به انسان تأکید می‌ورزد. انسان باید در وجود ملموسش، در واقعیت زندگی‌اش، مورد کاوش قرار گیرد، نه در مفاهیم انتزاعی که او را از حقیقتش دور می‌کنند.

انسان به مثابه عالم اکبر

انسان، عالم اکبر است که حقیقت و هویتش لایتناهی است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (ذاریات: ۲۱)، به معنای «و در خودتان [نشانه‌هایی است]، آیا نمی‌بینید؟». این آیه، انسان را آیینه‌ای از کل هستی می‌داند که در وجودش همه اسرار آفرینش نهفته است.

درنگ: انسان، عالم اکبر است که حقیقت لایتناهی‌اش، او را به مثابه خلیفه‌الله و جامع همه مراتب وجودی معرفی می‌کند.

این دیدگاه، انسان را چون کتابی عظیم می‌بیند که هر صفحه‌اش داستانی از هستی را روایت می‌کند. او نه‌تنها بخشی از عالم است، بلکه عالمی کامل در خویشتن خویش است که حقیقتش در عمق وجودش نهفته است.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست این نوشتار، بر ضرورت تمرکز بر انسان در انسان تأکید کرد و از رویکردهای عامیانه و متافیزیکی که انسان را از حقیقت عینی‌اش دور کرده‌اند، انتقاد نمود. انسان، به‌عنوان عالم اکبر، باید در واقعیت ملموسش مورد مطالعه قرار گیرد، نه در حواشی متافیزیکی یا ظواهر سطحی. این دیدگاه، چارچوبی نو برای انسان‌شناسی فلسفی ارائه می‌دهد که انسان را در مرکز توجه قرار می‌دهد و از انحرافات فلسفی و عامیانه پرهیز می‌کند.

بخش دوم: نقد دیدگاه‌های صدرایی در انسان‌شناسی

مراتب وجودی انسان در فلسفه صدرا

ملاصدرا در «اسفار اربعه» (جلد ششم، صفحات ۲۸۵-۲۸۶)، انسان را در مراتب وجودی گوناگون بررسی می‌کند: وجود عرضی، جوهر طبیعی، نفسانی و الهی. او وجود عرضی انسان را به ماهیت انسان در ذهن، هنگام تصور نفس، تعریف می‌کند. این وجود عرضی، صرفاً مفهومی ذهنی است و انسان واقعی را نمایندگی نمی‌کند.

درنگ: وجود عرضی انسان در فلسفه صدرا، مفهومی ذهنی است که از حقیقت عینی انسان فاصله دارد و نمی‌تواند انسان واقعی را تبیین کند.

این درس‌گفتار، این دیدگاه را ناکافی می‌داند و تأکید می‌کند که وجود عرضی، انسان نیست، بلکه مفهومی است که در ذهن شکل می‌گیرد. گویی انسان را به سایه‌ای از خویش در آینه ذهن فروکاسته‌اند، در حالی که حقیقت او در وجود عینی‌اش نهفته است.

وجود جوهر طبیعی انسان

صدرا وجود جوهر طبیعی انسان را به وجود خارجی او، که راه می‌رود و در عالم ظاهر است، تعریف می‌کند. اما این درس‌گفتار، این تعریف را سطحی می‌داند و معتقد است که وجود جوهر طبیعی انسان، بیش از یک ظاهر بدیهی است و نیازمند کاوش عمیق‌تر است.

درنگ: وجود جوهر طبیعی انسان، فراتر از ظاهر بدیهی است و نیازمند بررسی عمیق در حقیقت وجودی اوست.

این دیدگاه، مانند این است که انسان را به درختی تشبیه کنیم که شاخ و برگش در ظاهر دیده می‌شود، اما ریشه‌های عمیقش، که حقیقت حیات او را شکل می‌دهند، از نظر پنهان مانده‌اند. این درس‌گفتار، خواستار کندوکاو در این ریشه‌هاست.

وجود نفسانی و عقلی انسان

صدرا همچنین از وجود نفسانی انسان در عالم آخرت و وجود عقلی او، که افلاطون آن را اثبات کرده، سخن می‌گوید. اما این درس‌گفتار، این دیدگاه‌ها را ناکافی می‌داند و معتقد است که وجود نفسانی در آخرت یا وجود عقلی در عالم مثل، از حقیقت انسان کنونی دور است.

عالم مثل افلاطونی نیز در این درس‌گفتار مورد نقد قرار می‌گیرد و به اسنادی جعلی تشبیه می‌شود که فاقد واقعیت‌اند. گویی عالم مثل، چون کاغذپاره‌ای بی‌اعتبار است که نمی‌تواند حقیقت انسان را نمایندگی کند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد دیدگاه‌های صدرایی، بر ناکافی بودن تبیین‌های متافیزیکی او تأکید کرد. وجود عرضی، نفسانی و عقلی انسان، به دلیل فاصله گرفتن از حقیقت عینی او، نمی‌توانند انسان را در واقعیتش نشان دهند. این درس‌گفتار، با رد این رویکردها، خواستار تمرکز بر انسان در وجود ملموس و عینی‌اش است.

