متن درس
اقتدار انسانی و موضوعشناسی وحی در قرآن کریم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۶۴۴)
دیباچه
در منظومه معارف الهی، انسان بهعنوان مظهر تام صفات ربوبی، جایگاهی رفیع دارد که از رهگذر ایمان و عمل صالح، به اقتدار وجودی و مشیت عند ربی دست مییابد. این کتاب، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در مفهوم اقتدار انسانی و موضوعشناسی وحی در پرتو آیات سوره شوری در قرآن کریم میپردازد. هدف، تبیین این حقیقت است که وحی، نهتنها مختص انبیا نیست، بلکه بهعنوان یکی از مراتب مشیت الهی، برای همه موجودات، از انسان تا حیوان و حتی اجسام، در مراتب گوناگون قابل دسترسی است. این اثر، با رویکردی فلسفی و عرفانی، ضمن نقد انحرافات فکری و فرهنگی، راهکارهایی برای احیای ظرفیتهای انسانی در راستای نیل به معرفت و وحی ارائه میدهد.
بخش نخست: مشیت عند ربی و اقتدار انسانی
مفهوم مشیت عند ربی
قرآن کریم در آیهای نورانی، جایگاه والای مؤمنان را چنین ترسیم میکند:
﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾
«و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، در باغهای بهشتاند؛ هر چه بخواهند نزد پروردگارشان برایشان فراهم است. این همان فضل بزرگ است.» (سوره شوری، آیه ۲۲)
این آیه، مشیت عند ربی را بهعنوان اقتداری گسترده و سعادتآفرین معرفی میکند که از رهگذر ایمان و عمل صالح نصیب مؤمنان میگردد. مشیت، در این معنا، نهتنها خواست و اراده الهی است، بلکه ظرفی است که انسان در آن به مقام همسویی با اراده ربوبی میرسد. این همسویی، انسان را از قیود مادی و محدودیتهای وجودی رها ساخته و او را به اقتداری رحمانی رهنمون میسازد که در آن، هر آنچه بخواهد، نزد پروردگارش فراهم است.
درنگ: مشیت عند ربی، اقتداری است که از ایمان و عمل صالح سرچشمه میگیرد و انسان را به جایگاه همسویی با اراده الهی میرساند، چنانکه هر خواستهاش در ظرف مشیت ربوبی محقق میگردد. |
اقتدار رحمانی و توانمندی وجودی
اقتدار رحمانی، مرتبهای از توانمندی وجودی است که انسان مؤمن، از طریق ایمان و عمل صالح، به آن دست مییابد. این اقتدار، نهتنها در بعد مادی، بلکه در ساحت وجودی و معنوی، انسان را به مظهر صفات الهی بدل میسازد. انسان در این مقام، صاحب کنش و توانی رحمانی میشود که از مشیت ربوبی سرچشمه گرفته و او را به جایگاه مسانخت با پروردگارش میرساند. این اقتدار، مانند رودی زلال، از چشمه ایمان سرچشمه میگیرد و در بستر عمل صالح، به دریای بیکران فضل الهی میپیوندد.
بخش دوم: موضوعشناسی وحی در قرآن کریم
وحی بهعنوان مرتبه مشیت
وحی، یکی از مراتب والای مشیت عند ربی است که شأن انسان به دلیل قامت استوار و بشره نورانیاش، به آن متصل میگردد. این مرتبه، نهتنها به انبیا اختصاص ندارد، بلکه همه موجودات، از انسان و حیوان تا اجسام، میتوانند به مراتب گوناگون آن دست یابند. وحی، مانند نسیمی الهی است که بر قلب موجودات میوزد و آنها را به حیات معنوی و حرکت وجودی رهنمون میسازد. این دیدگاه، با تأکید بر شأن والای انسان، او را موجودی میداند که ظرفیت دریافت وحی را بهصورت ذاتی در خود نهفته دارد.
درنگ: وحی، مرتبهای از مشیت عند ربی است که شأن انسان به دلیل استقامت قامت و بشرهاش، او را به دریافت آن شایسته میسازد؛ این ظرفیت، نهتنها به انبیا، بلکه به همه موجودات در مراتب مختلف تعلق دارد. |
تمثیل نور و مراتب وحی
وحی، مانند نور است که مراتب گوناگونی دارد؛ از خورشید فروزان که آسمان را روشن میسازد تا چراغ شبخواب که در تاریکی گوشهای را نور میبخشد. هرچند شدت و ضعف نور متفاوت است، اما همه نورند و از یک حقیقت سرچشمه میگیرند. وحی نیز، در مراتب قوت و ضعف، در موجودات مختلف تجلی مییابد. این تمثیل، با الهام از فلسفه تشکیک در عرفان اسلامی، نشان میدهد که وحی، حقیقتی واحد است که در مراتب گوناگون، از انبیا تا حیوانات و اجسام، متجلی میشود.
