متن درس
انسانشناسی فلسفی و عرفانی: تأملاتی در ساحت وجود و معرفت
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۲۴۱)
دیباچه
این کتاب، با تأمل در معارف عمیق فلسفی و عرفانی، به کاوش در حقیقت وجود، ملکوت اشیاء و مراتب سلوک معنوی میپردازد. محور این اثر، درسگفتاری است که در تاریخ ۷ / ۹ / ۱۳۸۹ ارائه شده و با نگاهی نو به انسانشناسی، تمایز میان ظاهر و باطن اشیاء، و تفاوت ادراکات مالوف و غیرمالوف را بررسی میکند.
بخش نخست: مراتب وجود و حقیقت اشیاء
ماهیت شئ: شئیت، آثار و حکم
هر شئ در هستی از سه منظر قابل تأمل است: شئیت، آثار و حکم. شئیت، هویت وجودی شئ است که شامل صورت ظاهری و محتوای باطنی آن میشود. آثار، ویژگیها و نتایج برآمده از شئ هستند و حکم، قضاوت یا قانونی است که بر آن حاکم است. محتوای شئ، همان حقیقت یا ملکوت آن است که فراتر از ادراکات حسی و عقلی قرار دارد. این ملکوت، باطن وجودی شئ را تشکیل میدهد و بهمثابه روحی است که در کالبد ظاهرش دمیده شده است.
| درنگ: شئیت هر شئ، ترکیبی از صورت ظاهری و محتوای باطنی است. ملکوت، بهعنوان حقیقت غیبی شئ، از جنس محسوس یا معقول نیست، بلکه باطن متعالی آن را نمایندگی میکند. |
این تقسیمبندی، ریشه در حکمت متعالیه دارد که وجود را به مراتب ظاهری و باطنی تقسیم میکند. قرآن کریم در آیهای نورانی، این حقیقت را چنین بیان میدارد:
وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
و اینگونه به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم (انعام: ۷۵). این آیه، به نمایش حقیقت باطنی اشیاء اشاره دارد که تنها از طریق شهود عرفانی قابلدسترسی است. ملکوت، همانند آینهای است که حقیقت وجود را در خود منعکس میکند و سالک را به سوی باطن هستی رهنمون میسازد.
تمایز میان ملکوت و ظاهر
ملکوت هر شئ، متمایز از خود شئ است و بهعنوان محتوای باطنی آن شناخته میشود. این باطن، نه در حوزه حس قرار دارد و نه در قلمرو عقل، بلکه حقیقتی است که در ورای این دو ساحت قرار میگیرد. برای مثال، شیرینی خرما یا عسل، اثری حسی است که از آنها برمیخیزد، اما محتوای باطنی آنها، فراتر از این اثر و صورت ظاهری است. این تمایز، بهسان جدایی میان جسم و روح است که جسم، نمود ظاهری و روح، حقیقت پنهان آن است.
| درنگ: ملکوت، باطن وجودی شئ است که از جنس ظاهر یا معنا نیست، بلکه حقیقتی متعالی است که در عالم غیب ریشه دارد. |
این مفهوم، در عرفان نظری، بهویژه در آثار ابنعربی و ملاصدرا، بهعنوان بُعد متعالی وجود مورد توجه قرار گرفته است. ملکوت، جهانی است که در آن حقیقت اشیاء، فارغ از قیود مادی، تجلی مییابد. این جهان، همانند دریایی بیکران است که سالک با قایق سلوک، در آن به سیر و سلوک میپردازد.
