متن درس
تعینات، حیات و نفس در نظام وجودی حکمت اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۱۸۸)
دیباچه
در گستره حکمت اسلامی، تأمل در چیستی موجودات، مراتب وجودی و نحوه ادراک صفات آنها از بنیادیترین مسائل فلسفی است. این بررسی، که ریشه در تعالیم استاد فرزانه قدسسره دارد، به کاوش در مفاهیم تعینات، حیات و نفس در نظام هستیشناختی حکمت متعالیه میپردازد. برخلاف دیدگاههای سنتی که موجودات را در قالبهای ثابت و ماهیتهای پیشساخته دستهبندی میکنند، این نوشتار بر پویایی وجود، سیالیت تعینات و ضرورت گذر از ادراکهای عرفی و تجربی تأکید دارد.
بخش یکم: تعینات و تشخصات در نظام هستی
پویایی تعینات و نفی وزان واحد
نظام هستی، چونان دریایی مواج، از موجوداتی تشکیل شده که هر یک در چینشهای متفاوت، تعینات و تشخصاتی ویژه دارند. این تنوع، نه تنها در مادیات، بلکه در مجردات نیز جاری است. هیچ موجودی با موجود دیگر در وزان و مرتبهای یکسان نیست؛ گویی هر ذره از هستی، چونان نغمهای در سمفونی عظیم خلقت، آهنگی یگانه مینوازد. این اصل، یکسانانگاری موجودات را نفی میکند و بر تفاوتهای بنیادین میان مراتب وجودی تأکید دارد. استاد فرزانه قدسسره در این باره میفرمایند: همه موجودات، از جماد تا مجرد، در سیر و حرکتاند و هر یک با تعینات خویش، جلوهای خاص از وجود را به نمایش میگذارند.
نفی ماهیت و کفهای ثابت
در حکمت متعالیه، مفهوم ماهیت ثابت، چونان قلعهای فرسوده، فرو میریزد. هیچ موجودی در قالب ماهیتی پیشساخته محصور نیست. کفهای ثابت، مانند کف انسان، حیوان یا نبات، که در فلسفههای سنتی بهعنوان معیار دستهبندی موجودات به کار میرفتند، در این نگاه جایگاهی ندارند. این کفها، نسبی و وابسته به ادراک ذهن انسانیاند و از حقیقت وجودی موجودات فاصله دارند. ذهن آدمی، در مواجهه با موجودات، به سبب قرب و شباهت ظاهری، تداعی مماثلت میکند و گاه انسان را با حیوان یا نبات همسان میپندارد، حال آنکه این شباهتها، تنها سایهای از حقیقتاند.
درنگ: نفی ماهیت و کفهای ثابت، بنیان فلسفه سنتی را به چالش میکشد و بر سیالیت وجود و تنوع تعینات تأکید دارد. این دیدگاه، ذهن را به سوی فهمی پویا از هستی رهنمون میسازد.
ظرافت تعینات و محدودیت ادراک عادی
بحث تعینات، چنان ظریف و پیچیده است که با ذهن عادی و عرفی سازگار نیست. شناخت آثار، صفات و خصوصیات ربی و خلقی موجودات، فراتر از ابزارهای علوم تجربی و ادراکهای روزمره است. گویی این شناخت، چونان گوهری در عمق اقیانوس، تنها با غواصی در ژرفای معرفت فلسفی و عرفانی به دست میآید. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که علوم تجربی، هرچند در پویایی و پیشرفتاند، از درک کامل این ظرایف عاجزند و تنها عارف معصوم میتواند حقیقت اشیاء را در مراتب گوناگونشان بشناسد.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، با تأکید بر پویایی تعینات و نفی وزان واحد، نشان داد که نظام هستی از تنوع و سیالیت برخوردار است. نفی ماهیت و کفهای ثابت، به همراه نقد ادراک عرفی، راه را برای فهمی عمیقتر از وجود هموار میسازد. این دیدگاه، با دعوت به گذر از محدودیتهای علوم تجربی، بر ضرورت تلفیق فلسفه و عرفان تأکید دارد.
