در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1683

متن درس





اقتدار انسان در قرآن کریم: کاوشی در استکبار، تمسخر، استهزاء و تکذیب

اقتدار انسان در قرآن کریم: کاوشی در استکبار، تمسخر، استهزاء و تکذیب

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۶۸۳)

مقدمه

انسان، به مثابه آیینه‌ای از تجلیات الهی، در قرآن کریم جایگاهی بس والا دارد. این جایگاه، نه تنها در عظمت خلقت او، بلکه در ظرفیت بی‌مانندش برای صعود به قله‌های کمال یا سقوط به دره‌های انحطاط متجلی است. درس‌گفتار حاضر، با تمرکز بر رفتار اشراف و اراذل در برابر دعوت انبیا، به بررسی مفاهیمی چون استکبار، تمسخر، استهزاء و تکذیب می‌پردازد. این کاوش، ریشه‌های درگیری میان اشراف و پیامبران را در ناتوانی از فهم حقایق ربوبی، تعلق به مادیات و استکبار جستجو می‌کند. انسان، به عنوان بزرگ‌ترین مخلوق الهی، دارای اقتضایی برابر در کمال اولیه است، اما انتخاب‌هایش در ظرف فعلیت، او را به سوی عاليات یا نازلات هدایت می‌کند. این نوشتار، با تکیه بر آیات قرآن کریم و روایات، به تحلیل این دوگانگی پرداخته و با نقد مفاهیم جبری سنتی، بر ضرورت هم‌سویی با علوم مدرن و بازنگری در فلسفه‌های کهن تأکید می‌ورزد.

بخش نخست: درگیری اشراف و انبیا؛ ریشه‌ها و پیامدها

اشکالات اشراف در برابر انبیا

اشراف و اراذل، در برابر دعوت انبیا، اشکالاتی را مطرح می‌ساختند که ریشه در ناتوانی آنها در فهم حقایق مجرد و ربوبی داشت. پیامبران، با زبانی از وحی و سخن از خدای یکتا، حقایقی را عرضه می‌کردند که برای اشراف، که در بند مادیات و سیطره خویش بودند، غریب و ناملموس می‌نمود. این تفاوت در سطح ادراک، به درگیری‌هایی دامن می‌زد که گاه به الحاد و عناد منجر می‌شد.

انبیا، با نقد خدایان باطل اشراف، بنیان‌های قدرت و سیطره آنها را به چالش می‌کشیدند. این هجمه، که در حقیقت دعوتی به سوی توحید بود، برای اشراف که به مناصب، نژاد و عشیره خود می‌بالیدند، کدرت و خشم به همراه داشت. آنها، که خود را در اوج اشرافیت می‌دیدند، نمی‌توانستند زبان معنوی و الهی انبیا را تاب آورند.

تأثیر دعوت انبیا بر سیطره اشراف

اشراف معتقد بودند که پذیرش دعوت انبیا به انکسار ثروت و بدهکاری آنها می‌انجامد. این باور، ریشه در تعلق آنها به مادیات و ترس از زوال سیطره اقتصادی داشت. آنها، که قدرت خود را در ثروت و نفوذ اجتماعی می‌دیدند، دعوت انبیا را تهدیدی برای جایگاه خویش می‌انگاشتند و به انکار و تکذیب روی می‌آوردند.

این واکنش‌ها، نه از سر نافهمی مطلق، بلکه از آگاهی به حقیقت و ترس از فروپاشی سیطره بود. اشراف، با تکذیب آگاهانه، می‌کوشیدند تا دعوت انبیا را بی‌اثر سازند و جایگاه خویش را حفظ کنند.

درنگ: درگیری اشراف با انبیا، ریشه در استکبار و تعلق به مادیات داشت. آنها، با تکذیب و استهزاء، نه از سر نادانی، بلکه برای حفظ سیطره و قدرت خویش با حقیقت مقابله می‌کردند.

