متن درس
تحلیل فلسفی انحطاط معرفتی و ضرورت احیای قدرت متافیزیکی در نظام هستی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۲۵۸)
دیباچه
در این نوشتار، به کاوشی عمیق و فلسفی در باب انحطاط معرفتی حوزههای علمی و تأثیر آن بر غفلت از قدرتهای متافیزیکی و غیبی در نظام هستی پرداخته میشود. این بررسی، با تکیه بر آیات نورانی قرآن کریم و رویکردی متافیزیکی، بر این نکته تأکید دارد که نظام آموزشی و تربیتی حوزههای علمی، به سبب تمرکز بر علوم صوری و جزءنگرانه، از پرورش انسانهایی با اقتدار معنوی و توانایی تعامل با عوالم غیبی بازمانده است. این انحطاط، نهتنها حوزهها را از جایگاه تاریخی خویش بهعنوان پیروان انبیاء دور ساخته، بلکه جامعه اسلامی را از دستیابی به قدرتهای الهی محروم کرده است.
بخش یکم: انحطاط معرفتی و غفلت از قدرتهای متافیزیکی
انحطاط معرفتی و سنگینی مفاهیم متافیزیکی
انحطاط معرفتی در حوزههای علمی، بهگونهای است که بحثهای مرتبط با قدرتهای متافیزیکی و عوالم غیبی برای مخاطبان سنگین و گاه غیرقابل باور جلوه میکند. این سنگینی، نه از ذات این مفاهیم، بلکه از غفلت تاریخی در آموزش معارف عمیق ناشی میشود. تمرکز بر علوم صوری، مانند صرف و نحو، و دوری از معارف متافیزیکی، حوزهها را از جایگاه رفیع خویش در تربیت انسانهای کامل باز داشته است. این انحطاط، با مفهوم فلسفی «جهل مرکب» در حکمت اسلامی همخوانی دارد که انسان را از درک حقیقت وجودی خویش و ارتباط با عوالم غیبی محروم میسازد.
غفلت از قدرتهای غیبی و تربیت نادرست
تربیت نادرست در جامعه و حوزههای علمی، انسان را از باور به قدرتهای غیبی و توانایی تعامل با آنها دور کرده و به سوی مشاغل صوری و محدود سوق داده است. این غفلت، مانند سایهای سنگین بر روح انسان افتاده و او را از کشف استعدادهای متعالی خویش باز داشته است. در فلسفه اسلامی، این وضعیت به «جهل مرکب» تشبیه میشود که انسان را از حقیقت وجودی و پیوندش با عوالم غیبی محروم میسازد. تربیت صحیح، همانند پلی است که انسان را به سوی فهم حقیقت و کسب قدرتهای متافیزیکی رهنمون میسازد.
یأس و ناامیدی از کسب قدرت متافیزیکی
یأس و ناامیدی در جامعه و حوزهها، مانند خورهای به جان انسان افتاده و او را از پیگیری قدرتهای متافیزیکی باز داشته است. در حالی که انگیزه برای کسب مدارک مادی در زمانی کوتاه بالا است، انسان برای اهداف متافیزیکی بلندمدت، مانند کسب قدرتهای غیبی، تحریک نمیشود. این یأس، در عرفان اسلامی به «قصور در سلوک» تعبیر میشود که انسان را از تلاش برای رسیدن به مراتب عالی معرفت باز میدارد. همانگونه که باغبانی برای به ثمر نشستن درخت، صبر و کوشش میطلبد، کسب قدرتهای متافیزیکی نیز نیازمند همت و پایداری است.
تفاوت انگیزه برای اهداف مادی و معنوی
انسان برای کسب مدارک مادی در مدتی کوتاه انگیزهای قوی دارد، اما برای اهداف متافیزیکی بلندمدت، مانند کسب قدرتهای غیبی، کمتر تحریک میشود. این تفاوت، ریشه در اولویتبندی نادرست ارزشها در نظام تربیتی دارد که در فلسفه اخلاق اسلامی، بهعنوان انحرافی از هدف خلقت تلقی میشود. همانگونه که پرندهای برای پرواز به بالهای قوی نیاز دارد، انسان نیز برای رسیدن به مراتب متعالی، نیازمند انگیزهای راسخ و تربیتی متعادل است.
