در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1176

متن درس

 

فلسفه علم و واقعیت: نقدی بر تمایز ماده و مجرد در حکمت اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۷۶)

مقدمه

در گستره حکمت اسلامی، تمایز میان ماده و مجرد از دیرباز به‌عنوان یکی از ستون‌های اصلی معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی مطرح بوده است. این تمایز، که ریشه در آرای فلاسفه‌ای چون ابن‌سینا و ملاصدرا دارد، در تبیین چیستی نفس ناطقه و فرآیند ادراک انسانی نقشی محوری ایفا کرده است. با این حال، در مواجهه با پیشرفت‌های علمی مدرن و پیچیدگی‌های معرفت‌شناختی، این پیش‌فرض‌های سنتی نیازمند بازنگری و نقد عمیق‌اند. این نوشتار، با تأمل در درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به کاوش در این تمایز می‌پردازد و با نگاهی انتقادی، چالش‌های پیش‌فرض‌های سنتی را در برابر دانش معاصر بررسی می‌کند.

بخش یکم: نقد پیش‌فرض‌های سنتی در تمایز ماده و مجرد

ضرورت ارائه فلسفه‌ای علمی

فلسفه اسلامی، برای ایفای نقش در دنیای معاصر، باید از محافل بسته و درون‌گروهی فراتر رود و در برابر پرسش‌های علمی پاسخ‌گو باشد. این امر، نه‌تنها نیازمند بازنگری مفاهیم بنیادین، بلکه مستلزم گفت‌وگویی پویا با علوم تجربی و طبیعی است. گویی فلسفه، مانند آیینه‌ای است که باید حقیقت را در پرتو دانش مدرن بازتاباند، نه آنکه در سایه پیش‌فرض‌های کهن محصور بماند.

درنگ: فلسفه اسلامی باید به زبانی علمی و جهانی ارائه شود تا در گفت‌وگوی معاصر با دانش مدرن، جایگاهی شایسته بیابد.

نقد بداهت تمایز ماده و مجرد

تمایز میان ماده و مجرد در حکمت اسلامی، اغلب به‌صورت بدیهی فرض شده است، اما این پیش‌فرض فاقد پشتوانه علمی است. در عالم ناسوت، ذراتی وجود دارند که ماده‌اند، اما ابزارهای کنونی بشری قادر به شناسایی کامل آن‌ها نیستند. این ناشناخته بودن، احتمال خطا در طبقه‌بندی برخی پدیده‌ها به‌عنوان مجرد را افزایش می‌دهد. گویی فلاسفه، با نادیده گرفتن پیچیدگی‌های عالم ماده، به‌سادگی مرز میان ماده و مجرد را ترسیم کرده‌اند.

ماده و مجرد، در تعریف سنتی، متباین‌اند؛ ماده مقارن است و مجرد مفارق از ماده. اما این فراقت، بدون استدلال تجربی، قابل پذیرش نیست. ادعای مجرد بودن نفس، تنها به دلیل ثبات ظاهری ادراک، نمی‌تواند در برابر نقدهای علمی تاب آورد. این نقد، مانند نسیمی است که گرد و غبار پیش‌فرض‌های کهن را می‌زداید و راه را برای بازاندیشی هموار می‌سازد.

چالش استدلال‌های اقناعی

استدلال‌های اقناعی و ظاهری فلاسفه، که اغلب بر مفاهیم انتزاعی متمرکزند، پاسخ‌گوی پرسش‌های علمی مدرن نیستند. این استدلال‌ها، گویی بنایی هستند که بر شالوده‌ای سست استوار شده‌اند و در برابر طوفان نقدهای تجربی فرو می‌ریزند. برای مثال، استدلال‌هایی که علم را ثابت و ماده را متغیر می‌دانند، از پیچیدگی‌های حرکت و نظم در عالم ماده غفلت کرده‌اند.

جمع‌بندی بخش یکم

این بخش، با نقد پیش‌فرض‌های سنتی تمایز ماده و مجرد، نشان داد که فلسفه اسلامی نیازمند بازنگری در برابر دانش مدرن است. بداهت این تمایز، بدون پشتوانه علمی، قابل دفاع نیست و استدلال‌های اقناعی فلاسفه، در برابر پرسش‌های معاصر ناکافی‌اند. این نقد، دعوتی است به بازاندیشی در مفاهیم بنیادین حکمت اسلامی، تا فلسفه‌ای پویا و جهانی ارائه شود.