تبدیل محسوس و معقول
یکی از شگفتیهای ادراک انسانی، تبدیل میان محسوس و معقول است. آنچه در ابتدا بهصورت حسی درک میشود، میتواند به مفهومی عقلی ارتقا یابد و بالعکس، مفاهیم عقلی گاه در قالب تصاویر حسی تجلی مییابند. برای نمونه، شیرینی خرما، ابتدا بهصورت حسی تجربه میشود، اما با تأمل، به مفهومی ذهنی و معقول تبدیل میگردد.
| درنگ: تبدیل محسوس به معقول و بالعکس، پلی است میان ماده و معنا که در فرآیند ادراک انسانی، امکان شهود حقیقت را فراهم میسازد. |
این فرآیند، در نظام معرفتشناسی اسلامی، بهویژه در بحث اتحاد عاقل و معقول ملاصدرا، تبیین شده است. همانگونه که نور خورشید، اشیاء را در روز روشن میسازد، ادراک انسانی نیز با عبور از محسوس به معقول، به سوی حقیقت متعالی هدایت میشود.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با کاوش در مراتب وجودی اشیاء، بر تمایز میان ظاهر و باطن تأکید کرد. شئیت، آثار و حکم، سه ساحت بنیادین هر شئ هستند که ملکوت، بهعنوان حقیقت باطنی، فراتر از حس و عقل قرار دارد. تبدیل محسوس و معقول، نشاندهنده ظرفیت انسان در عبور از ظاهر به باطن است. این مفاهیم، چونان چراغی در مسیر سلوک، سالک را به سوی حقیقت رهنمون میسازند.
بخش دوم: مراتب معرفت و سلوک عرفانی
مالوف و غیرمالوف در ساحت معرفت
معرفت و سلوک عرفانی، به دو گونه تجربه تقسیم میشود: مالوف و غیرمالوف. ادراکات مالوف، تجربیاتی هستند که در باطن دیده میشوند یا در خواب و بیداری درک میگردند، مانند شنیدن کلامی از مؤمنی یا رویت عالمی خاص. اما ادراکات غیرمالوف، فراتر از عادت و طبیعتاند و به شهود حقایقی اشاره دارند که در قالب زمان و مکان متعارف نمیگنجند. برای مثال، دیدن حرکتی عظیم در یک لحظه یا تجسم حقیقت اشیاء، از مصادیق غیرمالوف است.
| درنگ: ادراکات مالوف، در دسترس محبین است، اما غیرمالوف، مختص محبوبین است که به مراتب متعالیتر از معرفت دست مییابند. |
این تمایز، با مفهوم قرب نوافل و قرب فرایض در عرفان اسلامی همخوانی دارد. مالوف، چونان میوهای است که در دسترس همگان قرار دارد، اما غیرمالوف، گوهری است که تنها با تلاش و سلوک عمیق به دست میآید.
تجلی غیرمالوف در سلوک
در مسیر سلوک، سالک گاه به مرتبهای میرسد که در آن، حرکت صدساله یک شئ در یک لحظه محقق میشود یا دیواری ثابت، بهصورت متحرک دیده میشود. این ادراکات، که از جنس غیرمالوفاند، مختص انبیا، اولیا و عارفان محقق است. برای نمونه، امیرمؤمنان علیهالسلام در حالتی شهودی، جهانی را در برابر خویش مجسم میدید که در آن، امور بزرگ کوچک و امور کوچک بزرگ مینمودند.
| درنگ: ادراکات غیرمالوف، چونان شهابی در آسمان معرفتاند که تنها در شبهای سلوک عمیق، برای محبوبین تجلی مییابند. |
این تجلیات، با نظریه تجلی ابنعربی مرتبط است که در آن، حقیقت الهی در مراتب مختلف وجود متجلی میشود. قرآن کریم در این باره میفرماید:
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ
و بهراستی او را بار دیگر دید (نجم: ۱۳). این آیه، به شهود متعالی اشاره دارد که تنها در مراتب والای سلوک امکانپذیر است.
معیار عارف محقق
عارف متوسط، تنها به ادراکات مالوف دسترسی دارد، اما عارف محقق، به غیرمالوف نیز دست مییابد. معیار عارف محقق، تحقق حقیقت در نفس اوست (حقق الحق فی نفسه). این تحقق، در ادراکات غیرمالوف نمود مییابد که مختص محبوبین است، درحالیکه مالوف، برای محبین نیز قابلدسترسی است.
| درنگ: عارف محقق، با تحقق حقیقت در نفس خویش، از محدودیتهای ادراکات عادی فراتر میرود و به شهود متعالی دست مییابد. |
این معیار، با مفهوم فناء فی الله در عرفان همخوانی دارد. عارف محقق، چونان رودی است که به دریا میپیوندد و در حقیقت الهی محو میشود.
