متن درس
انسان در آیینه عظمت: تبیین فلسفی و قرآنی جایگاه انسان
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۱۰۶)
دیباچه
این نوشتار به تبیین جایگاه والای انسان در نظام هستی از منظری فلسفی و قرآنی میپردازد. محور بحث، عظمت، پیچیدگی، و اقتدار وجودی انسان است که در پرتو آیات قرآن کریم و تأملات فلسفی، بهعنوان موجودی شگرف و تسخیرگر عالم معرفی میشود. این اثر، نقدی عمیق بر فرهنگهایی ارائه میدهد که انسان را در قفس محدودیتهای خودساخته محصور کردهاند و او را از شکوفایی توانمندیهای ذاتیاش بازداشتهاند. با بهرهگیری از تمثیلات و اشارات ادبی، این کتاب میکوشد تا تصویری جامع و متعالی از انسان ارائه دهد که نهتنها حامل خیر و شر است، بلکه قادر به گشایش راههای زمین و آسمان است.
بخش یکم: عظمت وجودی انسان در نظام هستی
انسان، خلیفهالله و تسخیرگر عالم
انسان، در نگاه فلسفی و قرآنی، موجودی است که به دلیل جامعیت و اقتدار وجودیاش، در جایگاهی بیهمتا در نظام هستی قرار گرفته است. قرآن کریم انسان را بهعنوان خلیفهالله معرفی میکند، موجودی که توانایی تسخیر عوالم را از خداوند دریافت کرده است. این عظمت، نهتنها در ظرفیتهای وجودی انسان، بلکه در توانایی او برای شکافتن پیشروی خود و گشایش راههای نو در زمین و آسمان متجلی است.
درنگ: انسان، بهعنوان خلیفهالله، موجودی است که با اقتدار وجودی خود، توانایی تسخیر عوالم را داراست و در نظام هستی جایگاهی بینظیر دارد.
این دیدگاه، ریشه در هستیشناسی اسلامی دارد که انسان را موجودی پویا و نامحدود معرفی میکند. برخلاف دیگر مخلوقات که در مرتبهای خاص از وجود محدود شدهاند، انسان با ظرفیتهای نامتناهی خود، قادر به تعالی و تحول در مراتب وجودی است.
پیچیدگی و دوگانگی وجودی انسان
انسان، موجودی پیچیده و چندبُعدی است که هم میتواند به قلههای رفیع نبوت، امامت، و رسالت دست یابد و هم در ورطه خباثت و فساد فروغلتد. این دوگانگی، نهتنها نقص نیست، بلکه نشانهای از آزادی اراده و عظمت وجودی اوست. قرآن کریم در آیهای میفرماید:
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ
(و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهای قرار میدهم)
این آیه، به صراحت بر جایگاه والای انسان بهعنوان خلیفه الهی تأکید دارد. انسان، با توانایی ایستادگی در برابر حق و گلاویز شدن با خدا، موجودی است که حتی در برابر خالق خود، اقتدار وجودیاش را به نمایش میگذارد.
درنگ: پیچیدگی انسان در توانایی او برای انتخاب میان خیر و شر نهفته است که او را موجودی مختار و مسئول میسازد.
تمثیل پلنگ و گربه: انحطاط عظمت انسان
استاد فرزانه قدسسره، با تمثیلی بدیع، انسان را به پلنگی تشبیه میکنند که در فرهنگهای محدودکننده به گربهای حقیر تبدیل شده است. این تمثیل، به انحطاط وجودی انسان در اثر فرهنگهای کوچکپرور اشاره دارد که با تحقیر و محدودیت، او را از عظمت ذاتیاش محروم کردهاند. انسان، که ذاتاً موجودی شکافنده و تسخیرگر است، در قفس فرهنگهای زائد، به موجودی بیقدرت و ناتوان بدل شده است.
این انحطاط، نتیجه رویکردهایی است که از دیرباز، با کوچکسازی انسان، امکان حاکمیت بر او را فراهم کردهاند. در فرهنگهای آسیایی، بهویژه، انسان نهتنها محدود، بلکه گاه نجس و حقیر معرفی شده تا از بزرگ شدن و خودآگاهی او جلوگیری شود.
