در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1178

متن درس

 

کاوشی در تجرد نفس ناطقه: نقد استدلال‌های فلسفی و بازنگری در حکمت اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۷۸)

مقدمه

نفس ناطقه، به‌سان گوهری نفیس در عالم وجود، از دیرباز محور تأملات عمیق فلسفی و عرفانی بوده است. این جوهر وجودی، که سرچشمه هویت، ادراک و حرکت انسان است، در فلسفه اسلامی، به‌ویژه حکمت متعالیه، جایگاهی والا دارد. پرسش از تجرد یا مادیت نفس، رابطه آن با بدن، و چگونگی حفظ هویت انسانی در برابر تغییرات جسمانی و روانی، ذهن فلاسفه و متفکران را قرن‌ها به خود مشغول داشته است. استدلال‌های سنتی در اثبات تجرد نفس، مانند بقای منیت در برابر نقصان اعضا یا غفلت از آن‌ها، گرچه از قدمتی کهن برخوردارند، در برابر نقدهای علمی و روان‌شناختی مدرن، نیازمند بازنگری‌اند. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به بررسی و نقد استدلال‌های تجرد نفس می‌پردازد. با رویکردی تحلیلی و با بهره‌گیری از زبانی علمی و متین، این اثر در پی تبیین چالش‌های فلسفی، معرفت‌شناختی و زیست‌شناختی این استدلال‌هاست. آیات قرآن کریم، به‌سان مشعلی راهنما، و تأملات فلسفی، به‌مثابه آینه‌ای برای بازتاب حقیقت، در این مسیر همراه ما خواهند بود.

بخش نخست: استدلال‌های سنتی تجرد نفس و چالش‌های آن

علم به نفس و بقای منیت

یکی از استدلال‌های کلیدی در فلسفه اسلامی برای اثبات تجرد نفس ناطقه، مبتنی بر علم به نفس یا آگاهی انسان از «من» خویش است. این استدلال می‌گوید که انسان، حتی در صورت فقدان اعضای بدن، همچنان از هویت خویش آگاه است و این «منیت» در برابر تغییرات جسمانی پایدار می‌ماند. به‌سان درختی که شاخه‌هایش هرس شود، اما ریشه‌اش استوار بماند، نفس انسانی به‌عنوان جوهر هویت، از نقصان اعضا متأثر نمی‌شود. این دیدگاه، که ریشه در حکمت ارسطویی و اسلامی دارد، نفس را موجودی مستقل از جسم می‌داند که در برابر حذف اعضای غیرضروری، مانند دست یا پا، همچنان هویت خود را حفظ می‌کند.

استاد فرزانه قدس‌سره تأکید دارند که این آگاهی به «من»، حتی در مواردی که تا ۷۰ یا ۸۰ درصد از اعضای بدن نقصان یابد، باقی می‌ماند. برای مثال، انسانی که در اثر حادثه‌ای اعضای بسیاری از بدنش را از دست داده، همچنان می‌گوید: «من هستم» و این منیت، به‌سان ستاره‌ای درخشان، در تاریکی نقصان جسمانی می‌درخشد. این مشاهده، که از تجربه زیسته انسان سرچشمه می‌گیرد، به استقلال نسبی نفس از جسم اشاره دارد و فلاسفه از آن برای اثبات تجرد نفس بهره جسته‌اند.

درنگ: آگاهی انسان به «من» خویش، حتی در برابر نقصان شدید جسمانی، به‌سان مشعلی فروزان، از استقلال نسبی نفس حکایت دارد.

