متن درس
مراتب قرب در فلسفه و عرفان اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۱۴۴)
دیباچه
در ساحت فلسفه و عرفان اسلامی، مفهوم قرب به مثابه پلی است که موجودات را به سرچشمه وجود متصل میسازد. این کتاب، که از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه ۱۱۴۴ (مورخ ۲۹ / ۱۰ / ۱۳۸۸) برگرفته شده، به کاوش در مراتب قرب عام و خاص در نظام هستی میپردازد. قرب، چونان سفری وجودی، از قوه به فعلیت، و از فعلیت به کمالات متعالی، موجودات را در مسیر وصول به حق رهنمون میشود. این نوشتار، با تکیه بر مفاهیم فلسفی مانند قوه و فعل، حیات و کمال، و استناد به آیات قرآن کریم، به تبیین چگونگی جمع قرب الهی با کفر و شرک پرداخته و مراتب وجودی موجودات را در ظرف ناسوت بررسی میکند.
بخش نخست: مفهوم قرب و مراتب آن در نظام هستی
ماهیت قرب و تمایز عام و خاص
قرب، در لغت و اصطلاح فلسفی، به معنای پیشروی، ظهور، و به فعلیت رسیدن است. این مفهوم، چونان جریانی سیال، همه موجودات را در بر میگیرد، چه در مسیر الهی باشند و چه در مسیر شیطانی. قرب عام، به پیشروی همه موجودات در ظرف ناسوت اشاره دارد، فارغ از ایمان یا کفر، و قرب خاص، حرکت آگاهانه مؤمن به سوی خداوند با نیت قربت است. این تمایز، چونان خطی میان نور و سایه، مراتب وجودی را از یکدیگر جدا میسازد.
سازگاری قرب الهی با کفر و شرک
یکی از پرسشهای بنیادین فلسفه اسلامی، چگونگی جمع قرب ربوبی با کفر و شرک است. چگونه ممکن است کافر یا مشرک، که از ایمان به خدا رویگردان است، در مرتبهای از قرب قرار گیرد؟ پاسخ در جامعیت قرب عام نهفته است. قرب عام، به معنای به فعلیت رسیدن و ظهور وجودی است که همه موجودات، از نطفه تا انسان، و از آهن تا حیوان، در آن شریکاند. این قرب، نه به معنای وصول به نعیم الهی، بلکه به معنای تحقق ظرفیتهای وجودی در ظرف ناسوت است.
درنگ: قرب عام، پیشروی همه موجودات به سوی فعلیت است، اعم از مؤمن یا کافر، حال آنکه قرب خاص، حرکت آگاهانه مؤمن به سوی خداوند با نیت قربت است.
استناد به قرآن کریم
قرآن کریم در آیهای فرموده است: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾ (انسان: ۳)؛ «ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس». این آیه، بر هدایت عام الهی دلالت دارد که همه موجودات را در بر میگیرد، چه شاکر باشند و چه کافر.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تبیین مفهوم قرب عام و خاص، بر جامعیت قرب در نظام هستی تأکید دارد. قرب عام، چونان جریانی فراگیر، همه موجودات را به سوی فعلیت سوق میدهد، در حالی که قرب خاص، مختص مؤمنانی است که با آگاهی و نیت، به سوی خداوند حرکت میکنند. این تمایز، بنیان بحثهای بعدی در باب مراتب کمال و فعلیت را تشکیل میدهد.
بخش دوم: کمال و فعلیت در ساحت وجود
حیات و کمال وجود
حیات، اصل وجود است و کمال وجود، در رشد و ظهور آن متجلی میشود. چونان دانهای که از خاک سر برمیآورد و به شاخه، برگ، و میوه بدل میشود، هر موجود در مسیر کمال خود به پیش میرود. این کمال، در مراتب مختلف، از قوه به فعل، و از فعل به فعل متعالیتر، تحقق مییابد.
مراتب قوه و فعل
در فلسفه، حرکت از قوه به فعل، بنیان کمال است. هيولای اولی، مادهای است که استعداد صورتپذیری دارد؛ هيولای ثانیه، صورتی است که خود زمینهای برای صورتهای متعالیتر میشود. برای مثال، گندم چونان مادهای دارای هيولای ثانیه است، و گندم نیکو، هيولای ثالثه را نشان میدهد. این مراتب، چونان پلههای نردبانی، تشخص موجودات را در نظام هستی رقم میزنند.
کمال تدريجی در ناسوت
در عالم ناسوت، کمال تدريجی است و بر پایه استعداد و فعلیت شکل میگیرد. هر موجود، از نطفه تا انسان بالغ، و از آهن تا ابزار، در مسیری تدريجی به کمال میرسد. این کمال، چونان رودی که از سرچشمه به دریا میرسد، در مراتب مختلف ظهور مییابد.
درنگ: کمال در عالم ناسوت، تدريجی و استعدادمحور است و همه موجودات، از آهن تا انسان، در ظرف فعلیت به کمال میرسند.