درنگ: فرهنگهای کوچکپرور، با تحقیر انسان، او را از شکوفایی عظمت ذاتیاش بازمیدارند و به موجودی حقیر و ناتوان تبدیل میکنند.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، با تکیه بر دیدگاههای قرآنی و فلسفی، انسان را موجودی عظیم، پیچیده، و تسخیرگر معرفی کرد که در مرکز بحران هستی قرار دارد. انسان، با توانایی شکافتن پیشروی خود و گشایش راههای نو، نهتنها خلیفهالله است، بلکه قادر به تعامل و حتی گلاویز شدن با خالق خویش است. نقد فرهنگهای محدودکننده، که انسان را به موجودی ضعیف و حقیر تقلیل دادهاند، نشاندهنده ضرورت بازنگری در رویکردهای تربیتی و فرهنگی است تا عظمت وجودی انسان بار دیگر احیا شود.
بخش دوم: نقد فرهنگهای محدودکننده و تربیت کوچکپرور
فرهنگهای کوچکساز و تحقیر انسان
از دیرباز، فرهنگها و نظامهای اجتماعی، با کوچکسازی انسان، از رشد اقتدار و خودآگاهی او جلوگیری کردهاند. این رویکرد، ریشه در روانشناسی قدرت دارد که با تحقیر تودهها، حاکمیت را تسهیل میکند. استاد فرزانه قدسسره، با نقدی تیزبینانه، این روش را مذموم و خطرناک میدانند، زیرا انسان را در تنگنای وجودی محصور میکند، مانند حلزونی که در پوسته خود گرفتار شده است.
در فرهنگهای آسیایی، این تحقیر گاه به شکل معرفی انسان بهعنوان موجودی محدود، نجس، یا حقیر بروز یافته است. این رویکرد، با تعالیم قرآن کریم که انسان را موجودی عظیم و مبارز معرفی میکند، در تضاد است.
درنگ: فرهنگهای کوچکساز، با تحقیر انسان، او را از خودآگاهی و اقتدار وجودی محروم میکنند و مانع از شکوفایی ظرفیتهای نامحدود او میشوند.
تربیت خانوادگی و سرکوب عظمت کودکان
تربیت خانوادگی در بسیاری از جوامع، بهویژه در فرهنگهای سنتی، کودکان را مظلوم، ساکت، و مطیع بار میآورد. تعریف «بچه خوب» در این فرهنگها، کودکی است که شلوغ نکند، دعوا نکند، و از ابراز وجود پرهیز کند. این تعریف، مانع از رشد خلاقیت و اقتدار کودکان میشود و آنها را از آزادی مسئولانه محروم میسازد.
استاد فرزانه قدسسره، با تمثیلی از کودکی که به دلیل ظاهر متفاوت (مانند کلاه و قبا) مورد تمسخر قرار میگرفت، به تأثیر فرهنگهای محدودکننده بر هویت کودکان اشاره میکنند. کودکان باید آزاد باشند تا خود را ابراز کنند، شلوغ کنند، و حتی دعوا کنند تا عظمت وجودیشان شکوفا شود.
درنگ: تربیت خانوادگی محدودکننده، با سرکوب خلاقیت و اقتدار کودکان، مانع از شکوفایی عظمت وجودی آنها میشود.
محدودیت زنان در فرهنگهای سنتی
زنان، در فرهنگهای سنتی، به شدت محدود شدهاند و از استقلال و اقتدار محروم گشتهاند. استاد فرزانه قدسسره، با نقد این رویکرد، به تأثیر چادر بهعنوان نمادی از محدودیت اشاره میکنند که مانع از فعالیت آزادانه زنان شده است. این محدودیت، همراه با تربیت ترسآلود، زنان را از حضور در جامعه و ابراز وجود بازمیدارد.
