در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1413

متن درس




اقتدار انسانی در پرتو معرفت و حقیقت: کاوشی فلسفی در آیات سوره روم

اقتدار انسانی در پرتو معرفت و حقیقت: کاوشی فلسفی در آیات سوره روم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۴۱۳)

مقدمه

در سپهر اندیشه اسلامی، اقتدار انسانی به مثابه گوهری درخشان، در پیوند با حقیقت الهی و معرفت باطنی معنا می‌یابد. این کتاب، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوشی عمیق در مفهوم اقتدار انسانی از منظر فلسفی و عرفانی، با تمرکز بر آیات سوره روم، می‌پردازد. این اثر، با نگاهی متافیزیکی، رابطه میان علم، قدرت، ایمان و بصیرت را در دو ساحت ظاهری (ناسوت) و باطنی (لاهوت) بررسی می‌کند. آیات سوره روم، به‌ویژه آیات هشتم تا دهم و هفدهم تا سی‌ویکم، چون چراغی روشنگر، راه را برای فهم مراتب وجودی انسان و اتصال او به حقیقت الهی هموار می‌سازند.

بخش اول: اقتدار انسانی و دوگانگی ظاهر و باطن

تمایز میان ناسوت و لاهوت

اقتدار انسانی، در فلسفه و عرفان اسلامی، در دو ساحت ظاهری (ناسوت) و باطنی (لاهوت) تعریف می‌شود. در ساحت ناسوت، انسان اگر به لایه‌های ظاهری وجود خود محدود بماند، چون درختی بی‌ریشه، از رشد وجودی بازمی‌ماند و گرفتار مشکلات معرفتی و عملی می‌گردد. اما در ساحت لاهوت، انسان با اتصال به معرفت، قدرت و آگاهی، چون پرنده‌ای سبک‌بال، به سوی عوالم خیرات و حقیقت اوج می‌گیرد. این تمایز، ریشه در حکمت عرفانی دارد که انسان را موجودی دوساحتی می‌داند؛ موجودی که هم در بند خاک است و هم قادر به پرواز در آسمان معرفت.

درنگ: اقتدار انسانی در دو ساحت ناسوت و لاهوت تعریف می‌شود؛ محدودیت به ناسوت، انسان را از حقیقت محروم می‌کند، در حالی که اتصال به لاهوت، او را به خیرات و معرفت رهنمون می‌سازد.

این دیدگاه، با نظریه مراتب وجود در آثار عرفانی ابن‌عربی هم‌خوانی دارد. انسان در ناسوت، به دلیل غفلت از باطن، در لایه‌های خشک و ظاهری گرفتار می‌شود، اما با ورود به ساحت لاهوت، به حقیقت وجودی خود دست می‌یابد. این تمایز، مانند تفاوت میان سایه و نور است؛ سایه، تنها انعکاسی از حقیقت است، در حالی که نور، خود حقیقت را آشکار می‌سازد.

ظرفیت ذاتی انسان برای وصول به حقیقت

انسان، به اقتضای فطرت الهی خود، از ظرفیتی بی‌نظیر برای وصول به حقیقت برخوردار است. این ظرفیت، مانند بذری نهفته در دل خاک، امکان می‌دهد که انسان در لحظه‌ای، راه صدساله را طی کند و از محدودیت‌های ناسوت به سوی مراتب عالی لاهوت حرکت نماید. برخلاف ناسوت که حرکت در آن کند و پرمانع است، در ظرف باطن، انسان چون نسیمی آزاد، به سرعت به حقیقت متصل می‌شود.

درنگ: انسان به‌طور ذاتی قادر است در ظرف باطن، با سرعتی متعالی، به حقیقت واصل شود و از محدودیت‌های ناسوت فراتر رود.

این مفهوم، با نظریه حرکت جوهری ملاصدرا هم‌راستاست که حرکت در ساحت وجودی را فراتر از محدودیت‌های مادی می‌داند. در ظرف باطن، موانع مادی رنگ می‌بازند و انسان می‌تواند با یک لحظه تأمل، به مراتب عالی وجودی دست یابد، مانند پرنده‌ای که با یک بال‌زدن، از قفس خاک به سوی آسمان بی‌کران پرواز می‌کند.