بخش سوم: عرفان ابن‌عربی و وحدت و کثرت

وحدت و کثرت در انسان و خدا

ابن‌عربی در «فتوحات مکیه» (باب ۳۷۷) تأکید می‌کند که وحدت بدون کثرت محال است، حتی در خدا. او خدا را واجب‌الوجود و بسیط می‌داند، اما در مرتبه امکان، ترکیب و کثرت را در او جایز می‌شمارد. این درس‌گفتار، این دیدگاه را به انسان تعمیم می‌دهد و انسان را جامع وحدت و کثرت معرفی می‌کند.

درنگ: انسان، مانند خدا، وحدت و کثرت را در خود جمع کرده و به‌عنوان خلیفه‌الله، آیینه تمام‌نمای صفات الهی است.

انسان، چون آیینه‌ای است که وحدت ذات الهی و کثرت ظهورات او را در خود بازمی‌تاباند. او از خوردن و راه رفتن در بازار تا رسیدن به مثل اعلی، یک حقیقت واحد است که در مراتب مختلف ظهور می‌یابد.

ظهورات و تعینات انسان

انسان، لحظه به لحظه تعینات شخصی متفاوتی دارد و از مرتبه عادی زندگی تا مراتب ملکوتی و جبروتی امتداد می‌یابد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى (نحل: ۶۰)، به معنای «و برای اوست مثل اعلی». این آیه، بر جایگاه والای انسان به‌عنوان موجودی جامع تأکید می‌کند.

این درس‌گفتار، انسان را چون رودی جاری می‌بیند که در هر لحظه، تعینی نو می‌یابد، اما حقیقتش یکی است. او در عین سادگی روزمره، ملکوت و جبروت را در خود نهفته دارد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با تکیه بر عرفان ابن‌عربی، انسان را به‌عنوان موجودی جامع وحدت و کثرت معرفی کرد. انسان، در مراتب مختلف وجودی‌اش، از زندگی روزمره تا عوالم متعالی، یک حقیقت واحد است که ظهورات گوناگون دارد. این دیدگاه، انسان را در مرکز عرفان اسلامی قرار می‌دهد و او را آیینه صفات الهی می‌داند.

بخش چهارم: ضرورت خودشناسی و مطالعه انسان در واقعیت عینی

انسان در زندگی روزمره

انسان باید در واقعیت عینی‌اش، در خیابان، خانه و جامعه، مورد مطالعه قرار گیرد. این درس‌گفتار، از مفاهیم متافیزیکی فاصله می‌گیرد و بر ضرورت شناخت انسان در زندگی ملموسش تأکید می‌کند.

درنگ: انسان باید در واقعیت عینی‌اش، در بستر زندگی روزمره و اجتماعی، مورد کاوش قرار گیرد، نه در مفاهیم انتزاعی.

انسان، مانند گوهری است که در خاک زندگی روزمره پنهان است و باید با دقت و تأمل، از میان این خاک بیرون کشیده شود. این درس‌گفتار، انسان را در متن زندگی واقعی‌اش، از کت و شلوار تا رختخواب، موضوع اصلی مطالعه می‌داند.

خودشناسی مداوم

خودشناسی، راه رسیدن به حقیقت انسان است. انسان باید شب و روز به دکمه‌های پیراهنش بچسبد و خود را بشناسد، نه اینکه منتظر قبر بماند تا تلقین بخوانند. این درس‌گفتار، با تمثیلی زیبا، خودشناسی را به مثابه گفت‌وگویی مداوم با خویشتن می‌بیند که انسان را به رشد و کمال می‌رساند.

گویی انسان باید هر شب، در خلوت خویش، با خود به گفت‌وگو بنشیند و بپرسد: «ای انسان، آیا می‌فهمی؟» این پرسش، او را به سوی حقیقت وجودی‌اش هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، بر ضرورت خودشناسی مداوم و مطالعه انسان در واقعیت عینی‌اش تأکید کرد. انسان باید در بستر زندگی روزمره، در جامعه و خانه، مورد کاوش قرار گیرد و از طریق خودشناسی مداوم، به حقیقت وجودی‌اش دست یابد. این دیدگاه، انسان را از مفاهیم انتزاعی به سوی واقعیت ملموسش هدایت می‌کند.

نتیجه‌گیری

درس‌گفتار شماره ۱۱۰۰ استاد فرزانه قدس‌سره، با رویکردی نقادانه و عمیق، انسان‌شناسی فلسفی را بازسازی می‌کند و انسان را در مرکز توجه قرار می‌دهد. این درس‌گفتار، با نقد رویکردهای عامیانه و متافیزیکی، از جمله دیدگاه‌های صدرا، افلاطون و مشائیان، بر ضرورت مطالعه انسان در حقیقت عینی و مصداقی‌اش تأکید می‌ورزد. انسان، به‌عنوان عالم اکبر و خلیفه‌الله، جامع وحدت و کثرت است و باید در واقعیت ملموسش، از خیابان تا خانه، مورد کاوش قرار گیرد. آیات قرآن کریم، مانند وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (ذاریات: ۲۱) و وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى (نحل: ۶۰)، بر جایگاه والای انسان تأکید می‌کنند و او را آیینه‌ای از اسرار هستی می‌دانند. این نوشتار، پژوهشگران را به خودشناسی مداوم و مطالعه انسان در حقیقت وجودی‌اش دعوت می‌کند تا از انحرافات فلسفی و عامیانه فاصله گیرند و به سوی حقیقت انسان گام بردارند.

با نظارت صادق خادمی