بخش دوم: پویایی عالم و چالش ادراک

نفی کهنگی در هستی

در حکمت اسلامی، به‌ویژه در حرکت جوهری ملاصدرا، عالم در حال تجدد مستمر است و چیزی به نام کهنه وجود ندارد. این اصل، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (الرحمن: ۲۹)، یعنی «هر روز او در کاری است». این پویایی، گویی رودی است که پیوسته جاری است و هیچ‌گاه در سکون نمی‌ماند.

درنگ: عالم هستی در حال تجدد مستمر است و کهنگی در آن جای ندارد، چنان‌که آیه «كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» بر این پویایی گواهی می‌دهد.

گفتن «تازه همان کهنه است» عبارتی عرفی است که با حقیقت پویایی هستی سازگار نیست. این عبارات، مانند سایه‌ای هستند که حقیقت نورانی وجود را می‌پوشانند و مانع درک نظم عالم می‌شوند.

چالش ثبات در ادراک

استدلال سنتی تجرد نفس، بر ثبات ادراک استوار است. برای مثال، تصور شخصی که یک هفته پیش دیده شده، به ذهن می‌آید، اما این تصور تابع تجدد عالم است. اگر عالم در حال تغییر مستمر باشد، چگونه می‌توان تصور ثابتی داشت؟ این پرسش، مانند کلیدی است که قفل استدلال‌های سنتی را می‌گشاید و ضعف آن‌ها را آشکار می‌سازد.

در فرآیند ادراک، تصدیق از تصور موضوع، محمول، و نسبت حکمیه به‌دست می‌آید. اما اگر موضوع، مانند زید در جمله «زید قائم است»، پیوسته در حال تغییر باشد، چگونه می‌توان محمول را به آن نسبت داد؟ این چالش، استدلال تجرد نفس را که علم را ثابت و ماده را متغیر می‌داند، زیر سؤال می‌برد.

آیه شریفه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (الفاتحه: ۵)، یعنی «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم»، نیز بر پویایی شئون الهی تأکید دارد. تجدد بی‌پایان شئون الهی، خطاب ثابت را غیرممکن می‌سازد و ادراک انسانی را در برابر این پویایی به چالش می‌کشد.

نظم در حرکت مادی

با وجود تجدد، عالم ماده نظمی شگفت‌انگیز دارد. زید، عمر، و خالد هویت خود را حفظ می‌کنند، گویی هر یک در رقص هستی، بر ریتمی خاص حرکت می‌کنند. این نظم، مانند رقص گروهی شصت نفر است که بدون اتصال فیزیکی، هماهنگی خود را حفظ می‌کنند. یا مانند پیستون‌های موتور، که با حرکت موزون، نظم دستگاه را تضمین می‌کنند.

درنگ: ماده، با وجود تجدد، نظمی موزون دارد که مانع گسیختگی در ادراک و تصدیق می‌شود، گویی عالم در رقصی هماهنگ به سوی کمال حرکت می‌کند.

این نظم، در فعالیت‌های جمعی مانند هیئت‌های سینه‌زنی نیز دیده می‌شود، جایی که صدها نفر، بدون اتصال یا نگاه به یکدیگر، ریتمی هماهنگ را حفظ می‌کنند. گویی عالم، مانند نوایی است که هر نت آن در جای خود نواخته می‌شود و هیچ ناسازی به وجود نمی‌آید.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با کاوش در پویایی عالم و چالش‌های ادراک، نشان داد که تجدد مانع نظم و بقا نیست. آیات قرآن کریم، مانند كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ و إِيَّاكَ نَعْبُدُ، بر پویایی عالم و شئون الهی تأکید دارند. ماده، با وجود تغییر، نظمی موزون دارد که ادراک و تصدیق را ممکن می‌سازد. این نظم، استدلال‌های سنتی تجرد نفس را که بر ثبات علم استوارند، به چالش می‌کشد.

بخش سوم: نقد نظریه وجود ذهنی و خارجی

نظریه وحدت وجود ذهنی و خارجی

مرحوم حاجی سبزواری معتقد بود که شیء در ذهن و خارج یکی است و تنها وجود آن تغییر می‌کند. این نظریه، مانند آیینه‌ای است که ماهیت را در دو ظرف ذهن و خارج بازتاب می‌دهد، اما وجود ذهنی و خارجی را متمایز می‌سازد. با این حال، این دیدگاه مورد نقد قرار می‌گیرد، زیرا ماهیت در ذهن و خارج یکی نیست. وجود ذهنی و خارجی، گویی دو رود جداگانه‌اند که هر یک مسیر خود را می‌پیمایند.

