در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1182

متن درس

 

کاوشی در علم حضوری و حصولی: بازخوانی انتقادی آرای فلسفی در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۸۲)

مقدمه: چیستی علم و چالش‌های معرفت‌شناختی در فلسفه اسلامی

بحث علم، به‌سان گوهری درخشان در خزانه حکمت اسلامی، از دیرباز محور تأملات عمیق فیلسوفان بوده است. این موضوع، که در تلاقی وجودشناسی و معرفت‌شناسی قرار دارد، به دلیل پیچیدگی‌های مفهومی و گستردگی دامنه‌اش، در بخش‌های گوناگون فلسفه، از وجود ذهنی تا اتحاد عالم و معلوم، پراکنده شده است. تمایز میان علم حضوری و حصولی، چونان دو شاخه از درختی تنومند، نه‌تنها به چیستی نفس و رابطه آن با علم می‌پردازد، بلکه پرسش‌هایی بنیادین درباره ماهیت ادراک، تعینات نفس، و نقش ذهن در مواجهه با وجود را برمی‌انگیزد. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به کاوشی دقیق و انتقادی در این موضوع پرداخته و با نگاهی نو، محدودیت‌های روش‌شناختی تحلیل‌های سنتی را در پرتو نقدهای معاصر بررسی می‌کند. هدف، بازتعریف مفاهیم علم حضوری و حصولی با تأکید بر نفی ماهیت و برجسته‌سازی تعینات وجودی نفس است، به‌گونه‌ای که هم برای پژوهشگران فلسفه اسلامی و هم برای مخاطبان آکادمیک، راهگشا و روشنگر باشد.

درنگ: علم حضوری و حصولی، به‌سان دو روی یک سکه، در فلسفه اسلامی از پیچیدگی‌های عمیق برخوردارند و نیازمند روش‌شناسی دقیق برای تبیین رابطه نفس و ادراک‌اند.

بخش نخست: پیچیدگی و پراکندگی بحث علم در فلسفه اسلامی

۱.۱ گستردگی و دشواری تحلیل علم

علم، چونان دریایی بی‌کران در اقیانوس حکمت اسلامی، از پیچیدگی‌های فراوانی برخوردار است. این موضوع، که در بخش‌های گوناگون فلسفه، از جمله وجود ذهنی، اتحاد عالم و معلوم، و تحلیل نفس، پراکنده شده، به دلیل ماهیت متافیزیکی و معرفت‌شناختی خود، چالش‌های عمیقی را پیش روی فیلسوفان قرار داده است. پراکندگی این بحث، که ریشه در گستردگی پرسش‌های بنیادین آن دارد، تحلیل دقیق و منسجم را دشوار ساخته است.

۱.۲ ضعف تحلیل‌های سنتی

تحلیل‌های سنتی در باب علم حضوری و حصولی، به دلیل شناخته‌نبودن دقیق و فقدان روش‌شناسی منسجم، از استحکام لازم برخوردار نبوده‌اند. این ضعف، که گاه به پاسخ‌های متشتت و ناکافی منجر شده، ضرورت بازنگری انتقادی در این حوزه را آشکار می‌سازد. فیلسوفان، برای نفوذ به عمق این مسئله، ناگزیر از پرهیز از ساده‌انگاری و بهره‌گیری از روش‌های دقیق‌اند.

۱.۳ پاسخ‌گویی به شبهات و انتقادات

شبهات و انتقادات در باب علم، از وجود ذهنی تا تمایز میان علم حضوری و حصولی، پاسخ‌های متعددی دریافت کرده‌اند. این تنوع پاسخ‌ها، که گاه از صورت‌بندی‌های فلسفی تا انکار کامل علم حصولی گسترده است، نشان‌دهنده پیچیدگی و دشواری این موضوع است. بااین‌حال، فقدان اجماع در این پاسخ‌ها، لزوم تبیین منسجم و علمی را بیش از پیش برجسته می‌سازد.

درنگ: ضعف تحلیل‌های سنتی و تنوع پاسخ‌ها به شبهات علم، ضرورت بازتعریف مفاهیم فلسفی با روش‌شناسی دقیق را آشکار می‌سازد.

