در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1435

متن درس




تحلیل فلسفی اقتدار انسانی در پرتو آیات سوره‌های لقمان و سجده

تحلیل فلسفی اقتدار انسانی در پرتو آیات سوره‌های لقمان و سجده

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۴۳۵)

مقدمه

انسان، به‌سان آیینه‌ای تمام‌نما، بازتاب‌دهنده اسمای حسنای الهی است و در ساحت وجودی خویش، توانایی عروج به قله‌های کمال را داراست. سوره‌های لقمان و سجده در قرآن کریم، با بیانی حکیمانه و عمیق، به تبیین جایگاه متعالی انسان در نظام خلقت می‌پردازند و با ترسیم دوگانه‌ای از انسان‌های متعالی (اولیاء) و انسان‌های گرفتار غفلت و ناآگاهی، راه‌های نیل به اقتدار حقیقی را روشن می‌سازند. این نوشتار، با نگاهی فلسفی و عرفانی، به تحلیل آیات این دو سوره پرداخته و مراتب وجودی انسان را در پرتو تعالیم قرآنی کاوش می‌کند. هدف این اثر، ارائه تحلیلی جامع و منسجم از اقتدار انسانی است که با بهره‌گیری از آیات حکیمانه قرآن کریم و تبیین‌های استاد فرزانه، به بررسی پیچیدگی‌های وجودی انسان، نقش معرفت و ریشه‌شناسی در شکوفایی ظرفیت‌های متعالی، و موانع تحقق این اقتدار می‌پردازد. ساختار این نوشتار، با دسته‌بندی موضوعات در بخش‌های مشخص، به خواننده امکان می‌دهد تا با نگاهی نظام‌مند، به عمق معارف قرآنی و فلسفی دست یابد.

بخش نخست: مبانی معرفتی اقتدار انسانی

معرفت، زیرساخت اقتدار

اقتدار انسانی، به‌سان درختی تنومند، ریشه در معرفت و آگاهی دارد. بدون شناخت عمیق و آگاهی از حقیقت وجود، انسان نمی‌تواند به ظرفیت‌های بی‌نهایت خویش دست یابد. معرفت، به‌عنوان زیرساختی استوار، انسان را به سوی تسخیر عوالم متعالی هدایت می‌کند و او را از محدودیت‌های مادی و نفسانی رها می‌سازد. این اصل، بر نقش بنیادین آگاهی در شکوفایی توانمندی‌های انسانی تأکید دارد و انسان را به تأمل در حقیقت وجود خویش دعوت می‌کند.

درنگ: معرفت، به‌سان کلیدی زرین، دروازه‌های اقتدار انسانی را می‌گشاید و انسان را به سوی کمالات متعالی رهنمون می‌شود.

غفلت، مانع اصلی اقتدار

غفلت، به‌سان پرده‌ای تاریک، نور معرفت را از انسان سلب می‌کند و او را در ورطه ناتوانی و شکست فرو می‌برد. نابسامانی، کاستی و نادرستی‌هایی که در ساحت وجودی انسان رخ می‌نماید، نتیجه غفلت از حقیقت خلقت و عدم هماهنگی با نظام احسن عالم است. این غفلت، انسان را از اقتدار ذاتی‌اش محروم کرده و به سوی محرومیت و ناکامی سوق می‌دهد.

درنگ: غفلت، به‌سان سدی استوار، انسان را از عروج به قله‌های اقتدار بازمی‌دارد و او را در ظلمت ناتوانی محبوس می‌سازد.

رسالت انبیا و کتب آسمانی

انبیای الهی و کتب آسمانی، به‌سان مشعل‌هایی فروزان، برای هدایت انسان به سوی حقیقت خلقت و هماهنگی با نظام احسن عالم نازل شده‌اند. این هدایت، انسان را به معرفت و آگاهی رهنمون می‌سازد تا با درک صحت و سلامت خلقت، به اقتدار و کمال دست یابد. قرآن کریم، به‌عنوان کتاب هدایت، با بیانی حکیمانه، انسان را به سوی هماهنگی با نظام خلقت دعوت می‌کند.