تمثیل پول و ارزش مراتب
مانند پول که یک قرون و یک میلیارد، هر دو ارزش پولی دارند، وحی نیز در مراتب مختلف، ارزشمند و الهی است. یک قرون، هرچند ناچیز به نظر آید، در ظرف خود ارزش دارد، همانگونه که یک میلیارد در ظرف خویش. وحی نیز، در هر مرتبهای، از انسان تا غیرانسان، از پیغمبر تا غیرپیغمبر، شأنی الهی دارد و نباید آن را به انبیا محدود ساخت. این تمثیل، بر فلسفه تشکیک در عرفان اسلامی استوار است که مراتب وجودی را متفاوت اما همجنس میداند.
نقد انحراف در فهم وحی
محدود ساختن وحی به انبیا، مانند حصر نور به خورشید، انسان را از ظرفیتهای وجودیاش محروم ساخته و او را به موجودی خاموش و بیتحرک بدل کرده است. این انحراف فکری، مانند بادی است که شمع وجود انسان را خاموش میکند، در حالی که نور خورشید انبیا، هرگز نور دیگران را نفی نمیکند. انحرافات فرهنگی، مانند حجابی تاریک، انسان را از روئت حقیقت و حرکت به سوی مشیت الهی باز داشته و او را از اقتدار ذاتیاش محروم ساخته است.
درنگ: محدود ساختن وحی به انبیا، انسان را از حیز حرکت و روئت حقیقت محروم کرده و او را به موجودی خاموش تبدیل ساخته است، در حالی که وحی، شأنی همگانی برای همه موجودات است. |
تمثیل شمع و خورشید
خورشید، شمع را خاموش نمیکند، بلکه باد و هواست که نور شمع را فرو مینشاند. نور انبیا، مانند خورشید، نور دیگران را نفی نمیکند، بلکه انحرافات فکری و فرهنگی، مانند باد، نور وجودی انسان را خاموش میسازد. اگر شمعی در تاریکی بيابان روشن شود، جلوهای بیشتر از خورشید مییابد، چنانکه انسان در ساحت ایمان و عمل صالح، به نور وحی متصل میگردد و درخششی الهی مییابد.
سه طریق ارتباط الهی
قرآن کریم در آیهای دیگر، سه طریق ارتباط الهی با بشر را چنین بیان میکند:
﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾
«و هیچ بشری را نسزد که خدا با او سخن گوید، مگر از راه وحی یا از پشت پرده یا با فرستادن پیکی که به اذن او آنچه بخواهد وحی کند. او والا و حکیم است.» (سوره شوری، آیه ۵۱)
این آیه، سه مسیر وحی، وراء حجاب و ارسال رسول را بهعنوان راههای ارتباط الهی با بشر معرفی میکند. این سه طریق، نشاندهنده گستردگی و تنوع مراتب وحی است که نهتنها به انبیا، بلکه به همه موجودات در مراتب مختلف تعلق میگیرد.
هشتاد مورد وحی در قرآن کریم
قرآن کریم در حدود هشتاد مورد به وحی اشاره کرده است که شامل انسان، حیوانات و حتی اجسام میشود. این گستردگی، نشاندهنده آن است که وحی، حقیقتی همگانی است که در مراتب گوناگون، از انبیا تا موجودات دیگر، تجلی مییابد. این حقیقت، مانند جویباری است که از سرچشمه الهی جاری شده و به همه موجودات، حیات و حرکت میبخشد.
موضوعشناسی وحی: ریشه لغوی و معنایی
واژه «وحی» از ریشه «وحا، یحی» به معنای حیات، حرکت و سرعت است. با افزودن «واو»، به «وحی» تبدیل میشود که به معنای زنده، تیز، رمزآلود و القایی است. وحی، مانند ورقی از حقایق فشرده است که در باطن موجودات القا میگردد و آنها را به سوی حقیقت رهنمون میسازد. این معنا، مانند کلیدی است که قفل معارف الهی را میگشاید و انسان را به سوی حیات معنوی هدایت میکند.
درنگ: وحی، از ریشه «وحا، یحی»، به معنای حیات، حرکت و سرعت است که با افزودن «واو»، به حقیقتی زنده، تیز و رمزآلود بدل میشود و در باطن موجودات القا میگردد. |
تمثیل عدل پنبه
وحی، مانند عدل پنبهای است که پرس شده و به ورق تبدیل میگردد. حقایق الهی، در وحی فشرده و رمزآلود شده و بهصورت مصداقی در باطن موجودات القا میشود. این تمثیل، مانند آینهای است که حقیقت وحی را بهعنوان مصداق فشرده حقایق الهی نشان میدهد.
نقد جهل در فهم مفاهیم
جهل در فهم مفاهیم، مانند تصور مشروطه بهعنوان امری مخالف استبداد، مانع درک حقیقت است. این جهل، مانند غباری است که بر آینه ذهن نشسته و مانع از انعکاس نور حقیقت میگردد. انسان، برای نیل به وحی، باید از این غبار جهل رها شود و به سوی معرفت گام بردارد.
وحی و مصداق
وحی، مصداق فشرده حقایق است، نه مفهوم یا لفظ. مانند آب در کوزه که حقیقت آب است، نه عنوان آن. وحی، مانند جریانی است که از سرچشمه حقیقت جاری شده و در باطن موجودات، حیات و حرکت میآفریند.
علم در برابر معرفت
علم، مانند پوستهای است که صفت و مفهوم را در بر میگیرد و گاه به تکبر و استکبار میانجامد. اما معرفت، مانند گوهر درونی است که مصداق حقیقت را در خود دارد و از غرور و تکبر مبراست. انبیا و اولیا، به دلیل دارا بودن معرفت، از تکبر به دور بودند، در حالی که علم، گاه به دلیل گستردگی ظاهری، انسان را به غرور میکشاند.
درنگ: علم، صفت و مفهوم است و گاه به تکبر میانجامد، اما معرفت، مصداق حقیقت است و انسان را از غرور و تکبر رها میسازد. |
تمثیل غمزه
انبیا و اولیا، معرفت را از طریق غمزه، یعنی حقیقتی رمزآلود و فشرده، دریافت میکنند، نه از درس و مطالعه. این غمزه، مانند نگاهی است که از پشت پرده حقیقت، معرفت را در قلب آنها القا میکند و آنها را از زحمت آموختن مفاهیم صوری رها میسازد.
علم و فعل ناقص
علم، مانند فعلی ناقص است که تنها صفت را توصیف میکند، مانند «كَانَ شَاعِرًا». اما معرفت، مانند فعلی تام است که حقیقت را در بر میگیرد، مانند «عَرَفْتُ اللَّهَ». این تفاوت، مانند تفاوت میان پوسته و مغز است که علم، پوسته ظاهری و معرفت، مغز حقیقت است.
تمثیل شتر سعدی
علم، مانند توصیف شتر بدون دیدن آن است که تنها به اوصاف ظاهری بسنده میکند. اما معرفت، مانند دیدن شتر است که حقیقت را در بر میگیرد. این تمثیل، مانند آینهای است که تفاوت میان علم صوری و معرفت حقیقی را نشان میدهد.
معرفت و مصداق
معرفت، مصداق حقیقت است که انبیا و اولیا آن را در خود دارند، نه هيكل صوری علم. این معرفت، مانند گوهری است که در صدف وجود آنها نهفته است و از نور حقیقت الهی درخشش مییابد.
تمثیل پول خورد و تراول
علم، مانند پول خورد است که شمارش آن دشوار و گاه به خطا میانجامد. اما معرفت، مانند تراول است که فشرده، دقیق و بینقص است. این تمثیل، مانند کلیدی است که تفاوت میان علم و معرفت را میگشاید و معرفت را بهعنوان مصداقی فشرده و ارزشمند معرفی میکند.
وحی و تلطیف حواس
وحی، نتیجه تلطیف حواس است که در انبیا به اوج میرسد و همه حواس را در بر میگیرد. این تلطیف، مانند صیقل دادن آینهای است که نور حقیقت را در خود منعکس میسازد و انسان را به سوی معرفت رهنمون میکند.
درنگ: وحی، نتیجه تلطیف حواس است که در انبیا به اوج میرسد و همه حواس را در بر میگیرد، مانند آینهای صیقلی که نور حقیقت را منعکس میسازد. |
معجزه و حس تلطیفشده
معجزات انبیا، نتیجه تلطیف حواس است، نه غیب. انبیا با حس تلطیفشده عمل میکنند، مانند عابری که با عینکی دقیق، حقیقت را روشنتر میبیند. این دیدگاه، معجزه را از غیبانگاری جدا ساخته و آن را به حس تلطیفشده نسبت میدهد.
نقد غیبانگاری
غیب انبیا، مربوط به ارتباط خصوصی آنها با خداست، نه تعامل با مردم. این غیب، مانند رازی است که در خلوت الهی میان انبیا و پروردگارشان جاری است و در تعاملات انسانی، حس تلطیفشده است که معجزه میآفریند.
تمثیل امین و مأمون
تفاوت در تلطیف حواس، مانند تفاوت میان امین و مأمون در درک جزئیات است. مأمون، با حس تلطیفشده، جزئیات را درک میکرد، در حالی که امین، از این تلطیف بیبهره بود. این تمثیل، مانند آینهای است که اهمیت تلطیف حواس را در نیل به معرفت نشان میدهد.
نسبیت علوم
همه علوم، حتی علوم تجربی، نسبی و تقریبیاند، مانند نقشی که بر آب ترسیم میشود و بهسرعت محو میگردد. اما معرفت، مانند کندهکاری بر سنگ، مصداق حقیقی است که پایدار و استوار باقی میماند.
وحی و القاء
وحی، القاء مصداق در باطن است، نه مفهوم. مانند نور، ذره و وسوسهای است که در قلب موجودات القا میگردد و آنها را به سوی حقیقت رهنمون میسازد. این القاء، مانند بذری است که در خاک دل کاشته شده و به درخت معرفت بدل میگردد.
نقد فلاسفه در شناخت
فلاسفه، در شناخت مفاهیم، مانند آتش در ذهن، به دلیل ناتوانی در درک مصداق، دچار مشکل شدند. آنها، مانند کسی که نقش آتش را در ذهن ترسیم میکند اما از سوختن آن بیبهره است، در دام مفاهیم گرفتار ماندند.
تمثیل ترشی
گفتن ترشی، دهان را آب میاندازد، مانند معرفت که با تلطیف حواس، اثر میگذارد. این تمثیل، مانند کلیدی است که اثرگذاری معرفت را در قلب انسان نشان میدهد.
قرآن کریم و لغت
قرآن کریم، منبع اصلی لغت و معانی است و کتب لغت، گاه پر از خطا هستند. وحی، باید از قرآن کریم فهمیده شود، مانند جویباری زلال که از سرچشمه حقیقت جاری است و هر ناخالصی را میزداید.
تحلیل آیه ۵۱ سوره شوری
آیه ۵۱ سوره شوری، سه طریق وحی را مشخص میکند که باید با هشتاد مورد وحی در قرآن کریم مقایسه شود. این مقایسه، مانند آزمایشی در آزمایشگاه معرفت است که حقیقت وحی را در مراتب گوناگون آن آشکار میسازد.
تحول در علم دینی
علم دینی باید به سوی معرفت و تلطیف حواس حرکت کند، نه علم صوری. این تحول، مانند بازسازی بنایی است که باید بر پایههای معرفت استوار گردد تا از فروپاشی در برابر بادهای جهل مصون ماند.
درنگ: علم دینی باید به سوی معرفت و تلطیف حواس حرکت کند تا از محدودیتهای علم صوری رها شده و به حقیقت وحی متصل گردد. |
تغذیه و معرفت
تغذیه مناسب، مانند زعفران و پسته، برای عالم ضروری است تا معرفت و وحی را تقویت کند. عالم، مانند درختی است که برای باروری، به آبی زلال و خاکی غنی نیاز دارد. تغذیه مناسب، مانند زعفران که ذهن را روشن میسازد و پسته که قوت میبخشد، عالم را به سوی معرفت رهنمون میکند.
تمثیل طلبه و لمعه
طلبهای که لمعه را بدون فهم مطالعه میکند، مانند لامپی سوخته است که نوری از آن ساطع نمیشود. این تمثیل، مانند آینهای است که نشان میدهد علم بدون معرفت، بیاثر و ناکارآمد است.
قوت انبیا
پیامبر اکرم، قوت چهل مرد داشت که نتیجه تغذیه مناسب و تلطیف حواس بود. این قوت، مانند رودی است که از چشمه معرفت جاری شده و به دریای اقتدار الهی میپیوندد.
معجزه و غیب
معجزات انبیا، غیب نیستند، بلکه نتیجه تلطیف حواس و مصداقاند. این معجزات، مانند نوری هستند که از آینه حس تلطیفشده انبیا ساطع میشود و حقیقت را به جهانیان نشان میدهد.
جمعبندی
این کتاب، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین اقتدار انسانی و موضوعشناسی وحی در پرتو آیات سوره شوری پرداخته است. وحی، بهعنوان مرتبهای از مشیت عند ربی، نهتنها به انبیا، بلکه به همه موجودات در مراتب گوناگون تعلق دارد. انسان، با ایمان و عمل صالح، میتواند به این اقتدار دست یابد و از طریق تلطیف حواس، به معرفت و وحی متصل گردد. انحرافات فکری و فرهنگی، مانند بادی که شمع وجود انسان را خاموش میکند، مانع از تحقق این ظرفیت شدهاند. علم، بهعنوان صفت و مفهوم، در برابر معرفت که مصداق حقیقت است، ناقص و نسبی است. تحول در علم دینی، تغذیه مناسب و تلطیف حواس، راهکارهایی هستند که انسان را به سوی اقتدار الهی و دریافت وحی رهنمون میسازند. این اثر، مانند چراغی است که در تاریکی جهل، راه معرفت را روشن میسازد و انسان را به سوی حقیقت الهی هدایت میکند.
با نظارت صادق خادمی |