در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1351

متن درس






تحلیل فلسفی و جامعه‌شناختی آیات قدرت در سوره حج

تحلیل فلسفی و جامعه‌شناختی آیات قدرت در سوره حج

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۳۵۱)

دیباچه

قرآن کریم، به‌سان چراغی روشنگر، راه سعادت و اقتدار جوامع بشری را با کلامی استوار و معنایی ژرف نمایان می‌سازد. آیات سوره حج، به‌ویژه آیات ۳۸ تا ۴۱ و ۴۶ تا ۴۸، با تمرکز بر مفهوم قدرت، ایمان و پیوند آن‌ها با حیات اجتماعی، به‌سان نگینی درخشان در این مجموعه الهی می‌درخشند. این آیات، که از منظری فلسفی و جامعه‌شناختی لایه‌هایی عمیق و چندوجهی دارند، انسان را به تأمل در رابطه وجودی میان ایمان، قدرت و پیشرفت اجتماعی دعوت می‌کنند.

بخش نخست: تسخیر الهی و پیوند ایمان با قدرت

آیه ۳۸: تسخیر عالم و تکریم الهی

﴿كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاكُمْ ۗ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ﴾

این‌گونه [جهان را] برای شما رام کرد تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت کرده است، به بزرگی یاد کنید و نیکوکاران را مژده ده.

این آیه، به‌سان کلیدی زرین، درهای فهم تسخیر الهی را به روی انسان می‌گشاید. تسخیر عالم، نشانه‌ای از قدرت بی‌کران الهی است که امکانات مادی و معنوی را در خدمت انسان قرار داده تا او با درک این هدایت، به تکریم و تکبیر پروردگار بپردازد. مفهوم «تکبیر» در این آیه، فراتر از ذکر زبانی، به درک عمیق عظمت الهی و به‌کارگیری آن در راستای نیکوکاری اشاره دارد. قدرت واقعی انسان، در این دیدگاه، نه در تسلط بر طبیعت، بلکه در اتصال وجودی به مبدأ قدرت، یعنی خداوند، نهفته است.

درنگ: تسخیر عالم توسط خداوند، نه‌تنها نشانه‌ای از قدرت الهی، بلکه دعوتی است به انسان برای نیکوکاری و تحقق خیر در حیات اجتماعی، که این امر، قدرت واقعی جامعه را رقم می‌زند.

از منظر فلسفی، این آیه رابطه‌ای وجودی میان انسان و خداوند ترسیم می‌کند که در آن، قدرت انسان به اتصال با مبدأ الهی وابسته است. از منظر جامعه‌شناختی، ایمان به‌عنوان عاملی برای انسجام و پیشرفت اجتماعی معرفی می‌شود، به‌گونه‌ای که جوامع مؤمن با بهره‌گیری از هدایت الهی، به اقتدار و پایداری دست می‌یابند.

دفاع الهی از مؤمنان

﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ﴾

خداوند از کسانی که ایمان آورده‌اند دفاع می‌کند. بی‌تردید خداوند هیچ خیانت‌پیشه ناسپاسی را دوست ندارد.

این بخش از آیه ۳۸، با بیانی شیوا، از دفاع الهی از مؤمنان سخن می‌گوید. واژه «يُدَافِعُ» از باب مفاعله، به همکاری متقابل میان خداوند و مؤمنان اشاره دارد، گویی ایمان، پلی است که انسان را به نیروی الهی متصل می‌سازد. این دفاع، نه یک‌طرفه، بلکه نتیجه همراهی و پایبندی مؤمنان به حق است. در مقابل، خداوند از خائنان کافر حمایت نمی‌کند، که این دوگانگی، قدرت را به ایمان و پایبندی به ارزش‌های الهی وابسته می‌داند.

