در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1126

متن درس





تمایز علم و معرفت در مراتب ناسوتی و ربوبی

تمایز علم و معرفت در مراتب ناسوتی و ربوبی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۲۶)

مقدمه: درآمدی بر تمایز علم و معرفت

در سپهر اندیشه فلسفی و عرفانی، تمایز میان علم و معرفت از جمله مسائل بنیادینی است که درک آن، دریچه‌ای به سوی فهم حقیقت وجود و جایگاه انسان در مراتب هستی می‌گشاید. علم، چونان ابزاری قاعده‌مند، در خدمت انسان ناسوتی است که در تاریکی نادانستگی، به دنبال روشنی شناخت می‌گردد. اما معرفت، چونان نوری الهی، در قلب انبیا و اولیا می‌درخشد و بی‌نیاز از قواعد و فرمول‌ها، حقیقت را بی‌واسطه به تماشا می‌نشیند.

بخش یکم: ماهیت علم و معرفت

تمایز ماهوی علم و معرفت

علم، حوزه‌ای است که در آن اوصاف، ظواهر و قواعد حاکمیت دارند. این حوزه، چونان نقشه‌ای دقیق، امکان سازمان‌دهی، تقسیم‌بندی و آموزش را فراهم می‌آورد. از فنون عملی مانند نجاری و آهنگری گرفته تا علوم نظری چون فقه، اصول و فلسفه، همگی در چارچوب قواعد سامان می‌یابند. اما معرفت، چونان جویباری زلال، از قید قواعد و مسیرهای از پیش تعیین‌شده آزاد است. معرفت، در ظرف روح و قلب، به شهود حقیقت می‌رسد و بی‌نیاز از ابزارهای قاعده‌مند، حقیقت را از هر سو به تماشا می‌نشیند.

درنگ: علم، چونان شاغولی است که دیوارهای شناخت را در عالم ناسوت تراز می‌کند، اما معرفت، چونان نوری است که در مرتبه ربوبی، حقیقت را بی‌واسطه روشن می‌سازد.

علم: قلمرو قواعد و ظواهر

هر علمی، از نجوم و هیأت گرفته تا رمل و جفر، در چارچوبی قاعده‌مند سامان می‌یابد. این قواعد، امکان تنظیم، طبقه‌بندی و انتقال دانش را فراهم می‌کنند. برای نمونه، در دیوارچینی، شاغول به کار می‌رود تا صافی دیوار تضمین شود؛ در نگارش، قواعد نحوی چون مرفوع و مجزوم بودن، ساختار جمله را سامان می‌دهند. این قاعده‌مندی، در همه علوم، اعم از اسلامی و غیراسلامی، دنیوی و اخروی، مشترک است. فنون، به دلیل ابزارهای مادی، و علوم، به دلیل ابزارهای مجردتر، همگی در این قلمرو قاعده‌مند جای می‌گیرند.

معرفت: قلمرو روایت و شهود

معرفت، برخلاف علم، قاعده‌مند نیست. انبیا و اولیای الهی، در مراتب متوسط و بلند، یعنی در ظرف روح، قلب و خفا، با شهود بی‌واسطه حقیقت عمل می‌کنند. این شهود، که در قرآن کریم به «نری» و «اسری» تعبیر شده، نمونه‌ای است از روایت حقیقت. چنان‌که در قرآن کریم آمده است: ﴿كَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (انعام: ۷۵)؛ «این‌گونه ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم». این آیه، بر شهود بی‌قاعده انبیا تأکید دارد.

درنگ: معرفت، چونان آیینه‌ای بلورین، حقیقت را از هر سو به تماشا می‌نشیند، بی‌آنکه به قاعده یا مسیری محتاج باشد.

جمع‌بندی بخش یکم

علم و معرفت، دو ساحت متمایز در شناخت انسانی‌اند. علم، ابزار انسان ناسوتی برای جبران نادیدگی و نادانستگی است و در قلمرو قواعد و ظواهر عمل می‌کند. اما معرفت، مسیر انبیا و اولیاست که با شهود بی‌واسطه، حقیقت را در مرتبه ربوبی به تماشا می‌نشینند. این تمایز، بنیادی است برای فهم جایگاه انسان در سلسله مراتب هستی.

