در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1183

متن درس

 

مراتب وجود و نقد دوگانه‌انگاری ماده و تجرد در حکمت اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۸۳)

دیباچه

جهان هستی، چونان اقیانوسی بی‌کران، در مراتبی لایتناهی جریان دارد که در آن، ماده و تجرد نه در تقابل، بلکه در سلسله‌ای پیوسته و پویا جای گرفته‌اند. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به کاوش در یکی از بنیادی‌ترین مسائل حکمت اسلامی، یعنی مراتب وجود و نقد دوگانه‌انگاری میان ماده و تجرد، می‌پردازد. با نگاهی نقادانه به رویکردهای قطبی‌شده در علوم طبیعی، کلام، و فلسفه، این اثر تلاش می‌کند تا با بازنگری در مفاهیم سنتی مانند نفس، علم، و وجود، تبیینی نوین از جایگاه نفس انسانی، حیوانی، و نباتی در نظام هستی ارائه دهد. این نوشتار، با بهره‌گیری از استدلال‌های فلسفی ابن‌سینا و ملاصدرا، و با تکیه بر آیات قرآن کریم و تمثیلات فاخر، به بررسی پیچیدگی‌های وجودی و معرفت‌شناختی پرداخته و بر وحدت وجودی و تحول‌پذیری موجودات تأکید دارد. تمامی مطالب از اسناد اصلی استخراج شده و با ساختاری علمی و دانشگاهی برای مخاطبان فرهیخته در حوزه‌های فلسفه، کلام، و الهیات نگاشته شده است.

بخش یکم: نقد دوگانه‌انگاری ماده و تجرد

دوگانه‌انگاری در برداشت از نفس

جهان معرفت، در مواجهه با چیستی نفس انسانی، حیوانی، و نباتی، گرفتار دوگانه‌انگاری شده است. دانشمندان طبیعی، با تکیه بر روش‌های تجربی، نفس را به فرآیندهای مادی تقلیل می‌دهند و عالم را یکسره مادی می‌پندارند. در مقابل، فلاسفه اسلامی، به‌ویژه در سنت ابن‌سینا و ملاصدرا، نفس را موجودی مجرد و آزاد از قیود ماده، مانند انقسام‌پذیری، می‌دانند. این تقابل، ریشه در تفاوت‌های روش‌شناختی میان علوم تجربی و فلسفه دارد. علوم طبیعی، با ابزارهای محدود خود، تنها به ماده دسترسی دارند، در حالی که فلسفه، با استدلال عقلی، به سوی تجرد سیر می‌کند. این دوگانه‌انگاری، چونان خطی کاذب میان دو قطب، مانع از فهم پیوستگی مراتب وجودی می‌شود.

درنگ: دوگانه‌انگاری میان ماده و تجرد، ناشی از تفاوت‌های روش‌شناختی علوم تجربی و فلسفه است که مانع فهم پیوستگی مراتب وجودی می‌شود.

دیدگاه مادی‌گرایانه دانشمندان طبیعی

دانشمندان طبیعی، با تکیه بر اصل پارسیمونی و روش تجربی، عالم را یکسره مادی می‌دانند و موجوداتی مانند خدا، ملائکه، و نفس را یا انکار می‌کنند یا به‌عنوان موجودات مادی تفسیر می‌نمایند. این دیدگاه، که ریشه در فلسفه مادی‌گرایانه مدرن دارد، به دلیل محدودیت ابزارهای تجربی، قادر به بررسی موجودات غیرمادی نیست. انکار موجودات غیرمادی، نه از سر دلیل، بلکه از ناتوانی ابزارهای تجربی در دسترسی به آن‌ها ناشی می‌شود. این رویکرد، چونان تلاش برای دیدن ستارگان با چشم غیرمسلح، از درک ژرفای هستی بازمی‌ماند.

درنگ: دیدگاه مادی‌گرایانه علوم طبیعی، به دلیل محدودیت ابزارهای تجربی، قادر به قضاوت درباره موجودات غیرمادی نیست.

تقسیم‌بندی فلاسفه اسلامی

فلاسفه اسلامی، عالم را به سه مرتبه وجودی تقسیم می‌کنند: عالم ناسوت (مادی)، عالم مثال (میانی)، و عالم عقول و خداوند (مجرد). خدا، نفس، ملائکه، و عقول به‌عنوان موجودات مجرد، و جن، خیال، و ناسوت به‌عنوان موجودات مادی یا مثالی شناخته می‌شوند. این تقسیم‌بندی، که در فلسفه ابن‌سینا و ملاصدرا ریشه دارد، بر سلسله‌مراتب وجودی تأکید دارد و عالم را در طیفی پیوسته از ماده تا تجرد می‌نگرد. این دیدگاه، برخلاف رویکرد یک‌قطبی علوم طبیعی، به پویایی و تنوع مراتب هستی توجه دارد.

درنگ: فلاسفه اسلامی، با تقسیم عالم به مادی، مثالی، و مجرد، بر سلسله‌مراتب وجودی و پیوستگی مراتب هستی تأکید دارند.

محدودیت ابزارهای تجربی

ابزارهای تجربی علوم طبیعی، تنها برای بررسی پدیده‌های مادی طراحی شده‌اند و نمی‌توانند وجود موجودات غیرمادی را انکار کنند. این محدودیت، چونان تلاش برای سنجش نور با ترازوی وزن، از قضاوت درباره موجودات مجرد ناتوان است. درس‌گفتار تأکید دارد که ناتوانی ابزارهای تجربی در دسترسی به غیرمادی، دلیل بر نفی آن نیست، بلکه نشان‌دهنده کاستی روش‌شناختی این علوم در حوزه‌های متافیزیکی است.

درنگ: ابزارهای تجربی علوم طبیعی، تنها برای بررسی ماده مناسب‌اند و نمی‌توانند وجود غیرمادی را انکار کنند.

جمع‌بندی بخش یکم

این بخش، با نقد دوگانه‌انگاری ماده و تجرد، نشان داد که عالم هستی در مراتبی پیوسته و لایتناهی سیر می‌کند. دیدگاه مادی‌گرایانه علوم طبیعی، به دلیل محدودیت ابزارهای تجربی، از فهم موجودات غیرمادی بازمی‌ماند، در حالی که فلسفه اسلامی، با تقسیم‌بندی عالم به مادی، مثالی، و مجرد، به پویایی و تنوع مراتب وجودی توجه دارد. این نقد، بر ضرورت بازنگری در رویکردهای قطبی‌شده تأکید می‌کند تا فهمی ژرف‌تر از نظام هستی حاصل شود.

بخش دوم: اختلاف میان فلاسفه و متکلمان در تبیین نفس و ملائکه

اختلاف روش‌شناختی فلاسفه و متکلمان

فلاسفه و متکلمان، در تبیین ماهیت خدا، ملائکه، و نفس، دیدگاه‌های متفاوتی دارند. متکلمان، با تکیه بر ظواهر روایات، خدا را مجرد می‌دانند، اما ملائکه و نفس را ماده‌ای لطیف فرض می‌کنند. در مقابل، فلاسفه، خدا، ملائکه، و نفس را همگی مجرد می‌پندارند. این اختلاف، ریشه در تفاوت‌های روش‌شناختی دارد: متکلمان به ظاهر متون دینی بسنده می‌کنند، در حالی که فلاسفه با استدلال عقلی به تجرد این موجودات قائل‌اند. این تفاوت، چونان دو مسیر در یک جنگل، به مقاصد متفاوتی منتهی می‌شود.

درنگ: اختلاف میان فلاسفه و متکلمان در تبیین نفس و ملائکه، ریشه در تفاوت‌های روش‌شناختی استدلال عقلی و اکتفا به ظواهر روایات دارد.

نقد تفسیر ظاهری متکلمان از ملائکه

متکلمان، با تکیه بر ظواهر روایات، ملائکه را به‌صورت موجوداتی مادی با بال و پر تصویر می‌کنند. این تفسیر، که به تصاویر خیالی و نقاشی‌های ملائکه منجر شده، از تحلیل عمیق فلسفی و عرفانی فاصله دارد. درس‌گفتار این رویکرد را نقد کرده و آن را نتیجه اکتفا به ظاهر روایات می‌داند. ملائکه، چونان پرندگانی آسمانی، در این دیدگاه به موجوداتی مادی تقلیل یافته‌اند، در حالی که در حکمت اسلامی، آن‌ها موجوداتی مجرد و فراتر از قیود مادی‌اند.

درنگ: تفسیر ظاهری متکلمان از ملائکه، با تقلیل آن‌ها به موجودات مادی، از تحلیل عمیق فلسفی و عرفانی فاصله دارد.

نقش تاریخی متکلمان، عرفا، و علم دینی

در تاریخ تمدن اسلامی، متکلمان در دوره‌های اولیه، عرفا در دوره صفویه، و علم دینی در دوره‌های متأخر، نقش‌های برجسته‌ای ایفا کرده‌اند. با این حال، فلاسفه، به دلیل پیچیدگی و انتزاعی بودن مباحثشان، کمتر به‌عنوان نیروی غالب مطرح شده‌اند. این نقش‌های تاریخی، چونان امواجی در دریای فرهنگ اسلامی، هر یک به نوبه خود تأثیری ماندگار بر جای گذاشته‌اند، اما فلسفه، به دلیل عمق و دشواری، کمتر فرصت بروز یافته است.

درنگ: متکلمان، عرفا، و علم دینی در تاریخ تمدن اسلامی نقش‌های برجسته‌ای داشته‌اند، اما فلاسفه کمتر فرصت بروز یافته‌اند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با بررسی اختلاف میان فلاسفه و متکلمان، نشان داد که تفاوت‌های روش‌شناختی، به‌ویژه در تبیین ماهیت نفس و ملائکه، به دیدگاه‌های متفاوتی منجر شده است. نقد تفسیر ظاهری متکلمان از ملائکه، بر ضرورت تحلیل عمیق‌تر تأکید دارد. نقش تاریخی متکلمان، عرفا، و علم دینی، در مقابل کم‌رنگی حضور فلاسفه، نشان‌دهنده تنوع رویکردهای فکری در تمدن اسلامی است.

بخش سوم: بازنگری در مفاهیم وجود و علم

نفی دوگانه‌انگاری وجود ذهنی و خارجی

درس‌گفتار، تمایز میان وجود ذهنی و خارجی را صرفاً برای تبیین می‌داند و تأکید دارد که هر دو وجودند. وجود ذهنی، به‌عنوان تعینات نفسی، بخشی از واقعیت است و نمی‌توان آن را غیرواقعی پنداشت. این دیدگاه، که با فلسفه ملاصدرا و اصالت وجود همخوانی دارد، وجود را در تمامی مراتبش، از ذهن تا خارج، یکپارچه می‌بیند. وجود ذهنی، چونان انعکاسی در آینه، خود بخشی از حقیقت است، نه سایه‌ای غیرواقعی.

درنگ: وجود ذهنی و خارجی هر دو وجودند و تمایز میان آن‌ها صرفاً برای تبیین است، نه نفی واقعیت وجود ذهنی.

نفی ماهیت و هویت ثابت

درس‌گفتار، ماهیت و هویت ثابت را نفی کرده و بر تحول‌پذیری موجودات تأکید دارد. همه موجودات، در سیر جوهری خود، در حال تغییر و تحول‌اند. این دیدگاه، که ریشه در حرکت جوهری ملاصدرا دارد، با آیه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (الإخلاص: ۱، «بگو او خدای یگانه است») همخوانی دارد که ذات ثابت را تنها به خداوند نسبت می‌دهد. موجودات، چونان امواجی در دریای وجود، پیوسته در حال تحول‌اند و هویت ثابتی جز خداوند ندارند.

درنگ: نفی ماهیت و هویت ثابت، بر تحول‌پذیری موجودات و اختصاص ذات ثابت به خداوند تأکید دارد.

امکان تحول نامحدود

درس‌گفتار، با استناد به دعاهایی مانند اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِی مَدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مَخْرَجَ صِدْقٍ («خدایا مرا به ورودی صدق وارد کن و به خروجی صدق خارج کن»، الإسراء: ۸۰) و آیه کُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ (الرحمن: ۲۹، «هر روز او در کاری است»)، بر امکان تحول نامحدود انسان تأکید دارد. انسان، با فراهم آوردن شرایط، می‌تواند به مراتب الهی دست یابد. این ظرفیت، چونان چشمه‌ای جوشان در وجود انسان، امکان سیر به سوی کمال بی‌انتها را فراهم می‌کند.

درنگ: انسان، با فراهم آوردن شرایط، می‌تواند به مراتب الهی دست یابد، چنان‌که هیچ چیز در عالم محال نیست.

موانع تحول انسان

موانع تحول انسان، به تعلقات مادی و ذهنی تشبیه شده‌اند که چونان ماست در کفش یا بار اضافی، مانع حرکت می‌شوند. این موانع، شامل پیش‌داوری‌ها، عادات نادرست، و تعلقات مادی‌اند که انسان را از دستیابی به ظرفیت‌های والای خود بازمی‌دارند. تخلیه این موانع، چونان سبک کردن بار یک مسافر، راه را برای سیر به سوی کمال هموار می‌کند.

درنگ: موانع تحول انسان، شامل تعلقات مادی و ذهنی است که با تخلیه آن‌ها، راه برای سیر به سوی کمال هموار می‌شود.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نفی دوگانه‌انگاری وجود ذهنی و خارجی، بر وحدت وجودی و تحول‌پذیری موجودات تأکید کرد. نفی ماهیت و هویت ثابت، امکان تحول نامحدود انسان را تأیید می‌کند، در حالی که موانع مادی و ذهنی، سد راه این تحول‌اند. آیات قرآن کریم، چونان چراغی راهنما، ظرفیت بی‌انتهای انسان را برای سیر به سوی مراتب الهی روشن می‌سازند.

بخش چهارم: بازسازی مفهوم علم و حضور

نقد تمایز علم حضوری و حصولی

درس‌گفتار، تمایز سنتی میان علم حضوری (ادراک مستقیم وجود) و حصولی (ادراک ماهیت) را رد کرده و علم را به تعینات نفسی بازمی‌گرداند. همه علوم، به‌عنوان تعینات نفسی، حضوری‌اند و حضور می‌تواند با مانع یا بدون مانع باشد. این دیدگاه، علم را از قالب‌های سنتی ارسطویی و اسلامی آزاد کرده و به فرآیند تعین‌بخشی نفس تعریف می‌کند. علم، چونان جریانی سیال در نفس، در مراتب مختلف با موانع کم یا زیاد شکل می‌گیرد.

درنگ: علم، به‌عنوان تعینات نفسی، حضوری است و تمایز میان حضوری و حصولی بی‌معناست.

حضور و موانع

حضور، به‌عنوان جوهره علم، در مراتب مختلف با موانع کم یا زیاد شکل می‌گیرد. درس‌گفتار، با تمثیل عکاسی و فیلم‌برداری، نشان می‌دهد که حضور می‌تواند با مانع (مانند کدورت ذهن) یا بدون مانع (مانند ادراک صاف) باشد. این دیدگاه، ادراک را چونان نوری می‌بیند که در شیشه‌های کدر یا شفاف به مراتب مختلف می‌تابد.

درنگ: حضور، به‌عنوان جوهره علم، می‌تواند با موانع مختلف، از جمله موانع مادی یا ذهنی، همراه باشد.

شهادت اجسام در قیامت

درس‌گفتار، با استناد به آیه يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (النور: ۲۴، «روزی که زبان‌ها و دست‌ها و پاهای‌شان علیه آن‌ها به آنچه می‌کردند گواهی می‌دهد»)، بر توانایی اشیای مادی در ثبت و بازتاب اعمال انسان تأکید دارد. این شهادت، که از شهادت نفس متمایز است، نشان‌دهنده تعینات و ارتباطات وجودی میان موجودات است که با ادراکات ساده انسانی سازگار نیست.

درنگ: شهادت اجسام در قیامت، نشان‌دهنده تعینات وجودی و ارتباطات میان موجودات است.

علم الهی و مشاهده همه‌جانبه

علم الهی، چونان آینه‌ای بی‌مانع، از هر ذره هستی، کل عالم را مشاهده می‌کند. درس‌گفتار، با تمثیل اتاق زلیخا که پر از آینه بود، این مشاهده همه‌جانبه را تبیین می‌کند. این دیدگاه، با آیه رَبُّكَ لَبِالْمِرْصَادِ (الفجر: ۱۴، «پروردگارت در کمین‌گاه است») همخوانی دارد و علم الهی را حضوری بی‌مانع و فراگیر معرفی می‌کند.

درنگ: علم الهی، به‌عنوان حضوری بی‌مانع، از هر ذره هستی، کل عالم را مشاهده می‌کند.

نقد تعریف سنتی علم

درس‌گفتار، تعریف سنتی علم، که آن را به نقش و صورت در ذهن تقلیل می‌دهد، نادرست دانسته و علم را به تعینات نفسی بازمی‌گرداند. این دیدگاه، که با فلسفه نوین و پدیدارشناسی همخوانی دارد، نقش ذهن را در ساخت واقعیت برجسته می‌سازد. علم، چونان جریانی خلاق در نفس، فراتر از قالب‌های سنتی تعریف می‌شود.

درنگ: تعریف سنتی علم، که آن را به نقش در ذهن تقلیل می‌دهد، نادرست است و علم به تعینات نفسی بازمی‌گردد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با بازسازی مفهوم علم و حضور، بر نفی تمایز سنتی میان علم حضوری و حصولی تأکید کرد. علم، به‌عنوان تعینات نفسی، در مراتب مختلف با موانع کم یا زیاد شکل می‌گیرد. شهادت اجسام در قیامت و علم الهی، نشان‌دهنده پیوستگی و پویایی مراتب وجودی است. این دیدگاه، با نفی تعریف سنتی علم، راه را برای فهمی نوین از ادراک و واقعیت هموار می‌کند.

بخش پنجم: دین، سیاست، و ضرورت بازتعریف مفاهیم

پیوند دین و سیاست

درس‌گفتار، با اشاره به دیدگاه عالمان دینی که دین را با سیاست پیوند می‌دهند، بر ضرورت تعریف دقیق این مفاهیم تأکید دارد. سیاست، برخلاف تفسیرهای ساده‌انگارانه‌ای که آن را به حیله‌گری تقلیل می‌دهند، باید در چارچوبی اخلاقی و دینی بازتعریف شود. این پیوند، چونان دو شاخه از یک ریشه، نیازمند تبیینی دقیق است تا از سوء‌تفاهمات جلوگیری شود.

درنگ: پیوند دین و سیاست، نیازمند تعریف دقیق و اخلاقی این مفاهیم است تا از تفسیرهای ساده‌انگارانه جلوگیری شود.

نقد دوقطبی‌سازی ماده و تجرد

درس‌گفتار، دوقطبی‌سازی میان ماده و تجرد را نادرست دانسته و بر ضرورت بازنگری در این تقسیم‌بندی تأکید می‌کند. این نقد، که ریشه در حکمت متعالیه دارد، عالم را در طیفی پیوسته از ماده تا تجرد می‌بیند و از ساده‌سازی‌های سنتی پرهیز می‌کند. این دیدگاه، چونان پلی میان دو ساحل، ماده و تجرد را در وحدتی وجودی به هم پیوند می‌دهد.

درنگ: دوقطبی‌سازی ماده و تجرد، ساده‌سازی نادرستی است که با وحدت وجودی و مراتب لایتناهی هستی ناسازگار است.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تأکید بر پیوند دین و سیاست، بر ضرورت بازتعریف دقیق و اخلاقی این مفاهیم تأکید کرد. نقد دوقطبی‌سازی ماده و تجرد، راه را برای فهمی پیوسته و پویا از نظام هستی هموار می‌سازد. این دیدگاه، با تکیه بر حکمت متعالیه، بر وحدت وجودی و تحول‌پذیری موجودات تأکید دارد.

نتیجه‌گیری کل

جهان هستی، چونان اقیانوسی بی‌کران، در مراتبی لایتناهی سیر می‌کند که ماده و تجرد در آن، نه در تقابل، بلکه در طیفی پیوسته جای دارند. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، دوگانه‌انگاری میان ماده و تجرد را نقد کرده و بر وحدت وجودی و تحول‌پذیری موجودات تأکید نمود. اختلاف میان فلاسفه و متکلمان، ریشه در تفاوت‌های روش‌شناختی دارد، و نقد تفسیر ظاهری متکلمان از ملائکه، بر ضرورت تحلیل عمیق‌تر تأکید می‌کند. نفی تمایز سنتی میان علم حضوری و حصولی، و بازتعریف علم به‌عنوان تعینات نفسی، فهمی نوین از ادراک ارائه می‌دهد. آیات قرآن کریم، مانند قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (الإخلاص: ۱، «بگو او خدای یگانه است») و کُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ (الرحمن: ۲۹، «هر روز او در کاری است»)، ظرفیت نامحدود انسان را برای تحول و سیر به سوی مراتب الهی روشن می‌سازند. شهادت اجسام در قیامت و علم الهی، نشان‌دهنده پیوستگی و پویایی مراتب وجودی است. این اثر، با نفی دوقطبی‌سازی و تأکید بر مراتب لایتناهی هستی، راه را برای گفت‌وگوی عمیق‌تر میان علوم و فلسفه هموار می‌کند.

با نظارت صادق خادمی