درنگ: وجود ذهنی و خارجی متمایزند و نظریه وحدت ماهیت در ذهن و خارج، با پویایی عالم سازگار نیست.

نفی کهنه و نو در ادراک

مفهوم کهنه و نو در ادراک، مانند سایه‌ای است که بر حقیقت پویایی عالم می‌افتد. در هستی، هیچ چیز کهنه یا نو نیست؛ همه‌چیز در حال تجدد است. این اصل، استدلال‌هایی را که ادراک را ثابت و ماده را متغیر می‌دانند، باطل می‌سازد. گویی عالم، مانند جریانی است که هر لحظه تازه می‌شود و هیچ سکونی در آن راه ندارد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد نظریه وحدت وجود ذهنی و خارجی، نشان داد که تمایز میان این دو، با پویایی عالم همخوانی دارد. نفی کهنه و نو در ادراک، استدلال‌های سنتی تجرد نفس را که بر ثبات علم استوارند، به چالش می‌کشد. این نقد، راه را برای فهمی نو از ادراک و وجود هموار می‌سازد.

بخش چهارم: ضرورت تحول در علم دینی

از پذیرش به گزینش در حوزه‌های علمی

برای آنکه علم دینی در جهان معاصر جایگاهی شایسته بیابد، باید از پذیرش عمومی به گزینش نخبگان روی آورد. حوزه‌های علمی، مانند باغی هستند که باید نهال‌های مستعد را برگزینند و پرورش دهند، نه آنکه هر بذری را بی‌گزینش بپذیرند. این گزینش، مستلزم شناسایی افرادی است که از نظر استعداد، نبوغ، و طهارت نفس برجسته‌اند.

درنگ: علم دینی نیازمند گزینش نخبگان است تا با پرورش استعدادهای برجسته، در گفت‌وگوی جهانی علم پیشرو باشد.

اصلاح نسل و کیفیت‌گرایی

اصلاح نسل در حوزه‌های علمی، به جای افزایش یا کاهش کمی جمعیت، راهی است برای ارتقای کیفیت علمی و معنوی. گویی باید نسلی پرورش یابد که مانند ستارگان درخشان، آسمان علم را نورانی کند. تولید نسل بی‌کیفیت، مانند کاشتن بذری ناسالم است که ثمری جز ضعف و کاستی به بار نمی‌آورد.

جمعیت زیاد بدون کیفیت، مانند سیاهی لشکر است که در میدان علم و فرهنگ نقشی ندارد. کیفیت، مانند روحی است که به کالبد علم جان می‌بخشد و آن را در جهان معاصر مؤثر می‌سازد.

لزوم تلفیق علوم مدرن

طلاب باید علوم تجربی و طبیعی، مانند فیزیک، شیمی، و ریاضیات را فرا گیرند تا بتوانند فلسفه اسلامی را به‌درستی تبیین کنند. فقدان سواد تجربی در فلاسفه سنتی، مانند ابن‌سینا و ملاصدرا، مانعی برای گفت‌وگوی علمی با دنیای معاصر بوده است. گویی عالم، مانند کتابی است که باید به زبان علم مدرن خوانده شود تا معارفش آشکار گردد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تأکید بر ضرورت تحول در علم دینی، نشان داد که گزینش نخبگان، اصلاح نسل، و تلفیق علوم مدرن، راه‌هایی برای ارتقای جایگاه علم دینی در جهان معاصرند. این تحول، مانند نسیمی است که روحی تازه در کالبد علم دینی می‌دمد و آن را برای گفت‌وگوی جهانی آماده می‌سازد.

بخش پنجم: نظم در عبادت و تأثیر آن بر ادراک

نظم در نماز و عبادت

تجدد عالم، مانع نظم در عبادت نیست. نماز، مانند رودی است که با ریتم خود جاری می‌شود و هر لحظه به سوی حق هدایت می‌کند. شبهه در رکعات یا ترجمه آیات در حین نماز، مانند سنگی است که جریان این رود را مختل می‌کند. گویی نمازگزار، باید مانند نوازنده‌ای باشد که نت‌های عبادت را با دقت و هماهنگی می‌نوازد.

درنگ: نظم در عبادت، مانند ریتمی است که نمازگزار را به سوی حق هدایت می‌کند و تجدد عالم مانع این هماهنگی نیست.