بخش دوم: نفس، علم به نفس، و تعینات وجودی

۲.۱ تمایز میان نفس و علم به نفس

نفس، چونان حقیقتی گسترده و موجود به شرط لا، از علم به نفس متمایز است. علم به نفس، نه عین ذات نفس، بلکه فعلی از افعال آن و تعینی از تعینات آن است. این تمایز، که ریشه در حکمت متعالیه دارد، بر پویایی وجودی نفس و نقش آن در ادراک تأکید می‌ورزد. گفتن «من»، چونان قطره‌ای که از دریای بی‌کران نفس جدا شده، تعینی است که ظهور نفس را در قالبی محدود نشان می‌دهد.

۲.۲ «من» به‌مثابه تعین نفس

مفهوم «من»، که در گفتار روزمره به‌عنوان هویت فردی به کار می‌رود، در حقیقت تعینی از نفس است، نه عین ذات آن. این تعین، چونان سایه‌ای که از نور وجود نفس برمی‌خیزد، هویتی محدود و ظهوری خاص از حقیقت گسترده نفس است. نفس، به‌سان دریایی بی‌کران، در بردارنده امکانات بی‌شمار است، اما «من» تنها قطره‌ای از این دریاست که در ظرف ادراک فردی متعین می‌شود.

درنگ: «من»، چونان قطره‌ای از دریای نفس، تعینی است که ظهور محدود حقیقت گسترده نفس را نشان می‌دهد.

۲.۳ نفس به‌عنوان عالم و علم حضوری

نفس، خود عالم است و علم حضوری، حضور وجود معلوم پیش این عالم است. این تعریف، که ریشه در حکمت متعالیه دارد، علم حضوری را ادراکی بی‌واسطه می‌داند که در آن، نفس به‌صورت مستقیم با وجود خود مواجه می‌شود. این حضور، چونان آینه‌ای که نور را بی‌هیچ حجابی بازمی‌تاباند، از هرگونه واسطه یا صورت ذهنی بی‌نیاز است.

۲.۴ نفی عینی بودن علم به نفس

علم به نفس، نه عین ذات نفس، بلکه تعین و ظهور آن است. این دیدگاه، که بر تمایز میان ذات و فعل نفس تأکید دارد، نشان می‌دهد که علم به نفس، فعلی از افعال نفس است که در قالب تعینات وجودی ظهور می‌یابد. این تمایز، از ساده‌انگاری در فهم رابطه نفس و علم جلوگیری می‌کند.

بخش سوم: علم حضوری و حصولی: بازخوانی انتقادی

۳.۱ تعریف علم حضوری

علم حضوری، به‌مثابه نوری که بی‌واسطه بر حقیقت وجود تابیده می‌شود، حضور وجود معلوم پیش عالم (نفس) است. این ادراک، که از هرگونه واسطه یا صورت ذهنی بی‌نیاز است، نفس را در مواجهه‌ای بی‌واسطه با وجود خود قرار می‌دهد. این تعریف، که ریشه در حکمت متعالیه دارد، بر وحدت وجودی میان عالم و معلوم تأکید می‌ورزد.

۳.۲ نقد تعریف سنتی علم حصولی

علم حصولی، در تعریف سنتی، حضور ماهیت معلوم پیش عالم دانسته شده است. اما این تعریف، چونان قلعه‌ای که بر بنیانی سست بنا شده، در برابر نقدهای وجودمحور حکمت متعالیه تاب نمی‌آورد. استاد فرزانه قدس‌سره استدلال می‌کنند که علم حصولی، به دلیل نفی ماهیت، اساساً وجود ندارد. آنچه علم حصولی خوانده می‌شود، در حقیقت تعینی از تعینات نفس است که در مرتبه‌ای دورتر از علم حضوری قرار دارد.

درنگ: علم حصولی، به دلیل نفی ماهیت، وجود ندارد و آنچه به این نام خوانده می‌شود، تعینی از نفس است که در مرتبه‌ای دورتر از علم حضوری قرار دارد.

