متن درس
تحلیل فلسفی ساختار معرفتی انسان در پرتو علوم الهی و قرآنی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۴۸۰)
دیباچه: انسان، معرفت و اتصال به حقیقت الهی
انسان، چونان موجودی چندساحتی، در کانون تأملات فلسفی و الهی قرار دارد. این نوشتار، با الهام از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در ساختار معرفتی انسان میپردازد و با تکیه بر آیات قرآن کریم و مفاهیم عرفانی، جایگاه او را در نظام هستی تبیین میکند. محور این بررسی، سه ساحت بنیادین معرفتی انسان، یعنی ارائه، وصول و ایصال است که هر یک دریچهای به سوی فهم ژرفتر حقیقت وجودی او میگشایند. این نوشتار، با نگاهی نقادانه به علوم حافظهمحور و حسمحور، انسان را موجودی معرفی میکند که از طریق قلب، روح و مراتب باطنی، قادر به دریافت و انتقال حقایق ربوبی است. همچنین، با بهرهگیری از آیات قرآن کریم، مراتب وجودی انسان در قیاس با حیوانات و جایگاه او در برابر مفاهیم هدایت و اضلال بررسی میشود. این تأملات، چونان چراغی در مسیر شناخت حقیقت انسان، راه را برای فهم عمیقتر ظرفیتهای وجودی او هموار میسازد.
بخش نخست: ساختار معرفتی انسان و فرآیندهای سهگانه
پیچیدگی معرفت انسانی و سه ضلع بنیادین
معرفت انسانی، چونان اقیانوسی ژرف و ناپیداکران، از پیچیدگیهای بیشماری برخوردار است. این معرفت، در سه ساحت ارائه، وصول و ایصال تبیین میشود که هر یک، بُعدی از ظرفیتهای وجودی انسان را نمایان میسازد. ارائه، به علوم ظاهری و حافظهمحور وابسته است که در حوزهها و دانشگاهها آموخته میشود. وصول، به شکوفایی ظرفیتهای باطنی انسان اشاره دارد که از محدودیتهای حافظه فراتر میرود. ایصال، دریافت علم الهی از طریق تقوا و اتصال به فیض ربوبی است. این سهگانه، چونان سه ستون استوار، ساختار معرفتی انسان را تشکیل میدهند و او را از دیگر موجودات متمایز میسازند.
درنگ: معرفت انسانی، فرآیندی چندساحتی است که در سه ضلع ارائه، وصول و ایصال تجلی مییابد. این سهگانه، انسان را از قید علوم ظاهری آزاد کرده و به سوی حقایق الهی رهنمون میسازد.
ارائه: علوم حافظهمحور و محدودیتهای آن
ارائه، به علوم مدرسی اشاره دارد که از طریق حواس پنجگانه دریافت و به حافظه سپرده میشوند. این علوم، هرچند در نظامهای آموزشی جایگاه ویژهای دارند، تنها سطح ابتدایی معرفت را تشکیل میدهند. حافظه، چونان ظرفی محدود، تنها قادر به ذخیره و بازیابی اطلاعات ظاهری است و نمیتواند به تنهایی انسان را به مراتب عالی معرفتی رهنمون سازد. این محدودیت، چونان سایهای بر علوم مدرسی، مانع از دستیابی به حقیقت عمیق وجودی انسان میشود.
وصول: شکوفایی ظرفیتهای باطنی
وصول، چونان شکوفهای که از دل سنگ میروید، به شکوفایی ظرفیتهای وجودی انسان در ساحتهای نفس، روح و باطن اشاره دارد. این فرآیند، از وابستگی به حافظه رها بوده و به تهذیب نفس و پرورش مراتب باطنی وابسته است. وصول، انسان را به سوی دریافت حقایقی سوق میدهد که فراتر از محدودیتهای مادی و حسی قرار دارند. این ساحت، با عرفان اسلامی همسوست و معرفت را نتیجه اتصال به حقیقت الهی میداند.
ایصال: دریافت علم الهی از طریق تقوا
ایصال، چونان جریانی زلال از چشمه فیض الهی، به دریافت علم لدنی از طریق تقوا و خشیت اشاره دارد. قرآن کریم در این باره میفرماید: وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ (و از خدا پروا کنید که خدا به شما میآموزد). این علم، نه حافظه را پر میکند و نه به حواس وابسته است، بلکه روح، نفس و باطن انسان را از نور حقیقت آکنده میسازد. ایصال، انسان را به مرتبهای رفیع میرساند که در آن، معرفت از منبعی الهی سرچشمه میگیرد.
درنگ: ایصال، دریافت علم الهی از طریق تقواست که انسان را از محدودیتهای حافظه و حواس آزاد کرده و به فیض ربوبی متصل میسازد.
نقد علوم حافظهمحور و حسمحور
علوم مدرسی، که عمدتاً به حافظه و حواس پنجگانه وابستهاند، نمیتوانند حقیقت وجودی انسان را به تمامی تبیین کنند. این علوم، هرچند در جای خود ارزشمندند، اما به دلیل محدودیت در چارچوبهای مادی، از دستیابی به مراتب باطنی بازمیمانند. نقد این علوم، نه به معنای نفی آنها، بلکه دعوتی است به سوی تلفیق آنها با معرفت باطنی و علوم لدنی. این نقد، چونان آیینهای، کاستیهای علوم ظاهری را نمایان میسازد و راه را برای فهم عمیقتر هموار میکند.
بخش دوم: تمایز انسان و حیوان در مراتب وجودی
انسان و حیوان: اشتراک در جنس و تمایز در نوع
انسان و حیوان، هر دو از جنس حیواناند، اما انسان بهعنوان حیوان ناطق، نوع خاصی از این جنس را تشکیل میدهد. این تمایز، چونان تفاوت آهن در بدن انسان و تیرهآهن در اشیای بیجان است. انسان، هرچند در جنس حیوانی با دیگر موجودات شریک است، اما به دلیل ظرفیتهای عقلانی و روحانی، از آنها متمایز میشود. این تمایز، انسان را به موجودی چندساحتی بدل میکند که قادر به صعود به مراتب عالی یا سقوط به مراتب پست است.
انسان و انعام در قرآن کریم
قرآن کریم در آیهای ژرف میفرماید: أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا (آنان مانند چهارپایاناند، بلکه گمراهترند). این آیه، به اشتراک جنس حیوانی انسان با انعام (حیوانات اهلی چون گاو، گوسفند و شتر) اشاره دارد، اما با تأکید بر «أَضَلُّ سَبِيلًا»، امکان انحطاط وجودی انسان به مراتبی پستتر از انعام را گوشزد میکند. انسان، به دلیل اختیار و ظرفیتهای روحانی، میتواند به درجاتی فروتر از حیوانات اهلی سقوط کند.
درنگ: انسان، هرچند در جنس حیوانی با انعام شریک است، اما به دلیل اختیار، میتواند به مراتبی پستتر از آنها سقوط کند، چنانکه قرآن کریم در «أَضَلُّ سَبِيلًا» به این حقیقت اشاره دارد.
انعام و وحوش: استعارهای از انحطاط انسانی
انعام، به حیوانات اهلی اشاره دارد که در خدمت انساناند، اما انسان گمراه، چونان وحوش (شیر، گرگ، ببر) عمل میکند که حتی در حالت سیری، به درندگی ادامه میدهند. این انحطاط، ریشه در سادیسم و شهوترانی دارد که انسان را از غریزه طبیعی حیوانات نیز فروتر میبرد. مثال شهوترانی در خوردن، که انسان حتی پس از سیری به خوردن و تخلیه ادامه میدهد، نمونهای روشن از این انحطاط است.
سادیسم و انحطاط وجودی
انسان گمراه، به دلیل سادیسم و شهوترانی، حتی در شرایط بینیازی به رفتارهای بیمارگونه روی میآورد. برخلاف وحوش که در سیری آرام میگیرند، انسان «أَضَلُّ سَبِيلًا» به درندگی ادامه میدهد. این رفتار، چونان تاریکیای ژرف، انسان را از مراتب حیوانی نیز فروتر میبرد و او را در چاه انحطاط فرو میغلتاند.
بخش سوم: مراتب وجودی انسان و تقسیمبندی سهگانه
سه دسته انسان: وازره، مؤمن و جوانمرد
انسانها، بر اساس مراتب وجودی و معرفتی، به سه دسته تقسیم میشوند: وازره، مؤمن و جوانمرد. وازره، به دلیل بطلان وجودی، از هدایت محروم است و حتی پیامبر نیز نمیتواند او را هدایت کند: إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ (تو نمیتوانی هرکه را دوست داری هدایت کنی). مؤمن، دارای ایمان به غیب و قصد فعلی و فاعلی است که او را به کمال رهنمون میسازد. جوانمرد، هرچند علم به غیب ندارد، اما به دلیل فطرت نیکو، به خیر و احسان تمایل دارد.
درنگ: انسانها در سه دسته وازره، مؤمن و جوانمرد جای میگیرند. وازره از هدایت محروم است، مؤمن به کمال میرسد و جوانمرد با فطرت نیکو به خیر گرایش دارد.
وازره و ختم الهی
وازرهها، به دلیل انحطاط وجودی، تحت تسلط شیاطین قرار میگیرند و از دریافت معرفت الهی محروم میمانند. قرآن کریم میفرماید: خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ (خدا بر دلها و گوشهایشان مهر نهاده است). این ختم، هرچند اقتضایی است و امکان گشایش آن وجود دارد، اما وازرهها به دلیل خودمحوری و دوری از هدایت، در تاریکی بطلان باقی میمانند.
مؤمن و اقامه صلاة
مؤمن، با ایمان به غیب و اقامه صلاة، به مراتب عالی وجودی دست مییابد. قرآن کریم میفرماید: إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ (تو فقط کسانی را که از پروردگارشان در نهان میترسند و نماز برپا میدارند هشدار میدهی). اقامه صلاة، نتیجه خشیت الهی است و نمازی که بدون این خشیت باشد، چونان طوطیوار، فاقد ارزش معرفتی است.
جوانمرد و فطرت نیکو
جوانمرد، با فطرت نیکو، به خیر و احسان گرایش دارد، هرچند علم صریح به غیب نداشته باشد. مثال ابوذر غفاری، که پیش از دیدار با پیامبر اکرم (ص) دارای فطرت نیکو بود و پس از هدایت، به کمال ایمانی رسید، نمونهای روشن از این دسته است. همچنین، حاتم طائی، به دلیل فطرت نیکو، از برادرش متمایز بود و این تفاوت، ریشه در فلز وجودی او داشت.
بخش چهارم: معرفت فراحسی و رهایی از محدودیتهای مادی
معرفت فراحسی و نقش قلب و روح
معرفت فراحسی، چونان نسیمی که از ورای محدودیتهای مادی میوزد، انسان را از قید حواس پنجگانه رها میسازد. این معرفت، در مراتب رحمانی یا شیطانی عمل میکند و به قلب و روح وابسته است. اولیای الهی، چونان ستارگانی در آسمان معرفت، از طریق قلب و روح به حقایق الهی دست مییابند و از علوم حافظهمحور بینیازند.
حواس پنجگانه و محدودیتهای آن
حواس پنجگانه، هرچند برای انسانهای عادی ابزار شناختاند، اما در اولیا، مانعی برای دریافت معرفت باطنی به شمار میروند. این حواس، چونان پردهای بر حقیقت، انسان را در چارچوبهای مادی محصور میکنند. در خواب و مرگ، که حواس تعطیل میشوند، انسان قادر به دریافت معرفت باطنی است، چنانکه در روایت آمده است: «هرکس بمیرد، مرا میبیند».
درنگ: معرفت فراحسی، انسان را از محدودیتهای حواس پنجگانه رها کرده و از طریق قلب و روح، او را به حقایق الهی متصل میسازد.
تفاوت اولیا و انسانهای عادی
اولیای الهی، چونان امیرالمؤمنین (ع) و امام زمان (عج)، از طریق معرفت باطنی عمل میکنند، در حالی که انسانهای عادی به حواس پنجگانه وابستهاند. امام زمان (عج)، به دلیل حضور در عالم ناسوت، با محدودیتهای مادی مواجه است، اما امیرالمؤمنین (ع) از این محدودیتها رها شده و در مراتب بالاتر عمل میکند.
بخش پنجم: نقد علوم مدرسی و ضرورت بازنگری
محدودیتهای علوم مدرسی
علوم مدرسی، چونان شفا و اسفار، به دلیل وابستگی به حافظه و حواس، نمیتوانند حقیقت انسان را به تمامی تبیین کنند. این علوم، هرچند در زمان خود ارزشمند بودهاند، اما با نیازهای معرفتی امروز همخوانی کامل ندارند. این نقد، دعوتی است به سوی تلفیق علوم ظاهری با علوم باطنی، تا انسان به فهم جامعتری از حقیقت وجودی خود دست یابد.
ضرورت پیشرفت علمی و توجه به علوم باطنی
پیشرفت علمی، نیازمند نگاهی نو به ظرفیتهای باطنی انسان است. علوم قدیم، هرچند ریشه در تلاشهای عالمانه دارند، اما نمیتوانند به تنهایی پاسخگوی نیازهای معرفتی عصر حاضر باشند. این ضرورت، چونان ندایی از عمق وجود، انسان را به سوی پرورش فطرت نیکو و اتصال به حقایق الهی فرا میخواند.
جمعبندی و نتیجهگیری
این نوشتار، با تأمل در ساختار معرفتی انسان، نشان داد که او موجودی چندساحتی است که از طریق سه ضلع ارائه، وصول و ایصال به معرفت دست مییابد. ارائه، علوم حافظهمحور را در بر میگیرد، اما وصول و ایصال، انسان را به حقایق الهی متصل میکنند. نقد علوم مدرسی، بر ضرورت تلفیق آنها با علوم باطنی تأکید دارد. انسانها، در سه دسته وازره، مؤمن و جوانمرد جای میگیرند که هر یک مراتب وجودی متفاوتی دارند. وازرهها، به دلیل انحطاط، از هدایت محروماند، در حالی که مؤمنان و جوانمردان، با ایمان و فطرت نیکو، به سوی کمال رهنمون میشوند. این تحلیل، انسان را دعوت میکند تا با پرورش ظرفیتهای باطنی و اتصال به فیض الهی، به حقیقت وجودی خود دست یابد.
با نظارت صادق خادمی