رد اشکالات اشراف در قرآن کریم

قرآن کریم، اشکالات اشراف را بی‌اعتبار می‌داند. آیاتی چون وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ (ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا برایشان بیان کند) نشان می‌دهد که انبیا با زبانی روشن و متناسب با قوم خویش سخن می‌گفتند. آنها نه از ملکوت و هلکوت، بلکه با بیانی ساده و قابل فهم دعوت می‌کردند.

همچنین، آیه ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با بهترین شیوه با آنها مجادله کن) بر حکمت و تنوع روش‌های انبیا در دعوت تأکید دارد. این آیات، نشان‌دهنده تلاش انبیا برای ابلاغ حقیقت با زبانی فصیح و روش‌هایی حکیمانه است.

تکذیب و استهزاء: شگرد اشراف

تکذیب، شگردی رایج در میان اشراف و سیاستمداران بود که در قرآن کریم 279 بار به آن اشاره شده است. آنها، با آگاهی از حقیقت، خدا، پیامبر، وحی و آیات را تکذیب می‌کردند تا سیطره خویش را حفظ کنند. این تکذیب، نه از سر جهل، بلکه از استکبار و خودبرتربینی نشأت می‌گرفت.

آیه قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (اشراف کافر از قومش گفتند: ما تو را در سفاهت می‌بینیم و گمان می‌کنیم که از دروغگویان هستی) نمونه‌ای از اتهامات اشراف به انبیاست. آنها، پیامبران را به سفاهت و دروغگویی متهم می‌کردند، حال آنکه این اتهامات، ریشه در خودبرتربینی و عدم تحمل نقد داشت.

پاسخ حکیمانه انبیا

انبیا، در برابر این اتهامات، با ادب و حکمت پاسخ می‌دادند. آیه قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَٰكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (گفت: ای قوم من، در من سفاهتی نیست، بلکه من فرستاده‌ای از جانب پروردگار جهانیانم) نشان‌دهنده پاسخ متین انبیا به اتهامات است. آنها، بدون توهین به اشراف، حقیقت رسالت خویش را بیان می‌کردند و بر بی‌جان بودن بت‌ها تأکید داشتند، نه برای تحقیر، بلکه برای بیداری قوم.

جمع‌بندی بخش نخست

درگیری اشراف با انبیا، ریشه در استکبار، تعلق به مادیات و ترس از زوال سیطره داشت. آنها، با تکذیب و استهزاء، کوشیدند تا دعوت انبیا را بی‌اثر سازند. قرآن کریم، با تأکید بر زبان قوم و روش‌های حکیمانه انبیا، این اشکالات را رد کرده و بر حقیقت دعوت الهی صحه می‌گذارد. این بخش، نشان داد که استکبار و خودبرتربینی، مانعی بزرگ در برابر پذیرش حقیقت است.

درنگ: انبیا با زبانی حکیمانه و متناسب با قوم خویش دعوت می‌کردند، اما اشراف، به دلیل استکبار و تعلق به مادیات، با تکذیب و استهزاء به مقابله با حقیقت برمی‌خاستند.

بخش دوم: عظمت انسان در قرآن کریم

انسان، بزرگ‌ترین مخلوق الهی

انسان، در قرآن کریم، به مثابه بزرگ‌ترین مخلوق الهی توصیف شده است. این عظمت، نه تنها در محبوبین و اولیا، بلکه حتی در کسانی که خدا، پیامبر و وحی را انکار می‌کنند، متجلی است. آیه إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس) بر این حقیقت تأکید دارد که انسان، با اقتضایی برابر در کمال اولیه، قادر است مسیر خویش را انتخاب کند.

این اقتضا، به مثابه بذری است که در وجود هر انسانی کاشته شده و ظرفیت شکوفایی به سوی قله‌های کمال یا سقوط به دره‌های انحطاط را دارد. تفاوت میان محبوبین و اشرار، نه در اقتضای اولیه، بلکه در دستیابی به کمال ثانوی است.

کمال اول و کمال ثانوی

کمال اول، اقتضای ذاتی همه انسان‌هاست که در آن، همه برابرند. اما کمال ثانوی، نتیجه انتخاب‌ها و فعلیت‌های انسان است. محبوبین، با انتخاب مسیر شکر و معرفت، به عاليات می‌رسند، در حالی که اشرار، با کفر و استکبار، به نازلات سقوط می‌کنند. این دوگانگی، به مثابه دو مسیر در برابر انسان است: یکی به سوی قله‌های رفیع کمال و دیگری به سوی دره‌های عمیق انحطاط.

آیه إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست) بر این حقیقت تأکید دارد که کمال واقعی، در تقوا و اظهار آثار الهی است. این آیه، انسان را به سوی تلاش و عمل برای رسیدن به کمال دعوت می‌کند.

نقش نژاد و اشرافیت

برخی انبیا، مانند امیرالمؤمنین و ابراهیم علیهما‌السلام، از نژادهای عالی برخوردار بودند، اما برخی دیگر، ناشناخته بودند. در مقابل، اشراف بر نژاد و جایگاه اجتماعی خویش تأکید داشتند و مؤمنان را به دلیل سادگی و پابرهنگی (سفهاء) تحقیر می‌کردند. این تحقیر، ریشه در استکبار و تعلق به مظاهر مادی داشت و مانع از پذیرش حقیقت می‌شد.

با این حال، قرآن کریم نشان می‌دهد که نژاد و جایگاه اجتماعی، معیار کمال نیست. تفاوت میان انسان‌ها، در انتخاب مسیر شکر یا کفر است که آنها را به عاليات یا نازلات هدایت می‌کند.

درنگ: انسان، با اقتضایی برابر در کمال اول، قادر است با انتخاب مسیر شکر یا کفر، به عاليات یا نازلات برسد. این ظرفیت، عظمت بی‌مانند او را در خلقت نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش دوم

انسان، به عنوان بزرگ‌ترین مخلوق الهی، دارای اقتضایی برابر در کمال اولیه است. تفاوت میان محبوبین و اشرار، در دستیابی به کمال ثانوی است که از انتخاب‌ها و فعلیت‌های آنها نشأت می‌گیرد. آیات قرآن کریم، مانند إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا و إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ، بر آزادی اراده و اهمیت تقوا در رسیدن به کمال تأکید دارند. این بخش، عظمت انسان را در ظرفیت بی‌مانند او برای تحول و صعود به قله‌های کمال نشان داد.

بخش سوم: نقد مفاهیم جبری و ضرورت هم‌سویی با علم مدرن

رد مفاهیم جبری سنتی

باورهای سنتی مانند «گلیم سیاه» یا «تکلیف در شکم مادر» ریشه در تفکرات جبری دارند که با حقیقت قرآنی سازگار نیستند. این باورها، اقتضای برابر انسان‌ها را نادیده گرفته و تفاوت‌ها را به ذات یا سرنوشت از پیش تعیین‌شده نسبت می‌دهند. قرآن کریم، با آیه لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ (او به بندگان ستمکار نیست)، بر عدالت الهی و برابری اقتضای ذاتی انسان‌ها تأکید دارد.

روایات معصومین، مانند «ماهیت‌ها انیت‌ها»، نیز بر عدم وجود ماهیت ثابت و تبدیل‌پذیری موجودات تأکید دارند. این دیدگاه، به انعطاف‌پذیری خلقت و امکان تحول انسان‌ها اشاره دارد.

نسبیت در خلقت

هیچ چیز در عالم مطلق یا یکسان نیست و همه چیز در مراتب نسبی قرار دارد. حتی معصومین، طبق آیه وَفَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ (و برخی را بر برخی برتری دادیم)، دارای مراتب متفاوت‌اند. این نسبیت، در همه مراتب خلقت، از انبیا تا فقرا، جاری است.

تفاوت‌های انسانی، نتیجه ظرف فعلیت (تربیت، محیط، جامعه) است، نه اقتضای ذاتی. بیماری، فقر و ضعف، همگی از موانع فعلیت‌اند که با تلاش و تربیت می‌توان آنها را رفع کرد.

نقش فعلیت در رشد انسان

رشد انسان، به کار روی فعلیت‌ها (تربیت، تغذیه، جامعه) بستگی دارد. اشتغال، با پر کردن وقت انسان، فساد را کاهش می‌دهد، در حالی که بیکاری به افزایش انحرافات منجر می‌شود. این نکته، به نقش فعالیت‌های سازنده در پیشگیری از انحرافات اجتماعی اشاره دارد.

به عنوان مثال، مناطقی که بیکاری در آنها فراوان است، شاهد افزایش فساد و جرم هستند، در حالی که اشتغال، انسان را به سوی رشد و کمال هدایت می‌کند. این دیدگاه، به مثابه نوری است که مسیر صعود انسان را روشن می‌سازد.

تبدیل‌پذیری موجودات

اصل قرآنی «کل شیء فی کل شیء» نشان‌دهنده امکان تبدیل هر موجود به موجود دیگر است. این اصل، در علوم مدرن نیز اثبات شده و نشان می‌دهد که سلول‌های هر موجودی قابل تبدیل به موجودات دیگر است. این انعطاف‌پذیری، به ظرفیت بی‌مانند خلقت برای تحول اشاره دارد.

حتی افرادی با پیشینه نامشروع می‌توانند به مقامات عالی برسند، همان‌طور که حلالزاده ممکن است به انحطاط سقوط کند. نمونه‌هایی مانند محمد بن ابوبکر، نشان‌دهنده امکان تحول انسان‌ها با تربیت مناسب است.

درنگ: تفاوت‌های انسانی، نتیجه فعلیت‌ها (تربیت، محیط) است، نه اقتضای ذاتی. انسان، با تلاش و رفع موانع، می‌تواند به قله‌های کمال برسد، همان‌طور که علوم مدرن و قرآن کریم بر تبدیل‌پذیری موجودات تأکید دارند.

نقد فلسفه‌های سنتی

مفاهیم سنتی مانند ماهیت، کلیات خمس و جوهر و عرض، با قرآن کریم و علوم مدرن ناسازگارند. این مفاهیم، با تحدید ظرفیت‌های انسانی، به جبرگرایی منجر شده‌اند. علم دینی، باید از این مفاهیم فاصله گرفته و به سوی تولید دانشی هم‌سو با قرآن و علم مدرن حرکت کند.

روایات معصومین، مانند «ماهیت‌ها انیت‌ها»، بر عدم وجود ماهیت ثابت تأکید دارند و خلقت را به مثابه ظهورات و تعینات الهی توصیف می‌کنند. این دیدگاه، انسان را از قید جبر آزاد کرده و به سوی تحول و رشد هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد مفاهیم جبری سنتی، بر عدالت الهی و برابری اقتضای ذاتی انسان‌ها تأکید کرد. تفاوت‌های انسانی، نتیجه فعلیت‌ها و محیط است، نه ذات ثابت. قرآن کریم و علوم مدرن، با تأکید بر تبدیل‌پذیری موجودات، ظرفیت بی‌مانند انسان برای تحول را نشان می‌دهند. علم دینی، باید با فاصله گرفتن از فلسفه‌های کهن، به سوی تولید دانشی هم‌سو با قرآن و علم مدرن حرکت کند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

انسان، به مثابه بزرگ‌ترین مخلوق الهی، دارای اقتضایی برابر در کمال اولیه است که او را قادر به صعود به قله‌های کمال یا سقوط به دره‌های انحطاط می‌سازد. اشراف، به دلیل استکبار و تعلق به مادیات، با تکذیب و استهزاء به مقابله با انبیا برمی‌خاستند، اما انبیا، با حکمت و ادب، حقیقت را ابلاغ می‌کردند. آیات قرآن کریم، مانند إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا و إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ، بر آزادی اراده و اهمیت تقوا در رسیدن به کمال تأکید دارند. نقد مفاهیم جبری سنتی و هم‌سویی با علوم مدرن، ضرورتی برای بازسازی علم دینی است که می‌تواند انسان‌ها را به سوی تحول و رشد هدایت کند. این نوشتار، با کاوش در رفتار اشراف و عظمت انسان، به نقش انتخاب و فعلیت در تعیین سرنوشت او پرداخت و بر ظرفیت بی‌مانند خلقت برای تحول تأکید ورزید.

با نظارت صادق خادمی