مثال آهن و کوره
آهن، که در گوشهای افتاده، چونان آشغالی بیارزش است، اما با کوره و پتک آهنگر، به چاقو، قیچی، یا بیل بدل میشود. این فرایند، چونان رحمت عام الهی، آهن را به کمال میرساند. کوره، آهنگر، و پتک، چونان عوامل الهی، موجودات را از قوه به فعل هدایت میکنند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با تبیین مفاهیم قوه، فعل، و کمال تدريجی، بر این نکته تأکید دارد که همه موجودات در عالم ناسوت، در مسیر کمال قرار دارند. این کمال، که از استعداد به فعلیت میرسد، در مراتب مختلف ظهور مییابد و زمینهساز فهم قرب عام است.
بخش سوم: مراتب کمال و نقش سعادت و شقاوت
کمال اول و ثانی
کمال اول، فعلیت و بلوغ است که همه موجودات در آن شریکاند. نطفهای که به انسان بدل میشود، یا آهنی که به ابزار تبدیل میگردد، در کمال اول قرار دارد. اما کمال ثانی، به سعادت یا شقاوت منتهی میشود. مؤمن با نیت قربت، به سعادت میرسد، و کافر، با غفلت، به شقاوت.
مثال چاقو و نیت
چاقویی که در دست مؤمن برای خیر به کار رود، به سعادت میرسد، و چاقویی که در دست قاتل برای شر استفاده شود، به شقاوت. هر دو، در کمال اول شریکاند، اما کمال ثانی به نیت و عمل وابسته است.
بلوغ و تکلیف
بلوغ، شرط تکلیف و وصول به کمال ثانی است. بدون بلوغ، نه سعادت ممکن است و نه شقاوت. این اصل، چونان کلیدی برای گشودن درهای مسئولیت، موجود را به سوی انتخاب هدایت میکند.
درنگ: کمال اول، فعلیت و بلوغ است که همه موجودات در آن شریکاند؛ کمال ثانی، به سعادت یا شقاوت منتهی میشود و به نیت و عمل وابسته است.
نقش پیامبر در هدایت
پیامبر، چونان آهنگری با پتک قرآن در کوره جامعه، موجودات را به فعلیت میرساند. این هدایت، که در آیه ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ﴾ متجلی است، همه را از آشغال بودن به کمال میرساند، چه شاکر باشند و چه کافر.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تبیین مراتب کمال اول و ثانی، بر نقش نیت و عمل در تعیین سعادت یا شقاوت تأکید دارد. پیامبر، چونان راهبری الهی، موجودات را به سوی فعلیت هدایت میکند، و این هدایت، زمینهساز قرب عام و خاص است.
بخش چهارم: اسماء الهی و مسیرهای وصول
اسماء جمالی و جلالی
همه موجودات، از طریق اسماء الهی به کمال میرسند، چه از مسیر اسماء جمالی (رحیم، کریم، ودود) و چه از مسیر اسماء جلالی (قاطع، باطش، قامع). وصول به جهنم یا بهشت، هر دو ﴿إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ (بقره: ۱۵۶) است، اما با اسماء خاص.
وصول به نعیم و جحیم
وصول به نعیم، از طریق اسماء جمالی، و وصول به جحیم، از طریق اسماء جلالی است. هر دو، بازگشت به خداست، اما مسیرها متفاوتاند. این تنوع، چونان شاخههای درختی واحد، جلوههای متکثر ذات الهی را نشان میدهد.
درنگ: همه موجودات، از طریق اسماء الهی، چه جمالی و چه جلالی، به کمال میرسند؛ وصول به نعیم یا جحیم، هر دو بازگشت به خداست.
عدم ناکامی در خلقت
هیچ موجودی در نظام خلقت ناکام نمیماند. خداوند، چونان معماری بینقص، هیچ کار ناقص یا نیمهکارهای ندارد. کتابهای ناتمام عالمان یا نطفههای دورریز، نشانه ناکامی نیستند، بلکه هر موجود به کمال خود میرسد.
مثال تهچونه
در خلقت الهی، تهچونه یا اضافهای وجود ندارد. همه موجودات، چونان خمیری که به نان بدل میشود، به کمال خود میرسند، و هیچ زباله یا نخالهای در نظام هستی باقی نمیماند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تأکید بر تنوع اسماء الهی و مسیرهای وصول، بر این نکته انگشت میگذارد که همه موجودات، چه در مسیر نعیم و چه جحیم، به کمال میرسند. این کمال، که در ظرف قرب عام و خاص تحقق مییابد، نشاندهنده نظم و عدالت الهی است.
بخش پنجم: نقد سوفسطاییگری و نقش آگاهی در قرب
تفاوت قرب مؤمن و کافر
قرب مؤمن، آگاهانه و با نیت قربت است، حال آنکه قرب کافر، غافلانه و در مسیر قرب عام. این تفاوت، چونان خطی میان نور و تاریکی، در آگاهی و توجه به خداوند ریشه دارد.