تجسم حقیقت در غیرمالوف
در مرتبه غیرمالوف، سالک ممکن است روح را مجسم ببیند یا حقیقت را بهصورت ظاهری درک کند. این ادراکات، مختص محبوبین است که در دنیا به مراتب برزخی دست مییابند. برای مثال، دیدن محبت یا علم یک عالم بهصورت مجسم، از مصادیق غیرمالوف است.
| درنگ: تجسم حقیقت در غیرمالوف، مرزی میان ظاهر و باطن را محو میکند و سالک را به شهود حقیقت رهنمون میسازد. |
این تجربه، با آیه «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ» (نجم: ۱۳) همخوانی دارد که به شهود متعالی اشاره میکند. این ادراکات، چونان کلیدی است که قفلهای عالم غیب را میگشاید.
ادراک غیرمالوف: یُدرَک و لا یُوصَف
ادراکات غیرمالوف، به تجربههایی اشاره دارد که قابل توصیف نیستند (یُدرَک و لا یُوصَف). برای نمونه، دیدن تولد یا مرگ شخصی پیش از وقوع ظاهری آن، از مصادیق این ادراکات است. این تجلیات، فراتر از زبان و بیاناند و تنها در قلب سالک جای میگیرند.
| درنگ: غیرمالوف، چونان گوهری است که در ساحت شهود درک میشود، اما در قالب الفاظ نمیگنجد. |
این مفهوم، با علم حضوری در فلسفه اسلامی تبیین میشود. علم حضوری، حقیقتی است که بهصورت مستقیم درک میشود، اما در چارچوب زبان محصور نمیگردد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با کاوش در مراتب معرفت و سلوک، بر تمایز میان مالوف و غیرمالوف تأکید کرد. ادراکات غیرمالوف، بهعنوان قلههای شهود عرفانی، مختص محبوبین است که با سلوک عمیق، به حقیقت متعالی دست مییابند. عارف محقق، با تحقق حقیقت در نفس خویش، از محدودیتهای ادراکات عادی فراتر میرود و به تجلیات غیرمالوف نائل میشود. این مفاهیم، چونان چراغهایی در مسیر سلوک، راه را برای سالک روشن میسازند.
بخش سوم: نقد وضعیت علم دینی و راههای احیای معرفت
غیاب تبار در علم دینی
علم دینی، اگر صرفاً به آموزشهای ظاهری محدود شود و به تبار معنوی انبیا و اولیا نپردازد، از کارایی خود بازمیماند. انبیا و اولیا، در ظرف محتوای اشیاء، حقایقی را رویت میکنند که غیرمالوف است و در توان هر کس نیست. تبار، بهمعنای وراثت معنوی، چونان خونی است که در رگهای معرفت دینی جاری است و بدون آن، علم دینی به محفلی بیروح تبدیل میشود.
| درنگ: تبار معنوی، جوهره علم دینی است که بدون آن، علوم ظاهری به تنهایی نمیتوانند کمال انسانی را تأمین کنند. |
این مفهوم، در آثار علمایی چون شیخ بهایی و ملاصدرا مورد تأکید قرار گرفته است. تبار، همانند پلی است که علم دینی را به معارف انبیا متصل میسازد.
خطر انحطاط معنوی علم دینی
اگر علم دینی به تبار و معرفت باطنی توجه نکند، به انحطاط معنوی یا بیاعتباری دچار میشود. علوم ظاهری، مانند فقه، اصول و ادبیات، بهتنهایی نمیتوانند کمال انسانی را تأمین کنند. این علوم، چونان ابزارهاییاند که باید در خدمت حقیقت متعالی قرار گیرند.
| درنگ: انحطاط معنوی علم دینی، نتیجه غفلت از معارف باطنی و تمرکز صرف بر علوم ظاهری است. |
این هشدار، به ضرورت احیای علوم باطنی در علم دینی اشاره دارد. تاریخ شیعه نشان میدهد که علمایی چون ملاصدرا با احیای علوم عقلی و عرفانی، از این انحطاط جلوگیری کردهاند.
ضرورت توجه به علوم باطنی
علوم ظاهری، مانند فقه و ادبیات، مبادی علوماند و اصالت ندارند. علوم اصیل، به حقیقت و ملکوت اشیاء میپردازند و نیازمند سلوک و عبادتاند. این علوم، چونان ستارگانیاند که در آسمان معرفت میدرخشند و راه را برای سالک روشن میسازند.
| درنگ: علوم باطنی، جوهره معرفت دینیاند که با سلوک و عبادت، انسان را به حقیقت متعالی رهنمون میسازند. |
این دیدگاه، با نظریه ملاصدرا در «اسفار اربعه» همخوانی دارد که علوم را بهعنوان مقدمهای برای دستیابی به معرفت الهی میداند.
اهمیت سلوک و عبادت در معرفت
انسان باید بخشی از زمان خود را به سلوک، عبادت و ذکر اختصاص دهد تا به مراتب غیرمالوف دست یابد. این امر، نیازمند سرعت و برد بالای وجودی است، همانگونه که هواپیما برای پرواز، به سرعت بالا نیاز دارد.
| درنگ: سلوک و عبادت، چونان بالهاییاند که انسان را به سوی مراتب متعالی وجودی پرواز میدهند. |
این مفهوم، با جهاد اکبر در عرفان اسلامی مرتبط است. ذکر و دعا، ابزارهایی برای افزایش سرعت وجودیاند و در متون عرفانی، بهعنوان کلیدهای اتصال به عالم غیب معرفی شدهاند.
وجود موجودات سرگردان و تأثیر آنها
عالم، پر از موجودات سرگردان، از امواج مادی تا موجودات غیرمادی، است که از انسان عبور میکنند. سالک با توجه و تهذیب، میتواند این موجودات را درک کند. این موجودات، چونان نسیمیاند که از کنار انسان میگذرند، اما تنها با دیده بصیرت قابلمشاهدهاند.
| درنگ: موجودات سرگردان، چونان ارواحیاند که در عالم غیب پراکندهاند و تنها با تهذیب نفس، قابلادراک میگردند. |
قرآن کریم در این باره میفرماید:
وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا
و هیچکس نمیداند که فردا چه به دست میآورد (لقمان: ۳۴). این آیه، به ناشناخته بودن برخی حقایق غیبی اشاره دارد.
ضرورت سرعت وجودی برای اتصال به حق
برای اتصال به حق، انسان باید سرعت وجودی خود را افزایش دهد، همانگونه که هواپیما برای پرواز نیاز به سرعت بالا دارد. قرب به خدا، اولین گام در این مسیر است. این قرب، چونان جرقهای است که آتش معرفت را در دل سالک برمیافروزد.
| درنگ: سرعت وجودی، کلید اتصال به حق است که با عبادت و تهذیب نفس حاصل میشود. |
عبارت «قربة الی الله» در عبادات، به این قرب اختیاری اشاره دارد که سالک را به سوی حقیقت رهنمون میسازد.
ممنوعیت ذات در عرفان
برخی عرفا، ذات الهی را منطقه ممنوعه میدانند، اما این دیدگاه، ناشی از ناتوانی آنهاست. ذات الهی، قابلدسترسی است، اما نیازمند شجاعت و سلوک عمیق است. این شهود، چونان صعود به قلهای است که تنها با جسارت و استقامت ممکن میگردد.
| درنگ: ذات الهی، با سلوک عمیق و شجاعت، قابل شهود است و نه منطقهای ممنوعه. |
این دیدگاه، با نظریه ابنعربی در مرتبه احدیت همخوانی دارد که شهود ذات را در بالاترین مراتب سلوک ممکن میداند.