درنگ: انبیا و کتب آسمانی، به‌سان راهنمایی حکیم، انسان را به سوی هماهنگی با نظام خلقت و دستیابی به اقتدار رهنمون می‌شوند.

نظام احسن خلقت

خلقت، به‌سان بنایی عظیم با مهندسی بی‌نقص، بر اساس نظام احسن و میزان آفریده شده است. این نظام، که مظهر حکمت و قدرت الهی است، انسان را به هماهنگی با خود فرا می‌خواند. انسان با درک این نظم و انطباق با آن، به اقتدار و کمال دست می‌یابد، در حالی که ناهماهنگی با این نظام، به ناسلامتی و ناکامی منجر می‌شود.

درنگ: نظام احسن خلقت، به‌سان نقشه‌ای الهی، انسان را به سوی اقتدار و کمال هدایت می‌کند، مشروط بر آنکه با آن هماهنگ شود.

هماهنگی با خلقت، کلید اقتدار

هماهنگی با نظام خلقت، شرط اساسی دستیابی به اقتدار است. انسان، با انطباق با قوانین الهی و طبیعی عالم، به‌سان پرنده‌ای که با جریان باد همسو می‌شود، به سوی قله‌های کمال پرواز می‌کند. در مقابل، ناهماهنگی با این نظام، انسان را به سوی ناکامی، نادرستی و غفلت سوق می‌دهد.

درنگ: هماهنگی با خلقت، به‌سان جریانی زلال، انسان را به سوی اقتدار و سلامت وجودی رهنمون می‌سازد.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تبیین مبانی معرفتی اقتدار انسانی، بر نقش بنیادین آگاهی و هماهنگی با نظام خلقت تأکید کرد. معرفت، به‌عنوان زیرساخت اقتدار، انسان را به سوی تسخیر عوالم متعالی هدایت می‌کند، در حالی که غفلت، به‌سان مانعی عظیم، او را از این ظرفیت محروم می‌سازد. انبیا و کتب آسمانی، با تبیین نظام احسن خلقت، راهنمای انسان به سوی کمال‌اند. این اصول، چارچوبی نظری برای فهم اقتدار انسانی ارائه می‌دهند و انسان را به تأمل در جایگاه وجودی خویش دعوت می‌کنند.

بخش دوم: موانع اقتدار انسانی

ناکامی انسان عادی در جامعه

انسان‌های عادی، که اکثریت جوامع را تشکیل می‌دهند، به دلیل عدم بهره‌گیری از علم و توان الهی، در اداره زندگی و معاش خویش ناکام‌اند. این ناکامی، نتیجه غفلت از ظرفیت‌های وجودی و عدم هماهنگی با نظام خلقت است. انسان عادی، به‌سان پرنده‌ای که بال‌هایش را به کار نمی‌گیرد، در امور روزمره گرفتار می‌ماند و از اقتدار ذاتی خویش محروم می‌شود.

درنگ: انسان عادی، به دلیل غفلت از توان الهی، به‌سان پرنده‌ای بی‌بال، در امور روزمره ناکام می‌ماند.

ظرفیت تسخیر آسمان‌ها و ناتوانی در امور روزمره

انسان، با ظرفیت عظیم وجودی خویش، قادر است آسمان‌ها را تحت تسخیر درآورد، اما به دلیل موانع، در تأمین نیازهای ابتدایی خود ناتوان می‌ماند. این تضاد، به‌سان پارادوکسی شگفت‌انگیز، نشان‌دهنده تأثیر موانع در محدود کردن اقتدار انسانی است. انسان، که می‌تواند به بلندای آسمان‌ها عروج کند، در برابر موانع ساده‌ای چون گم کردن کلید یا لباس، زمین‌گیر می‌شود.

درنگ: انسان، با ظرفیت تسخیر آسمان‌ها، به دلیل موانع کوچک، در امور روزمره زمین‌گیر می‌شود.

انسان عادی، کمتر از حیوانات

قرآن کریم در آیه «يَأْكُلُ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ» (فرقان: ۷) انسان عادی را توصیف می‌کند که می‌خورد و در بازارها راه می‌رود. این انسان، به دلیل غفلت از ظرفیت‌های متعالی خویش، به مرتبه‌ای فروتر از حیوانات تنزل می‌یابد. این آیه، به‌سان آینه‌ای، محدودیت‌های انسان غافل را به تصویر می‌کشد.