نمونهای درخشان از اقتدار زنانه، حضرت زینب (س) است که قافله کربلا را با شجاعت و استقلال مدیریت کرد، بدون نیاز به همراهی دیگران. این مثال، نشاندهنده توانایی زنان در ایفای نقشهای بزرگ و متعالی است که با فرهنگهای محدودکننده در تضاد است.
درنگ: حضرت زینب (س)، بهعنوان نمونهای از اقتدار زنانه، نشاندهنده توانایی زنان در مدیریت و رهبری است که با فرهنگهای محدودکننده در تضاد است.
نقد استاد فرزانه قدسسره به قانون اجرهالمثل نیز قابل تأمل است. این قانون، با تقلیل زنان به نقش کارگر، عظمت وجودی آنها را نادیده میگیرد. زن، نه کارگر، بلکه بانوی هستی است که شریک زندگی و مادر فرزندان است.
درنگ: زن، بانوی هستی است که فراتر از نقشهای مادی، شریک زندگی و مادر فرزندان است.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقدی عمیق بر فرهنگهای کوچکپرور، نشان داد که چگونه تربیت خانوادگی و اجتماعی، با محدودسازی انسان، او را از عظمت ذاتیاش محروم میکند. کودکان و زنان، بهویژه، قربانی این فرهنگها شدهاند و از آزادی و اقتدار وجودی بازماندهاند. ضرورت تحول فرهنگی، برای احیای عظمت انسان و پرورش نسلی آزاد و توانمند، از مهمترین پیامهای این بخش است.
بخش سوم: انسان در قرآن کریم: موجودی مبارز و تسخیرگر
انسان، شكافنده پیشرو
قرآن کریم، انسان را موجودی معرفی میکند که پیشروی خود را میشکافد و راههای نو میگشاید. این صفت، در آیهای از سوره انشراح به زیبایی بیان شده است:
بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ
(بلکه انسان میخواهد پیشروی خود را بشکافد)
این آیه، به روحیه اکتشافی و تحولآفرین انسان اشاره دارد که عالم را به سوی گشایش هدایت میکند. انسان، با توانایی تسخیر و گشایش، موجودی است که میتواند مراتب وجود را طی کند و به مقامات متعالی دست یابد.
درنگ: انسان، بهعنوان موجودی شکافنده و گشایشگر، قادر به تحول و تسخیر عالم است.
تحریک انسان به خودآزمایی
قرآن کریم، انسان را به خودآزمایی و آزمایش توانمندیهایش دعوت میکند. در آیهای از سوره اسراء، خداوند انسان را به چالش میکشد:
لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا
(اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخی از آنها پشتیبان برخی دیگر باشند)
این تحریک، نشاندهنده عظمت انسان است که قادر به رقابت با چالشهای الهی است، هرچند محدودیتهای خودساخته و ترس از عواقب، او را از این آزمون بازمیدارد.
درنگ: قرآن کریم، انسان را به خودآزمایی و آزمایش توانمندیهایش دعوت میکند، اما ترسهای خودساخته مانع از تحقق این ظرفیتها میشود.
سلطان، کلید تسخیر عالم
قرآن کریم، در آیهای از سوره الرحمن، انسان را به نفوذ در اقطار آسمانها دعوت میکند، مشروط به یافتن سلطان:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا ۚ لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ
(ای گروه جن و انس، اگر میتوانید از کرانههای آسمانها و زمین بگریزید، بگریزید. جز با سلطانی نخواهید گریخت)
سلطان، به معنای دانش و اقتدار باطنی، کلید تسخیر موجودات و عوالم است. این اصل، نشاندهنده توانایی انسان در دستیابی به مراتب متعالی از طریق معرفت و قدرت است.
درنگ: سلطان، به معنای دانش و اقتدار، کلید تسخیر عالم و دستیابی به مراتب متعالی است.
