در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1179

متن درس

 

کاوش در چیستی نفس و علم: تأملاتی انتقادی در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۷۹)

دیباچه

نفس انسانی، چونان گوهری درخشان در نهاد آدمی، از دیرباز محور تأملات عمیق فلسفی و عرفانی بوده است. این جوهر وجودی، که در فلسفه اسلامی به‌عنوان مبدأ هویت و کمالات انسانی شناخته می‌شود، پرسش‌هایی بنیادین را در باب چیستی، تجرد، و رابطه‌اش با علم و عقل برانگیخته است. این نوشتار، با رویکردی انتقادی و روشمند، به بازخوانی استدلال‌های سنتی در اثبات تجرد نفس ناطقه پرداخته و محدودیت‌های معرفت‌شناختی آن‌ها را در پرتو پرسش‌های معاصر بررسی می‌کند. محور این کاوش، نقد استدلال‌هایی است که بر ویژگی‌های علم، از جمله بسیط بودن و غیرقابل تجزیه بودن آن، برای اثبات تجرد نفس استوارند. افزون بر این، مفاهیمی چون علم حضوری و حصولی، رابطه نفس و افعال آن مانند «من»، و تمایز ذات و فعل در نظام خلقت و عرفان اسلامی مورد تحلیل قرار می‌گیرند. با بهره‌گیری از تمثیلات فاخر و زبانی متین، این اثر درصدد است تا گفت‌وگویی علمی و پویا را در فضای آکادمیک ترویج دهد، بدون آنکه از عمق و اصالت محتوای اصلی فاصله گیرد.

بخش نخست: نقد استدلال‌های سنتی در اثبات تجرد نفس

کاستی استدلال‌های سنتی

استدلال‌های سنتی در فلسفه اسلامی، که برای اثبات تجرد نفس ناطقه ارائه شده‌اند، از منظر منطقی و معرفت‌شناختی ناکافی‌اند. این استدلال‌ها، که عمدتاً بر ویژگی‌های علم مانند بسیط بودن و غیرقابل تجزیه بودن استوارند، نمی‌توانند به‌طور قاطع تجرد نفس را اثبات کنند. برای مثال، استدلال‌هایی که مدعی‌اند علم به دلیل غیرمادی بودن، دلیلی بر تجرد نفس است، از پیش‌فرض‌هایی عرفی و غیرعلمی رنج می‌برند که در برابر پرسش‌های معاصر ناتوان‌اند.

درنگ: استدلال‌های سنتی برای اثبات تجرد نفس، به دلیل وابستگی به پیش‌فرض‌های عرفی و غیرعلمی، ناکارآمدند و نمی‌توانند تجرد را به‌طور قاطع اثبات کنند.

ضرورت دلایل معتبر برای اعتقاد

اعتقاد به تجرد نفس، چونان بنایی که بر شالوده‌ای استوار نهاده شده، نیازمند دلایل محکم و منطقی است. بدون شواهد معتبر، پذیرش این مفهوم به ورطه ایمان‌گرایی بی‌پشتوانه فرو می‌غلتد. فلسفه، به مثابه جویباری زلال، باید با استدلال‌های روشمند و شفاف، حقیقت را از ابهامات بزداید.

تمرکز بر علم به‌عنوان محور استدلال

استدلال‌های سنتی، همگی حول محور علم و ویژگی‌های آن می‌چرخند. این استدلال‌ها مدعی‌اند که علم، به دلیل بسیط بودن و غیرقابل تجزیه بودن، مجرد است و از این‌رو، نفس که مبدأ علم است، نیز باید مجرد باشد. این رویکرد، هرچند در ظاهر منطقی می‌نماید، اما به دلیل ابهام در تعریف علم و پیش‌فرض‌های غیرعلمی، از استحکام لازم برخوردار نیست.

ابهام در اجزای نفس

یکی از چالش‌های بنیادین در استدلال‌های سنتی، عدم شفافیت در تعریف اجزای نفس است. آیا نفس، روح، عقل، جان، حافظه، وهم، و خیال همگی مجردند یا تنها برخی از آن‌ها این ویژگی را دارند؟ این ابهام، چونان غباری بر آیینه حقیقت، مانع از فهم دقیق چیستی نفس می‌شود.