درنگ: انسان عادی، به دلیل غفلت، به‌سان موجودی فروتر از حیوانات، از اقتدار ذاتی خویش محروم می‌ماند.

ناآگاهی، ریشه ضعف و ناکامی

ناآگاهی، به‌سان سمی مهلک، انسان را از اقتدار ذاتی‌اش محروم می‌کند. نادرستی، پریشانی، توهم و خیال‌بافی، همگی از نتایج ناآگاهی‌اند که انسان را به سوی ضعف و شکست سوق می‌دهند. این عوامل، انسان را از حرکت به سوی کمال بازمی‌دارند و او را در تنگنای ناتوانی محبوس می‌سازند.

درنگ: ناآگاهی، به‌سان زنجیری سنگین، انسان را از عروج به سوی اقتدار و کمال بازمی‌دارد.

موانع، عامل کوچک شدن انسان

موانع، اعم از جهل، ضعف، بیماری، ناداری و سستی، انسان را با وجود عظمت ذاتی‌اش، کوچک می‌کنند. این موانع، به‌سان قفسی تنگ، انسان را محبوس کرده و از حرکت به سوی اقتدار بازمی‌دارند. مثال‌هایی چون گم کردن کلید، عینک یا لباس، نشان‌دهنده تأثیر موانع ساده در محدود کردن انسان‌اند.

درنگ: موانع، به‌سان قفسی تنگ، انسان را از عظمت ذاتی‌اش محروم کرده و او را در تنگنای ناتوانی محبوس می‌سازند.

احتياج و تأثیر آن بر انسان

احتياج، به‌سان باری سنگین، انسان را به روبه‌مزاجی و ضعف می‌کشاند. استاد فرزانه تأکید دارند که مانع، بیش از احتیاج، عامل اصلی ناتوانی است. این موانع، انسان را از حرکت به سوی کمال بازمی‌دارند و او را در تنگنای نیازهای مادی گرفتار می‌کنند.

درنگ: موانع، بیش از احتیاج، انسان را به‌سان شیری که روبه‌مزاج شده، از اقتدار ذاتی‌اش محروم می‌کنند.

ترس، مانع اصلی اقتدار

ترس، به‌سان سایه‌ای تاریک، انسان را از حرکت به سوی اقتدار بازمی‌دارد. ترس از تاریکی، حیوانات یا موانع کوچک، انسان را در تنگنای روانی محبوس می‌کند و از تسخیر عوالم متعالی بازمی‌دارد. این ترس، نتیجه ناآگاهی و عدم شناخت حقیقت خلقت است.

درنگ: ترس، به‌سان سایه‌ای شوم، انسان را از اقتدار و تسخیر عوالم متعالی محروم می‌سازد.

تربیت نادرست و تأثیر آن بر کودکان

تربیت نادرست، به‌ویژه در دوران کودکی، کودکان را به انسان‌هایی ترسو و بزدل بدل می‌سازد. خانواده‌هایی که کودکان را با ترس و محدودیت پرورش می‌دهند، مانع از شکوفایی ظرفیت‌های متعالی آن‌ها می‌شوند. این تربیت، به‌سان بذری مسموم، انسان را از اقتدار محروم می‌کند.

درنگ: تربیت نادرست، به‌سان بذری مسموم، کودکان را از اقتدار و آزادمنشی محروم می‌سازد.

آزادسازی کودکان از ترس

آزادسازی کودکان از ترس، به‌سان گشودن قفسی، آن‌ها را به انسان‌هایی سلحشور و آزادمنش بدل می‌سازد. تربیت شجاعانه، که کودکان را از محدودیت‌های روانی رها می‌کند، کلید پرورش انسان‌هایی با اقتدار و کمال است.

