متن درس
کاوش در ظرفیتهای وجودی انسان در حکمت اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۱۰۵)
مقدمه
انسان در نگاه حکمت اسلامی، موجودی است که چون آیینهای زلال، توان بازتاب صفات الهی را در خود نهفته دارد. این توانایی، که ریشه در خلافت الهی و کرامت ذاتی او دارد، وی را به ساحتهایی والا رهنمون میسازد که در آن، نهتنها معرفت عالم و آدم، بلکه شهود حقتعالی در وجود خویشتن ممکن میگردد. این کتاب، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به کاوش در ظرفیتهای بیکران وجودی انسان پرداخته و موانع تحقق این مراتب را با نگاهی نقادانه بررسی میکند. هدف این اثر، بازنمایی حقیقت انسان بهمثابه کیمیای هستی است که در فرهنگ و معرفت اسلامی گاه به ناحق تحقیر شده و از اوجگیری بازمانده است.
بخش نخست: ظرفیتهای وجودی انسان و امکان شهود الهی
سیر در خویشتن و تجلی عالم در انسان
انسان، این گوهر بیهمتای خلقت، توانایی آن را دارد که با سیر در خویشتن و تأمل در ژرفای وجودش، به مرتبهای دست یابد که تمامی عالم و معرفت در او متجلی گردد. این سیر، که چون سفری روحانی در اعماق جان است، انسان را به جایی میرساند که بتواند حضور حقتعالی را در وجود خود، همانند جریان خون در رگهای حیات یا نفس در مجاری جان، مشاهده کند. این شهود، نه از جنس اتحاد ذاتی، بلکه بازتاب تجلی اسماء و صفات الهی در آیینه وجود انسان است.
درنگ: انسان قادر است با سیر در خویشتن، خدا را در وجود خود مشاهده کند، چنانکه جریان حیات را در مجاری جان خویش میبیند. این شهود، نشانهای از ظرفیت بیکران وجودی اوست.
این دیدگاه، ریشه در عرفان اسلامی دارد که انسان را کون جامع میداند، موجودی که توانایی بازنمایی تمامی مراتب هستی را در خود دارد. به فرموده قرآن کریم: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (بقره: ۳۰)؛ «و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهای قرار میدهم». این خلافت، گواهی است بر توانایی انسان در تسخیر عالم و فعلیتبخشی به امکانات وجودی خویش.
حرکت وجودی و تسلط بر عالم
انسان میتواند با تمرین و تأمل، از مجاری عصبی و جسمانی خویش آغاز کند و بهتدریج، عالم خارج را در ظرف زمان و مکان به حرکت درآورد. همانگونه که دست خویش را به اراده حرکت میدهد، میتواند اشیاء و موجودات دیگر را نیز تحت تأثیر اراده خود قرار دهد. این توانایی، که چون رودی خروشان از سرچشمه وجود انسان جاری میشود، او را به مرتبهای میرساند که قادر است موجوداتی را در خود ظاهر سازد، اظهار کند، و اقتداری بیمانند را به ظهور رساند.
درنگ: انسان با سیر وجودی و تمرین، میتواند عالم را در ظرف زمان و مکان به حرکت درآورد و اقتداری الهی را در خویش متجلی سازد.
این حرکت وجودی، جلوهای از خلافت الهی است که انسان را به تسخیر عالم و فعلیتبخشی به قوای نهفتهاش توانمند میسازد. این ظرفیت، نهتنها در ساحت مادی، بلکه در مراتب معنوی نیز خود را نشان میدهد، جایی که انسان میتواند با اراده خویش، حتی موجودات غیرمادی را تحت تأثیر قرار دهد.
جمعبندی بخش نخست
انسان در حکمت اسلامی، موجودی است که توانایی شهود حقتعالی و تسخیر عالم را در خود نهفته دارد. این ظرفیت، که ریشه در خلافت الهی و کرامت ذاتی او دارد، از طریق سیر در خویشتن و تمرین وجودی به فعلیت میرسد. بااینحال، تحقق این مراتب نیازمند شناخت دقیق و پرورش قوای درونی است که در بخشهای بعدی، موانع آن بررسی خواهد شد.
بخش دوم: موانع تحقق ظرفیتهای انسانی
عدم پیگیری سیر وجودی
یکی از موانع اصلی تحقق ظرفیتهای انسانی، عدم پیگیری سیر وجودی است. بسیاری از انسانها، گرفتار روزمرگیهای زندگی، از کسبوکار گرفته تا حتی اعمال دینی سطحی مانند قرائت قرآن و دعا بدون تعمق، فرصت تأمل در خویشتن و کشف ظرفیتهای وجودی خود را از دست میدهند. این غفلت، چون پردهای سنگین بر آیینه وجود انسان میافتد و او را از شناخت حقیقت خویش محروم میسازد.
درنگ: گرفتاری در امور روزمره و اعمال دینی سطحی، انسان را از سیر در خویشتن و کشف ظرفیتهای وجودی بازمیدارد.
این نکته، به تمایز بین عبادت ظاهری و سیر باطنی در عرفان اسلامی اشاره دارد. سیر و سلوک، نیازمند توجه به باطن و معرفت نفس است، و بدون آن، انسان در پوسته ظاهری دین گرفتار میماند.
گمگشتگی در خویشتن
بسیاری از انسانها، خود را در وجودشان گم کردهاند و نمیتوانند خویشتن را بازیابند. این گمگشتگی، چون مرگ معنوی پیش از مرگ جسمانی، انسان را از حرکت بهسوی کمال بازمیدارد. انسان گمگشته، چون مسافری است که در بیابان وجود خویش سرگردان شده و راه به مقصد نمییابد.
درنگ: گمگشتگی انسان در خویشتن، به مرگ معنوی پیش از مرگ جسمانی منجر میشود و او را از شناخت حقیقت وجودیاش محروم میسازد.
این مفهوم، با «جهل به نفس» در فلسفه اسلامی پیوند دارد. حکمایی چون ملاصدرا تأکید دارند که معرفت نفس، کلید معرفت رب است. گمگشتگی، نتیجه غفلت از خودشناسی و عدم توجه به ظرفیتهای درونی است.
نقش مربی و ساختار اجرایی
برای تحقق ظرفیتهای انسانی، وجود مربی مؤثر، طرح برنامهریزیشده، و ساختار اجرایی ضروری است. مربی، چون چراغی است که مسیر سیر و سلوک را روشن میسازد، و ساختار اجرایی، چون پلی است که سالک را به مقصد میرساند.
درنگ: مربی مؤثر و ساختار اجرایی، لازمه تحقق ظرفیتهای وجودی انسان در مسیر سیر و سلوک است.
در سنت عرفانی، نقش پیر و مرشد برای هدایت سالک بهسوی کمال حیاتی است. بدون این هدایت، انسان در پیچوخمهای وجود خویش سرگردان میماند.
جمعبندی بخش دوم
موانع تحقق ظرفیتهای انسانی، از غفلت و روزمرگی تا گمگشتگی در خویشتن، انسان را از اوجگیری بهسوی مراتب الهی بازمیدارد. وجود مربی و ساختار اجرایی، میتواند این موانع را برطرف سازد، اما مانع بزرگتر، که در بخش بعدی بررسی میشود، تحقیر انسان در فرهنگ و معرفت است.
بخش سوم: تحقیر انسان در فرهنگ و معرفت
ریشههای تحقیر انسان
یکی از بزرگترین موانع تحقق ظرفیتهای انسانی، تحقیر انسان در فرهنگ، ادبیات، و معرفت است. عباراتی که انسان را پست، نجس، یا بیارزش میخوانند، چون خاری در جان انسان فرومیروند و اعتمادبهنفس و خودباوری او را زایل میسازند. این تحقیر، مانند آن است که گوهری گرانبها را در میان خاکستر بیارزش پنهان کنند.
درنگ: تحقیر انسان در فرهنگ و معرفت، اعتمادبهنفس و خودباوری او را زایل ساخته و مانع رشد وجودیاش میشود.
این نقد، به برخی تفاسیر نادرست از متون دینی اشاره دارد که برخلاف آیه شریفه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ (اسراء: ۷۰)؛ «و بهراستی فرزندان آدم را گرامی داشتیم»، انسان را حقیر و پست معرفی کردهاند.
تأثیر تحقیر بر خودباوری
تحقیر انسان، مانند آن است که به گدایی سکهای ناچیز دهند و او را از دریافت گنجی عظیم محروم سازند. این فرهنگ، باعث شده که انسان به تواناییهای خویش بیاعتماد شود و از ادعای بزرگی و اقتدار وجودی پرهیز کند. انسان تحقیرشده، چون پرندهای است که بالهایش را بستهاند و از پرواز بازمانده است.
درنگ: فرهنگ تحقیر، انسان را از ادعای بزرگی و اقتدار وجودی بازمیدارد و او را در قفس خودپنداره منفی محبوس میسازد.
این استعاره، تأثیر منفی فرهنگ تحقیر بر روان انسان را نشان میدهد. در روانشناسی مدرن نیز، خودپنداره منفی مانع رشد و شکوفایی فرد است، و در حکمت اسلامی، این تحقیر با کرامت ذاتی انسان در تضاد است.
تحقیر نطفه در فرهنگ و معرفت
در برخی متون، نطفه بهعنوان مادهای نجس و پست معرفی شده است، حالآنکه نطفه، کیمیای هستی، الماس وجود، و حقیقت عالم است. این ماده، مبدأ خلقت انسان و حامل امکانات بینهایت اوست. تحقیر نطفه، چون تحقیر سرچشمه حیات است که انسان را از شناخت حقیقت خویش محروم میسازد.
درنگ: نطفه، کیمیای هستی و الماس وجود است، نه مادهای نجس و پست. تحقیر آن، انسان را از شناخت حقیقت وجودیاش محروم میسازد.