بخش دوم: حیات و مراتب آن در هستی
چیستی حیات و آغاز آن
پرسش از چیستی حیات و مبدأ آن، از بنیادیترین مسائل فلسفه اسلامی است. حیات، به معنای «حی» و زنده بودن، در همه موجودات جاری است، اما مراتب آن متفاوت است. استاد فرزانه قدسسره میفرمایند: حیات خدا، تجلیات اوست، نه مانند زندگی انسانی که با نیازها و محدودیتها درآمیخته است. سنگ نیز حی است، اما حیات آن، چونان نجوایی خاموش در دل طبیعت، با حیات انسان یا حیوان متفاوت است. این تفاوت، نه به معنای فقدان حیات، بلکه به تنوع مراتب آن اشاره دارد.
حیات الهی و مخلوقات
خداوند، بهعنوان «حی»، دارای حیاتی است که تجلی ذات اوست. این حیات، چونان نوری بیپایان، از هر نقص و محدودیتی مبراست. قرآن کریم در این باره میفرماید:
كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ
(الرحمن: ۲۹)؛ «هر روز او در کاری است.» این آیه، به پویایی و فعالیت دائمی ذات الهی اشاره دارد. حیات مخلوقات، از جماد تا انسان، نیز در مراتب خود جلوهای از این حیات الهی است، اما هر یک به فراخور ظرفیت وجودی خویش.
حیات جماد و نبات
استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که سنگ، هرچند در نگاه عادی بیجان به نظر میرسد، دارای حیات وجودی است. این حیات، نه با حس و حرکت انسانی، بلکه با تسبیح و سجدهای متناسب با مرتبه وجودی آن متجلی میشود. قرآن کریم در این باره میفرماید:
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
(الحشر: ۱)؛ «آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند.» این آیه، به حیات و شعور همه موجودات، حتی جماد، اشاره دارد. نبات نیز، با رشد، تغذیه و تولید، حیاتی آشکارتر از جماد دارد، اما همچنان در مرتبهای فروتر از حیوان و انسان قرار میگیرد.
درنگ: حیات، در همه موجودات جاری است، اما مراتب آن از جماد تا انسان و خدا متفاوت است. این تنوع، نشاندهنده پویایی نظام هستی و پیوستگی وجود با حیات است.
اختلافات فلاسفه در تعریف حیات
در حکمت متعالیه، ملاصدرا حیات را از نبات آغاز میکند و آن را در سه مرتبه نباتی (تغذیه و رشد)، حیوانی (حس و حرکت) و انسانی (علم و تمیز) تقسیمبندی میکند. او معتقد است که نفس نباتی، پایینترین مرتبه نفس است. در مقابل، حاجی سبزواری اطلاق حیات بر نبات را نادرست میداند، زیرا نبات فاقد درک و فعل ارادی است. به باور او، حیات با حیوان آغاز میشود، چرا که حیوان دارای حس و حرکت ارادی است. این اختلاف، ریشه در تعریف متفاوت حیات و نفس در نزد این دو فیلسوف دارد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با کاوش در مفهوم حیات، نشان داد که حیات در همه موجودات، از جماد تا خدا، جاری است، اما مراتب آن متفاوت است. آیات قرآن کریم، مانند «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»، بر این پویایی و تنوع دلالت دارند. اختلافات فلاسفه، از جمله ملاصدرا و حاجی سبزواری، ضرورت بازنگری در روششناسی فلسفی را آشکار میسازد.
بخش سوم: نفس و مراتب آن در حکمت اسلامی
مفهوم نفس و مراتب آن
نفس، چونان روحی که در کالبد هستی جریان دارد، در مراتب گوناگون متجلی میشود. ملاصدرا نفس را از نبات آغاز میکند و آن را به سه مرتبه نباتی، حیوانی و ناطقه تقسیم میکند. نفس ناطقه، که اشرف نفوس است، در انسان متجلی میشود و با علم و تمیز مشخص میگردد. اما استاد فرزانه قدسسره فراتر از این تقسیمبندی میروند و تأکید دارند که نفس، حتی در جماد نیز وجود دارد، هرچند ادراک آن با ابزارهای عادی ممکن نیست. این دیدگاه، به پیوستگی وجود و نفس در همه مراتب هستی اشاره دارد.
نفس الهی و ملائکه
قرآن کریم در آیاتی مانند
كَتَبَ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ
(الأنعام: ۱۲)؛ «خدا بر نفس خویش رحمت را مقرر داشته است»، به نفس الهی اشاره دارد. این نفس، ذاتی و متعالی است و از هرگونه نقص مبرا. ملائکه نیز، بهعنوان موجوداتی مجرد، دارای نفسی فراتر از انساناند. این دیدگاه، گستردگی مفهوم نفس را در مراتب وجودی نشان میدهد.