۳.۳ نفی ماهیت در علم و تعینات نفس

نفس و تعینات آن، فاقد ماهیت‌اند و تنها تشخصات وجودی‌اند. این دیدگاه، که ریشه در نفی مفهوم سنتی ماهیت در حکمت متعالیه دارد، بر این باور است که نفس، نه ذات دارد و نه ماهیت، بلکه مجموعه‌ای از تعینات و تشخصات وجودی است. این تعینات، چونان امواجی که از چشمه‌ای جوشان برمی‌خیزند، در هر لحظه ظهوری نو می‌یابند.

۳.۴ تفاوت «من» و «تو» در قرب و بعد

تفاوت میان «من» و «تو»، نه در ماهیت، بلکه در قرب و بعد نفس به تعینات آن است. «من»، تعینی است که به نفس نزدیک‌تر است، در حالی که «تو»، تعینی است که به دلیل ارتباط با وجود خارجی، از نفس دورتر است. این تفاوت، چونان فاصله میان دو ساحل در یک رودخانه، تنها در مراتب ظهور است، نه در حقیقت وجودی.

۳.۵ مثال وجود و عدم

وجود و عدم، در ذهن، هر دو تعینات نفس‌اند و تفاوتی وجودی ندارند. هنگامی که از وجود سخن می‌گوییم، به تعینی اشاره داریم که در خارج مصداق دارد، و هنگامی که از عدم سخن می‌گوییم، به تعینی اشاره داریم که فاقد مصداق خارجی است. این دیدگاه، چونان آینه‌ای که هر دو تصویر را به یکسان بازمی‌تاباند، بر وحدت وجودی تعینات در نفس تأکید دارد.

۳.۶ مثال ممتنع و ممکن

ممتنع و ممکن، هر دو تعینات نفس‌اند و تنها در خارج متفاوت‌اند. ممکن، تعینی است که می‌تواند در خارج موجود شود، در حالی که ممتنع، تعینی است که در خارج امکان وجود ندارد. این تمایز، که ریشه در حکمت متعالیه دارد، بر پویایی تعینات نفس و نفی تفاوت ماهوی در ذهن تأکید می‌ورزد.

درنگ: وجود و عدم، ممتنع و ممکن، در ذهن همگی تعینات نفس‌اند و تفاوت آن‌ها تنها در مراتب خارجی است، نه در حقیقت وجودی.

بخش چهارم: نقد روش‌شناسی سنتی و ضرورت بازنگری

۴.۱ تناقض در بیان علم

تناقض در بیان علم حضوری و حصولی، چونان سایه‌ای که بر روش‌شناسی سنتی افتاده، ناشی از عدم دقت در تبیین مفاهیم است. استاد فرزانه قدس‌سره استدلال می‌کنند که این تناقضات، از قبیل عینیت یا تعین علم به نفس، نتیجه فقدان روش‌شناسی منسجم است. برای رفع این چالش، باید از ساده‌انگاری پرهیز کرد و به روش‌های علمی و دقیق روی آورد.

۴.۲ اهمیت مباحثه علمی

مباحثه علمی، چونان آتشی که معرفت را شعله‌ور می‌سازد، علم را از حالت تخیل‌محور به فعلیت می‌رساند. مطالعه فردی، هرچند ارزشمند، بدون گفت‌وگوی جمعی، گاه به دانشی ناپخته و پراشکال منجر می‌شود. این دیدگاه، بر ارزش گفت‌وگوی علمی در رشد معرفت فلسفی تأکید دارد.

۴.۳ پیشنهاد بانک اطلاعاتی

ایجاد بانک اطلاعاتی برای جمع‌بندی آرای علمای دین، چونان پلی که پراکندگی را به وحدت پیوند می‌دهد، می‌تواند اختلافات را کاهش دهد. این پیشنهاد، که به نظام‌مند کردن دانش فلسفی و دینی اشاره دارد، راهی برای ارائه دانش صاف‌شده و منسجم به پژوهشگران است.

درنگ: مباحثه علمی و ایجاد بانک اطلاعاتی، چونان مشعل‌هایی در تاریکی، به کاهش تناقضات و نظام‌مند کردن دانش فلسفی یاری می‌رسانند.