بخش دوم: قاعده‌مندی علم و رهایی معرفت

قاعده: ابزار نابینایان ناسوت

انسان، در عالم ناسوت، چونان نابینایی است که برای شناخت، به قواعد پناه می‌برد. شاغول، رمل، جفر، عدد و شکل، ابزارهایی‌اند که انسان برای جبران نادیدگی و ناشنیدگی به کار می‌گیرد. این قواعد، در همه علوم و فنون، از نجاری و آهنگری تا فقه و فلسفه، مشترک‌اند. برای نمونه، رانندگی، به‌عنوان یک فن، با تابلوها، خط‌کشی‌ها و قواعد ممتد و غیرممتد هدایت می‌شود. این قواعد، چونان عصای نابینا، انسان را در مسیر شناخت یاری می‌کنند.

عملکرد انبیا و اولیا: رهایی از قاعده

انبیا و اولیای الهی، برخلاف انسان ناسوتی، با قاعده عمل نمی‌کنند. آنها، چونان پرندگانی که در آسمان حقیقت پرواز می‌کنند، با شهود بی‌واسطه به حقیقت می‌رسند. این شهود، در مراتب نری و اسری، به بهترین وجه متجلی است. انبیا، حقیقت را از هر سو می‌بینند، بی‌آنکه به قاعده یا مسیری محتاج باشند. این رهایی، آنها را از محدودیت‌های ناسوتی آزاد می‌سازد.

درنگ: انبیا، چونان ستارگان در آسمان حقیقت، با نور شهود راه می‌جویند و از قید قواعد ناسوتی رها هستند.

خلط علم و معرفت در فلسفه اسلامی

یکی از چالش‌های بنیادین در فلسفه اسلامی، خلط میان علم و معرفت است. فلاسفه‌ای چون ابن‌سینا، در تحلیل علم الهی، این دو حوزه را درآمیختند و به اقوال متعدد و گاه متناقض رسیدند. بیش از پنجاه قول درباره علم خدا به مخلوقات مطرح شده است: آیا علم خدا در اوست یا بر اوست؟ آیا صور مرتسمه است یا افلاطونی؟ آیا اتصالی است یا انفصالی؟ این تنوع، نتیجه تقلیل معرفت الهی به قواعد علمی است.

معرفت الهی: شهود بی‌قاعده

معرفت الهی، برخلاف علم انسانی، از قاعده بی‌نیاز است. خداوند، همه هستی را با ذات، صفات و کمالاتش می‌بیند، چنان‌که در قرآن کریم آمده: ﴿لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾ (سبأ: ۳)؛ «ذره‌ای از او پنهان نمی‌ماند». این معرفت، چونان خانه‌ای بلورین است که در آن، همه‌چیز از هر سو شفاف و آشکار است. خداوند، مانند یوسف در خانه زلیخا، حقیقت را از هر جهت می‌بیند، بی‌آنکه به قاعده‌ای محتاج باشد.

درنگ: معرفت الهی، چونان آیینه‌ای بی‌غبار، همه هستی را با تمام ذات و صفاتش در خود منعکس می‌کند، بی‌نیاز از قاعده و فرمول.

جمع‌بندی بخش دوم

علم، ابزار انسان ناسوتی برای جبران نادیدگی است و در قلمرو قواعد عمل می‌کند. اما معرفت، مسیر انبیا و اولیاست که با شهود بی‌قاعده، حقیقت را در مرتبه ربوبی به تماشا می‌نشینند. خلط این دو حوزه در فلسفه اسلامی، به پیچیدگی‌های نظری منجر شده است. معرفت الهی، نمونه اعلای شهود بی‌قاعده است که همه هستی را در بر می‌گیرد.

بخش سوم: چالش‌های علم دینی و مسیر معرفت

نقد برداشت نادرست از انبیا

یکی از سوءتفاهمات رایج، تلقی انبیا به‌عنوان عالمان برتر است. انبیا، صاحبان معرفت‌اند، نه علم قاعده‌مند. آنها، با شهود بی‌واسطه، حقیقت را می‌بینند و از قواعد ناسوتی آزادند. این برداشت نادرست، جایگاه متعالی انبیا را به سطح علم تقلیل می‌دهد.

قاعده‌مندی در علوم دینی

علوم دینی، مانند فقه و اصول، نیز قاعده‌مندند. برای نمونه، پزشک با نبض یا دستگاه، تب را تشخیص می‌دهد و فقیه با قواعدی چون اصل برائت یا اشتغال، حکم شرعی صادر می‌کند. این قاعده‌مندی، نشانه محدودیت علوم دینی در مرتبه ناسوتی است.

درنگ: علوم دینی، چونان پلی قاعده‌مند، انسان را به سوی شناخت هدایت می‌کنند، اما معرفت، چونان پر پرواز، او را به حقیقت می‌رساند.

مثال دم خروس و قسم

قسم خوردن، قاعده‌ای است برای ایجاد اطمینان، اما حقیقت را نشان نمی‌دهد. دم خروس، نشانه‌ای از روایت و حقیقت است. این تمثیل، بر تفاوت قاعده (اطمینان‌بخش اما غیرحقیقی) و روایت (حقیقت‌نما) تأکید دارد.

عمل خدا بدون قاعده

خداوند، با قاعده عمل نمی‌کند، اما کارهایش برای انسان قاعده‌مند به نظر می‌رسد، زیرا انسان با قاعده می‌فهمد. چنان‌که در قرآن کریم آمده: ﴿مُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْءٍ﴾ (فصلت: ۵۴)؛ «به هر چیز احاطه دارد». این آیه، بر اشراف بی‌قاعده خدا تأکید دارد.

چالش‌های علم دینی

علم دینی، به دلیل قاعده‌مندی، گاه از معرفت دور می‌افتد. این علم، گرفتار تبدیل مفهوم به مفهوم است و کمتر به تبدیل مصداق به مفهوم (عرفان) می‌پردازد. این محدودیت، مانع اتصال به معرفت ربوبی می‌شود.

جمع‌بندی بخش سوم

علوم دینی، هرچند ارزشمند، در قلمرو قواعد محدودند و نمی‌توانند به‌تنهایی به معرفت ربوبی راه یابند. انبیا، با شهود بی‌قاعده، حقیقت را می‌بینند و از محدودیت‌های علم آزادند. علم دینی، باید به سوی تبدیل مصداق به مفهوم حرکت کند تا به معرفت نزدیک‌تر شود.

بخش چهارم: عارفان، علما و مسیر معرفت

ورثه انبیا یا علما

روایت «العلماء ورثه الانبیا» (دانشمندان، وارثان پیامبران‌اند)، به معصومین اشاره دارد، نه علما. علما، ورثه قواعدند، اما معصومین، به دلیل معرفت، ورثه حقیقی انبیا هستند. چنان‌که در قرآن کریم آمده: ﴿رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ﴾ (شعراء: ۸۳)؛ «پروردگارا، به من حکمت عطا کن و مرا به شایستگان ملحق فرما». این آیه، بر جامعیت وراثت تأکید دارد.

درنگ: معصومین، چونان وارثان حقیقی انبیا، با معرفت ربوبی به حقیقت متصل‌اند، درحالی‌که علما، در قلمرو قواعد ناسوتی گام می‌زنند.

تجانس در معرفت

تجربه نشان می‌دهد که کسانی که از قواعد دورند، مانند چوپانان، به دلیل بساطت نفس، زودتر به معرفت می‌رسند. قواعد، گاه مانع شهود حقیقت می‌شوند.

عارف عالم و عارف غیرعالم

عارف غیرعالم، به دلیل فقدان قواعد، زودتر به معرفت می‌رسد، اما محدود است. عارف عالم، به دلیل انباشت قواعد، دیرتر به معرفت می‌رسد، اما جامعیت او، عزت وجودی می‌آورد. چنین عارفی، در آسمان‌ها شناخته می‌شود و مدبر است.

مثال عالم پشیمان

عالمی در پیری، از عمر صرف‌شده در قواعد پشیمان شد و به عرفان روی آورد، اما قواعد، مانع پذیرش کامل معرفت شدند. این مثال، بر دشواری عرفان برای عالم تأکید دارد.

اخلاق عارفان و فقها

عارفان و فقهایی چون عالمان دینی، به دلیل انسانیت و اخلاق، الگویی برای علم و معرفت‌اند. حضور در محضر آنها، حتی بدون فهم درس، به دلیل انسانیتشان ارزشمند است.

نقد فراموشی بزرگان

فراموشی عالمان دینی، نشانه نقص فرهنگی است. بی‌توجهی به این بزرگان، جامعه را از الگوهای معرفتی محروم می‌کند.

مثال عارف خاکی

عارفی خاکی، با وجود ندانستن مسائل شرعی، به دلیل بساطت و اخلاص، معرفتی زنده داشت. این مثال، بر نقش اخلاص در معرفت تأکید دارد.

درنگ: بساطت نفس، چونان کلیدی زرین، درهای معرفت را می‌گشاید و انسان را از قید قواعد آزاد می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

علما، ورثه قواعدند، اما معصومین، ورثه حقیقی انبیا در معرفت‌اند. بساطت نفس، مسیر معرفت را هموار می‌کند، اما عارف عالم، به دلیل جامعیت، عزت وجودی دارد. علم دینی، باید به سوی معرفت حرکت کند تا وراثت انبیا محقق شود.

بخش پنجم: قرآن کریم و معرفت ربوبی

روایت در قرآن کریم

قرآن کریم، معرفت را با یقین پیوند می‌دهد: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوْنَ الْجَحِيمَ﴾ (تکاثر: ۵-۶)؛ «اگر به علم یقین بدانید، هرآینه دوزخ را خواهید دید». این آیه، بر ارتباط یقین و روایت تأکید دارد. فقدان روایت، نشانه نبود یقین است.

روایت جحیم پیش از نعیم

روایت جحیم، به دلیل نزدیکی به انسان، مقدم بر نعیم است: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ (تحریم: ۶)؛ «سوخت آن، مردم و سنگ‌هاست». جحیم، به دلیل نزدیکی، زودتر در شهود متجلی می‌شود.

درنگ: جحیم، چونان آتشی نزدیک، در شهود مقدم است، اما نعیم، چونان بهشتی دور، در مرتبه‌ای متعالی‌تر قرار دارد.

عرفان قاعده‌مند ملاصدرا

ملاصدرا، عرفان را با فلسفه قاعده‌مند کرد، زیرا بیان عرفان بدون قاعده ممکن نیست. روایت، قاعده نمی‌خواهد، اما بیان آن، قاعده‌مند است.

فعالیت‌های حوزه‌های علمی

حوزه‌های علمی، سه فعالیت دارند: تبدیل مفهوم به مفهوم (علم)، مفهوم به مصداق (روایت)، و مصداق به مفهوم (بیان عرفان). تبدیل مصداق به مفهوم، مسیر عرفان است.

جمع‌بندی بخش پنجم

قرآن کریم، معرفت را با یقین و روایت پیوند می‌دهد. جحیم، به دلیل نزدیکی، در شهود مقدم است. حوزه‌های علمی، باید به سوی تبدیل مصداق به مفهوم حرکت کنند تا به معرفت ربوبی نزدیک شوند.

بخش ششم: انسان‌شناسی و وراثت انبیا

انسان‌شناسی فلسفی

فلسفه ملاصدرا و ابن‌سینا، در انسان‌شناسی، به حس و جسم محدود مانده و معرفت انبیا را تبیین نکرده است. انبیا، انسان‌هایی بودند که با شهود بی‌قاعده، حقیقت را می‌دیدند.

ورثه انبیا: معصومین

علما، ورثه قواعدند، اما معصومین، به دلیل معرفت، ورثه حقیقی انبیا هستند. وراثت، بالا به پایین یا پایین به بالا ممکن است و محدودیت سنی یا مقامی ندارد.

چالش وراثت علما

علما، به دلیل قاعده‌مندی، ورثه انبیا نیستند. وراثت انبیا، در معرفت، بیان و تبلیغ است، نه قواعد.

درنگ: وراثت انبیا، در معرفت و شهود است، نه در قواعد علم. معصومین، وارثان حقیقی این مسیر ربوبی‌اند.

جمع‌بندی بخش ششم

انسان‌شناسی فلسفی، نیازمند بازنگری برای تبیین معرفت انبیاست. معصومین، به دلیل شهود بی‌قاعده، ورثه حقیقی انبیا هستند. علما، باید به سوی معرفت حرکت کنند تا به وراثت انبیا نزدیک شوند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

تمایز علم و معرفت، کلیدی است برای فهم جایگاه انسان در مراتب هستی. علم، ابزار انسان ناسوتی برای جبران نادیدگی است، اما معرفت، مسیر انبیا و اولیا برای شهود حقیقت ربوبی است. خلط این دو حوزه در فلسفه اسلامی، به پیچیدگی‌های نظری منجر شده است. عارف غیرعالم، به دلیل بساطت، زودتر به معرفت می‌رسد، اما عارف عالم، به دلیل جامعیت، عزت وجودی دارد. حوزه‌های علمی، گرفتار قواعدند و باید به سوی تبدیل مصداق به مفهوم حرکت کنند. انسان، با عبادت و شهود، می‌تواند به مرتبه معرفت ربوبی نائل شود و جایگاه خود را در سلسله مراتب هستی بازیابد.

با نظارت صادق خادمی