نقش دعا و زیارت در سلوک
دعاها و زیارات، مانند دعای ندبه و کمیل، دریایی از معرفتاند که علم دینی از آنها غافل شده است. این مأثورات، چونان گنجهاییاند که در انتظار کشفاند و باید در کنار علوم ظاهری مورد توجه قرار گیرند.
| درنگ: دعاها و زیارات، ابزارهایی برای اتصال به عالم غیب و تهذیب نفساند که باید در علم دینی احیا شوند. |
این تأکید، به اهمیت متون روایی و دعایی در معرفتشناسی شیعه اشاره دارد. دعاها، بهویژه در مکتب اهل بیت، راههایی برای اتصال به حقیقتاند.
نقد وضعیت قرآنی علم دینی
در گذشته، علم دینی در قرائت صحیح قرآن کریم دچار ضعف بود. این وضعیت، نشاندهنده انحطاط معنوی در برخی ابعاد علم دینی است. قرآن کریم، چونان چشمهای زلال است که باید در مرکز توجه علم دینی قرار گیرد.
| درنگ: غفلت از قرآن کریم، به انحطاط معنوی علم دینی منجر میشود و احیای آن، ضرورتی بنیادین است. |
قرآن کریم در این باره میفرماید:
كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ
کتابی است که بهسوی تو فروفرستادیم، مبارک است تا در آیات آن تدبر کنند (ص: ۲۹).
ضرورت آزمایشگاه معنوی
علم دینی باید بخشی از زمان خود را به آزمایشگاه معنوی، شامل سجاده، ذکر و دعا، اختصاص دهد تا از انحطاط معنوی جلوگیری شود. این آزمایشگاه، چونان کارگاهی است که در آن، روح انسان صیقل مییابد.
| درنگ: آزمایشگاه معنوی، فضایی برای شهود و مکاشفه است که علم دینی را از انحطاط نجات میدهد. |
این مفهوم، به ضرورت ایجاد فضایی برای تجربههای معنوی در کنار آموزشهای علمی اشاره دارد.
نقد رویکرد سندمحور
برخی در علم دینی، بهجای توجه به محتوای دعاها و زیارات، صرفاً به سند آنها توجه میکنند. این رویکرد، مانع بهرهمندی از معارف معنوی است. محتوای دعاها، چونان گنجی است که باید از پوسته سند فراتر رود.
| درنگ: محتوای دعاها و زیارات، فراتر از مسائل سندی، راهی به سوی معرفت و تهذیب نفس است. |
این نقد، به محدودیت نگاه سندمحور در برابر محتوای معنوی متون روایی اشاره دارد. دعاها، ابزارهایی برای اتصال به حقیقتاند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با نقد وضعیت علم دینی، بر ضرورت بازگشت به تبار معنوی و احیای علوم باطنی تأکید کرد. غفلت از معارف باطنی، به انحطاط معنوی منجر میشود، اما با احیای دعاها، زیارات و توجه به قرآن کریم، میتوان علم دینی را به جایگاه اصلی خود بازگرداند. آزمایشگاه معنوی، چونان کارگاهی است که روح علم دینی را صیقل میدهد و از انحطاط آن جلوگیری میکند.
نتیجهگیری کلی
این کتاب، با تأمل در انسانشناسی فلسفی و عرفانی، راهی به سوی حقیقت متعالی گشود. تمایز میان ظاهر و باطن اشیاء، مالوف و غیرمالوف، و ضرورت بازگشت به تبار معنوی، محورهای اصلی این اثر بودند. علوم باطنی، دعاها و زیارات، چونان چراغهاییاند که مسیر سلوک را روشن میسازند. علم دینی، با احیای آزمایشگاه معنوی و توجه به قرآن کریم، میتواند از انحطاط نجات یابد و به جایگاه والای خود بازگردد. این نوشتار، دعوتی است به سوی شجاعت در سلوک و جسارت در شهود حقیقت، تا انسان، چونان پرندهای آزاد، در آسمان معرفت به پرواز درآید.
| با نظارت صادق خادمی |