نقد استدلال بقای منیت

با وجود جذابیت این استدلال، استاد فرزانه قدس‌سره آن را به چالش می‌کشند و معتقدند که بقای منیت در برابر نقصان اعضا، به‌تنهایی نمی‌تواند تجرد نفس را اثبات کند. این نقد، به‌سان تیغی تیز، ساده‌انگاری‌های فلسفه سنتی را می‌شکافد. ایشان استدلال می‌کنند که اعضای بدن به دو دسته رئیسه (مانند قلب و مغز) و غیررئیسه (مانند دست و پا) تقسیم می‌شوند. فقدان اعضای غیررئیسه، مانند دست یا پا، ممکن است منیت را حفظ کند، اما اختلال در اعضای رئیسه، مانند توقف قلب یا نارسایی مغز، هویت انسانی را به مخاطره می‌اندازد.

برای مثال، اگر قلب انسانی از حرکت بازایستد، منیت او به‌سرعت محو می‌شود، زیرا قلب، به‌سان موتور حیات، با حرکتش معنا می‌یابد. به همین ترتیب، اگر مغز، که به‌مثابه فرمانده بدن است، مختل شود، آگاهی به «من» از بین می‌رود. این وابستگی منیت به قلب و مغز، نشان می‌دهد که استدلال بقای منیت در برابر نقصان اعضا، ناکافی است. استاد فرزانه قدس‌سره تأکید دارند که این استدلال، حتی در بهترین شکل خود، دارای اشکالات منطقی و علمی است و نمی‌تواند به‌تنهایی تجرد نفس را اثبات کند.

تمایز اعضا و نقش قلب و مغز

استاد فرزانه قدس‌سره اعضای بدن را به دو دسته رئیسه و غیررئیسه تقسیم می‌کنند. اعضای غیررئیسه، مانند دست و پا، در حفظ منیت نقش مستقیم ندارند. انسانی که دست یا پایش را از دست بدهد، همچنان می‌تواند فریاد زند، گریه کند، و احساسات خود را بروز دهد، زیرا منیت او به این اعضا وابسته نیست. اما اعضای رئیسه، یعنی قلب و مغز، به‌سان ستون‌های اصلی بنای هویت، نقشی محوری دارند. قلب، به‌عنوان مدیر عملیاتی، و مغز، به‌عنوان مرکز فرماندهی، در تحقق منیت انسان دخیل‌اند.

اگر قلب از حرکت بازایستد، مغز فوراً از کار می‌افتد، زیرا قلب، به‌سان پمپی که حیات را در بدن جاری می‌سازد، برای عملکرد مغز ضروری است. اما اگر مغز مختل شود، قلب ممکن است برای مدتی به کار خود ادامه دهد، اما به‌مرور، به دلیل فقدان فرماندهی مغز، از کار می‌افتد. این رابطه متقابل، به‌سان رشته‌ای ظریف، قلب و مغز را به هم پیوند می‌دهد و نشان می‌دهد که منیت انسان به عملکرد این دو عضو وابسته است.

استاد فرزانه قدس‌سره با ذکر مثالی از سوختگی‌های شدید (تا ۹۵ درصد) تأکید می‌کنند که حتی در چنین شرایطی، حیات ممکن است ادامه یابد، اما منیت انسان مختل می‌شود. این مثال، به‌سان آینه‌ای، محدودیت‌های جسمانی در حفظ هویت را نمایان می‌سازد. حتی در بخش‌های مراقبت ویژه (ICU)، که حیات با تجهیزات کمکی حفظ می‌شود، این حیات مصنوعی نمی‌تواند ملاک منیت باشد، زیرا به ابزار وابسته است و نه به استقلال نفس.

درنگ: وابستگی منیت به قلب و مغز، به‌سان ستون‌های بنای هویت، استدلال بقای منیت در برابر نقصان اعضا را به چالش می‌کشد.

جمع‌بندی بخش نخست

استدلال سنتی تجرد نفس، مبتنی بر بقای منیت در برابر نقصان اعضا، گرچه از منظر فلسفی جذاب است، در برابر نقدهای علمی و منطقی ناکافی می‌نماید. تمایز میان اعضای رئیسه و غیررئیسه نشان می‌دهد که منیت انسان به قلب و مغز وابسته است و فقدان یا اختلال در این اعضا، هویت انسانی را به مخاطره می‌اندازد. این وابستگی، استدلال تجرد نفس را تضعیف می‌کند و ضرورت بازنگری دلایل سنتی را گوشزد می‌کند. فلسفه نفس، به‌سان درختی کهنسال، نیازمند هرس و بازسازی است تا در برابر چالش‌های معاصر استوار بماند.

بخش دوم: غفلت از اعضا و نقد استدلال تجرد

استدلال غفلت و استقلال منیت

استدلال دیگری که در فلسفه اسلامی برای اثبات تجرد نفس مطرح شده، مبتنی بر غفلت از اعضاست. این استدلال می‌گوید که انسان ممکن است از اعضای بدن خود، مانند دست، پا، یا حتی قلب و مغز، غافل شود، اما همچنان به «من» خویش آگاه باشد. این آگاهی، به‌سان نوری که در تاریکی غفلت می‌درخشد، به استقلال نفس از جسم اشاره دارد. برای مثال، انسانی که در کاری عمیقاً غرق شده، ممکن است از دست یا پایش غافل شود، اما همچنان می‌گوید: «من هستم». این دیدگاه، منیت را از وابستگی به آگاهی جسمانی جدا می‌داند و آن را دلیلی بر تجرد نفس می‌شمارد.

استاد فرزانه قدس‌سره این استدلال را با دقت بررسی می‌کنند و تأکید دارند که غفلت از اعضا، حتی اعضایی مانند قلب و مغز، نمی‌تواند به‌تنهایی تجرد نفس را اثبات کند. ایشان تمایزی میان علم بسیط و مرکب به «من» قائل می‌شوند. علم بسیط، آگاهی ساده‌ای است که انسان در استفاده روزمره از «من» (مانند «من رفتم» یا «من آمدم») به کار می‌برد، بدون توجه به هویت خویش. اما علم مرکب، آگاهی به «منِ من هستم» است که نیازمند تأمل و خودآگاهی است. این تمایز، به‌سان کلیدی، پیچیدگی ادراک هویت را می‌گشاید.

نقد استدلال غفلت

استاد فرزانه قدس‌سره استدلال غفلت را به چالش می‌کشند و معتقدند که انسان ممکن است نه‌تنها از اعضای بدن، بلکه از خود «من» خویش، چه به‌صورت بسیط و چه مرکب، غافل شود. برای مثال، انسانی که در کار، مال، یا امکانات خویش غرق شده، ممکن است از هویت خود غافل گردد و حتی به «من» خود توجه نکند. این غفلت، که به‌سان دریایی عمیق انسان را در خود فرو می‌برد، نشان می‌دهد که آگاهی به منیت، امری ناپایدار است و نمی‌تواند دلیلی قاطع برای تجرد نفس باشد.

از منظر روان‌شناختی، انسان ممکن است در تبار، امکانات، یا علم خویش گم شود و از هویت خود غافل گردد. این غفلت، که گاه به شدت و گاه به ضعف بروز می‌کند، ممکن است به‌صورت غالب، مغلوب، یا حتی کامل باشد. برای مثال، انسانی که در پدر یا اموالش غرق شده، ممکن است خود را نبیند و هویتش را فراموش کند. این دیدگاه، به‌سان آینه‌ای، تأثیر عوامل خارجی بر آگاهی هویت را نمایان می‌سازد و استدلال غفلت را به چالش می‌کشد.

درنگ: غفلت از اعضا یا حتی منیت، به‌سان نسیمی که مشعل آگاهی را خاموش می‌کند، ناپایداری هویت را نشان می‌دهد و استدلال تجرد را تضعیف می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

استدلال غفلت از اعضا، گرچه به استقلال نسبی منیت از آگاهی جسمانی اشاره دارد، نمی‌تواند تجرد نفس را به‌صورت قاطع اثبات کند. امکان غفلت از خود «من»، چه به‌صورت بسیط و چه مرکب، نشان می‌دهد که آگاهی به هویت، امری ناپایدار است. این ناپایداری، به‌سان موجی که ساحل هویت را می‌شوید، استدلال غفلت را تضعیف می‌کند و ضرورت بازنگری دلایل فلسفی را گوشزد می‌کند.

بخش سوم: تبدیل وجودی و پیوستگی ماده و روح

استدلال تبدیل وجودی و تداوم منیت

استدلال دیگری که برای اثبات تجرد نفس مطرح شده، مبتنی بر تبدیل وجودی انسان است. این استدلال می‌گوید که انسان در طول عمر خود، از کودکی به جوانی و پیری، دستخوش تغییرات عمیق جسمانی و روانی می‌شود، اما منیت او همچنان باقی می‌ماند. این تداوم، به‌سان رودی که در مسیر خود تغییر می‌یابد اما هویتش را حفظ می‌کند، به استقلال نفس از جسم اشاره دارد.

استاد فرزانه قدس‌سره این استدلال را بررسی می‌کنند و تأکید دارند که تبدیل وجودی انسان، هیچ‌گاه بدون ماده نیست. از نطفه تا مرگ، ماده و روح، به‌سان دو رشته به‌هم‌تنیده، همواره همراه‌اند. ایشان با اشاره به آیه فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (مؤمنون: ۱۴) بیان می‌دارند: «سپس استخوان‌ها را با گوشت پوشاندیم، آن‌گاه او را به‌صورت خلقی دیگر پدید آوردیم.» این آیه، به مراحل تکامل انسان و همراهی ماده و روح اشاره دارد. ماده، به‌سان بستری که روح در آن جریان می‌یابد، از ابتدا (نطفه) وجود دارد و روح بدون آن ممکن نیست.

نقد استدلال تبدیل وجودی

استاد فرزانه قدس‌سره استدلال تبدیل وجودی را به چالش می‌کشند و معتقدند که تداوم منیت در تغییرات وجودی، نمی‌تواند تجرد نفس را اثبات کند. ایشان با تشبیهی زیبا، منیت انسان را به راه رفتن تشبیه می‌کنند: همان‌گونه که انسان برای حرکت نیاز به دو پا و یک جای خالی (زمینه سوم) دارد، منیت نیز همواره به ماده وابسته است. هیچ‌گاه لحظه‌ای نیست که انسان بدون ماده باشد، مانند کودکی که به جوانی و سپس پیری می‌رسد، اما همیشه با بدنی مادی همراه است.

این پیوستگی ماده و روح، به‌سان دو رشته‌ای که در هم تنیده‌اند، نشان می‌دهد که منیت بدون ماده ظهور نمی‌یابد. استاد فرزانه قدس‌سره تأکید دارند که تصور سنتی «دمیدن روح» در نطفه، به معنای ورود روحی خارجی نیست، بلکه ماده خود روح را می‌سازد. این دیدگاه، به‌سان کلیدی، مفهوم سنتی خلقت روح را بازنگری می‌کند و وابستگی روح به ماده را تأیید می‌کند.

درنگ: پیوستگی ماده و روح، به‌سان دو رشته درهم‌تنیده، تداوم منیت را در تغییرات وجودی ممکن می‌سازد، اما تجرد نفس را اثبات نمی‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

استدلال تبدیل وجودی، گرچه به تداوم منیت در تغییرات جسمانی و روانی اشاره دارد، نمی‌تواند تجرد نفس را اثبات کند. پیوستگی ماده و روح، از نطفه تا مرگ، نشان می‌دهد که منیت بدون ماده ظهور نمی‌یابد. آیه قرآن کریم، با اشاره به خلق دیگر، این همراهی را تأیید می‌کند و ضرورت بازنگری تصورات سنتی درباره خلقت روح را گوشزد می‌کند.

بخش چهارم: تغییرات روان‌شناختی و نفی ثبات منیت

پویایی منیت و تأثیر شرایط

استاد فرزانه قدس‌سره با نگاهی روان‌شناختی، منیت انسان را پویا و متغیر می‌دانند. ایشان معتقدند که منیت انسان در کودکی، جوانی، و پیری یکسان نیست و تحت تأثیر شرایط محیطی، اجتماعی، و روانی تغییر می‌کند. برای مثال، انسانی که در موقعیت قدرت ادعای «من پروردگار برترم» می‌کند، در شرایط ضعف و ناتوانی ممکن است به ذلت افتد. این تحول، به‌سان نسیمی که شاخه‌های درخت هویت را تکان می‌دهد، نشان‌دهنده ناپایداری منیت است.

ایشان با ذکر مثالی از عالمان دینی، به تغییر رفتار انسان‌ها در شرایط مختلف اشاره می‌کنند. انسانی که در اداره مقتدر است، ممکن است در خانه ضعیف و مطیع باشد. این تغییرات، که به‌سان امواج دریا هویت را دگرگون می‌کنند، نشان می‌دهد که منیت انسان ثابت نیست و نمی‌تواند دلیلی برای تجرد نفس باشد.

نقش عوامل متعادل‌کننده در هویت

استاد فرزانه قدس‌سره با تمثیلی زیبا، به نقش عوامل متعادل‌کننده در نظام خلقت اشاره می‌کنند. ایشان زن را عاملی می‌دانند که مانع ادعای الوهیت مرد می‌شود، و شیطان را عاملی که قدرت‌طلبی زن را مهار می‌کند. این دیدگاه، با استناد به شعر ناصر خسرو: «اگر ریگی به کفش خود نداری / چرا باید که شیطان آفریدی»، حکمت الهی در خلقت عوامل متعادل‌کننده را نشان می‌دهد. این عوامل، به‌سان نگهبانانی، تعادل روان‌شناختی و اخلاقی انسان را حفظ می‌کنند.

ایشان همچنین به نادر بودن انسان‌هایی اشاره می‌کنند که منیت ثابتی دارند. برای مثال، لطفعلی‌خان زند، که در برابر ظلم و سختی‌ها هویت خود را حفظ کرد، نمونه‌ای نادر از استحکام منیت است. این استحکام، که به‌سان الماسی در برابر فشارها می‌درخشد، ارزشی والا دارد و از نظر روان‌شناختی استثنایی است.

درنگ: پویایی منیت تحت تأثیر شرایط، به‌سان امواج دریا، ثبات هویت را زیر سؤال می‌برد و استدلال تجرد را تضعیف می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

منیت انسان، تحت تأثیر شرایط روان‌شناختی و اجتماعی، پویا و متغیر است. این پویایی، که به‌سان رودی در حال تغییر مسیر است، ثبات هویت را زیر سؤال می‌برد و استدلال تجرد نفس را تضعیف می‌کند. عوامل متعادل‌کننده، مانند زن و شیطان، و نمونه‌های نادری مانند لطفعلی‌خان زند، نشان‌دهنده پیچیدگی هویت انسانی و ضرورت بازنگری استدلال‌های فلسفی‌اند.

بخش پنجم: استحکام هویت و نقش توحید

استحکام منیت و ارزش وجودی

استاد فرزانه قدس‌سره تأکید دارند که شرف انسان، نه به مکان یا شرایط خارجی، بلکه به استحکام هویت اوست. ایشان با استناد به حدیث «مؤمن مانند میله آهنین است»، که ترجمه‌اش چنین است: «مؤمن مانند میله آهنین است؛ اگر کشته شود، زنده گردد، و باز کشته شود، هرگز تغییر نمی‌کند»، به استحکام وجودی مؤمن اشاره می‌کنند. این استحکام، به‌سان صخره‌ای که در برابر طوفان‌ها استوار می‌ماند، ارزش وجودی انسان را نشان می‌دهد.

ایشان همچنین با تشبیه مؤمن به شمشیر هندی، که تیز و مقاوم است، تأکید می‌کنند که توحید، بنیان استحکام هویت است. توحید، به‌سان کلیدی که قفل‌های هراس و امید به غیر خدا را می‌گشاید، انسان را از وابستگی به عوامل خارجی آزاد می‌کند. اولیای خدا، با تکیه بر این توحید، به تعالی وجودی می‌رسند و هویت خود را در برابر تغییرات حفظ می‌کنند.

ضرورت شناخت هویت

شناخت منیت و استحکام آن، برای تعالی انسان ضروری است. استاد فرزانه قدس‌سره تأکید دارند که انسان‌های معمولی، که فاقد استحکام هویت‌اند، ارزشی در حد اشیای مادی دارند. اما انسانی که هویت خود را می‌شناسد و آن را استوار می‌سازد، به‌سان گوهری نفیس، ارزشی والا می‌یابد. این شناخت، که به‌سان سفری به اعماق وجود است، انسان را به سوی کمال هدایت می‌کند.

درنگ: توحید، به‌سان صخره‌ای استوار، هویت انسان را در برابر تغییرات حفظ می‌کند و بنیان تعالی وجودی است.

جمع‌بندی بخش پنجم

استحکام هویت، که ریشه در توحید دارد، انسان را از تغییرات روان‌شناختی و محیطی مصون می‌دارد. حدیث مؤمن و تشبیه به شمشیر هندی، ارزش وجودی انسان مؤمن را نشان می‌دهد. شناخت هویت و استحکام آن، به‌سان مشعلی، مسیر تعالی انسان را روشن می‌سازد و ضرورت بازنگری فلسفه نفس را در پرتو ایمان و توحید گوشزد می‌کند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

نفس ناطقه، به‌سان گوهری تابناک در عالم وجود، محور تأملات فلسفی و عرفانی است. استدلال‌های سنتی تجرد نفس، مانند بقای منیت در برابر نقصان اعضا، غفلت، و تبدیل وجودی، گرچه از قدمتی کهن برخوردارند، در برابر نقدهای علمی و روان‌شناختی ناکافی‌اند. وابستگی منیت به قلب و مغز، ناپایداری آگاهی در غفلت، و پیوستگی ماده و روح در تغییرات وجودی، نشان می‌دهد که این استدلال‌ها نه تجرد نفس را اثبات می‌کنند و نه مادیت آن را. آیه فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (مؤمنون: ۱۴)، که بیان می‌دارد: «سپس استخوان‌ها را با گوشت پوشاندیم، آن‌گاه او را به‌صورت خلقی دیگر پدید آوردیم»، به همراهی ماده و روح اشاره دارد و تصور سنتی دمیدن روح را به چالش می‌کشد.

پویایی منیت تحت تأثیر شرایط روان‌شناختی و اجتماعی، و نادر بودن استحکام هویت، نشان‌دهنده پیچیدگی‌های وجود انسانی است. مثال‌هایی مانند لطفعلی‌خان زند و حدیث «مؤمن مانند میله آهنین است» به ارزش استحکام هویت و نقش توحید در تعالی انسان اشاره دارند. فلسفه نفس، برای پاسخگویی به چالش‌های معاصر، نیازمند بازسازی علمی و منطقی است تا در گفت‌وگوی جهانی جایگاه خود را تثبیت کند. این اثر، به‌سان باغی پربار، تلاشی است برای روشن ساختن ابعاد گوناگون نفس ناطقه و جایگاه آن در هستی. امید است که این تأملات، راهنمایی برای جویندگان حقیقت باشد و زمینه‌ساز مطالعات عمیق‌تر در این حوزه گردد.

با نظارت صادق خادمی