محدودیت حوزهها به علوم صوری
حوزههای علمی، به دلیل تمرکز بر علوم صوری مانند صرف و نحو، از پرورش انسانهایی با اقتدار معنوی و متافیزیکی بازماندهاند. این محدودیت، مانند قفسی است که روح معرفت را در بند کشیده و مانع پرواز آن به سوی افقهای متعالی شده است. در فلسفه اسلامی، این نقص با تأکید بر لزوم تلفیق علوم نقلی و عقلی برای تربیت انسان کامل نقد میشود. حوزهها باید به جای جزءنگری، به سوی جامعیت معرفتی حرکت کنند.
بخش دوم: ظرفیتهای متافیزیکی انسان و موانع آن
قابلیت همگانی برای کسب قدرت متافیزیکی
قرآن کریم نشان میدهد که همه انسانها، بسته به استعداد و تلاش خویش، قادر به کسب قدرتهای متافیزیکی و تعامل با عوالم غیبیاند. این دیدگاه، با اصل «تساوی استعدادها» در فلسفه اسلامی همخوانی دارد که هر انسان را دارای قابلیت بالقوه برای رسیدن به کمال میداند. همانگونه که خاک حاصلخیز، با آبیاری مناسب به بار مینشیند، انسان نیز با تلاش و تربیت صحیح میتواند به مراتب عالی دست یابد.
نقش تلاش و استعداد در کسب قدرت
کسب قدرتهای متافیزیکی، مانند هر دستاورد مادی، نیازمند تلاش، کوشش و بهرهمندی از استعدادهای ذاتی است. این مفهوم، با اصل «سعادت و شقاوت» در فلسفه اسلامی همخوانی دارد که سعادت را نتیجه تلاش و بهرهمندی از استعدادها میداند. همانند ورزشکاری که با تمرین مداوم به اوج میرسد، سالک نیز با سلوک و انضباط به قدرتهای متافیزیکی دست مییابد.
نقش ایمه معصومین در احیای قدرت متافیزیکی
اگر ایمه معصومین علیهمالسلام در صدر اسلام بهعنوان مصدر جامعه قرار میگرفتند، نظام هستی با اقتداری معنوی و متافیزیکی اداره میشد. این نکته، با مفهوم «ولایت تکوینی» در فلسفه اسلامی مرتبط است که ایمه را واسطههای فیض الهی در هدایت عالم میداند. همانگونه که خورشید، نور و گرما به زمین میبخشد، ایمه نیز میتوانستند جامعه را با نور معرفت و اقتدار معنوی روشن سازند.
تأثیر سلاطین بر انحطاط معرفتی
سلاطین و خلفای جور، با ایجاد محدودیتها و تقیه، به ضعف معرفتی و دوری از قدرتهای متافیزیکی در جامعه اسلامی دامن زدند. این تأثیر، مانند سایهای تاریک بر آفتاب معرفت افتاده و جامعه را از پیشرفت معنوی باز داشته است. در فلسفه اجتماعی اسلامی، این وضعیت به «ظلم اجتماعی» تعبیر میشود که ظلم حاکمان را مانع رشد معنوی جامعه میداند.
بخش سوم: تحولات اجتماعی و باور به قدرتهای متافیزیکی
تغییر باورهای جامعه پس از انقلاب
پس از انقلاب ۵۷، به دلیل مشاهده پیشرفتهای مادی و معنوی، باورپذیری مردم نسبت به قدرتهای متافیزیکی افزایش یافته است. این تغییر، مانند بذری است که در خاک تجربه روییده و به بار نشسته است. در فلسفه تاریخ اسلامی، این تحول با مفهوم «تجربه تاریخی» همخوانی دارد که تجربه را عامل تحول در باورهای جامعه میداند.