درنگ: آزادسازی کودکان از ترس، به‌سان گشودن بال‌های پرنده، آن‌ها را به سوی اقتدار و کمال پرواز می‌دهد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با بررسی موانع اقتدار انسانی، به نقش غفلت، ناآگاهی، ترس و تربیت نادرست در محدود کردن ظرفیت‌های متعالی انسان پرداخت. انسان ع-toxic، که قادر به تسخیر آسمان‌هاست، به دلیل موانع ساده‌ای چون ناآگاهی و ترس، در امور روزمره ناکام می‌ماند. این موانع، انسان را از عظمت ذاتی‌اش محروم کرده و او را در تنگنای ناتوانی محبوس می‌سازند. قرآن کریم، با توصیف انسان عادی که تنها می‌خورد و در بازارها راه می‌رود، بر ضرورت رهایی از این موانع تأکید دارد.

بخش سوم: نقش ریشه‌شناسی در معرفت و اقتدار

اهمیت ریشه‌شناسی در معرفت

ریشه‌شناسی، به‌سان کلیدی زرین، دروازه‌های معرفت عمیق را به روی انسان می‌گشاید. شناخت ریشه‌های لغات و مفاهیم، انسان را به درک نظام‌مند و عمیق از عالم هدایت می‌کند. فقدان این شناخت، انسان را در سطح معلومات سطحی و تقلیدی نگه می‌دارد و از اقتدار معرفتی محروم می‌سازد.

درنگ: ریشه‌شناسی، به‌سان چشمه‌ای زلال، معرفت عمیق را به انسان ارزانی می‌دارد و او را به سوی اقتدار هدایت می‌کند.

نقد نظام‌های آموزشی و فقدان ریشه‌شناسی

نظام‌های آموزشی، با تمرکز بر مفاهیم کلی و گنده‌گویی، انسان را از شناخت ریشه‌ها محروم کرده‌اند. این نظام‌ها، به‌سان باغی بی‌ریشه، انسان را در سطح معلومات ظاهری نگه می‌دارند و از تولید علم عمیق بازمی‌مانند. این نقد، بر ضرورت بازنگری در روش‌های آموزشی و تأکید بر ریشه‌شناسی تأکید دارد.

درنگ: نظام‌های آموزشی، با محروم کردن انسان از ریشه‌شناسی، به‌سان باغی بی‌ریشه، او را از معرفت عمیق محروم می‌سازند.

معنای ریشه‌ای واژگان

عدم آگاهی از معنای ریشه‌ای واژگانی چون «بچه»، «کلمه»، «یتم» و «لطم»، نشان‌دهنده ضعف در نظام معرفتی است. برای مثال، «بچه» در ریشه خویش، به معنای موجودی در حال رشد و تکامل است، و «کلمه» در مفهوم عرفانی، به نشانه‌ای الهی اشاره دارد که در آیه «كَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْيَا» (توبه: ۴۰) به معنای کلمه خدا برتر است، تجلی می‌یابد. این آیه، جایگاه والای اولیای الهی را نشان می‌دهد.

درنگ: شناخت ریشه واژگان، به‌سان نوری در تاریکی، انسان را به سوی معرفت عمیق و اقتدار معنوی هدایت می‌کند.

نقد بداهت در فلسفه

ادعای بداهت در فلسفه، نتیجه ناآگاهی از ریشه‌ها و عدم تجزیه مفاهیم است. این رویکرد، به‌سان بنایی بی‌پایه، فلسفه را از عمق و کارآمدی محروم می‌سازد. تجزیه مفاهیم و ریشه‌شناسی، بر ترکیب و گنده‌گویی اولویت دارد و انسان را به سوی معرفت حقیقی هدایت می‌کند.

درنگ: تجزیه مفاهیم و ریشه‌شناسی، به‌سان ابزارهایی دقیق، فلسفه را از سطحی‌نگری به سوی عمق معرفتی سوق می‌دهند.

رنسانس و نقش ریشه‌شناسی

رنسانس، با تمرکز بر ذرات و ریشه‌ها، به پیشرفت علمی منجر شد. این رویکرد، به‌سان چشمه‌ای جوشان، علم را از گنده‌گویی و مفاهیم کلی به سوی تحلیل ریشه‌ای و دقیق هدایت کرد. کشورهای پیشرفته، با بهره‌گیری از این روش، به اقتدار علمی دست یافتند.