صفات کمال انسان در قرآن کریم
قرآن کریم، صفاتی مانند ظلوم، عجول، کفور، و جدال را نه بهعنوان نقص، بلکه بهعنوان صفات کمال انسان معرفی میکند. ظلوم، به معنای شدت عمل، و عجول، به معنای شتاب در تحول، نشانههایی از پویایی و اقتدار وجودی انسان هستند. این صفات، انسان را موجودی معرفی میکنند که در مرکز بحران هستی قرار دارد و قادر به تحول و گشایش است.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ
(بهراستی انسان را در رنج آفریدیم)
این آیه، به مرکزیت انسان در نظام هستی اشاره دارد که در کانون تحولات عالم قرار گرفته است.
درنگ: صفات ظلوم، عجول، و کفور، در قرآن کریم، بهعنوان نشانههای کمال و پویایی انسان معرفی شدهاند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تکیه بر آیات قرآن کریم، انسان را موجودی مبارز، شکافنده، و تسخیرگر معرفی کرد که قادر به خودآزمایی و دستیابی به مراتب متعالی است. صفات کمال انسان، مانند ظلوم و عجول، نه نقص، بلکه نشانههایی از اقتدار و پویایی او هستند. قرآن کریم، با دعوت انسان به نفوذ در آسمانها و خودآزمایی، او را به سوی شکوفایی عظمت وجودیاش هدایت میکند.
بخش چهارم: ضرورت تحول فرهنگی برای احیای عظمت انسان
تربیت بزرگپرور: از نطفه تا بالندگی
برای احیای عظمت انسان، تربیت باید از نطفه آغاز شود و انسان را بزرگ، آزاد، و توانمند پرورش دهد. استاد فرزانه قدسسره، بر ضرورت تربیتی تأکید میکنند که کودکان را از محدودیتهای خودساخته رها سازد و آنها را به سوی اقتدار و خودآگاهی هدایت کند. این تربیت، باید به پرورش استقلال فکری و خلاقیت منجر شود تا انسان بتواند به مراتب غیب، وحی، کرامت، و الهام دست یابد.
درنگ: تربیت بزرگپرور، از نطفه آغاز میشود و انسان را به سوی آزادی و اقتدار وجودی هدایت میکند.
رهایی از فرهنگهای زائد
فرهنگهای زائد و محدودکننده، مانند قفسی، انسان را از پرواز بازمیدارند. استاد فرزانه قدسسره، با تمثیلی از گاو و الاغ که با قطع دم، قدرت مانور خود را از دست میدهند، به اهمیت حفظ قوای وجودی انسان اشاره میکنند. عقل و اراده، بهعنوان دم وجودی انسان، باید آزاد و پویا باقی بمانند تا او بتواند در عالم تحول ایجاد کند.
رهایی از این فرهنگها، مستلزم بازنگری در نظامهای تربیتی و اجتماعی است که انسان را به موجودی بیقدرت و ناتوان تبدیل کردهاند. این تحول، نهتنها برای کودکان، بلکه برای زنان و کل جامعه ضروری است.
درنگ: رهایی از فرهنگهای زائد، لازمه احیای عظمت انسان و شکوفایی قوای وجودی اوست.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، بر ضرورت تحول فرهنگی برای احیای عظمت انسان تأکید کرد. تربیت بزرگپرور، که از نطفه آغاز میشود، و رهایی از فرهنگهای محدودکننده، دو رکن اساسی برای شکوفایی انسان هستند. این تحول، انسان را از قفس محدودیتها آزاد میکند و او را به سوی مراتب متعالی هدایت میکند.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، انسان را بهعنوان موجودی عظیم، پیچیده، و تسخیرگر معرفی کرد که در مرکز بحران هستی قرار دارد. قرآن کریم، با آیات متعدد، انسان را به خودآزمایی و شکافتن پیشروی خود دعوت میکند و او را موجودی مبارز و گشایشگر میداند. نقد فرهنگهای کوچکپرور، از تربیت خانوادگی تا محدودیتهای زنان، نشاندهنده ضرورت تحول فرهنگی برای احیای عظمت انسان است. انسان، با رهایی از قفس محدودیتها و پرورش قوای وجودیاش، میتواند به مراتب غیب، وحی، و کرامت دست یابد و جایگاه والای خود را در نظام هستی باز یابد.
با نظارت صادق خادمی