تأثیر تجربه بر باور به خوبی و بدی
تجربههای مثبت و منفی در جامعه، مانند آینهای است که حقیقت را به انسان نشان میدهد و باورپذیری او را نسبت به خوبیها و بدیها افزایش داده است. این آمادگی، انسان را برای پذیرش حقایق متافیزیکی مهیا ساخته است. در معرفتشناسی اسلامی، این نکته با نقش «تجربه عینی» همخوانی دارد که تجربه را مکمل عقل در شناخت حقیقت میداند.
ضرورت پیروی حوزهها از انبیاء
حوزههای علمی باید به جای پیروی از نظامهای آموزشی صوری، از سیره انبیاء در کسب قدرتهای متافیزیکی الگو بگیرند. این ضرورت، مانند چراغی است که راه تاریک را روشن میسازد و حوزهها را به سوی جایگاه واقعی خویش هدایت میکند. در فلسفه دین اسلامی، این اصل با مفهوم «اقتدا به انبیاء» مرتبط است که انبیاء را الگوی کامل برای هدایت بشر میداند.
بخش چهارم: شواهد قرآنی و تحلیل متافیزیکی
شواهد قرآنی از قدرت متافیزیکی
در قرآن کریم، آیهای نورانی از سوره بقره (آیه ۲۴۳) چنین میفرماید:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ
آیا به کسانی که از دیار خود خارج شدند در حالی که هزاران بودند از ترس مرگ، ننگریستی؟ پس خدا به آنها گفت: بمیرید، سپس زندهشان کرد.
این آیه، به قدرت الهی در مرگ و حیات انسانها اشاره دارد و نشاندهنده توانایی خداوند در دخالت مستقیم در نظام هستی است. در فلسفه اسلامی، این مفهوم با «قدرت تکوینی» مرتبط است که خدا را قادر به تأثیرگذاری بیواسطه بر عالم میداند.
نفوذ کلام و اقتدار نفسانی
اقتدار نفسانی و نفوذ کلام، مانند کلیدی است که قفلهای عالم را میگشاید و انسان را به انجام کارهای خارقالعاده، مانند مرگ یا حیات، وادار میکند. این مفهوم، با «نفوذ اراده» در عرفان اسلامی همخوانی دارد که انسانهای کامل را دارای توانایی تأثیرگذاری بر عالم میداند. همانگونه که باد، برگهای درخت را به حرکت درمیآورد، اراده انسان کامل نیز میتواند در نظام هستی اثر بگذارد.
تدریجی بودن مرگ و حیات
مرگ و حیات، حتی در موارد متافیزیکی، بهصورت تدریجی رخ میدهد و هیچ پدیدهای در عالم بهصورت دفعی نیست. این دیدگاه، مانند جویباری است که بهآرامی جریان مییابد و هر پدیده را در ظرف زمان و حرکت میبیند. در فلسفه اسلامی، این مفهوم با اصل «تدریج در وجود» مرتبط است که هر پدیده را در بستر زمان تحلیل میکند.
نفی پدیده دفعی در عالم
در نظام هستی، هیچ پدیدهای بهصورت دفعی رخ نمیدهد، حتی خلقت الهی در ظرف زمان و تدریج انجام میشود. این نفی، مانند رد شایعهای است که حقیقت را مخدوش میکند و وجود را در قالب حرکت و تدریج تحلیل میکند. در فلسفه اسلامی، این دیدگاه با نقد مفهوم «دفعیت» همخوانی دارد.
زمانمندی تمامی پدیدهها
تمامی پدیدهها، حتی تصورات ذهنی، در ظرف زمان رخ میدهند و هیچ چیز خارج از زمان نیست. این مفهوم، مانند رودی است که همه موجودات را در جریان خویش حمل میکند. در حکمت متعالیه، این اصل با «زمانمندی وجود» مرتبط است که زمان را بستر تحقق همه موجودات میداند.