درنگ: عدم شفافیت در تعریف اجزای نفس، مانند روح، عقل، و حافظه، استدلال‌های سنتی را در اثبات تجرد دچار ابهام می‌سازد.

یکسان‌انگاری اجزای نفس

فیلسوفان سنتی، در رویکردی ساده‌انگارانه، نفس، روح، عقل، حافظه، وهم، و خیال را یکسان فرض کرده و همه را مجرد می‌دانند. این یکسان‌انگاری، چونان آمیختن آب‌های گوناگون در یک کاسه، تمایزات ظریف میان این مفاهیم را نادیده می‌گیرد و به مغالطه‌ای معرفت‌شناختی منجر می‌شود.

جمع‌بندی بخش نخست

استدلال‌های سنتی در اثبات تجرد نفس، به دلیل تمرکز بیش از حد بر علم و ویژگی‌های آن، ناکارآمد و غیرشفاف‌اند. ابهام در تعریف اجزای نفس و یکسان‌انگاری آن‌ها، همراه با پیش‌فرض‌های عرفی، این استدلال‌ها را از استحکام لازم محروم کرده است. این نقد، چونان مشعلی فروزان، ضرورت بازنگری در روش‌های فلسفی را روشن می‌سازد.

بخش دوم: چالش‌های معرفت‌شناختی در تعریف علم

ناشناخته بودن ماهیت علم

علم، که محور اصلی استدلال‌های سنتی برای تجرد نفس است، خود مفهومی ناشناخته و مبهم باقی مانده است. پرسش‌هایی بنیادین، مانند این‌که علم چیست، چگونه پدید می‌آید، و چه چیزی در ذهن ما حضور می‌یابد، همچنان بی‌پاسخ‌اند. آیا علم، وجود شیء است؟ ماهیت آن؟ یا صورتی از آن؟ این ابهامات، چونان سایه‌هایی بر مسیر معرفت، مانع از استدلال‌های قاطع می‌شوند.

درنگ: علم، به‌عنوان مبنای استدلال برای تجرد نفس، خود ناشناخته است و نمی‌تواند پایه‌ای محکم برای اثبات باشد.

پیچیدگی‌های فلسفه شناخت

فلسفه شناخت در سنت اسلامی، با چالش‌هایی عمیق روبه‌روست. تنوع اقوال (سی تا چهل دیدگاه) درباره ماهیت علم، از وجود شیء در ذهن گرفته تا حضور ماهیت یا صورت آن، نشان‌دهنده عدم اجماع در این حوزه است. این پراکندگی، چونان شاخه‌های درهم‌تنیده یک درخت، فهم منسجم علم را دشوار می‌سازد.

پراکندگی بحث شناخت در متون فلسفی

بحث شناخت در آثار فلسفی اسلامی، مانند منظومه و اسفار، به‌صورت پراکنده و غیرمنسجم مطرح شده است. فیلسوفان، به جای ارائه نظریه‌ای جامع، به تکه‌هایی از این بحث پرداخته و آن را رها کرده‌اند. این پراکندگی، چونان جویبارهای منفصل، مانع از شکل‌گیری یک جریان معرفتی واحد می‌شود.

پیچیدگی علم در مراتب متعالی

افزودن علم خدا و ملائکه به بحث، پیچیدگی‌های معرفت‌شناختی را دوچندان می‌کند. این مراتب متعالی، که از دسترس عقل بشری دورند، تحلیل علم را به ورطه‌ای از ابهامات فرو می‌برند. این چالش، چونان قله‌ای صعب‌العبور، ذهن فیلسوف را به تأمل عمیق‌تر دعوت می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

ناشناخته بودن ماهیت علم، تنوع اقوال در فلسفه شناخت، پراکندگی مباحث در متون فلسفی، و پیچیدگی‌های علم در مراتب متعالی، همگی نشان‌دهنده محدودیت‌های معرفت‌شناختی در سنت فلسفی اسلامی‌اند. این چالش‌ها، چونان آیینه‌ای که عیوب را نمایان می‌کند، ضرورت بازنگری در روش‌های شناخت را برجسته می‌سازند.

بخش سوم: علم حضوری و حصولی: تمایز و پیامدها

علم حضوری و وحدت عالم و معلوم

در فلسفه اسلامی، علم حضوری به علمی اطلاق می‌شود که در آن عالم و معلوم یکی‌اند. نفس، به خودش علم حضوری دارد، یعنی علم به نفس، خود نفس است. این وحدت، چونان آیینه‌ای که خود را در خود بازمی‌تاباند، تمایز میان عالم و معلوم را از میان می‌برد.

درنگ: در علم حضوری، عالم و معلوم یکی‌اند، و علم به نفس خود نفس است، که این ویژگی آن را از علم حصولی متمایز می‌کند.

علم حصولی و حضور ماهیت

در مقابل، علم حصولی علمی است که در آن عالم و معلوم از هم متمایزند. در این نوع علم، ماهیت معلوم نزد عالم حاضر است، نه وجود خارجی آن. این تمایز، چونان خطی که میان دو ساحل کشیده شده، علم حصولی را از علم حضوری جدا می‌سازد.

ابهام در نتیجه‌گیری‌های سنتی

نتیجه‌گیری‌های سنتی، مانند «علم به نفس مادی نیست» یا «نفس مادی نیست»، از شفافیت لازم برخوردار نیستند. این ابهام، که ریشه در عدم وضوح موضوع و محمول دارد، استدلال‌های فلسفی را به ورطه‌ای از سردرگمی فرو می‌برد.

نقد استدلال‌های تلگرافی

استدلال‌های سنتی، مانند پیام‌های تلگرافی، فشرده و ناقص‌اند. این فشردگی، که از محدودیت‌های زبانی و مفهومی نشأت می‌گیرد، مانع از تبیین کامل و دقیق مفاهیم می‌شود. این نقد، چونان نسیمی که غبار را از آیینه می‌زداید، ضرورت استدلال‌های جامع‌تر را گوشزد می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

تمایز میان علم حضوری و حصولی، از بنیادی‌ترین مفاهیم فلسفه اسلامی است که رابطه نفس و علم را روشن می‌سازد. با این حال، ابهام در نتیجه‌گیری‌ها و فشردگی استدلال‌های سنتی، کارآمدی آن‌ها را کاهش داده است. این بخش، چونان کلیدی برای گشودن قفل‌های معرفتی، بر ضرورت روش‌های دقیق‌تر تأکید دارد.

بخش چهارم: نفس، من، و افعال آن

نفس به‌عنوان وجود خارجی

نفس، به‌عنوان وجود خارجی (به شرط لا)، در حالت‌های مختلف مانند خواب، بیداری، غفلت، یا هوشیاری حضور دارد. این وجود، چونان درختی تنومند، ریشه در ذات آدمی دارد و افعالی مانند علم و توجه از آن سرچشمه می‌گیرند.

علم به نفس و توجه ثانوی

علم به نفس، توجهی ثانوی به ذات نفس است که از خود نفس متمایز است. این توجه، چونان نوری که از خورشید ساطع می‌شود، از ذات نفس نشأت می‌گیرد، اما عین آن نیست.

درنگ: علم به نفس، توجهی ثانوی به ذات نفس است که از آن متمایز است، اما از آن جدا نیست.

تمایز نفس و «من»

«من»، به‌عنوان توجه به هویت نفس، فعل نفس است و از ذات آن متمایز است. این تمایز، مانند تفاوت میان درخت و میوه‌اش، نشان‌دهنده رابطه عینی و غیرعینی میان ذات و فعل است.

نفس و نَفَس: ذات و فعل

نفس به ذات و نَفَس به فعل نفس، مانند تنفس، اشاره دارد. این تمایز، چونان خطی که میان جوهر و عرض کشیده شده، ذات نفس را از افعال آن جدا می‌سازد.

ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه

توجه در ضمیر خودآگاه یا ناخودآگاه، فعل نفس است و از ذات آن متمایز است. این افعال، چونان امواجی بر سطح دریا، از نفس سرچشمه می‌گیرند، اما عین آن نیستند.