نقد سوفسطاییگری
برابر دانستن قاتل و صالح، سوفسطاییگری است. سعادت و شقاوت، هر دو کمال ثانیاند، اما درجات سعادت و دركات شقاوت، کیفیتی متفاوت دارند. این تمایز، چونان دو شاخه از یک ریشه، ارزشهای متفاوتی را نشان میدهد.
درنگ: قرب مؤمن، آگاهانه و با نیت قربت است، در حالی که قرب کافر، غافلانه و در مسیر عام. برابر دانستن سعادت و شقاوت، سوفسطاییگری است.
مثال لا اله
کافر و مؤمن هر دو «لا اله» میگویند، اما مؤمن با آگاهی به «الا الله» میرسد، و کافر در غفلت باقی میماند. این تفاوت، چونان فاصله میان بیداری و خواب، در نیت و معرفت نهفته است.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با نقد سوفسطاییگری و تأکید بر نقش آگاهی در قرب، بر این نکته تأکید دارد که تمایز مؤمن و کافر در توجه و نیت است. قرب خاص، با آگاهی به خداوند، راه به سوی نعیم میگشاید، در حالی که قرب عام، حتی در مسیر جحیم، به فعلیت میرسد.
بخش ششم: نقش عالمان ربانی در وصول به قرب خاص
شبزندهداری و طهارت
عالمان ربانی، با شبزندهداری، قرائت قرآن کریم، و تجديد وضو، به کمال خاص میرسند. این سلوک، چونان چراغی در شب، نفس را به سوی معرفت الهی هدایت میکند.
مثال عالم و شفای بیماران
عالمی که با استکانهای تبرك، بیماران را شفا میداد، با شبزندهداری و طهارت به این مقام رسید. این قدرت معنوی، چونان گوهری درخشان، نتیجه سلوک عارفانه است.
درنگ: عالمان ربانی، با شبزندهداری و طهارت، به قرب خاص و معرفت الهی دست مییابند.
نقد خرافات و پالایش فرهنگی
برخی خرافات، مانند تبركهای بیاساس، با پالایش اجتماعی کنار رفتند. این پالایش، چونان غربالی، حقیقت را از ناخالصیها جدا ساخت و راه را برای فهم اصیل معرفت هموار کرد.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، با تأکید بر نقش عالمان ربانی در وصول به قرب خاص، بر اهمیت سلوک عارفانه و پالایش فرهنگی تأکید دارد. شبزندهداری و طهارت، چونان دو بال، نفس را به سوی کمال متعالی پرواز میدهند.
بخش هفتم: وحدت وجودی و عدم ناکامی در خلقت
وحده وجودی و عدم تکرار
در عرفان، هیچ موجودی تکراری نیست؛ هر کس جای خود را دارد. این اصل، که در عبارت «لا تکرار فی التجلی» متجلی است، بر اصالت هر موجود در نظام هستی تأکید دارد.
عدالت الهی در خلقت
خداوند، چونان معماری بینقص، هیچ موجودی را ناکام نمیگذارد. حتی نطفههای دورریز، در نظام الهی، به کمال خود میرسند و حق شکایت دارند، چرا که خلقت، عادلانه و کامل است.
درنگ: هیچ موجودی در خلقت ناکام نمیماند؛ هر موجود، با اسماء خاص خود، به کمال میرسد.
مثال امام حسین و شمر
بدون شمر، امام حسین علیهالسلام به کمال خود نمیرسید. هر دو، در نظام خلقت، به فعلیت و کمال میرسند، اما یکی در مسیر نعیم و دیگری در مسیر جحیم.
جمعبندی بخش هفتم
بخش هفتم، با تأکید بر وحدت وجودی و عدالت الهی، بر این نکته انگشت میگذارد که هیچ موجودی در خلقت ناکام نمیماند. هر موجود، با اسماء خاص خود، به کمال میرسد، و این کمال، در مسیرهای متکثر، به وصول میانجامد.
سخن پایانی
این کتاب، با کاوش در مراتب قرب عام و خاص، بر جامعیت کمال در نظام هستی تأکید ورزید. قرب عام، چونان جریانی فراگیر، همه موجودات را به سوی فعلیت هدایت میکند، و قرب خاص، با آگاهی و نیت، مؤمن را به نعیم الهی میرساند. آیات قرآن کریم، چونان چراغهایی روشنگر، هدایت عام الهی را نشان میدهند، و عالمان ربانی، با سلوک عارفانه، راه را به سوی قرب خاص هموار میسازند. خلقت الهی، چونان معماری بینقص، هیچ موجودی را ناکام نمیگذارد، و هر موجود، در مسیر اسماء خاص خود، به کمال میرسد. این اثر، با تکیه بر استدلالهای فلسفی و تمثیلات عرفانی، میکوشد تا افقهای نوینی از فهم قرب و کمال در برابر خواننده بگشاید.
با نظارت صادق خادمی