درنگ: رنسانس، با تمرکز بر ریشه‌شناسی، به‌سان چشمه‌ای جوشان، علم را به سوی پیشرفت و اقتدار هدایت کرد.

نقد فلسفه اسفار

فلسفه اسفار، به دلیل تمرکز بر مفاهیم کلی و عدم تجزیه ریشه‌ای، از کارآمدی در علوم جدید بازمانده است. این فلسفه، به‌سان بنایی کهن، نیازمند بازنگری و تأکید بر ریشه‌شناسی است تا به نیازهای معرفتی امروز پاسخ دهد.

درنگ: فلسفه اسفار، به دلیل گنده‌گویی، به‌سان بنایی کهن، از پاسخگویی به نیازهای معرفتی امروز بازمانده است.

قرآن کریم و ریشه‌شناسی

قرآن کریم، با تبیین ریشه‌ها و جزئیات، انسان را به معرفت عمیق هدایت می‌کند. این کتاب الهی، به‌سان نقشه‌ای دقیق، ریشه‌های معرفت را آشکار می‌سازد و انسان را به سوی اقتدار معنوی رهنمون می‌شود.

درنگ: قرآن کریم، به‌سان نقشه‌ای الهی، با تبیین ریشه‌ها، انسان را به سوی معرفت و اقتدار هدایت می‌کند.

تمایز علم و معلومات

علم، به‌سان چشمه‌ای زلال، ریشه‌ای و پایدار است، در حالی که معلومات، به‌سان استخری راکد، سطحی و ناپایدار است. علم ریشه‌ای، انسان را به سوی اقتدار هدایت می‌کند، در حالی که معلومات تقلیدی، او را در سطحی‌نگری محبوس می‌سازد.

درنگ: علم ریشه‌ای، به‌سان چشمه‌ای جوشان، انسان را به سوی اقتدار هدایت می‌کند، در حالی که معلومات، به‌سان استخری راکد، او را در سطحی‌نگری نگه می‌دارد.

مثال چشمه و استخر

علم ریشه‌ای، به‌سان چشمه‌ای است که با وجود آلودگی، صاف می‌شود و جوشش خود را حفظ می‌کند. در مقابل، معلومات، به‌سان استخری است که به سرعت فاسد می‌گردد. این تمثیل، برتری علم ریشه‌ای را در برابر معلومات سطحی نشان می‌دهد.

درنگ: علم ریشه‌ای، به‌سان چشمه‌ای زلال، پایدار و جوشان است، در حالی که معلومات، به‌سان استخری راکد، ناپایدار و فاسدشدنی است.

ضعف علم دینی در ریشه‌شناسی

علم دینی، به دلیل عدم تمرکز بر ریشه‌شناسی، از تولید معرفت عمیق بازمانده است. این ضعف، به‌سان درختی بی‌ریشه، علم را از کارآمدی و عمق محروم کرده و نیازمند اصلاح با تأکید بر ریشه‌شناسی است.

درنگ: علم دینی، به دلیل فقدان ریشه‌شناسی، به‌سان درختی بی‌ریشه، از تولید معرفت عمیق بازمانده است.

ریشه‌شناسی و عرفان

ریشه‌شناسی، در سلوک عرفانی، به‌سان نردبانی است که انسان را به سوی تسخیر عوالم متعالی هدایت می‌کند. بدون شناخت ریشه‌ها، دستیابی به مقامات عرفانی و اقتدار معنوی ناممکن است.

درنگ: ریشه‌شناسی، به‌سان نردبانی استوار، انسان را به سوی مقامات عرفانی و اقتدار معنوی هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تأکید بر نقش ریشه‌شناسی در دستیابی به معرفت و اقتدار، به نقد نظام‌های آموزشی و علم دینی پرداخت. ریشه‌شناسی، به‌عنوان کلیدی برای فهم عمیق مفاهیم، انسان را به سوی کمال هدایت می‌کند. قرآن کریم، با تبیین ریشه‌ها، راهنمای انسان به سوی معرفت حقیقی است. در مقابل، گنده‌گویی و معلومات تقلیدی، انسان را در سطحی‌نگری محبوس می‌سازند. اصلاح نظام‌های آموزشی با تأکید بر ریشه‌شناسی، ضرورتی برای دستیابی به اقتدار معرفتی است.