جمع‌بندی بخش چهارم

نفس، به‌عنوان وجود خارجی، مبدأ افعالی مانند علم، توجه، و «من» است. تمایز میان ذات نفس و افعال آن، مانند «من» و نَفَس، از نکات کلیدی فلسفه اسلامی است که رابطه پیچیده میان ذات و فعل را روشن می‌سازد.

بخش پنجم: وحدت وجود و رابطه ذات و فعل

تمایز ذات و فعل در خلقت

در نظام خلقت، فعل حق (ظهورات) از ذات حق متمایز است، اما عین آن نیست. این رابطه، مانند نور و پرتوهای آن، نشان‌دهنده پیوستگی و تمایز میان ذات الهی و تجلیات آن است.

درنگ: فعل حق، ظهور ذات الهی است که از آن متمایز است، اما عین آن نیست.

نقد وحدت وجود

تصور وحدت وجود به معنای یکی بودن خدا و خلق، گمراه‌کننده است. عالم، ظهورات الهی‌اند، نه عین خدا و نه غیر خدا. این دیدگاه، چونان آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، سوءتفاهمات در فهم وحدت وجود را برطرف می‌کند.

نقد دیدگاه‌های عرفانی

برخی عارفان، مانند محی‌الدین عربی، عالم را وهم و خیال می‌دانند، که این دیدگاه نادرست است. همچنین، تصوراتی مانند «ثانی چشم اول» در فلسفه سبزواری، به دلیل دوگانه‌سازی عالم، ناقص‌اند.

خدا و بندگان

عالم به خدا و بندگانش تقسیم می‌شود؛ بندگان ظهورات خدا هستند، نه عین او و نه غیر او. این دیدگاه، با الهام از آیات قرآن کریم، مانند لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (سوره اخلاص، آیه ۳: نه زاییده و نه زاده شده است)، بر تنزیه ذات الهی تأکید دارد.

تمثیل چشمه و فعل

نفس، مانند چشمه‌ای است که با حرکت، افعالی مانند «من» ظاهر می‌شوند. این تمثیل، پویایی نفس و ظهور افعال آن را به زیبایی نشان می‌دهد.

حدیث «من عرف نفسه»

حدیث شریف «هرکس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است» به رابطه نفس و خدا از طریق افعال نفس اشاره دارد. این حدیث، چونان مشعلی فروزان، راه شناخت الهی را از مسیر شناخت نفس روشن می‌سازد.

درنگ: حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» بر شناخت خدا از طریق شناخت نفس و افعال آن دلالت دارد.

جمع‌بندی بخش پنجم

تمایز میان ذات و فعل، چه در نظام خلقت و چه در نفس انسانی، از اصول بنیادین فلسفه و عرفان اسلامی است. نقد سوءتفاهمات در وحدت وجود و تأکید بر ظهورات الهی، راه را برای فهمی دقیق‌تر از رابطه خدا و خلق هموار می‌کند.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، با کاوش در استدلال‌های سنتی برای اثبات تجرد نفس، محدودیت‌های معرفت‌شناختی آن‌ها را به دلیل ابهام در تعریف علم و پیش‌فرض‌های عرفی آشکار ساخت. تمایز میان علم حضوری و حصولی، و نیز میان ذات نفس و افعال آن مانند «من»، از نکات کلیدی این تأملات است. آیات قرآن کریم، مانند إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (سوره فاتحه، آیه ۵: تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم) و نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (سوره ق، آیه ۱۶: ما به او از رگ گردنش نزدیک‌تریم)، بر وحدت الهی و قرب خدا به خلق تأکید دارند. نقد دیدگاه‌های عرفانی، مانند تصور وهم‌انگاری عالم یا یکی بودن خدا و خلق، ضرورت فهم دقیق رابطه ذات و فعل را برجسته می‌سازد. این تأملات، چونان کلیدی برای گشودن درهای معرفت، فلسفه اسلامی را به سوی روش‌های علمی و پویا دعوت می‌کنند.

با نظارت صادق خادمی