قرآن کریم، نطفه را مادهای ارزشمند میداند: إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ (انسان: ۲)؛ «ما انسان را از نطفهای آمیخته آفریدیم». واژه «أمشاج» به پیچیدگی و تنوع این ماده اشاره دارد، نه نجاست آن.
نقد دیدگاههای فلسفی و فقهی تحقیرآمیز
برخی متون فلسفی، نطفه را «أخس الأشیاء» (پستترین چیزها) و مادهای ناقص خواندهاند، حالآنکه این دیدگاه با حقیقت وجودی انسان در تضاد است. در حکمت متعالیه، ماده دارای قوه و استعداد برای فعلیتهای والاست. همچنین، در برخی احکام فقهی، نطفه و میت مؤمن به نجاست متهم شدهاند، بدون مستندات قوی. نطفه در ظرف حیات خود پاک است، و غسل میت به دلایل بهداشتی و احترام به انسان است، نه نجاست.
درنگ: نطفه و میت مؤمن در ظرف حیات و مرگ خود پاکاند. تحقیر آنها در برخی متون فلسفی و فقهی، ریشه در سوءتفاهم و عدم تحقیق دارد.
این نقد، به ضرورت بازنگری در تفاسیر فلسفی و فقهی تأکید دارد تا از تحریفهای غیرمستند جلوگیری شود.
جمعبندی بخش سوم
تحقیر انسان در فرهنگ و معرفت، از نطفه تا میت، مانع بزرگی در برابر رشد وجودی و معرفتی اوست. این تحقیر، ریشه در سوءتفاهمها و تفاسیر نادرست دارد که با کرامت ذاتی انسان در قرآن کریم در تضاد است. بازسازی نگاه به انسان بهعنوان کیمیای هستی، گامی اساسی برای شکوفایی اوست.
بخش چهارم: بازسازی نگاه به انسان و نطفه
نطفه بهمثابه کیمیای هستی
نطفه، برخلاف تصورات نادرست، نه مادهای نجس، بلکه کیمیای هستی و الماس وجود است. این ماده، چون گوهری گرانبها، حامل حقیقت عالم و مبدأ خلقت انسان است. اگر نطفه را چون سرچشمهای زلال ارج نهیم، انسان میتواند به مقام الهی دست یابد.
درنگ: نطفه، کیمیای هستی و مبدأ خلقت انسان است که توانایی اوجگیری به مراتب الهی را در خود نهفته دارد.
این دیدگاه، با حکمت متعالیه و آیات قرآن کریم همخوانی دارد که نطفه را مادهای مقدس و پیچیده میدانند.
تأثیر فرهنگ بر ادراک انسان
فرهنگ تحقیرآمیز، چون سایهای سنگین، انسان را از اوجگیری بازمیدارد. اگر نطفه را کیمیای هستی بدانیم، انسان میتواند چون عقابی تیزبال، بهسوی آسمانهای معرفت پرواز کند. این بازسازی فرهنگی، نیازمند شناخت حقیقت انسان و نطفه بهعنوان مادهای ارزشمند است.
درنگ: بازسازی فرهنگ و شناخت نطفه بهعنوان کیمیای هستی، انسان را بهسوی مراتب الهی رهنمون میسازد.
این نکته، به ضرورت اصلاح فرهنگ اسلامی برای احیای کرامت انسانی تأکید دارد.
کرامت میت مؤمن در شریعت
شریعت اسلام، به میت مؤمن احترام ویژهای قائل است، بهگونهای که قطع دست میت، قصاص را در پی دارد. این احترام، نشاندهنده کرامت انسانی حتی پس از مرگ است.
درنگ: شریعت اسلام، با احترام به میت مؤمن، کرامت انسانی را حتی پس از مرگ حفظ میکند.
این دیدگاه، با آیه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ (اسراء: ۷۰) همخوانی دارد و جایگاه والای انسان را در شریعت نشان میدهد.
جمعبندی بخش چهارم
بازسازی نگاه به انسان و نطفه، بهعنوان کیمیای هستی، گامی اساسی برای احیای کرامت انسانی و شکوفایی معرفتی اوست. شریعت اسلام، با تأکید بر احترام به انسان، حتی پس از مرگ، این دیدگاه را تأیید میکند.
نتیجهگیری
انسان در حکمت اسلامی، موجودی است با ظرفیتهای بیکران برای شهود الهی و تسخیر عالم. بااینحال، موانعی چون غفلت، گمگشتگی، و تحقیر در فرهنگ و معرفت، او را از این مراتب والا بازمیدارد. نطفه، بهعنوان کیمیای هستی، نه مادهای نجس، بلکه مبدأ خلقت انسان و حامل امکانات بینهایت اوست. شریعت اسلام، با تأکید بر کرامت انسانی، این حقیقت را تأیید میکند. اصلاح فرهنگ تحقیر و بازسازی نگاه به انسان، گامی اساسی برای شکوفایی معرفتی و اجتماعی جوامع اسلامی است. این نوشتار، با کاوش در درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، تلاش کرد تا این حقیقت را بهگونهای روشن و جامع بازنمایی کند.
با نظارت صادق خادمی