در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1131

متن درس





مراتب معرفت در رؤیت حقایق الهی

مراتب معرفت در رؤیت حقایق الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۳۱)

دیباچه

در ساحت فلسفه و عرفان، معرفت به مثابه دریچه‌ای است که حقیقت را به دیده جان می‌نمایاند. این کتاب، که از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه‌ای به شماره ۱۱۳۱ (مورخ ۱۶ / ۹ / ۱۳۸۸) برگرفته شده، به کاوش در ژرفای مراتب معرفت و تمایز آن از علم می‌پردازد. معرفت، چونان آیینه‌ای صیقلی، ذات حقیقت را بی‌واسطه منعکس می‌کند، حال آنکه علم، در قلمرو کلیات و اوصاف، در بند قواعد و مفاهیم باقی می‌ماند. این نوشتار، با تکیه بر تمایز میان فاعل معرفت (رائی) و متعلق آن (مرعی)، به تبیین مراتب نفوس انسانی و مراتب حقیقت الهی پرداخته و چالش‌های تبدیل علم به معرفت را با زبانی روشن و علمی بررسی می‌کند. با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی و استناد به آیات قرآن کریم، این اثر می‌کوشد تا مسیری فاخر به سوی فهم عمیق معرفت ربوبی بگشاید.

بخش نخست: تبیین معرفت به مثابه ظرف رؤیت حقایق

ماهیت معرفت و تفاوت آن با علم

معرفت، ظرفی است که در آن حقایق به صورت شهودی رؤیت می‌شوند، برخلاف علم که در چارچوب اسباب و آثار محصور است. علم، چونان نقشه‌ای کلی، قواعد و مفاهیم را ترسیم می‌کند، اما معرفت، چونان سفری به سوی سرچشمه حقیقت، ذات را بی‌واسطه درمی‌یابد. این تمایز، در تبدیل وصف به ذات نهفته است؛ علم به وصف می‌پردازد، اما معرفت به ذات راه می‌یابد.

چالش تبدیل علم به معرفت

تبدیل علم به معرفت، فرآیندی است بس دشوار که نیازمند تغییر در رویکرد وجودی انسان است. علم، با ماهیت قاعده‌محور خود، به کلیات و مفاهیم می‌پردازد، حال آنکه معرفت، با تمرکز بر مصادیق و ذوات، از کلیات فراتر می‌رود. این تبدیل، چونان گذر از سایه به نور، نیازمند تخلیه ذهن از قیود کلی و روی آوردن به شهود جزئی است.

درنگ: معرفت، ظرف رؤیت شهودی حقایق است که ذات را بی‌واسطه می‌نمایاند، در حالی که علم، در قلمرو کلیات و اوصاف محصور می‌ماند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با تبیین ماهیت معرفت و تفاوت آن با علم، بر این نکته تأکید دارد که معرفت، برخلاف علم، به ذات حقیقت راه می‌یابد. این تمایز، بنیان بحث‌های بعدی در باب مراتب فاعلی و مفعولی معرفت را تشکیل می‌دهد. چالش تبدیل علم به معرفت، به مثابه سفری از کلیات به سوی جزئیات، نیازمند تغییر در ساختار وجودی نفس است.

بخش دوم: مراتب فاعلی و مفعولی در معرفت

تمایز فاعل و مفعول در فرآیند معرفت

در ساحت معرفت، دو دستگاه فاعلی (رائی) و مفعولی (مرعی) وجود دارد که هر یک مراتب خاص خود را دارند. فاعل، نفس انسانی است که بر اساس ظرفیت وجودی‌اش در مراتب نازل یا عالی جای می‌گیرد. مفعول، حقیقت مورد رؤیت است که خود دارای مراتب متکثر است، از ناسوت مادی تا جبروت الهی.

مراتب فاعلی نفوس انسانی

انسان‌ها از حیث فاعلی متفاوت‌اند؛ برخی در مرتبه نازل و برخی در مرتبه عالی قرار دارند. این تفاوت، چونان پله‌های نردبانی است که نفس انسانی بر آن صعود یا نزول می‌کند. نفسی که در مرتبه نازل است، حقیقت را از منظری فروتر می‌بیند، حال آنکه نفسی در مرتبه عالی، به افق‌های بلندتر معرفت دست می‌یابد.

مراتب مفعولی حقیقت

متعلق معرفت نیز مراتب دارد؛ برخی زمین را می‌بینند و برخی آسمان را. این تفاوت، به مراتب حقیقت مورد رؤیت بازمی‌گردد. زمین، چونان نماد نازل‌ترین مراتب هستی، و آسمان، چونان جلوه‌ای از مراتب عالی، نشان‌دهنده کثرت در متعلق معرفت‌اند.

درنگ: مراتب معرفت، هم به فاعل (نفس انسانی) و هم به مفعول (حقیقت مورد رؤیت) وابسته است؛ نفوس در مراتب فاعلی و حقایق در مراتب مفعولی متکثرند.