محدودیت ابزارهای بشری در سنجش زمان
ابزارهای بشری، مانند ذرهبینی ناکافی، قادر به سنجش دقیق زمان در مقیاسهای بسیار کوچک نیستند، اما این محدودیت به معنای نفی زمان نیست. در معرفتشناسی اسلامی، این نکته با مفهوم «قصور ادراکی» مرتبط است که ابزارهای بشری را ناکافی برای درک کامل حقیقت میداند.
تدریجی بودن خلقت الهی
خلقت الهی، حتی در مواردی مانند «کن فیکون»، در ظرف زمان و تدریج رخ میدهد. این دیدگاه، مانند نوری است که سرعت خلقت را روشن میسازد، نه نفی تدریج. در فلسفه اسلامی، این تفسیر با «کن فیکون» همخوانی دارد که آن را نشانه سرعت خلقت میداند.
محدودیت ادراک بشری در مقیاسهای بزرگ و کوچک
انسان، مانند مسافری در میانه راه، نه قادر به درک پدیدههای بسیار بزرگ (مانند خورشید) و نه پدیدههای بسیار کوچک است و ادراک او در حد متوسط قرار دارد. این محدودیت، با مفهوم «حدواسط ادراکی» در فلسفه اسلامی مرتبط است که انسان را دارای ادراک محدود در مراتب وجود میداند.
تدریجی بودن نزول قرآن
نزول قرآن کریم، چه بهصورت دفعی (نزلت) و چه تدریجی (انزلت)، در ظرف زمان رخ داده و هیچ پدیدهای خارج از تدریج نیست. این مفهوم، مانند جریانی است که قرآن را در بستر زمان برای هدایت تدریجی بشر نازل کرده است. در علوم قرآنی، این دیدگاه با تفسیر «نزول تدریجی» همخوانی دارد.
بخش پنجم: ضرورت اصلاح نظام معرفتی حوزهها
ضرورت تمرین و صلابت برای کسب قدرت
کسب قدرت متافیزیکی، مانند صیقل دادن جواهری نفیس، نیازمند تمرین، صلابت و آمادگی وجودی است. رویکردی سست و بیانضباط، راه به سوی کمال نمیگشاید. این ضرورت، با اصل «سلوک عملی» در عرفان اسلامی مرتبط است که کسب کمالات را منوط به تلاش و انضباط میداند.
اشباع در قرائت «موتوا»
در قرائت آیه «موتوا»، واو بهصورت اشباع قرائت میشود، نه مد ایجابی، که نشاندهنده چابکی و صلابت در عمل است. این نکته، مانند نغمهای است که در تجوید، دقت در قرائت را به فهم معانی متافیزیکی پیوند میدهد. در علوم قرآنی، این دقت به اهمیت قرائت صحیح برای درک معارف عمیق اشاره دارد.
چابکی وجودی در سالک
سالک و عارف، مانند گنجشکی سبکبال، باید وجودی چابک و آماده داشته باشد تا به مراتب عالی قدرت متافیزیکی دست یابد. سستی و بیانضباطی، مانند باری سنگین، او را از پرواز به سوی کمال باز میدارد. این چابکی، با مفهوم «جهاد اکبر» در عرفان اسلامی مرتبط است که سالک را به مبارزه با نفس دعوت میکند.
ذکر بهعنوان ابزار کسب قدرت
آیاتی مانند «موتوا» و «احیاهم»، مانند گوهرهایی درخشان، ابزارهایی برای کسب قدرت متافیزیکیاند، اما به دلیل غفلت، از آنها استفاده نمیشود. در عرفان اسلامی، «ذکر» وسیلهای برای قرب به خدا و کسب قدرتهای متعالی است که نیازمند توجه و تمرین است.
ضرورت سند برای پیامبری
در قرآن کریم، آیهای از سوره بقره (آیه ۲۴۸) چنین میفرماید:
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ
و پیامبرشان به آنها گفت: نشانه پادشاهی او این است که تابوت به سوی شما آید که در آن آرامشی از پروردگارتان است.
این آیه نشان میدهد که پیامبری نیازمند سند و نشانه است. در فلسفه دین اسلامی، این ضرورت با مفهوم «معجزه» مرتبط است که پیامبران را با نشانههای الهی تأیید میکند.
ضرورت سند برای عالمان
عالمان دینی، مانند پیامبران، باید دارای سند و مدرک معتبر باشند تا ادعاهایشان مورد پذیرش قرار گیرد. این ضرورت، مانند ستونی است که بنای اعتبار علمی را استوار میسازد. در فلسفه علم اسلامی، این اصل با «اعتبار علمی» مرتبط است که دانش را منوط به اثبات و سند میداند.
بیسندی در علم دینی
علم دینی، به دلیل فقدان نظام سندی، از اعتبار جهانی محروم مانده است. این بیسندی، مانند خاکستری است که بر آفتاب دانش افتاده و آن را از درخشش باز داشته است. در فلسفه اجتماعی اسلامی، این وضعیت با مفهوم «فقدان نظام معرفتی» مرتبط است که به انحطاط علمی منجر میشود.
بیسندی در مشاغل سنتی
مشاغل سنتی، مانند نجاری و بنایی، به دلیل فقدان سند و مدرک، به بینظمی و کاهش کیفیت دچار شدهاند. این وضعیت، مانند ساختمانی بدون پی است که استحکام آن در معرض خطر قرار دارد. در فلسفه اجتماعی اسلامی، این نقص با نقد «نظام صنفی» مرتبط است که بر لزوم ساماندهی مشاغل تأکید دارد.
ضرورت سند در نظام اجتماعی
نظام اجتماعی، از جمله علم دینی، نیازمند سند و مدرک برای تعیین صلاحیت افراد است. این ضرورت، مانند شجرهنامهای است که هویت و جایگاه هر فرد را روشن میسازد. در فلسفه سیاسی اسلامی، این اصل با «نظام شایستهسالاری» مرتبط است که صلاحیت را مبنای جایگاه اجتماعی میداند.
خطر بیسندی برای علم دینی
فقدان سند در علم دینی، مانند خنجری است که به قلب اعتبار آن فرو میرود و امکان طرح ادعاهای بیاساس را فراهم میسازد. در فلسفه دین اسلامی، این خطر با مفهوم «تحریف معرفت دینی» مرتبط است که بیسندی را عامل انحراف میداند.
نقد ادعاهای بیسند در علم دینی
ادعاهای بیسند در علم دینی، مانند مجتهد یا عارف بودن، به دلیل فقدان معیارهای علمی، قابل اثبات یا رد نیستند. این وضعیت، مانند مهی است که حقیقت را در خود پنهان میکند. در معرفتشناسی اسلامی، این نقد با اصل «اثباتپذیری» مرتبط است که ادعاها را نیازمند دلیل میداند.
ضرورت معیارهای علمی در علم دینی
علم دینی باید معیارهای علمی و منطقی برای ارزیابی صلاحیت افراد ایجاد کند. این ضرورت، مانند نقشهای است که مسیر پیشرفت علمی را ترسیم میکند. در فلسفه آموزش اسلامی، این اصل با مفهوم «نظام علمی» مرتبط است که بر ساماندهی علمی تأکید دارد.
نقد نسبت دادن قدرتهای غیبی به افراد بیسند
نسبت دادن قدرتهای غیبی، مانند طیالارض، به افراد بیسند، به دلیل فقدان مدرک، معتبر نیست. این نقد، مانند آینهای است که حقیقت را از توهم جدا میسازد. در فلسفه دین اسلامی، این اصل با «اعتبار سند» مرتبط است که ادعاهای متافیزیکی را نیازمند اثبات میداند.
اعتبار علمیان برجسته
عالمانی مانند ملاصدرا، ابنسینا و شیخ طوسی، به دلیل آثار علمی معتبر، از ادعاهای بیسند مصوناند. این اعتبار، مانند گوهری است که درخشش آن حقیقت را آشکار میسازد. در فلسفه علم اسلامی، این اصل با مفهوم «تألیف علمی» مرتبط است که آثار را نشانه صلاحیت میداند.
خطر بزرگنمایی افراد بیسند
بزرگنمایی افراد بیسند، مانند نقاشی است که بر بوم حقیقت سایه میافکند و به اعتبار جامعه اسلامی آسیب میرساند. در فلسفه تاریخ اسلامی، این خطر با مفهوم «تحریف تاریخی» مرتبط است که بزرگنمایی را عامل انحراف میداند.
بخش ششم: راهکارهای اصلاح علم دینی
بیسندی بهعنوان عارضه علم دینی
بیسندی، مانند بیماریای است که به جان علم دینی افتاده و به فقدان اعتبار و آشوب معرفتی منجر شده است. در فلسفه اجتماعی اسلامی، این عارضه با مفهوم «فقدان نظام معرفتی» مرتبط است که به انحطاط علمی میانجامد.
تشبیه علم دینی به مشاغل سنتی
علم دینی، مانند مشاغل سنتی بدون سند، به بینظمی و کاهش کیفیت علمی دچار شده است. این تشبیه، مانند آینهای است که نقصهای نظام معرفتی را نشان میدهد. در فلسفه اجتماعی اسلامی، این نقد با «نظام صنفی» مرتبط است که بر لزوم ساماندهی تأکید دارد.
ضرورت رقابت علمی در علم دینی
علم دینی نیازمند رقابت علمی و ارزیابی دقیق، مانند مساعره، برای تعیین صلاحیت افراد است. این رقابت، مانند میدانی است که شایستگان را از دیگران متمایز میسازد. در فلسفه آموزش اسلامی، این اصل با «رقابت علمی» مرتبط است که پیشرفت را نتیجه ارزیابی میداند.
نقد ادعاهای بیسند در علم دینی
ادعاهای بیسند در علم دینی، مانند ادعای ربالعالمین بودن، به دلیل فقدان معیار، به بیاعتباری منجر میشود. این نقد، مانند وزنهای است که ادعاها را در ترازوی حقیقت میسنجد. در معرفتشناسی اسلامی، این اصل با «اثباتپذیری» مرتبط است.
ضرورت اصلاح علم دینی برای هدایت جامعه
اصلاح علم دینی، مانند سرچشمهای است که جویبارهای هدایت را سیراب میکند و شرط لازم برای هدایت جامعه اسلامی است. در فلسفه اجتماعی اسلامی، این ضرورت با نقش «حوزه در امت» مرتبط است که علم دینی را محور هدایت میداند.
معیارهای ورزشی بهعنوان الگو
معیارهای دقیق در ورزش، مانند ارزیابی قهرمانان، میتواند الگویی برای ارزیابی علمی در علم دینی باشد. این الگو، مانند خطکشی است که شایستگی را دقیق میسنجد. در فلسفه مدیریت اسلامی، این اصل با «شایستهسالاری» مرتبط است.
نقد اختلافات بیسند در علم دینی
اختلافات بیسند در علم دینی، مانند ادعای سیادت یا اجتهاد، به دلیل فقدان معیار، به بیاعتباری منجر میشود. این نقد، مانند نسیمی است که غبار توهم را از حقیقت میزداید. در فلسفه دین اسلامی، این مفهوم با «اختلاط معارف» مرتبط است.
ضرورت سند در دانشگاههای اسلامی
دانشگاههای اسلامی، مانند الازهر، با ایجاد نظام سندی، به اعتبار جهانی دست یافتهاند و علم دینی باید از آن الگو بگیرد. این ضرورت، مانند پلی است که علم دینی را به جهان دانش متصل میسازد. در فلسفه آموزش اسلامی، این اصل با «نظام علمی جهانی» مرتبط است.
بیسندی و فقدان شناسنامه علمی
علم دینی، مانند جامعهای بدون شناسنامه، فاقد نظام علمی است و به بینظمی معرفتی دچار شده است. این مفهوم، مانند درختی است که ریشههای آن در خاک سند و اعتبار استوار نیست. در فلسفه علم اسلامی، این نقد با «نظام معرفتی» مرتبط است.
نقد شناسنامههای غیرمستند
شناسنامههای غیرمستند در جامعه، مانند فامیلیهای غیرواقعی، به بینظمی منجر شده و علم دینی نیز از این عارضه در امان نیست. این نقد، مانند آینهای است که نقصهای نظام اجتماعی را نشان میدهد. در فلسفه اجتماعی اسلامی، این اصل با «نظام اجتماعی» مرتبط است.
ضرورت مستندسازی اصلاب علمی
علم دینی و جامعه نیازمند مستندسازی اصلاب علمی و معرفتیاند تا از بینظمی جلوگیری شود. این ضرورت، مانند شجرهنامهای است که هویت علمی را روشن میسازد. در فلسفه اجتماعی اسلامی، این اصل با «نظام شجرهای» مرتبط است.
مشکل جهانی علم دینی
علم دینی به دلیل بیسندی، از اعتبار جهانی برخوردار نیست و دانشمندان جهان آن را به رسمیت نمیشناسند. این مشکل، مانند دیواری است که علم دینی را از جهان دانش جدا ساخته است. در فلسفه علم اسلامی، این اصل با «جهانشمولی علم» مرتبط است.
نقد ادعای بیسند در برابر دانش جهانی
ادعاهای بیسند در علم دینی، مانند شناخت همه پیامبران، در برابر دانش جهانی معتبر نیست. این نقد، مانند ترازویی است که ادعاها را با سند میسنجد. در معرفتشناسی اسلامی، این اصل با «اثباتپذیری» مرتبط است.
راهکار سندسازی از بالا
سندسازی در علم دینی باید از بالا، یعنی از عالمان ارشد، آغاز شود تا به اعتبار علمی منجر گردد. این راهکار، مانند سرچشمهای است که جویبارهای دانش را سیراب میکند. در فلسفه مدیریت اسلامی، این اصل با «اصلاح از اعلا» مرتبط است.
راحتی سندسازی از بالا
سندسازی از بالا در علم دینی، مانند انتخاب رئیس مجلس، امکانپذیر و ساده است. این امکان، مانند کلیدی است که قفلهای بینظمی را میگشاید. در فلسفه سیاسی اسلامی، این اصل با «نظام انتخابی» مرتبط است.
ضرورت آزمون برای مدعیان علم دینی
مدعیان علم دینی، مانند مجتهدان و فیلسوفان، باید از طریق آزمون و ارزیابی دقیق سنجیده شوند. این ضرورت، مانند میدانی است که شایستگان را از دیگران جدا میسازد. در فلسفه آموزش اسلامی، این اصل با «امتحان علمی» مرتبط است.
نقد ترس از آزمون در علم دینی
ترس از آزمون در میان مدعیان علم دینی، مانند سایهای است که ضعف و فقدان صلاحیت را نشان میدهد. در فلسفه اسلامی، این ترس با مفهوم «قصور معرفتی» مرتبط است که ضعف را مانع پیشرفت میداند.
تعیین دانشمندان برجسته با آزمون
آزمونهای علمی، مانند چراغی در تاریکی، میتوانند دانشمندان برجسته علم دینی را شناسایی و به جهان معرفی کنند. این شناسایی، مانند معرفی گوهری نفیس به جهانیان است. در فلسفه علمی اسلامی، این اصل با «شایستهسالاری» مرتبط است.
جوانمردی در ارزیابی علم دینی
علم دینی باید در ارزیابی، با جوانمردی عمل کند و به جای فشار بر ضعفا، افراد قوی را مورد آزمون قرار دهد. این جوانمردی، مانند عدالتی است که حقیقت را آشکار میسازد. در فلسفه اخلاق اسلامی، این اصل با «عدالت» مرتبط است.