روایتی از امیرالمؤمنین (ع) نقل است که در حین نماز، چنان غرق عبادت بود که متوجه بیرون کشیدن تیر از پایش نشد. این تمرکز، مانند آیینه‌ای است که نور الهی را در قلب مؤمن بازتاب می‌دهد.

آموزش صحیح عبادت

طلاب باید ابتدا حمد و سوره و سپس نماز را به‌درستی بیاموزند. یادگیری صحیح تلفظ، مانند صلوات، از افراد ماهر، عبادت را به کمال می‌رساند. گویی هر کلمه در نماز، مانند گوهری است که باید با دقت صیقل داده شود تا درخشش خود را بیابد.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با بررسی نظم در عبادت، نشان داد که تجدد عالم مانع هماهنگی در نماز نیست. آموزش صحیح و تمرکز در عبادت، مانند کلیدی است که درهای معراج معنوی را می‌گشاید. این نظم، ادراک انسانی را از گسیختگی مصون می‌دارد و به سوی کمال هدایت می‌کند.

بخش ششم: عظمت علمای گذشته و چالش‌های کنونی

رنج و عظمت علمای گذشته

علمای گذشته، با رنج و ریاضت، علوم دینی را حفظ کردند و عظمتشان مانند کوهی است که در برابر طوفان‌های زمان استوار مانده است. خاطره‌ای از علامه طباطبایی نقل است که با وفاداری به زیارت قبور، صفا و عشق خود را نشان می‌داد. این وفاداری، مانند نوری است که قلب مؤمن را روشن می‌سازد.

علامه، با خون دل، علوم سطح را آموخت و این رنج، مانند کوره‌ای بود که وجودش را صیقل داد. این عظمت، دعوتی است به احترام به تلاش‌های پیشینیان، اما در عین حال، هشداری است به ضرورت اصلاح اشکالات علمی.

درنگ: عظمت علمای گذشته، با رنج و ریاضتشان، مانند گوهری است که باید پاس داشته شود، اما اشکالات علمی نیازمند اصلاح‌اند.

چالش‌های مالی طلاب

برخی طلاب، به دلیل بدهی‌های اندک، مانند دویست یا هشتصد تومان، گرفتار زندان می‌شوند. این وضعیت، مانند خاری است که در قلب جامعه دینی فرو می‌رود. بی‌توجهی ثروتمندان به این مشکلات، مانند سایه‌ای است که نور عدالت را می‌پوشاند. قرض‌الحسنه، که گاه به «قرض الپس‌نده» تشبیه شده، نشان‌دهنده چالش‌های مالی در جامعه دینی است.

نقد توصیه‌های نادرست

توصیه به کم‌خوری، بدون درک شرایط طلاب، مانند نسخه‌ای است که برای بیماری نادرست تجویز شده است. خاطره‌ای نقل است که استاد، پس از مواجهه با طلبه‌ای که از فقر سخن گفت، از توصیه به کم‌خوری پشیمان شد. این تجربه، مانند آیینه‌ای است که ضرورت درک واقعیت‌های اجتماعی را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با تجلیل از عظمت علمای گذشته، نشان داد که تلاش‌هایشان شایسته احترام است، اما چالش‌های کنونی، مانند مشکلات مالی طلاب و توصیه‌های نادرست، نیازمند اصلاح‌اند. این اصلاح، مانند نسیمی است که گرد و غبار را از چهره علم دینی می‌زداید و راه را برای پیشرفت هموار می‌سازد.

جمع‌بندی

این نوشتار، با کاوش در تمایز ماده و مجرد، نشان داد که پیش‌فرض‌های سنتی حکمت اسلامی در برابر علوم مدرن ناکافی‌اند. آیات قرآن کریم، مانند كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ و إِيَّاكَ نَعْبُدُ، بر پویایی عالم و شئون الهی تأکید دارند و استدلال‌های مبتنی بر ثبات علم را به چالش می‌کشند. ماده، با وجود تجدد، نظمی موزون دارد که ادراک و تصدیق را ممکن می‌سازد. علم دینی، برای ایفای نقش در جهان معاصر، باید با گزینش نخبگان، تلفیق علوم مدرن، و اصلاح چالش‌های اجتماعی، مانند مشکلات مالی طلاب، متحول شود. این اثر، دعوتی است به بازاندیشی در حکمت اسلامی، تا مانند جریانی زلال، معارف الهی را در جهان معاصر جاری سازد.

با نظارت صادق خادمی