تضاد سرعت حرکت در ناسوت و لاهوت

در ظرف ناسوت، یک لحظه غفلت، انسان را چون مسافری گمراه، صد سال از حقیقت دور می‌سازد. اما در ظرف لاهوت، یک لحظه اتصال به حق، مانند جرقه‌ای در تاریکی، راه صدساله را روشن می‌کند. این تضاد، به تفاوت میان زمان مادی و زمان متعالی اشاره دارد؛ در ناسوت، زمان خطی و محدود است، اما در لاهوت، زمان چون جریانی سیال، تحت تأثیر حالات روحانی انسان قرار می‌گیرد.

درنگ: در ناسوت، غفلت انسان را از حقیقت دور می‌کند، اما در لاهوت، یک لحظه تأمل، راه صدساله را طی می‌سازد.

این دیدگاه، ریشه در عرفان اسلامی دارد که زمان را در ساحت باطن، انعطاف‌پذیر و متأثر از حالات درونی می‌داند. مانند رودخانه‌ای که در دشت‌های باز به سرعت جاری می‌شود، انسان در ظرف باطن، با شتابی بی‌مانند به سوی حقیقت حرکت می‌کند.

جمع‌بندی بخش اول

بخش نخست این نوشتار، به تبیین اقتدار انسانی در دو ساحت ناسوت و لاهوت پرداخت. انسان در ناسوت، اگر به لایه‌های ظاهری محدود بماند، از حقیقت محروم می‌گردد، اما در لاهوت، با اتصال به معرفت و حقیقت، به مراتب عالی وجودی دست می‌یابد. ظرفیت ذاتی انسان برای وصول به حق و تضاد میان سرعت حرکت در ناسوت و لاهوت، چارچوبی معرفت‌شناختی برای فهم اقتدار انسانی فراهم می‌آورد. این بخش، مانند دریچه‌ای به سوی فهم عمیق‌تر پیوندهای وجودی انسان و حقیقت، راه را برای تحلیل‌های بعدی هموار می‌سازد.

بخش دوم: قدرت و علم انبیاء و اولیاء در پرتو لقای پروردگار

قدرت متعالی انبیاء و اولیاء

انبیاء و اولیاء الهی، به دلیل اتصال به حقیقت الهی، از علم، قدرت، رویت و وصول فراتر از محدودیت‌های عالم هستی برخوردارند. این توانمندی‌ها، مانند نوری که از خورشید حقیقت ساطع می‌شود، آن‌ها را به مظهر اسماء و صفات الهی تبدیل می‌کند. با این حال، آن‌ها این توانایی‌ها را به‌طور کامل آشکار نمی‌کنند تا نظم طبیعت متزلزل نشود و انسان‌ها از تلاش در چارچوب اسباب مادی مأیوس نگردند.

درنگ: انبیاء و اولیاء، به دلیل اتصال به حقیقت، از علم و قدرت متعالی برخوردارند، اما این توانمندی‌ها را به حداقل می‌رسانند تا نظم طبیعت حفظ شود.

این دیدگاه، با مفهوم کرامت در عرفان و کلام اسلامی هم‌خوانی دارد. کرامت اولیاء، جلوه‌ای از قدرت الهی است که با اذن خداوند و به‌صورت محدود بروز می‌یابد تا تعادل نظام خلقت حفظ گردد. مانند چشمه‌ای که به اندازه نیاز زمین را سیراب می‌کند، کرامات انبیاء نیز به قدر ضرورت ظاهر می‌شوند.

نقش اذن الهی در کرامات

کرامات انبیاء، مانند آنچه در قرآن کریم درباره حضرت عیسی (ع) آمده، به اذن الهی وابسته است. آیه‌ای از سوره آل‌عمران می‌فرماید:

وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ

(و نابینا و پیس را شفا می‌دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم). این وابستگی، مانند ریسمانی است که انبیاء را به منبع قدرت الهی متصل می‌کند و از خودبینی جلوگیری می‌نماید.