۴.۴ نقد ارائه آرای ناپخته

ارائه آرای پخته و ناپخته به طلاب، چونان بذری که در خاک نامناسب کاشته شود، به سردرگمی منجر می‌شود. این نقد، بر ضرورت ارائه دانش منسجم و صاف‌شده به پژوهشگران تأکید دارد تا از پراکندگی و ابهام در آموزش فلسفه جلوگیری شود.

۴.۵ روش اقراری-تطبیقی در نقد

روش اقراری-تطبیقی، که در آن نقد با استناد به اقرار صاحب نظریه انجام می‌شود، چونان کلیدی است که قفل حقیقت را می‌گشاید. این روش، که در حوزه‌های علمی برای نقد ادیان دیگر به کار می‌رود، بر ضرورت استدلال مبتنی بر متن و منطق دقیق تأکید دارد.

بخش پنجم: نقد سوءتفسیرهای دینی و ضرورت تبیین دقیق

۵.۱ سوءتفسیر آیات قرآن کریم

برخی، با استناد به آیات جهاد در قرآن کریم، مانند يُقَاتِلُونَ (می‌جنگند) و يُقْتَلُونَ (کشته می‌شوند)، این کتاب آسمانی را خشن جلوه می‌دهند. این سوءتفسیر، که ریشه در برداشت‌های سطحی دارد، ضرورت تبیین دقیق و عمیق آیات را آشکار می‌سازد.

۵.۲ انزوای مسلمین و تأثیرات فرهنگی

انزوای مسلمین در برخی مناطق، چونان سایه‌ای که بر آفتاب حقیقت افتاده، با تبلیغ ادیان دیگر همراه شده است. این امر، که در شهرهایی مانند کربلا و نجف مشاهده می‌شود، چالش‌های فرهنگی و سیاسی پیش روی جوامع اسلامی را برجسته می‌سازد.

درنگ: سوءتفسیر آیات قرآن کریم و انزوای مسلمین، ضرورت تبیین دقیق دینی و تقویت هویت فرهنگی اسلامی را آشکار می‌سازد.

۵.۳ نقد لائیسیته در جوامع اسلامی

رواج لائیسیته در شهرهای اسلامی، چونان بادی که ریشه‌های درخت ایمان را تهدید می‌کند، نشان‌دهنده چالش‌های مدرنیته در برابر ارزش‌های دینی است. این دیدگاه، بر لزوم بازنگری در روش‌های حفظ هویت دینی تأکید دارد.

۵.۴ کاربردی شدن علوم دینی

علوم دینی، چونان آبی که باید در سفره زندگی جاری شود، باید کاربردی شوند و در زندگی روزمره نمود یابند. علمی که از این ویژگی بی‌بهره باشد، مانند درختی بی‌ثمر است که تنها سایه‌ای بی‌فایده می‌افکند.

بخش ششم: تعینات نفسانی و نقش ادراکات

۶.۱ نفس به‌مثابه چشمه تعینات

نفس، مانند چشمه‌ای جوشان، تعینات بی‌شمار تولید می‌کند. این تعینات، که نه ماهیت دارند و نه صورت و شکل، تنها ظهورات وجودی نفس‌اند که در هر لحظه خلق می‌شوند. این دیدگاه، بر ظرفیت بی‌نهایت نفس در ایجاد تعینات تأکید دارد.

۶.۲ تأثیر نگاه در تعینات نفسانی

نگاه به گناهکار یا مومن، چونان بذری که در خاک نفس کاشته می‌شود، تعیناتی مثبت یا منفی در آن ایجاد می‌کند. نگاه به گناه، گناه را در نفس منعکس کرده و تعینی متناسب با آن می‌سازد، در حالی که نگاه به مومن یا طبیعت، تعیناتی مثبت و تعالی‌بخش خلق می‌کند.

درنگ: نگاه، چونان بذری در خاک نفس، تعیناتی خلق می‌کند که مسیر تعالی یا انحطاط آن را رقم می‌زند.

۶.۳ توصیه به نگاه مثبت

توصیه به نگاه به مومن، طبیعت، یا ارزش‌های والا، چونان دعوتی به نوشیدن از چشمه زلال معرفت است. این نگاه، تعیناتی مثبت در نفس ایجاد کرده و آن را به سوی تعالی سوق می‌دهد.

۶.۴ مثال فاطمیه و مظلومیت

فاطمیه، چونان آیینه‌ای که مظلومیت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را بازمی‌تاباند، به انسان یادآوری می‌کند که به ارزش‌های دینی توجه کند. این توجه، تعیناتی معنوی در نفس ایجاد کرده و آن را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازد. انسان‌ها، که به اهل بیت (علیهم‌السلام) بدهکارند، باید با تأسی به این ارزش‌ها، طلب بخشش کنند.

بخش هفتم: بازتعریف مفاهیم فلسفی در پرتو حکمت متعالیه

۷.۱ نفی ماهیت در تعریف انسان

انسان، نه حیوان ناطق به تعریف ارسطویی، بلکه مجموعه‌ای از تعینات و تشخصات وجودی است. این دیدگاه، که ریشه در حکمت متعالیه دارد، بر وجودمحوری انسان و نفی ماهیت ثابت تأکید می‌ورزد.

۷.۲ ماهیت به‌عنوان لابشرط

ماهیت، نه موجود است و نه معدوم، بلکه لابشرط است. این تعریف، که در فلسفه اسلامی ریشه دارد، ماهیت را به‌مثابه مفهومی تهی از وجود یا عدم می‌داند که تنها در ظرف ذهن متصور می‌شود.

۷.۳ تشخصات وجودی و نفی نفی

تشخصات وجودی، فاقد هرگونه نفی‌اند و تنها وجودند. این اصل، که با نفی نفی در حکمت متعالیه همخوانی دارد، بر پویایی و وجودمحوری تعینات نفس تأکید می‌ورزد.

درنگ: انسان، مجموعه‌ای از تعینات وجودی است که فاقد ماهیت ثابت بوده و در پویایی وجودی خود تعریف می‌شود.

۷.۴ تفاوت تعینات در خارج

تفاوت میان تعینات، مانند «من» و «تو» یا وجود و عدم، تنها در مراتب خارجی است، نه در حقیقت نفس. این دیدگاه، که بر وحدت وجودی تعینات در ذهن تأکید دارد، تفاوت‌ها را به مراتب ظهور خارجی نسبت می‌دهد.

۷.۵ مثال پول و ارزش

یک تومان و یک میلیارد، هر دو پول‌اند و تنها در مراتب خارجی متفاوت‌اند. این تشبیه، چونان آینه‌ای که وحدت وجودی تعینات را بازمی‌تاباند، بر یکسانی حقیقت تعینات در نفس و تفاوت آن‌ها در خارج تأکید دارد.

جمع‌بندی

این نوشتار، با کاوشی عمیق در علم حضوری و حصولی، نشان داد که نفس، به‌مثابه حقیقتی گسترده و موجود به شرط لا، با تعیناتی چون «من» و «تو» ظهور می‌یابد که نه عین ذات آن‌اند و نه غیر آن، بلکه افعال و تشخصات وجودی آن هستند. نفی ماهیت در علم حصولی و تأکید بر تعینات وجودی، چارچوب سنتی تمایز حضوری و حصولی را به چالش می‌کشد. نقد روش‌های سنتی، پیشنهاد بانک اطلاعاتی، و تأکید بر مباحثه علمی، ضرورت بازنگری در روش‌شناسی فلسفی را آشکار می‌سازد. آیات قرآن کریم، مانند يُقَاتِلُونَ و يُقْتَلُونَ، در برابر سوءتفسیرهای خشن، نیازمند تبیین دقیق‌اند. نفس، چونان چشمه‌ای خلاق، تعینات بی‌شمار تولید می‌کند که تحت تأثیر ادراکات مثبت و منفی شکل می‌گیرند. فلسفه اسلامی، با بازتعریف مفاهیم در پرتو حکمت متعالیه، می‌تواند جایگاه خود را در گفت‌وگوی جهانی تثبیت کند.

با نظارت صادق خادمی