تمثیل رؤیت زمین و آسمان

برای روشن شدن تمایز فاعلی و مفعولی، مثالی آورده شده است: زید زمین را می‌بیند و عمر آسمان را. در این تمثیل، تفاوت در مرعی است، نه در رائی. زید، حقیقت را در مرتبه نازل (زمین) می‌بیند، حال آنکه عمر به مرتبه عالی (آسمان Rosecolor=”#FFC107″>آسمان) نظر می‌کند. اما اگر هر دو زمین را ببینند، زید از منظری نازل و عمر از منظری عالی به آن می‌نگرد، تفاوت در مرتبه فاعلی است.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با تبیین مراتب فاعلی و مفعولی، بر پیچیدگی رابطه میان نفس انسانی و حقیقت مورد رؤیت تأکید دارد. تمایز میان مراتب نفوس و مراتب حقیقت، به مثابه دو بال معرفت، نیازمند تفکیک دقیق است تا از اختلاط میان این دو قلمرو جلوگیری شود.

بخش سوم: مراتب رؤیت الهی و اسمای حسنی

رؤیت خدا در مراتب مختلف

رؤیت خدا در مراتب گوناگون، از رزق تا علم و قدرت، به تفاوت در مراتب فاعلی یا مفعولی بازمی‌گردد. برخی خدا را در رزق می‌بینند، برخی در علم و برخی در قدرت. این تفاوت، یا به مرتبه نفس (فاعلی) وابسته است یا به جلوه‌های متکثر الهی (مفعولی).

اسمای الهی و مراتب حقیقت

خداوند دارای هزار اسم است که هر یک مرتبه‌ای از حقیقت الهی را نشان می‌دهد. رحمن، رحیم، کریم، ودود و مجید، هر یک جلوه‌ای از ذات واحد الهی‌اند که در مراتب مختلف رؤیت می‌شوند.

درنگ: اسمای الهی، چونان آیینه‌های متکثر، جلوه‌های گوناگون ذات واحد را نشان می‌دهند؛ هر اسم، مرتبه‌ای از حقیقت الهی است.

آیه‌ای از قرآن کریم

﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ﴾ (سوره توبه، آیه ۳۰): خداوند با آنها بجنگد.

این آیه، بر یکی از اسمای فعلی الهی، یعنی «قاتل»، دلالت دارد که جلوه‌ای از فعل الهی در عالم است.

وحدت و کثرت در اسمای الهی

چگونه هزار اسم الهی در ذات واحد جمع می‌شوند؟ این پرسشی است که چونان معمایی ژرف، در فلسفه و عرفان مورد کاوش قرار گرفته است. ذات الهی، چونان دریای بی‌کران، همه صفات را در خود جمع دارد، بی‌آنکه کثرت صفات به وحدت ذات خلل وارد کند.

تمثیل کلاه و سر

قرار دادن هزار کلاه بر یک سر، یا یک کلاه بر هزار سر، تمثیلی است از پیچیدگی وحدت و کثرت در اسمای الهی. این تمثیل، چونان چراغی در تاریکی، دشواری فهم این رابطه را روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با تمرکز بر مراتب رؤیت الهی، بر این نکته تأکید دارد که اسمای حسنی، جلوه‌های متکثر ذات واحدند. تمایز میان مراتب فاعلی و مفعولی در رؤیت خدا، به مثابه دو بال پرواز به سوی معرفت ربوبی، نیازمند تأمل عمیق است.

بخش چهارم: نقد کلیات علمی و ضرورت ریزبینی در معرفت

تفاوت علم و معرفت

علم، کلی است و معرفت، جزئی؛ علم، مفهوم می‌آورد و معرفت، مصداق؛ علم، صفت است و معرفت، ذات. علم، چونان نقشه‌ای کلی، قواعد را ترسیم می‌کند، اما معرفت، چونان سفری به سوی حقیقت، به مصادیق می‌رسد.

مثال «لکل انسان قلب»

علم می‌گوید: «هر انسانی قلب دارد»، اما معرفت، نیازمند رؤیت قلب هر فرد به صورت جزئی است. این تمایز، چونان خطی میان کلیات و جزئیات، تفاوت روش شناختی علم و معرفت را نشان می‌دهد.

مثال کلیات ابوالبقاء

کلیات ابوالبقاء، مانند «کل فاعل مرفوع»، نمونه‌ای از علم کلی است که در معرفت کارایی ندارد. این کلیات، چونان زنجیری، ذهن را در قلمرو قواعد محصور می‌کنند.

چالش علم دینی در وصول به معرفت

علم دینی، به دلیل گرایش به کلیات، گاه مانع وصول به معرفت می‌شود. عالمان دینی، که به کلی‌کاری عادت کرده‌اند، در رؤیت جزئی حقیقت با دشواری مواجه‌اند.

فسخ الاعاظم در معرفت

معرفت الهی با «فسخ الاعاظم» محقق می‌شود؛ یعنی پاره شدن همه عظمت‌ها و کلیات، تا حقیقت بی‌واسطه ظاهر گردد. این فرآیند، چونان ریختن بند تسبیح، کلیات را فرومی‌ریزد و راه را برای شهود حقیقت می‌گشاید.

درنگ: معرفت، با پاره کردن بند کلیات و ریزبینی در مصادیق، راه به سوی حقیقت ذاتی می‌گشاید، در حالی که علم دینی گاه در قلمرو کلیات محصور می‌ماند.

مثال باد و فراش مبثوث

﴿كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ﴾ (سوره قارعه، آیه ۴): مانند پروانه‌های پراکنده.

این آیه، به پراکندگی انسان‌ها در برابر حقیقت تشبیه شده است، که رؤیت جزئی را در میان کثرت دشوار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با نقد گرایش علم دینی به کلیات، بر ضرورت ریزبینی در معرفت تأکید دارد. فسخ الاعاظم، چونان کلیدی برای گشودن قفل کلیات، راه را برای رؤیت حقیقت هموار می‌کند.

بخش پنجم: ابزارها و موانع معرفت

ریزبینی و خرق عادت در معرفت

معرفت، نیازمند ریزبینی و خرق عادت است؛ نفس باید از کلی‌کاری به جزئی‌کاری گذر کند. این فرآیند، چونان تنظیم موج رادیو بر یک فرکانس خاص، ذهن را از خش‌خش کلیات آزاد می‌سازد.

نقش خواب در معرفت

خواب، به دلیل مجردتر بودن، برای ریزبینی و تخلیه از کلیات مناسب‌تر است. در خواب، نفس از قیود علم دینی رها شده و به شهود نزدیک‌تر می‌شود.

علم و تکبر

علم کلی، گاه به تکبر و گنده‌بینی منجر می‌شود، حال آنکه معرفت، با ریزبینی، فروتنی می‌آورد. علم، چونان باد، نفس را متکبر می‌سازد، اما معرفت، چونان نسیمی ملایم، تواضع را در جان می‌دمد.

فروتنی انبیا و اولیا

انبیا و اولیا، مانند امام سجاد علیه‌السلام که خود را «اقل الاقلین» می‌دانستند، در معرفت ریز و فروتن بودند. این فروتنی، چونان گوهری درخشان، نتیجه رؤیت حقیقت الهی است.

درنگ: معرفت، با ریزبینی و فروتنی، نفس را از قیود کلیات آزاد کرده و به سوی حقیقت الهی رهنمون می‌شود.

ابزارهای معرفت

برای وصول به معرفت، سجاده، قرآن کریم و مفاتیح‌الجنان کافی است. این ابزارها، چونان چراغ‌هایی ساده، راه را به سوی حقیقت روشن می‌کنند.

صفا در برابر علم

عالمان گذشته، با وجود سواد کمتر، به دلیل صفا و سجاده، به معرفت دست می‌یافتند. صفا، چونان کلیدی زرین، درهای معرفت را می‌گشاید، حال آنکه علم دینی گاه در کلیات محصور می‌ماند.

مثال عالم و فرزندش

عالمی به فرزندش گفت که اگر مانند او شود، تنها روضه‌خوان می‌شود، نه مانند امام صادق علیه‌السلام. این تمثیل، بر تفاوت مراتب نفوس در وصول به معرفت عالی تأکید دارد.

مثال عسل‌فروش

عسل‌فروشی در ماه رمضان به دلیل داد زدن مورد ضرب قرار گرفت. این ماجرا، بر ضرورت صفا و رحمت در تعاملات اجتماعی تأکید دارد که با معرفت سازگار است.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با تأکید بر ریزبینی و صفا، بر این نکته انگشت می‌گذارد که معرفت، با ابزارهای ساده و تخلیه از کلیات، به حقیقت ذاتی راه می‌یابد. فروتنی و صفا، چونان دو بال، نفس را به سوی کمال ربوبی پرواز می‌دهند.

سخن پایانی

این کتاب، با کاوش در مراتب معرفت و تمایز آن از علم، راه را برای فهم عمیق حقیقت الهی هموار ساخت. معرفت، چونان سفری به سوی سرچشمه نور، نیازمند ریزبینی، فروتنی و تخلیه از کلیات است. مراتب نفوس و مراتب حقیقت، چونان دو آیینه روبه‌رو، در تعامل با یکدیگر، جلوه‌های متکثر ذات واحد را نشان می‌دهند. با ابزارهای ساده چون سجاده و قرآن کریم، و با صفا و تواضع، می‌توان از قیود علم دینی گذر کرد و به معرفت ربوبی دست یافت.

با نظارت صادق خادمی