نقد دیدگاههای سنتی
استاد فرزانه قدسسره، دیدگاههای سنتی را که تسبیح و سجده موجودات را مجازی میپندارند، نقد میکنند. به باور ایشان، این سادهانگاری، ریشه در محدودیت ادراک عرفی دارد. قرآن کریم، با تأکید بر تسبیح همه موجودات، نشان میدهد که حتی جماد دارای حیات و شعور است، هرچند این شعور با ابزارهای عادی قابل درک نباشد. این نقد، به ضرورت گذر از فلسفه عامیانه و بهرهگیری از معرفت عرفانی تأکید دارد.
درنگ: نفس، در همه مراتب هستی، از جماد تا خدا، جاری است. این دیدگاه، با نفی محدودیتهای ادراک عرفی، بر ضرورت معرفت عرفانی برای درک حقیقت تأکید دارد.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با بررسی مفهوم نفس و مراتب آن، نشان داد که نفس در همه موجودات، از جماد تا خدا، وجود دارد، اما در مراتب متفاوت. آیات قرآن کریم، مانند «كَتَبَ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»، بر این گستردگی دلالت دارند. نقد دیدگاههای سنتی، ضرورت تحول در روششناسی فلسفی را آشکار میسازد.
بخش چهارم: نقد روششناسی فلسفی و ضرورت عرفان
نقد فلسفه عامیانه
فلسفه عامیانه، که به ادراکهای ظاهری و روزمره محدود است، از درک حقیقت اشیاء عاجز است. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که مسائل علمی و فلسفی را نمیتوان با سادهانگاری حل کرد. علوم تجربی، هرچند در پیشرفتاند، از شناخت کامل صفات ربی و خلقی موجودات ناتواناند. این نقد، به ضرورت تلفیق فلسفه با عرفان و علوم تجربی اشاره دارد.
نقش عرفان در معرفت
عارف معصوم، چونان چراغی در تاریکی، حقایق اشیاء را در مراتب گوناگون میبیند. این معرفت، فراتر از ابزارهای تجربی و ادراک عادی است. استاد فرزانه قدسسره میفرمایند: هرچه وجود موجودی شدیدتر باشد، معرفت آن نیز عمیقتر است. این اصل، به رابطه تنگاتنگ وجود و معرفت در حکمت متعالیه اشاره دارد.
اخلاق و معرفت
استاد فرزانه قدسسره، با اشاره به زندگی حاجی سبزواری، تأکید دارند که صفا و تقوا در معرفت نقش کلیدی دارند. حاجی، که به حلالخوری و عدالت در تقسیم مال فقرا پایبند بود، نمونهای از تأثیر اخلاق بر معرفت است. ایشان نقل میکنند که حاجی گندم را در زمین تقسیم میکرد تا حق فقرا ضایع نشود. این مثال، نشاندهنده پیوستگی اخلاق و معرفت است.
درنگ: معرفت حقیقی، نیازمند صفا، تقوا و تلفیق فلسفه با عرفان است. این دیدگاه، محدودیتهای فلسفه عامیانه و علوم تجربی را آشکار میسازد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با نقد فلسفه عامیانه و تأکید بر نقش عرفان و اخلاق در معرفت، نشان داد که شناخت حقیقت اشیاء نیازمند رویکردی جامع و فراتر از ادراکهای عادی است. تلفیق فلسفه، عرفان و علوم تجربی، راه را برای فهمی عمیقتر از هستی هموار میسازد.
نتیجهگیری کلی
این اثر، با کاوش در مفاهیم تعینات، حیات و نفس، نشان داد که نظام هستی، چونان تابلویی بیکران، از تنوع و پویایی برخوردار است. نفی ماهیت و کفهای ثابت، به همراه نقد ادراکهای عرفی و تجربی، بر ضرورت تحول در روششناسی فلسفی تأکید دارد. آیات قرآن کریم، مانند
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
،
كَتَبَ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ
، و
كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ
، به حیات، نفس و پویایی همه موجودات دلالت دارند. این دیدگاه، با تلفیق فلسفه، عرفان و علوم تجربی، فلسفه اسلامی را در گفتوگوی جهانی تقویت کرده و به شناخت عمیقتر هستی رهنمون میشود.
با نظارت صادق خادمی