نقد تمرکز مالی بر ضعفا
تمرکز مالی بر ضعفا، مانند تأکید بر شهریه ناچیز، به جای اصلاح علمی، مانند آبی است که به جای ریشه، به شاخههای خشکیده میرسد. این نقد، با مفهوم «عدالت اقتصادی» در فلسفه اسلامی مرتبط است که توزیع عادلانه منابع را ضروری میداند.
ضرورت اصلاح از سرچشمه
اصلاح علم دینی باید از سرچشمه، یعنی از عالمان ارشد و نظام آموزشی، آغاز شود تا اثربخش باشد. این ضرورت، مانند پاکسازی سرچشمهای است که جویبارهای دانش را زلال میسازد. در فلسفه مدیریت اسلامی، این اصل با «اصلاح سیستمی» مرتبط است.
نقد نگاه خارجی به علم دینی
جهان خارج، علم دینی را به دلیل بیسندی، صرفاً بهعنوان نهادی روضهخوان میبیند و از اعتبار علمی محروم میداند. این نگاه، مانند آینهای است که نقصهای نظام معرفتی را نشان میدهد. در فلسفه علم اسلامی، این اصل با «جهانشمولی علم» مرتبط است.
ضرورت اثبات صلاحیت علم دینی
علم دینی باید با سند و آزمون، صلاحیت خود را بهعنوان مرکز علمی، نه صرفاً دینی، به اثبات برساند. این ضرورت، مانند پلی است که علم دینی را به جهان دانش متصل میسازد. در فلسفه علم اسلامی، این اصل با «اعتبار علمی» مرتبط است.
خطر هندوانه دربسته بودن علم دینی
علم دینی به دلیل بیسندی، مانند هندوانهای دربسته است که ممکن است در ارزیابی، فاقد محتوای علمی باشد. این خطر، مانند سایهای است که اعتبار را تهدید میکند. در فلسفه مدیریت اسلامی، این اصل با «فقدان شفافیت» مرتبط است.
حل مشکلات اسلام با نظاممندی علم دینی
بسیاری از مشکلات اسلام با نظاممندی و سندسازی در علم دینی حل خواهد شد. این حل، مانند کلیدی است که قفلهای مشکلات را میگشاید. در فلسفه اجتماعی اسلامی، این اصل با نقش «حوزه در امت» مرتبط است.
چالشهای فرهنگی در اصلاح علم دینی
اصلاح علم دینی با چالشهای فرهنگی، مانند مقاومت بزرگان، مواجه است که نیازمند تلاش جدی است. این چالشها، مانند سنگهایی در مسیر جویبار اصلاحاند. در فلسفه اجتماعی اسلامی، این مفهوم با «مقاومت اجتماعی» مرتبط است.
جمعبندی
این نوشتار به کاوش در انحطاط معرفتی علم دینی و ضرورت احیای قدرتهای متافیزیکی در نظام هستی پرداخت. آیات نورانی قرآن کریم، از جمله آیه ۲۴۳ سوره بقره، شواهدی بر قدرت الهی در مرگ و حیات ارائه داده و نشان میدهند که انسانها، با تلاش و تمرین، قادر به کسب این قدرتها هستند. بیسندی و تمرکز بر علوم صوری، علم دینی را از جایگاه تاریخی خود بهعنوان پیرو انبیاء دور کرده و به انحطاط معرفتی منجر شده است. اصلاح علم دینی، از طریق سندسازی، آزمونهای علمی و تمرکز بر سرچشمه اصلاح، ضروری است تا اعتبار جهانی کسب کرده و جامعه اسلامی را هدایت کند. این تحلیل، بر ضرورت بازگشت به سیره انبیاء، ایجاد نظام شایستهسالار و احیای معارف متافیزیکی تأکید دارد تا علم دینی به جایگاه واقعی خود بازگردد و اسلام را در صحنه جهانی اقتدار بخشد.