درنگ: کرامات انبیاء، با اذن الهی بروز می‌یابد تا از خودبینی جلوگیری کرده و انسان را به سوی خدا هدایت کند.

این تأکید بر اذن الهی، نشان‌دهنده آن است که قدرت انبیاء، نه از خود، بلکه از رزق الهی سرچشمه می‌گیرد. مانند نوری که از خورشید به ماه می‌رسد، قدرت انبیاء نیز انعکاسی از قدرت بی‌کران الهی است.

حفظ نظم طبیعت و جلوگیری از یأس

انبیاء و اولیاء، کرامات خود را به حداقل می‌رسانند تا نظم طبیعت مختل نشود و انسان‌ها به اسباب مادی گرایش یابند. این محدودیت، مانند سپری است که از تزلزل نظام خلقت و یأس انسان‌ها جلوگیری می‌کند. اگر انبیاء تمام توانمندی‌های خود را آشکار می‌کردند، انسان‌ها ممکن بود اسباب مادی را رها کرده و از تلاش بازمانند.

درنگ: انبیاء کرامات خود را محدود می‌کنند تا نظم طبیعت حفظ شده و انسان‌ها از تلاش در چارچوب اسباب مادی مأیوس نشوند.

این دیدگاه، با اصل «عدم تعطیل اسباب» در فلسفه اسلامی هم‌راستاست. انبیاء، با تأکید بر اسباب ظاهری، انسان‌ها را به تلاش در نظام خلقت تشویق می‌کنند، در حالی که خود به حقیقت باطنی متصل‌اند. مانند باغبانی که نهال را با آب ظاهری سیراب می‌کند، اما ریشه‌های آن از چشمه‌های باطنی تغذیه می‌شوند.

تفاوت قدرت اولیاء و ساحران

قدرت اولیاء، به دلیل اتصال به لقای پروردگار، از جنس حقیقت الهی است و مانند نوری بی‌پایان، از رزق الهی سرچشمه می‌گیرد. در مقابل، قدرت ساحران و مرتاضان، مانند شعله‌ای موقت، محدود به طبیعت و توهمات است و برد کوتاهی دارد. این تمایز، در داستان حضرت موسی (ع) و ساحران در قرآن کریم، به‌ویژه در سوره طه، آشکار است که حقیقت الهی بر جادو غلبه می‌کند.

درنگ: قدرت اولیاء، از رزق الهی سرچشمه می‌گیرد، در حالی که قدرت ساحران، محدود به طبیعت و توهمات است.

این تفاوت، مانند تمایز میان خورشید و شمعی است که یکی نور بی‌پایان می‌تاباند و دیگری به سرعت خاموش می‌شود. قدرت اولیاء، چون ریشه در قرب الهی دارد، پایدار و متعالی است، اما قدرت ساحران، به دلیل محدودیت به عالم ناسوت، ناپایدار و فانی است.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به بررسی قدرت و علم متعالی انبیاء و اولیاء در پرتو اتصال به لقای پروردگار پرداخت. این توانمندی‌ها، که از رزق الهی سرچشمه می‌گیرند، با اذن الهی و به‌صورت محدود بروز می‌یابند تا نظم طبیعت حفظ شود و انسان‌ها از تلاش بازنمانند. تمایز میان قدرت اولیاء و ساحران، نشان‌دهنده برتری حقیقت الهی بر توهمات مادی است. این بخش، چارچوبی برای فهم نقش اتصال به حقیقت در تحقق اقتدار انسانی ارائه داد.

بخش سوم: مراتب معرفت و نقش تفکر در وصول به حقیقت

تفکر در نفس و خلقت الهی

قرآن کریم در آیه هشتم سوره روم می‌فرماید:

أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ۗ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى ۚ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ

(آیا در خودشان تأمل نکرده‌اند؟ خداوند آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست جز به‌حق و تا زمانی معین نیافریده است، و بسیاری از مردم به لقای پروردگارشان کافرند). این آیه، انسان را به تفکر در نفس و خلقت دعوت می‌کند، مانند دعوتی به سفر در ژرفای وجود که به کشف حقیقت خلقت و لقای پروردگار می‌انجامد.

درنگ: تفکر در نفس و خلقت، انسان را به سوی لقای پروردگار هدایت می‌کند و از محدودیت‌های ناسوت رهایی می‌بخشد.

این دعوت به خودشناسی، ریشه در حکمت اسلامی دارد که نفس انسانی را آیینه‌ای برای شناخت حقیقت الهی می‌داند. مانند آینه‌ای که نور خورشید را منعکس می‌کند، تفکر در نفس، انسان را به رویت حقیقت رهنمون می‌سازد.

کفر به لقای پروردگار و محدودیت معرفتی

کفر به لقای پروردگار، مانند پرده‌ای ضخیم، انسان را از دسترسی به علم، قدرت و رویت غیب محروم می‌سازد. این کفر، نه‌تنها انکار وجود خدا، بلکه عدم باور به امکان اتصال به حقیقت الهی است که انسان را در لایه‌های خشک و ظاهری محبوس می‌کند.

درنگ: کفر به لقای پروردگار، انسان را از علم، قدرت و رویت غیب محروم کرده و در لایه‌های ظاهری محبوس می‌سازد.

این محدودیت، مانند زندانی است که انسان را از پرواز به سوی حقیقت بازمی‌دارد. در فلسفه اسلامی، کفر به معنای پوشاندن حقیقت است و انسان را از مراتب عالی معرفت محروم می‌سازد.

مراتب معرفت: سیر، تفکر و وصول

معرفت انسانی در سه مرتبه تعریف می‌شود: سیر در زمین (حرکت خلقی)، تفکر (حرکت از مبادی به مرادی)، و وصول (معرفت بی‌نیاز از صغری و کبری). سیر در زمین، مانند سفری در تاریخ و طبیعت است که عبرت می‌آموزد. تفکر، مانند چینش منطقی صغری و کبری، ذهن را به سوی حقیقت هدایت می‌کند. اما وصول، مانند شهود بی‌واسطه، انسان را در خلأ و قرب الهی به حقیقت متصل می‌سازد.

درنگ: معرفت در سه مرتبه سیر، تفکر و وصول تعریف می‌شود که وصول، بالاترین مرتبه معرفت و شهود بی‌واسطه حقیقت است.

این تقسیم‌بندی، با مراتب معرفت در فلسفه ملاصدرا و عرفان ابن‌عربی هم‌خوانی دارد. وصول، مانند اوج گرفتن پرنده‌ای است که از بند صغری و کبری رها شده و مستقیم به سوی حقیقت پرواز می‌کند.

سیر در زمین و عبرت‌گیری تاریخی

قرآن کریم در آیه نهم سوره روم می‌فرماید:

أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ ۖ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ

(آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چگونه بود؟ آنها از اینان نیرومندتر بودند و زمین را زیر و رو کردند و بیش از آنچه اینان آباد کردند، آن را آباد نمودند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سویشان آمدند. خدا بر آن نبود که به آنها ستم کند، بلکه آنها خود به خویشتن ستم کردند). این آیه، انسان را به سیر در زمین و عبرت‌گیری از تاریخ دعوت می‌کند.

درنگ: سیر در زمین، انسان را به عبرت‌گیری از تاریخ و فهم محدودیت‌های قدرت مادی بدون اتصال به حقیقت دعوت می‌کند.

این دعوت، مانند سفری است که انسان را از خواب غفلت بیدار می‌کند و او را به تأمل در عاقبت پیشینیان وا می‌دارد. قدرت و عمران پیشینیان، اگرچه عظیم بود، به دلیل تکذیب آیات الهی، به نابودی منجر شد.