صدر و ذیل این آیه، به ظاهر بی‌ارتباط، اما در حقیقت دارای پیوندی عمیق و منطقی‌اند. اگر آیه را به‌صورت «إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُدَافِعُ عَنْ كُلِّ خَوَّانٍ كَفُورٍ» تفسیر کنیم، معنای آن روشن‌تر می‌شود: خداوند از مؤمنانی حمایت می‌کند که به حق پایبندند، اما از کسانی که به خیانت و کفر می‌افتند، حمایت نمی‌کند. این تفسیر، ایمان را شرط لازم برای دریافت نصرت الهی معرفی می‌کند.

درنگ: دفاع الهی از مؤمنان، نتیجه همکاری متقابل میان انسان و خداوند است. خیانت و کفر، انسان را از این حمایت محروم ساخته و به ضعف و ناکامی می‌کشاند.

از منظر فلسفی، این دفاع الهی، تضمینی وجودی برای مؤمنان است که در برابر ضعف‌های بشری از آن‌ها پشتیبانی می‌کند. از منظر جامعه‌شناختی، این آیه بر لزوم پایبندی به ارزش‌های الهی برای حفظ اقتدار اجتماعی تأکید دارد. جوامعی که از این ارزش‌ها فاصله می‌گیرند، به ضعف و فروپاشی گرفتار می‌شوند.

بخش دوم: مقاومت در برابر ظلم و پیوند آن با اقتدار

آیه ۳۹: اذن به دفاع در برابر ستم

﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾

به کسانی که مورد هجوم قرار گرفته‌اند، به سبب آنکه مورد ستم واقع شده‌اند، اجازه [جهاد] داده شده است و خداوند بر یاری آنان سخت تواناست.

این آیه، به‌سان مشعلی فروزان، مسیر مقاومت در برابر ظلم را روشن می‌سازد. واژه «أُذِنَ» مشروعیت الهی دفاع در برابر ستم را نشان می‌دهد، اما این دفاع مشروط به مظلوم بودن است. خداوند توانایی خود را برای یاری مؤمنان تضمین می‌کند، اما این یاری در گرو اقدام فعال و مسئولانه مؤمنان است. ضعف و انفعال در برابر ظلم، به شکست و اخراج از سرزمین می‌انجامد، گویی جامعه‌ای که در برابر ستم سکوت کند، خود را به ورطه نابودی می‌کشاند.

از منظر فلسفی، این آیه بر اراده آزاد انسان و مسئولیت او در برابر ظلم تأکید دارد. قدرت الهی، در اینجا، به‌عنوان پشتیبان عمل انسانی معرفی می‌شود، گویی خداوند دستان انسان را در مسیر حق‌طلبی می‌فشارد. از منظر جامعه‌شناختی، این آیه بر اهمیت مقاومت فعال در برابر ستم و حفظ هویت دینی و اجتماعی تأکید دارد. انفعال، نتیجه‌ای جز ضعف و تباهی به دنبال ندارد.

آیه ۴۰: ضعف، اخراج و نصرت الهی

﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا ۗ وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾

همان کسانی که به ناحق از خانه‌هایشان رانده شدند، جز آنکه می‌گفتند: پروردگار ما خداست. و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی‌کرد، صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده می‌شود، ویران می‌گشت. و خدا هر که را یاری‌اش کند، یاری می‌دهد، زیرا خدا سخت نیرومند و شکست‌ناپذیر است.

این آیه، به‌سان آینه‌ای تمام‌نما، سرنوشت جوامع را در برابر ضعف و ایمان بازمی‌تاباند. اخراج مؤمنان از دیارشان به دلیل ضعف و انفعال، نتیجه‌ای است از دوری از ارزش‌های الهی. واژه «بِغَيْرِ حَقٍّ» ظلم واردشده را نشان می‌دهد، اما تأکید بر «إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ» بیانگر آن است که پایبندی به ایمان، تنها راه مقاومت در برابر این ظلم است. دفاع متقابل انسان‌ها (دفع بعضهم ببعض)، مکانیسمی الهی برای حفظ اماکن دینی و ارزش‌های معنوی است. نصرت الهی نیز مشروط به نصرت انسان از دین خداست، گویی رابطه‌ای دیالکتیکی میان انسان و خداوند، اقتدار جامعه را تضمین می‌کند.

درنگ: نصرت الهی در گرو نصرت انسان از دین خداست. ضعف در ایمان، به تخریب اماکن دینی و نابودی ارزش‌های الهی منجر می‌شود، در حالی که پایبندی به ایمان، اقتدار و پایداری جامعه را به ارمغان می‌آورد.

از منظر فلسفی، این آیه بر پیوند وجودی میان انسان و خدا در تحقق قدرت تأکید دارد. از منظر جامعه‌شناختی، ضعف جوامع دینی به تخریب اماکن مقدس و از بین رفتن ارزش‌های الهی می‌انجامد. قدرت واقعی، در اتصال به خدا و عمل به ارزش‌های الهی نهفته است.

بخش سوم: ویژگی‌های جامعه مقتدر و عبرت از تاریخ

آیه ۴۱: پایه‌های اقتدار اجتماعی

﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾

کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز برپا می‌دارند و زکات می‌دهند و به نیکی فرمان می‌دهند و از ناپسند بازمی‌دارند، و فرجام همه کارها از آن خداست.

این آیه، به‌سان نقشه‌ای جامع، ویژگی‌های جامعه مقتدر را ترسیم می‌کند: اقامه نماز، پرداخت زکات، امر به معروف و نهی از منکر. این چهار اصل، ستون‌های استواری‌اند که اقتدار و پیشرفت جامعه را تضمین می‌کنند. اقامه نماز، نشانه‌ای از اتصال به مبدأ الهی است؛ زکات، نمادی از عدالت اجتماعی؛ و امر به معروف و نهی از منکر، مکانیسم‌هایی برای حفظ سلامت اخلاقی و اجتماعی جامعه‌اند. افول این ارزش‌ها، به‌سان بادهایی ویرانگر، جامعه را به سوی ضعف و فروپاشی می‌کشاند.

درنگ: اقتدار جامعه در گرو پایبندی به چهار اصل بنیادین است: اقامه نماز، پرداخت زکات، امر به معروف و نهی از منکر. این اصول، ستون‌های استوار پیشرفت و پایداری اجتماعی‌اند.

از منظر فلسفی، این اصول نشان‌دهنده پیوند عمل فردی و اجتماعی با قدرت الهی است. از منظر جامعه‌شناختی، این اصول به‌عنوان مکانیسم‌هایی برای حفظ انسجام و پیشرفت اجتماعی عمل می‌کنند، و دوری از آن‌ها به افول و نابودی جامعه می‌انجامد.

آیه ۴۶: عبرت‌گیری از تاریخ و کوری قلب

﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ﴾

آیا در زمین سیر نکردند تا دل‌هایی داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوش‌هایی که با آن بشنوند؟ زیرا چشم‌ها کور نیست، بلکه دل‌هایی که در سینه‌هاست کور است.

این آیه، به‌سان هشداری آتشین، انسان را به عبرت‌گیری از تاریخ دعوت می‌کند. تأکید بر «قلوب التي في الصدور» نشان‌دهنده تمایز میان عقل ظاهری و قلب معنوی است. نابودی جوامع، نتیجه کوری قلب است، نه فقدان عقل یا حواس. عقل، به‌تنهایی، برای درک حقیقت کافی نیست؛ قلب معنوی است که انسان را به سوی حقیقت الهی هدایت می‌کند.

درنگ: کوری قلب، نه کوری چشم، عامل اصلی نابودی جوامع است. عقل ظاهری، بدون قلب معنوی، انسان را از حقیقت الهی دور می‌سازد.

از منظر فلسفی، این آیه بر دوگانگی عقل و قلب تأکید دارد: عقل برای درک ظاهری و قلب برای درک حقیقت الهی. از منظر جامعه‌شناختی، کوری قلب به معنای انحراف از ارزش‌های الهی است که به نابودی جوامع منجر می‌شود.

آیه ۴۷: زرنگی و استعجال در برابر عذاب الهی

﴿وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهَ وَعْدَهُ ۚ وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾

و از تو شتابزده عذاب می‌خواهند، در حالی که خدا هرگز وعده‌اش را تخلف نمی‌کند، و در حقیقت، یک روز نزد پروردگارت مانند هزار سال از سال‌هایی است که شما می‌شمارید.

واژه «يَسْتَعْجِلُونَ» به معنای زرنگی و تلاش برای پیشی گرفتن است، گویی انسان با زیرکی می‌کوشد از عذاب الهی بگریزد. اما این زرنگی، به دلیل فقدان قلب معنوی، به شکست می‌انجامد. این آیه، به‌سان هشداری، از قانونمندی الهی سخن می‌گوید که هیچ‌کس نمی‌تواند از آن بگریزد. زمان الهی، با زمان انسانی متفاوت است، و عذاب الهی ممکن است با تأخیر، اما با قطعیت، نازل شود.

از منظر فلسفی، استعجال نشان‌دهنده ناتوانی انسان در درک زمان الهی است. از منظر جامعه‌شناختی، این رفتار به تلاش‌های نادرست برای کسب قدرت از طریق فریب و زرنگی اشاره دارد که نتیجه‌ای جز نابودی ندارد. جوامعی که به جای صدق و سلامت، به زرنگی روی می‌آورند، در چرخ‌دنده‌های تاریخ گرفتار می‌شوند و به سوی نابودی پیش می‌روند.

آیه ۴۸: عاقبت فساد و زرنگی

﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا ۖ وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ﴾

و چه بسیار از شهرهایی که به آنها مهلت دادم در حالی که ستمگر بودند، سپس آنها را فرو گرفتم، و فرجام به سوی من است.

این آیه، به‌سان آینه‌ای، عاقبت جوامع ستمگر را بازمی‌تاباند. با وجود مهلت الهی، فساد و زرنگی، آن‌ها را به سوی نابودی می‌کشاند. این قانونمندی الهی، نشان‌دهنده آن است که هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند با فریب و زرنگی از عذاب الهی بگریزد.

درنگ: زرنگی و فساد، حتی با مهلت الهی، عاقبتی جز نابودی ندارد. صدق و سلامت، تنها راه سعادت و اقتدار جوامع است.

از منظر فلسفی، این آیه بر قانونمندی الهی در تاریخ تأکید دارد. از منظر جامعه‌شناختی، نشان‌دهنده آن است که جوامع فاسد، حتی با زرنگی، نمی‌توانند از عذاب الهی بگریزند. صدق و سلامت، کلید حفظ اقتدار و سعادت است.

جمع‌بندی

آیات ۳۸ تا ۴۱ و ۴۶ تا ۴۸ سوره حج، به‌سان نقشه‌ای الهی، مسیر اقتدار و سعادت جوامع را ترسیم می‌کنند. قدرت واقعی، نه در زرنگی و عقل ظاهری، بلکه در اتصال به مبدأ الهی و عمل به ارزش‌های والای دینی نهفته است. جوامع مقتدر، با اقامه نماز، پرداخت زکات، امر به معروف و نهی از منکر، به پیشرفت و پایداری دست می‌یابند. در مقابل، کوری قلب و زرنگی‌های نادرست، به ضعف، اخراج و نابودی می‌انجامد. این آیات، از منظر فلسفی، بر رابطه وجودی میان انسان و خدا تأکید دارند و از منظر جامعه‌شناختی، راهکارهایی برای حفظ اقتدار و پیشرفت جوامع ارائه می‌دهند. عبرت‌گیری از تاریخ و پایبندی به صدق و سلامت، کلید سعادت و اقتدار است.

با نظارت صادق خادمی