بخش چهارم: تحلیل آیات قرآنی و اقتدار انسانی

آیات سوره لقمان و ویژگی‌های اولیاء

آیات «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ * هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» (لقمان: ۲-۴) محسنین را کسانی معرفی می‌کند که نماز را برپا می‌دارند، زکات می‌دهند و به آخرت یقین دارند. این آیات، محسنین را مظهر صفات جمالی الهی می‌دانند که با عمل صالح، انفاق و ایمان به آخرت، به هدایت و رحمت الهی دست می‌یابند.

درنگ: محسنین، به‌سان آیینه‌هایی زلال، با اقامه نماز و یقین به آخرت، به هدایت و رحمت الهی دست می‌یابند.

آیات سوره سجده و صحت خلقت

سوره سجده، با تبیین صحت و سلامت خلقت، بر نظم و کمال عالم تأکید دارد. این سوره، به‌سان نقشه‌ای الهی، انسان را به هماهنگی با نظام خلقت دعوت می‌کند تا از طریق معرفت، به اقتدار دست یابد.

درنگ: سوره سجده، با تبیین صحت خلقت، انسان را به هماهنگی با نظام الهی و دستیابی به اقتدار دعوت می‌کند.

فاستخف قومه و اطاعت

آیه «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» (زخرف: ۵۴) به تحقیر قوم توسط فرعون برای اطاعت اشاره دارد. این آیه، که به معنای «پس قومش را سبک کرد و آن‌ها اطاعتش کردند» است، نشان‌دهنده تأثیر موانع و تحقیر در محدود کردن اقتدار انسانی است.

درنگ: تحقیر، به‌سان زنجیری، اقتدار انسانی را محدود کرده و او را به اطاعت از ظالمان سوق می‌دهد.

ریشه، اصل و فرع

آیه «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ» (ابراهیم: ۲۴) به درختی تشبیه شده که ریشه‌اش ثابت و شاخه‌اش در آسمان است. این آیه، بر اهمیت ریشه‌های مستحکم در دستیابی به معرفت متعالی و اقتدار تأکید دارد.

درنگ: ریشه‌های مستحکم، به‌سان درختی تنومند، انسان را به سوی معرفت متعالی و اقتدار هدایت می‌کنند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تحلیل آیات سوره‌های لقمان و سجده، بر نقش معرفت و هماهنگی با نظام خلقت در دستیابی به اقتدار تأکید کرد. آیات قرآن کریم، با تبیین ویژگی‌های محسنین و صحت خلقت، انسان را به سوی کمال هدایت می‌کنند. در مقابل، تحقیر و موانع، انسان را از اقتدار محروم می‌سازند. ریشه‌شناسی، به‌عنوان کلیدی برای فهم این آیات، انسان را به سوی معرفت عمیق و اقتدار رهنمون می‌شود.

جمع‌بندی

این نوشتار، با تحلیل آیات سوره‌های لقمان و سجده، به تبیین اقتدار انسانی در پرتو تعالیم قرآنی پرداخت. انسان، به‌عنوان مظهر اسمای الهی، توانایی عروج به قله‌های کمال را دارد، اما این عروج نیازمند معرفت، ریشه‌شناسی و رهایی از موانع است. غفلت، ناآگاهی و ترس، انسان را از اقتدار ذاتی‌اش محروم می‌کنند، در حالی که هماهنگی با نظام احسن خلقت، او را به سوی کمال هدایت می‌کند. قرآن کریم، با تبیین ریشه‌ها و جزئیات، راهنمای انسان به سوی معرفت عمیق و اقتدار است. اصلاح نظام‌های آموزشی و تأکید بر ریشه‌شناسی، ضرورتی برای پرورش انسان‌هایی با اقتدار و کمال است. این تحلیل، انسان را به تأمل در جایگاه وجودی خویش و حرکت به سوی کمال دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی