متن درس
معرفت و سلوک: تأملی در مراتب وجودی انسان و نقش تربیت در وصول به ذات الهی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۴۸۹)
دیباچه
در جستوجوی حقیقت وجودی انسان و راههای وصول به معرفت الهی، سلوک عرفانی چونان سفری است که از خاک تا افلاک امتداد مییابد. این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بررسی عمیق مراتب سلوک انسانی و نقش محوری تربیت و ریاضت در نیل به مقامات متعالی میپردازد. انسان، این مسافر راه بینهایت، از منزلگاه نفس آغاز میکند و در سایه تربیت و تحمل بلا، به سوی قلب، عقل، روح، سر، خفا، اخفا و سرانجام اسماء و صفات الهی حرکت میکند. این مسیر، که در سنت عرفانی به اسفار اربعه شهرت یافته، نهتنها سفری درونی است، بلکه نیازمند همراهی مربیان ناسوتی و ملکوتی و گذر از آزمونهای دشوار بلا و رنج است. در این اثر، با نگاهی علمی و نظاممند، به تبیین ساختار وجودی انسان، نقد نظامهای آموزشی صوری، و ضرورت بازگشت به تربیت عرفانی پرداخته شده است. هدف آن است که خواننده با تأمل در این مراتب، راهی به سوی کمال و معرفت الهی بیابد، راهی که جز با ریاضت، درد و شناخت رب ممکن نمیگردد.
بخش نخست: مراتب وجودی انسان و ساختار کمال
سلامت ذهن و ابزارهای ادراکی
انسان، برای نیل به معرفت و اقتدار معنوی، باید نخست ظرف ذهن خویش را، که شامل حواس، مغز و اعصاب است، به سلامت و تهذیب برساند. این ابزارها، هرچند ضروریاند، اما مرکز تصمیمگیری نیستند، بلکه چونان ظرفی نازل برای نفس عمل میکنند. نفس، بهعنوان منزلگاه نخست سلوک، بستری است که انسان را به حیات معنوی متصل میسازد. این دیدگاه، بر تمایز میان ابزارهای ادراکی و مراتب وجودی تصمیمگیر تأکید دارد و سلامت ذهن را شرطی اساسی برای آغاز سفر سلوک میداند.
درنگ: سلامت ذهن، بهمنزله آمادهسازی ظرف ادراکی انسان، گام نخست در مسیر سلوک است. حواس و مغز، ابزارهایی نازلاند که باید در خدمت نفس مطهر قرار گیرند. |
نفس: منزلگاه آغازین
نفس، چونان دروازهای به سوی حیات و سلوک، منزل اول انسان در این سفر معنوی است. این مرتبه، که همه انسانها در بدو ورود به جهان با آن مواجهاند، مبنای تمامی مراتب بعدی است. نفس، اگرچه در آغاز ممکن است تحت سیطره اماره بالسوء باشد، اما با تهذیب و تربیت، قابلیت تبدیل به علّیّین را دارد. این انعطافپذیری نفس، آن را به بستری پویا برای سلوک تبدیل میکند، مشروط بر آنکه سالک با تمرین و ریاضت، آن را از حضیض سجین به اوج علّیّین برساند.
قلب، عقل و روح: گستره دوم سلوک
مرتبه دوم سلوک، که شامل قلب، عقل و روح است، فضایی وسیع و متعالیتر از نفس را در بر میگیرد. این مراتب، مراکز ادراک و معرفتیاند که انسان را به سوی فهم عمیقتر و درایتی برتر هدایت میکنند. قلب، چونان آیینهای که نور الهی را بازمیتاباند، عقل، چونان مشعلی که راه را روشن میسازد، و روح، چونان بالهایی که انسان را به سوی آسمان معرفت پرواز میدهند، همگی در این مرتبه نقشآفرینی میکنند. این گستره، نیازمند پرورش و تهذیب است تا سالک بتواند از آن به سوی مراتب بالاتر گام بردارد.
سر، خفا و اخفا: دروازههای غیب
مرتبه سوم سلوک، شامل سر، خفا و اخفا، انسان را به سوی علوم لدنی و معارف غیبی رهنمون میشود. این مراتب، که به دریافت باطنی و کشف حقایق پنهان منتهی میگردند، نیازمند ریاضتهای عمیق و تربیت دقیقاند. سر، بهمنزله کانون دریافتهای باطنی، خفا، بهمثابه پردهای که حقایق غیبی را پنهان میدارد، و اخفا، بهعنوان اوج پنهانی که تنها با تهذیب کامل نفس آشکار میگردد، همگی در این مرتبه جای دارند.
اسماء و صفات الهی: اوج سلوک
مرتبه چهارم، که به اسماء و صفات الهی اختصاص دارد، اوج سفر سلوک است. در این مرتبه، انسان با اسماء فعلی، وصفی و ذاتی الهی مواجه میشود و به سوی ذات بیتعین حق هدایت میگردد. این مرتبه، که انسان را به مقام “جز خدا ندیدن” میرساند، نیازمند تخلق به اسماء الهی، چون حمید، مجید و کریم، است. سالک در این مقام، به مظهر لاتعین ذات تبدیل میشود و در وحدت و احدیت، به تجلی حق نائل میگردد.
درنگ: مرتبه چهارم سلوک، انسان را به اسماء و صفات الهی متصل میسازد، جایی که سالک جز خدا نمیبیند و به مظهر لاتعین ذات تبدیل میگردد. |
جمعبندی بخش نخست
مراتب وجودی انسان، از نفس تا اسماء و صفات الهی، چونان نردبانی است که هر پله آن، سالک را به سوی کمال نزدیکتر میسازد. نفس، بهعنوان منزلگاه آغازین، قلب، عقل و روح، بهمنزله گستره میانی، سر، خفا و اخفا، بهعنوان دروازههای غیب، و اسماء و صفات الهی، بهمثابه اوج سلوک، همگی در یک سلسلهمراتب تراکمی قرار دارند. این مراتب، نه قوای متمایز، بلکه جلوههای یک حقیقت واحدند که با تهذیب و تربیت، از حضیض به اوج میرسند. سلامت ذهن و ابزارهای ادراکی، شرط آغاز این سفر است، اما وصول به مقصد، نیازمند ریاضت و تربیت است.
بخش دوم: نقد نظامهای آموزشی و ضرورت تربیت
کاستی آموزش صوری
آموزشهای صوری، که در نظامهای علمی معاصر غالب شدهاند، قادر به هدایت انسان به سوی کمال و معرفت الهی نیستند. این نظامها، که بر کتاب، کاغذ و قلم متکیاند، تنها به انتقال دانش نظری میپردازند و از پرورش عملی نفس غافلاند. علم دینی، که باید انسان را به سوی کشف و رویت رهنمون سازد، در سایه این آموزشهای صوری به محاق رفته است. این نقد، بر محدودیتهای نظامهای آموزشی و ضرورت بازگشت به تربیت عرفانی تأکید دارد.
تبدیل علم دینی به نظامهای صوری
علم دینی، که باید بستری برای پرورش عرفانی و تهذیب نفس باشد، در برخی موارد به نظامهای صوری مشابه مدارس عادی تنزل یافته است. این تحول، که از ساختار هندسی تربیت فاصله گرفته، به کاهش کشف، رویت و معرفت غیبی انجامیده است. علم دینی، برای احیای نقش خود، نیازمند انقلابی علمی است که تربیت و ریاضت را در کانون توجه قرار دهد.
درنگ: علم دینی، در صورت تنزل به آموزش صوری، از رسالت اصلی خود در پرورش عرفانی و هدایت به سوی معرفت الهی بازمیماند. |
نیاز اندک به ابزارهای آموزشی
سلوک عرفانی، برخلاف نظامهای آموزشی صوری، به ابزارهای مادی چون کاغذ و قلم نیاز اندکی دارد. گوش دادن، تأمل و پرورش عملی، ارکان اصلی این مسیرند. در سنتهای گذشته، عرفان با تمرین و ریاضت همراه بود، نه با انباشت دانش نظری. این دیدگاه، بر اولویت تهذیب نفس بر ابزارهای مادی تأکید دارد.
پرورش در عرفان قدیم
در گذشته، سلوک عرفانی با پرورش عملی و تحمل ریاضت طی میشد. عارفان و سالکان، با هدایت مربیان، از طریق بلا و فشار به سوی کمال حرکت میکردند. این سنت، که بر تربیت عملی متمرکز بود، در برابر آموزشهای نظری معاصر، الگویی متعالی برای سلوک ارائه میدهد.
جمعبندی بخش دوم
نظامهای آموزشی صوری، که بر دانش نظری متمرکزند، از هدایت انسان به سوی معرفت و کمال الهی ناتواناند. علم دینی، برای احیای نقش خود، باید از قالبهای صوری فاصله گرفته و به سوی تربیت و ریاضت بازگردد. سنت عرفانی گذشته، که بر پرورش عملی و تحمل بلا تأکید داشت، الگویی است که میتواند علم دینی را به جایگاه واقعی خود بازگرداند.
بخش سوم: نقش مربی در سلوک
دو نظام تربیتی: ناسوتی و ملکوتی
تربیت در سلوک، در دو نظام ناسوتی (ارضی) و ملکوتی (ربی) صورت میگیرد. مربی ناسوتی، که در عالم خاکی انسان را هدایت میکند، و مربی ملکوتی، که همان رب و اسماء الهیاند، هر دو برای موفقیت سالک ضروریاند. این دو نظام، چونان دو بال، سالک را به سوی مقصد اعلی پرواز میدهند.
سؤال «من ربک» در سلوک
سؤال «مَنْ رَبُّكَ» (رب تو کیست؟)، که در قرآن کریم بهعنوان پرسشی در عالم قبر مطرح شده، در سلوک نیز جایگاهی محوری دارد:
قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا
گفتند پروردگار ما خداست، سپس پایداری ورزیدند (سوره فصلت، آیه ۳۰).
این سؤال، سالک را به شناخت رب ناسوتی و ملکوتی و تلبس به اسماء الهی دعوت میکند. سالک باید بداند با کدام اسم الهی حرکت میکند و مربی او کیست.
درنگ: سؤال «من ربک» نهتنها در عالم قبر، بلکه در سلوک نیز سالک را به شناخت رب ناسوتی و ملکوتی و تلبس به اسماء الهی فرا میخواند. |
فقدان مربی در جامعه معاصر
در جامعه معاصر، فقدان مربی مشخص، مانعی بزرگ در برابر تربیت صحیح است. بسیاری از افراد، بدون هدایت مربی، خود را استاد خویش میپندارند و در خودسری گرفتار میشوند. این آشفتگی، سلوک را به سرگردانی میکشاند و انسان را از وصول به معرفت بازمیدارد.
انتخاب مربی در علم دینی
در سنت علم دینی، طلاب خود مربی خویش را انتخاب میکنند، که این روش، در مقایسه با نظامهای آموزشی تحمیلی، به مراتب متعالیتر است. این انتخاب آزادانه، به سالک امکان میدهد تا با مربیای هماهنگ با روحیات و استعدادهایش همراه شود.
نقش محوری مربی
نود درصد بار تربیت بر دوش مربی است و تنها ده درصد به تلاش سالک وابسته است. بدون مربی ناسوتی و ملکوتی، سالک توان طی طریق ندارد و در سرگردانی و اهمال گرفتار میشود. مربی، چونان باغبانی است که نهال وجود سالک را پرورانده و به بار مینشاند.
جمعبندی بخش سوم
تربیت در سلوک، بدون همراهی مربی ناسوتی و ملکوتی ممکن نیست. سؤال «من ربک»، سالک را به شناخت مربی و تلبس به اسماء الهی دعوت میکند. فقدان مربی در جامعه معاصر، به خودسری و سرگردانی انجامیده و علم دینی، با امکان انتخاب آزادانه مربی، راهی به سوی تربیت صحیح گشوده است. نقش محوری مربی، کلید موفقیت در این سفر معنوی است.
بخش چهارم: بلا و ریاضت، لازمه سلوک
ضرورت بلا در تربیت
سلوک عرفانی، بدون تحمل بلا و درد ممکن نیست. بلا، چونان تیغی است که نفس را تراشیده و آن را برای دریافت نور الهی آماده میسازد. این بلا، گاه طبیعی، گاه ساختگی، گاه وجودی، گاه تسخیری و گاه اختیاری است، اما در هر صورت، لازمه تهذیب نفس و نیل به کمال است.
درنگ: بلا و درد، چونان آتشی است که نفس را صیقل داده و سالک را به سوی معرفت و کمال هدایت میکند. |
نقد عافیتطلبی
عافیتطلبی و دوری از بلا، مانعی بزرگ در مسیر سلوک است. انسان عافیتطلب، که تنها به دنبال آسایش و دوری از مشکلات است، چونان نهالی است که در سایه رشد کرده و از طوفانهای زندگی بیبهره مانده است. این محافظهکاری، سالک را از خودیت و اصالت وجودی محروم میسازد.
نفاق و محافظهکاری
نفاق و محافظهکاری، چونان پردهای بر قلب سالک میکشند و او را از سلوک حقیقی بازمیدارند. سالکی که در برابر هر مانعی تسلیم میشود و به دنبال عافیت است، نمیتواند به مقامات متعالی دست یابد. نفاق، ریشهای است که اصالت وجودی انسان را تباه میسازد.
تمثیل کباب و ریاضت
تربیت عرفانی، مانند آمادهسازی کباب است که نیازمند تیغ، زعفران و آتش است. مربی، چونان آشپزی ماهر، با تیغ بلا و آتش ریاضت، نفس سالک را آماده دریافت نور معرفت میکند. این تمثیل، بر ضرورت تحمل سختیها برای تهذیب نفس تأکید دارد.
تفاوت محبین و محبوبین
محبین، که با تلاش و ریاضت به سوی کمال حرکت میکنند، نیازمند تحمل بلا و دردند، اما محبوبین، که از لطف خاص الهی برخوردارند، بهطور ذاتی به مقصد میرسند. این تمایز، نشاندهنده تفاوت میان سلوک عادی و سلوک برگزیدگان است.
جمعبندی بخش چهارم
بلا و ریاضت، ارکان اصلی سلوک عرفانیاند. بدون تحمل درد و فشار، نفس سالک تهذیب نمیشود و راه به سوی معرفت گشوده نمیگردد. عافیتطلبی و نفاق، موانعیاند که سالک را از اصالت وجودی محروم میسازند. تمثیل کباب، به زیبایی نقش بلا در تهذیب نفس را نشان میدهد. محبین با ریاضت و محبوبین با لطف الهی به مقصد میرسند، اما در هر دو حال، بلا کلید وصول به کمال است.
بخش پنجم: اسفار اربعه و وصول به ذات
تبیین اسفار اربعه
اسفار اربعه، که در سنت عرفانی به سفرهای چهارگانه انسان به سوی حق شهرت دارند، شامل نفس (صفر اول)، قلب، عقل و روح (صفر دوم)، سر، خفا و اخفا (صفر سوم)، و اسماء و صفات الهی (صفر چهارم) است. این سلسلهمراتب، نه قوای متمایز، بلکه مراتب تراکمی یک حقیقت واحدند که با تهذیب و تربیت، از ناسوت به لاهوت میرسند.
نقد اسفار ملاصدرا
اسفار اربعه ملاصدرا، که به مسائل نظری چون ماهیت، وجود و جوهر میپردازد، از سلوک عملی فاصله گرفته و به عرفان نظری محدود شده است. اسفار حقیقی، سفری است که سالک را از نفس به سوی ذات الهی هدایت میکند، نه انباشت دانش نظری.
نقش نفس در اسفار
نفس، مبنای تمامی مراتب سلوک است و میتواند به سجین یا علّیّین تبدیل شود. این انعطافپذیری، نفس را به بستری پویا برای سلوک تبدیل میکند، مشروط بر آنکه سالک با ریاضت و تربیت، آن را از حضیض به اوج برساند.
وصول به اسماء و لاتعین ذات
در صفر چهارم، سالک به اسماء الهی متخلق میشود و به مظهر لاتعین ذات تبدیل میگردد. این مقام، که در آن سالک جز خدا نمیبیند، اوج سلوک است. ادعای ممنوعیت وصول به ذات، نادرست است، زیرا خداوند هیچکس را از کمال محروم نمیکند.
درنگ: سالک در صفر چهارم، با تخلق به اسماء الهی، به مظهر لاتعین ذات تبدیل میشود و جز خدا نمیبیند. |
حالات متغیر سالک
سالک در سلوک، در حالات مختلف نوسان میکند. گاه در ذات، گاه در اسماء، و گاه در سر و خفا قرار میگیرد. این سیالیت، نشاندهنده پویایی سلوک و عدم ثبات در یک مرتبه است.
جمعبندی بخش پنجم
اسفار اربعه، سفری است از نفس به سوی ذات الهی، که با تهذیب و تربیت طی میشود. برخلاف اسفار نظری ملاصدرا، اسفار حقیقی بر سلوک عملی متمرکز است. نفس، بهعنوان مبنای سلوک، قابلیت تبدیل به علّیّین را دارد. وصول به اسماء و لاتعین ذات، اوج این سفر است، و حالات متغیر سالک، پویایی این مسیر را نشان میدهد.
نتیجهگیری و جمعبندی
سلوک عرفانی، سفری است از خاک به افلاک، که انسان را از منزلگاه نفس به سوی اسماء و صفات الهی و نهایتاً ذات بیتعین حق هدایت میکند. این مسیر، که در قالب اسفار اربعه تبیین شده، نیازمند تهذیب نفس، تحمل بلا و همراهی مربیان ناسوتی و ملکوتی است. آموزشهای صوری، که در علم دینی معاصر غالب شدهاند، از هدایت انسان به سوی معرفت و کمال ناتواناند و نیازمند انقلابی علمی برای بازگشت به تربیت عرفانیاند. سؤال «من ربک»، سالک را به شناخت رب و تلبس به اسماء الهی دعوت میکند. بلا و ریاضت، چونان تیغی است که نفس را صیقل داده و سالک را به سوی کمال رهنمون میسازد. محبین با تلاش و محبوبین با لطف الهی به مقصد میرسند، اما در هر دو حال، تربیت و ریاضت کلید وصول است. این اثر، با تأمل در مراتب سلوک و نقد نظامهای آموزشی، راهی به سوی احیای سنت نبوی و شکوفایی قوای باطنی انسان میگشاید.
با نظارت صادق خادمی |