متن درس
کاوش در ساختار معرفتی انسان: بازاندیشی فلسفی و عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۴۷۹)
مقدمه: انسان، آیینه تمامنمای معرفت الهی
انسان، به مثابه موجودی چندساحتی، در کانون تأملات فلسفی و عرفانی قرار دارد. این موجود شگفتانگیز، نه تنها از طریق حواس ظاهری به دریافت معرفت میپردازد، بلکه با بهرهمندی از مراتب باطنی نظیر قلب، روح و نفس، به ادراک حقایق ربوبی و لدنی نائل میگردد. درسگفتار شماره ۱۴۷۹، ارائهشده توسط استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوشی عمیق در ساختار معرفتی انسان میپردازد و با نقد چارچوبهای محدود فلسفه مشائی، به تبیین ظرفیتهای فراحسی انسان در پرتو علوم الهی و عرفانی همت میگمارد.
بخش یکم: بازخوانی ساختار معرفتی انسان در فلسفه مشائی
مفهومسازی معرفت در اندیشه مشائی
فلاسفه مشائی، بهویژه ابنسینا، ساختار معرفتی انسان را در قالب مراكز اندیشهای چون ظرف خیال، توهم، فکر، عقل، حافظه و خزانه جمعی (بندتاسیا یا حس مشترک) صورتبندی کردهاند. این چارچوب، معرفت را به فرآیندهای مغزی و حسی پیوند میدهد و بندتاسیا را بهعنوان مرکزی برای تجمیع ورودیهای ذهنی معرفی میکند. این دیدگاه، معرفت را به مثابه جریانی میبیند که از حواس ظاهری سرچشمه گرفته و در حافظه و خیال پردازش میشود.
محدودیتهای شناخت مشائی
ابنسینا، به دلیل محدودیت ابزارهای تشریحی و فقدان عمق عرفانی، شناخت خود از انسان را به علوم طبیعی و فلسفه مشائی محدود کرده است. این محدودیت، ریشه در رویکرد تجربی و حسمحور مشائیان دارد که انسان را موجودی صرفاً مادی و عقلانی میانگارد. اگرچه ابنسینا، با تلفیق دانش طب و فلسفه، به بررسی مغز، مخچه و اعصاب پرداخته، اما این دیدگاه، ظرفیتهای فراحسی انسان را نادیده گرفته و معرفت را به فرآیندهای حسی و مغزی تقلیل داده است.
اشراف ابنسینا به علوم طبیعی
ابن سینا، به واسطه دانش طبابت و فلسفهورزی، به ساختارهای مغزی و عصبی انسان اشراف داشته و معرفت را به فرآیندهای حسی و مغزی مرتبط میدانست. او با بررسی مغز پیشین، پسین و مخچه، تلاش کرد تا ورودیهای معرفتی انسان را در چارچوبی علمی و فلسفی تبیین کند. با این حال، این رویکرد، به دلیل تمرکز بر علوم طبیعی، از درک ابعاد عرفانی و باطنی انسان بازماند.
بخش دوم: نقد محدودیتهای فلسفه مشائی و تبیین ظرفیتهای فراحسی
ابعاد چندگانه ورودیهای معرفتی انسان
انسان، موجودی چندساحتی است که ورودیهای معرفتی او به حواس پنجگانه محدود نمیشود. مراتب وجودی انسان، شامل نفس، قلب، روح، باطن روح و دلِ دل، هر یک ظرفیتی خاص برای دریافت و انعکاس حقایق دارند. این مراتب، انسان را به آیینهای تمامنما برای دریافت حقایق ربوبی تبدیل میکنند که فراتر از محدودیتهای حافظه و حواس عمل میکنند.
برخلاف دیدگاه مشائی که معرفت را به حواس ظاهری وابسته میداند، انسان میتواند از طریق قلب و روح، بدون نیاز به چشم و گوش، به ادراک حقایق نائل گردد. این ظرفیت، انسان را از قفس حواس ظاهری رها ساخته و به سوی مراتب عالی معرفتی هدایت میکند.
نقد دیدگاه ابنسینا درباره حواس
ابنسینا در اصل مشهور خود، «من فقد حسًّا فقد علمًا»، معرفت را به حواس وابسته میداند و معتقد است فقدان یک حس، به فقدان علم مرتبط با آن منجر میشود. این دیدگاه، معرفت را به فرآیندهای حسی محدود میسازد و از ظرفیتهای فراحسی انسان غفلت میورزد. در مقابل، انسانهایی که به مراتب والای معرفتی دست مییابند، میتوانند بدون نیاز به حواس، به ادراک حقایق نائل شوند؛ چنانکه با دل میشنوند و با روح میبینند.
گستردگی وجودی انسان
انسان، به مثابه دریایی بیکران از ظرفیتهای وجودی، از طریق قلب، روح و مراتب باطنی، قادر به دریافت و انتقال حقایق عالم است. این گستردگی، انسان را از قید و بند حواس ظاهری آزاد کرده و او را به سوی ادراک حقایق الهی سوق میدهد. قلب، بهعنوان مرکز شعور الهی، و روح، بهعنوان آیینهای برای انعکاس حقایق، انسان را به موجودی فراتر از محدودیتهای مادی تبدیل میکنند.
بخش سوم: سه ضلع معرفتی انسان: ارائه، وصول، ایصال
ارائه: علوم مدرسی و ظاهری
معرفت انسانی، در سه ضلع ارائه، وصول و ایصال تعریف میشود. ارائه، به علوم مدرسی و ظاهری اشاره دارد که از طریق حواس و عقل دریافت میشوند. این علوم، اگرچه ارزشمندند، اما به دلیل وابستگی به فرآیندهای حسی و مغزی، تنها بخشی از ظرفیت معرفتی انسان را پوشش میدهند.
وصول: دریافت حقایق باطنی
وصول، به دریافت حقایق باطنی از طریق قلب و روح اشاره دارد. این ضلع، انسان را به مراتب عالی معرفتی هدایت میکند و او را از قید حواس ظاهری آزاد میسازد. وصول، به مثابه پلی است که انسان را از عالم ماده به سوی حقایق الهی رهنمون میشود.
ایصال: انتقال حقایق از اولیا
ایصال، دریافت معرفت از اولیای الهی و انبیا را شامل میشود. این ضلع، انسان را به منبعی بیپایان از علوم لدنی متصل میسازد و او را از محدودیتهای علوم ظاهری رها میکند. ایصال، به مثابه جریانی است که حقایق ربوبی را از اولیا به انسان منتقل میکند.
بخش چهارم: قلب و روح، محورهای معرفت باطنی
نقد دیدگاه مشائی درباره قلب
در دیدگاه مشائی، قلب صرفاً بهعنوان عضوی برای پمپاژ خون تلقی میشود، اما در نگاه قرآنی و عرفانی، قلب مرکز شعور و معرفت است. قرآن کریم میفرماید: أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا (آیا در زمین سیر نکردند تا دلهایی داشته باشند که با آن بیندیشند؟). این آیه، قلب را بهعنوان مرکز ادراک و معرفت معرفی میکند که فراتر از فرآیندهای مغزی عمل میکند.
تمایز عملکرد قلب و مغز
قلب، بهعنوان مرکز شعور الهی، فراتر از اعصاب و روان عمل میکند و معرفت را در مراتب عالی خود دریافت مینماید. مغز، در مقابل، به فرآیندهای حسی و عقلانی محدود است و نمیتواند به تنهایی حقایق ربوبی را ادراک کند. قلب، به مثابه خورشیدی است که با نور معرفت، تاریکیهای جهل را روشن میسازد.
نقد علمی مفاهیم مشائی
مفاهیم مشائی نظیر حس مشترک، تخیل و صورتپردازی، از منظر علمی مدرن نادرستاند و نمیتوانند ساختار معرفتی انسان را بهطور کامل تبیین کنند. این مفاهیم، به دلیل محدودیتهای روششناختی، از درک پیچیدگیهای وجودی انسان بازماندهاند.
بخش پنجم: علوم الهی و نقش تقوا در معرفت
علم الهی و تقوا
قرآن کریم در آیهای میفرماید: وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ (و از خدا پروا کنید که خدا به شما میآموزد). این آیه، بر نقش تقوا در دریافت علوم لدنی تأکید دارد. علم الهی، که از طریق تقوا به انسان اعطا میشود، فراتر از حواس پنجگانه و علوم ظاهری است.
علوم لدنی اولیای الهی
اولیای الهی، از طریق علوم لدنی و ربوبی، به معرفتی دست مییابند که از حواس پنجگانه بینیاز است. این علوم، به مثابه جریانی زلال از فیض الهی، قلب و روح اولیا را سیراب میسازد و آنها را به مراتب والای وجودی هدایت میکند.
بخش ششم: خواب و بیداری، بسترهای معرفت باطنی
دریافت معرفت در خواب و بیداری
پیامبر اکرم (ص) در خواب و بیداری، از طریق قلب و روح به معرفت دست مییافتند، نه صرفاً از طریق حواس پنجگانه. خواب، به دلیل تعطیلی حواس ظاهری، بستری برای دریافت معرفت باطنی فراهم میسازد و انسان را از قید حواس آزاد میکند.
نقد دیدگاه مشائی درباره خواب
در دیدگاه مشائی، خواب به حواس پنجگانه وابسته است، اما معرفت اولیا در خواب و بیداری، از طریق قلب و روح دریافت میشود. این دیدگاه، محدودیتهای رویکرد حسمحور را آشکار میسازد و بر برتری معرفت باطنی تأکید دارد.
نقد خوابهای غیرمعرفتی
بسیاری از خوابها، نتیجه اختلالات مزاجی یا روانی (اضغاث احلام) هستند و فاقد ارزش معرفتیاند. این خوابها، که از بخار معده یا تشتتات ذهنی ناشی میشوند، نمیتوانند بهعنوان منبعی برای معرفت تلقی شوند.
نقد تعابیر نادرست خواب
اکثر تعابیر خواب، به دلیل وابستگی به اختلالات مزاجی یا روانی، فاقد ارزش علمی و معرفتیاند. تعبیر خواب، تنها زمانی معتبر است که مبتنی بر علوم لدنی و اتصال به حقایق الهی باشد.
بخش هفتم: اولیای الهی و قوت روحانی
بینیازی خداوند و اولیا از حواس
قرآن کریم درباره خداوند میفرماید: لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ (نه چرت او را فرومیگیرد و نه خواب). این ویژگی، بهصورت نسبی در اولیای الهی نیز وجود دارد که به دلیل دریافت معرفت از قلب و روح، از خواب و حواس بینیازند.
قدرت روحانی اولیا
اولیای الهی، مانند امیرالمؤمنین (ع)، در وقایعی چون خیبر، با قوت روحانی (بقوة روحانیه) عمل میکردند، نه با قدرت جسمانی. این قوت، نتیجه اتصال به حقایق الهی است و آنها را از محدودیتهای مادی آزاد میسازد.
نقد تصورات نادرست از اولیا
تصورات رایج از اولیا، مانند امیرالمؤمنین (ع)، که آنها را به پهلوانانی با قدرت جسمانی تشبیه میکند، نادرست است. این تصاویر، تحت تأثیر فرهنگهای غیراسلامی شکل گرفتهاند و از حقیقت روحانی اولیا دورند.
محدودیتهای جسمانی و عبادت
انسانهایی که به خوراک زیاد وابستهاند، نمیتوانند عباداتی سنگین مانند هزار رکعت نماز را انجام دهند. اولیا، با تکیه بر قوت روحانی، از این محدودیتها آزادند و به عبادات عظیم دست مییازند.
محاسبه زمانی عبادات سنگین
هزار رکعت نماز، با احتساب دو دقیقه برای هر دو رکعت، حدود هشت تا نه ساعت زمان میطلبد. این امر، برای انسانهای وابسته به خوراک و جسم غیرممکن است، اما اولیا با قوت روحانی این توانایی را دارند.
بخش هشتم: اراده روحانی و رهایی از محدودیتهای مادی
اراده روحانی و خوراک
انسانهایی با اراده روحانی، میتوانند مقادیر زیاد خوراک را بدون تأثیر مادی مصرف کنند. این اراده، انسان را از محدودیتهای مزاجی آزاد میسازد و به او امکان میدهد تا فراتر از جسم عمل کند.
تفاوت مزاجها و ارادهها
مزاجهای انسانی متفاوتاند و اراده روحانی، انسان را از قید مزاج آزاد میکند. این اراده، به مثابه کلیدی است که درهای معرفت باطنی را میگشاید.
نقد وابستگی به حواس
وابستگی انسانهای عادی به حواس پنجگانه، آنها را از دریافت معرفت باطنی محروم میسازد. انسان، برای دستیابی به حقایق الهی، باید از قید حواس رها شود.
بخش نهم: انسان، فراتر از حیوان ناطق
نقد تعریف مشائی انسان
تعریف انسان بهعنوان «حیوان ناطق» توسط فلاسفه مشائی، انسان را به موجودی صرفاً مادی و عقلانی تقلیل میدهد. این تعریف، از ظرفیتهای روحانی و باطنی انسان غفلت میورزد.
تمایز انسان و حیوانات
انسان، به دلیل ظرفیتهای معرفتی و روحانی، از حیوانات متمایز است. او بهعنوان حیوان جنسی، دارای جنس مشترک با حیوانات است، اما با ظرفیتهای روحانی، به موجودی منحصربهفرد تبدیل میشود.
تمایز جنس و نوع
انسان، بهعنوان یک نوع از جنس حیوان، دارای ظرفیتهای مشترکی با حیوانات است، اما با مراتب روحانی خود، از آنها متمایز میگردد. این تمایز، انسان را به موجودی چندبعدی با اقتدار معرفتی تبدیل میکند.
جمعبندی: انسان، دریچهای به سوی حقایق الهی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار شماره ۱۴۷۹ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوشی عمیق در ساختار معرفتی انسان پرداخت. انسان، به مثابه موجودی چندساحتی، از طریق قلب، روح و مراتب باطنی، به ادراک حقایق ربوبی و لدنی نائل میگردد. نقد دیدگاههای مشائی، نشاندهنده کاستی رویکرد حسمحور در شناخت انسان است. سه ضلع معرفتی ارائه، وصول و ایصال، چارچوبی جامع برای فهم اقتدار معرفتی انسان ارائه میدهند. اولیای الهی، با تکیه بر قوت روحانی و علوم لدنی، از محدودیتهای مادی رها شده و به مراتب والای وجودی دست مییابند. این تحلیل، بر ضرورت بازنگری در نظامهای آموزشی و تمرکز بر پرورش ظرفیتهای باطنی تأکید دارد تا انسان به جایگاه واقعی خود بهعنوان آیینه تمامنمای حقایق الهی دست یابد.