تکذیب آیات و نابودی حقیقت

قرآن کریم در آیه دهم سوره روم می‌فرماید:

ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ

(سپس سرانجام کسانی که بد کردند، به این بود که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به مسخره گرفتند). تکذیب آیات، مانند خاموش کردن چراغ حقیقت، انسان را در تاریکی جهل و نادانی محبوس می‌کند.

درنگ: تکذیب آیات الهی، انسان را از حقیقت غیب و رویت محروم کرده و به نابودی معنوی می‌کشاند.

این تکذیب، مانند دیواری است که انسان را از شهود حقیقت بازمی‌دارد. در فلسفه اسلامی، تکذیب آیات، به معنای انکار حقیقت غیب و رویت است که انسان را در لایه‌های ظاهری محبوس می‌سازد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، به بررسی مراتب معرفت و نقش تفکر در وصول به حقیقت پرداخت. تفکر در نفس و خلقت، سیر در زمین، و وصول به حقیقت، مراتبی از معرفت‌اند که انسان را از ناسوت به لاهوت هدایت می‌کنند. کفر به لقای پروردگار و تکذیب آیات، مانند موانعی هستند که انسان را از این مسیر بازمی‌دارند. این بخش، چارچوبی معرفت‌شناختی برای فهم مراتب وجودی انسان و نقش او در اتصال به حقیقت ارائه داد.

بخش چهارم: جهان سالم و جامعه متعالی در پرتو آیات الهی

جهان سالم و آیات الهی

آیات هفدهم تا سی‌ویکم سوره روم، جهانی سالم و پر از آیات الهی را توصیف می‌کنند که در آن، حیات، حرکت و ظهور به‌صورت هماهنگ جریان دارد. آیه هفدهم می‌فرماید:

فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ

(پس پاک و منزه است خدا، آن‌گاه که شام می‌کنید و هنگامی که صبح می‌کنید). این آیات، مانند تابلویی از هماهنگی خلقت، از تسبیح خداوند، خلقت انسان، و تنوع زبانی و رنگی سخن می‌گویند.

درنگ: جهان سالم، جهانی است که در آن، حیات، حرکت و ظهور در هماهنگی با آیات الهی جریان دارد.

این توصیف، مانند نقاشی‌ای است که زیبایی و هماهنگی خلقت را به تصویر می‌کشد. جهانی که در آن، همه‌چیز تحت فرمان الهی است، مانند رودی زلال است که به سوی دریا روان است.

طبیعت نرم و جامعه متعالی

جامعه‌ای که به لقای پروردگار ایمان دارد، مانند چشمه‌ای زلال، نرم، شفاف و پر از خیرات است. در مقابل، جامعه خشک و ظاهری، مانند بیابانی بی‌آب، گرفتار کفر و تکذیب می‌شود و از حقیقت محروم می‌ماند.

درنگ: جامعه متعالی، با ایمان به لقای پروردگار، نرم و پر از خیرات است، در حالی که جامعه خشک، از حقیقت محروم می‌ماند.

این مفهوم، با نظریه «مثل اعلی» در قرآن کریم هم‌خوانی دارد. جامعه متعالی، مانند باغی سرسبز، به حقیقت متصل است و علم، قدرت و رویت در آن به‌صورت هماهنگ بروز می‌یابد.

مثل اعلی در آسمان‌ها و زمین

قرآن کریم در آیه بیست‌وهفتم سوره روم می‌فرماید:

وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

(و برای اوست مثل اعلی در آسمان‌ها و زمین، و اوست عزیز حکیم). مثل اعلی، مانند الگویی متعالی، در وجود انبیاء، اولیاء و جامعه متعالی متجلی می‌شود.

درنگ: مثل اعلی، الگویی متعالی است که در انبیاء، اولیاء و جامعه متعالی ظهور می‌یابد و انسان را به سوی کمال هدایت می‌کند.

این الگو، مانند ستاره‌ای درخشان، راه را برای انسان و جامعه به سوی حقیقت روشن می‌کند. جامعه‌ای که به مثل اعلی متصل است، مانند شهری است که در آن، علم، قدرت و ایمان در هماهنگی کامل قرار دارند.

نقش مدیریت در شکل‌گیری جامعه متعالی

ضعف مدیریت، مانند سدی در برابر جریان رود، مانع از شکل‌گیری جامعه‌ای متعالی و نرم می‌شود. مدیران ناپخته، مانند باغبانانی بی‌تجربه، جامعه را به سوی فساد و انحطاط سوق می‌دهند.

درنگ: مدیریت صالح، کلید شکل‌گیری جامعه‌ای متعالی است که به حقیقت و خیرات متصل است.

در فلسفه سیاسی اسلامی، حاکم عادل، مانند چوپانی دانا، جامعه را به سوی کمال هدایت می‌کند. ضعف مدیریت، مانند طوفانی است که نهال‌های نوپا را از ریشه می‌کند.

خواب و معرفت باطنی

خواب، مانند دریچه‌ای به سوی عالم غیب، در صورتی که با ایمان و طهارت همراه باشد، انسان را به رویت و شهود هدایت می‌کند. این دیدگاه، ریشه در روایات اسلامی دارد که خواب را بخشی از نبوت می‌دانند.

درنگ: خواب، با ایمان و طهارت، بستری برای دریافت معارف باطنی و شهود حقیقت است.

خواب، مانند پلی است که انسان را از عالم ناسوت به عالم لاهوت متصل می‌کند. در روایتی آمده است: «خواب صادق، بخشی از نبوت است»، که نشان‌دهنده ظرفیت خواب برای دریافت معارف الهی است.

نقد نظام آموزشی و لزوم توجه به استعدادها

نظام آموزشی کنونی، مانند زمینی خشک، به دلیل تمرکز بر ظاهر و فقدان رویکرد معرفتی، نمی‌تواند انسان را به کمال واقعی برساند. آموزش باید مانند باغی متنوع، بر اساس استعدادهای متفاوت طراحی شود تا از اتلاف وقت جلوگیری کند.

درنگ: نظام آموزشی باید بر اساس استعدادهای متفاوت طراحی شود تا انسان را به سوی معرفت و کمال هدایت کند.

این نقد، مانند هشداری است که نظام آموزشی را به بازنگری در روش‌های خود دعوت می‌کند. آموزش، مانند آبیاری نهالی نوپا، باید متناسب با نیازها و استعدادهای هر فرد باشد تا به ثمر نشیند.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به توصیف جهان سالم و جامعه متعالی در پرتو آیات سوره روم پرداخت. جهانی که در آن، حیات و حرکت در هماهنگی با آیات الهی جریان دارد، مانند رودی زلال است که به سوی دریا روان است. جامعه متعالی، با ایمان به لقای پروردگار و اتصال به مثل اعلی، به کمال می‌رسد. نقش مدیریت صالح و خواب به‌عنوان بستری برای معرفت باطنی، از دیگر محورهای این بخش بود. نقد نظام آموزشی نیز بر ضرورت توجه به استعدادهای متفاوت تأکید داشت.

نتیجه‌گیری

این کتاب، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوشی عمیق در مفهوم اقتدار انسانی در پرتو آیات سوره روم پرداخت. اقتدار انسانی، در اتصال به لقای پروردگار و دریافت رزق الهی، مانند گوهری درخشان، در دو ساحت ناسوت و لاهوت معنا می‌یابد. آیات سوره روم، چون چراغی هدایتگر، انسان را به تفکر در نفس، سیر در زمین، و وصول به حقیقت دعوت می‌کنند. جامعه متعالی، که به مثل اعلی متصل است، مانند باغی سرسبز، پر از خیرات و معرفت است. در مقابل، کفر به لقای پروردگار و تکذیب آیات، انسان را در لایه‌های خشک و ظاهری محبوس می‌کند. این اثر، با تأکید بر نقش انبیاء، اولیاء، مدیریت صالح و نظام آموزشی متناسب با استعدادها، انسان را به خودشناسی، ایمان و تلاش برای تحقق جامعه‌ای متعالی دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی