در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1692

متن درس






اقتدار انسان در قرآن کریم: تحلیل مفهوم حس من و حس ما در سوره زخرف

اقتدار انسان در قرآن کریم: تحلیل مفهوم حس من و حس ما در سوره زخرف

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۶۹۲)

دیباچه

تحلیل اقتدار انسانی در پرتو آیات قرآن کریم، دریچه‌ای است به سوی فهم ژرف‌تر جایگاه انسان در نظام آفرینش. این نوشتار، با تمرکز بر سوره زخرف و مفاهیم بنیادین «حس من» و «حس ما»، به کاوشی عمیق در ابعاد فلسفی، عرفانی، و اجتماعی این دو مفهوم می‌پردازد. «حس من» به مثابه توهمی فلسفی و محصول انحرافات تاریخی و استعماری، در برابر «حس ما» قرار می‌گیرد که واقعیتی وجودی، دینی، و اجتماعی را نمایندگی می‌کند. این بررسی، با استناد به آیات قرآن کریم و نقد فلسفه‌های سنتی، به دنبال تبیین این دوگانه و تأثیرات آن بر جامعه بشری است. همان‌گونه که نسیمی حیات‌بخش، وحدت را به کالبد اجتماع می‌دمد، این نوشتار نیز می‌کوشد با تکیه بر آیات الهی، وحدت وجودی انسان را در برابر فردگرایی مخرب برجسته سازد.

بخش نخست: تقابل حس من و حس ما

ماهیت حس من: توهمی فلسفی و تاریخی

مفهوم «حس من» به مثابه توهمی فلسفی، علمی، و دینی معرفی می‌گردد که وجود خارجی ندارد و ریشه در انحرافات تاریخی، به‌ویژه دوران استعمار، دارد. این مفهوم، انسان را از وحدت جمعی و الهی جدا ساخته و به سوی خودمحوری و انزوا سوق می‌دهد. «حس من» به سان غباری است که بر آیینه وجود انسان نشسته و حقیقت وحدت او را در پس پرده‌ای از خودخواهی پنهان می‌سازد. از منظر فلسفی، این مفهوم اعتباری و غیرواقعی است و در علوم مدرن، مانند فیزیک و شیمی، هیچ مصداق عینی برای آن یافت نمی‌شود.

در مقابل، «حس ما» واقعیتی وجودی، علمی، منطقی، دینی، و اجتماعی است که به وحدت جمعی انسان‌ها اشاره دارد. این مفهوم، انسان را به مثابه عضوی از یک کل الهی معرفی می‌کند که در پرتو وحدت، به اقتدار راستین دست می‌یابد. آیات قرآن کریم، به‌ویژه آیه 32 سوره زخرف، این حقیقت را تأیید می‌کنند:

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنِّي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ

«و هنگامی که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: من از آنچه شما می‌پرستید بیزارم»

در این آیه، ابراهیم علیه‌السلام با تأکید بر «إِنِّي» (من)، در حقیقت به نمایندگی از یک جمع الهی سخن می‌گوید. این «من» نه نشانه خودمحوری، بلکه نمادی از وحدت جمعی است که در برابر شرک و فردگرایی ایستادگی می‌کند. حس ما، به سان رودی است که از چشمه‌های الهی سرچشمه گرفته و انسان‌ها را به سوی وحدت و همبستگی هدایت می‌کند.

درنگ: حس من، توهمی است که انسان را از وحدت الهی و جمعی جدا می‌سازد، در حالی که حس ما، واقعیتی وجودی است که انسان را به جایگاه راستینش در نظام آفرینش بازمی‌گرداند.

بیماری حس من: آفتی ویرانگر

حس من، به مثابه بیماری‌ای اجتماعی و فلسفی، از منظر استاد فرزانه بدتر از آفت‌هایی چون سرطان و ایدز توصیف شده است، زیرا انسان را از حیات جمعی و الهی محروم می‌سازد. این بیماری، به سان ویروسی فرهنگی، با تقویت خودمحوری، همبستگی اجتماعی را فرومی‌پاشد و انسان را به انزوای وجودی سوق می‌دهد. همان‌گونه که بدن بیمار، از هماهنگی اعضا محروم می‌گردد، جامعه‌ای که در حس من غرق شده، از وحدت و اقتدار جمعی بی‌بهره می‌ماند.

این دیدگاه با آیه 33 سوره زخرف همخوانی دارد:

وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ

«و اگر نبود که مردم امتی واحد شوند، برای کسانی که به [خدای] رحمان کفر می‌ورزند، برای خانه‌هایشان سقف‌هایی از نقره قرار می‌دادیم»

این آیه، به ضرورت وحدت امت انسانی اشاره دارد و حس من را به مثابه عاملی در تضاد با این وحدت معرفی می‌کند. حس من، چونان سمی است که به تدریج پیکره اجتماع را از درون فرومی‌ریزد و انسان را از همدلی و ایثار دور می‌سازد.

بخش دوم: نقد فلسفه و عرفان سنتی

نقد فلسفه‌های پیش از رنسانس

فلسفه‌های پیش از رنسانس، از جمله آرای ارسطو و ابن‌سینا، به دلیل تأکید بر مفاهیمی چون ماده و صورت یا هیولای اولی و ثانیه، از سوی استاد فرزانه به مثابه خرافات معرفی شده‌اند. این مفاهیم، که جسم را مرکب از ماده و صورت می‌دانند، از منظر علوم مدرن فاقد پایه علمی‌اند. استاد فرزانه تأکید دارند که این تقسیم‌بندی‌ها، به سان بنایی سست‌بنیاد، نمی‌توانند نیازهای فکری و اجتماعی امروز را برآورده سازند. این نقد، به رد هرگونه وجود مستقل برای «من» منجر می‌شود و بر این حقیقت تأکید دارد که تنها «ما» به مثابه واقعیتی ترکیبی و جمعی وجود دارد.

این دیدگاه با آیه 28 سوره زخرف هم‌راستاست:

وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ

«و آن [کلمه توحید] را سخنی پایدار در نسل‌های بعد از او قرار داد، باشد که بازگردند»

این آیه، به پایداری کلمه توحید و وحدت جمعی اشاره دارد که در برابر توهم حس من ایستادگی می‌کند. فلسفه‌های سنتی، به سان درختانی که ریشه در خاک واقعیت ندارند، از ارائه راه‌حلی برای اقتدار جمعی انسان عاجزند.

درنگ: مفاهیم فلسفی چون هیولای اولی و ثانیه، به دلیل عدم انطباق با علوم مدرن، نمی‌توانند به فهم حقیقت وحدت جمعی انسان یاری رسانند.

نقد عرفان سنتی و انزوای ناشی از حس من

عرفان سنتی، به دلیل تمرکز بر حس من، به انزوا و گوشه‌گیری منجر شده و از اقتدار اجتماعی و جمعی انسان کاسته است. استاد فرزانه، عرفان سنتی را به دلیل ترویج خودمحوری و دوری از ایثار و فداکاری جمعی مورد نقد قرار می‌دهند. عرفایی چون حافظ، سعدی، خیام، و مولانا، به جای ترویج وحدت و همبستگی، به انزوای وجودی گراییده‌اند. عرفان، که باید چونان چشمه‌ای زلال، قلب و روح انسان را سیراب کند، در اثر حس من به بستری برای خودمحوری و دوری از جامعه بدل شده است.

این دیدگاه با آیه 36 سوره زخرف همخوانی دارد:

وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ

«و هر کس از یاد [خدای] رحمان غافل شود، برای او شیطانی می‌گماریم که همدم او باشد»

این آیه، به انحراف انسان از یاد خدا و گرایش به خودمحوری اشاره دارد که نتیجه حس من است. عرفان سنتی، به سان پرنده‌ای که بال‌هایش در قفس حس من گرفتار شده، از پرواز به سوی وحدت الهی بازمانده است.

بخش سوم: تأثیرات تاریخی و اجتماعی حس من

نقش استعمار در تقویت حس من

استعمار، به مثابه نیرویی ویرانگر، با تزریق حس من، وحدت اجتماعی و دینی جوامع را تخریب کرده و انسان‌ها را به سوی انزوا و خودخواهی سوق داده است. این فرآیند، به سان بادی مسموم، حس ما را خنثی ساخته و توهم من را به مثابه هویتی مستقل در اذهان کاشته است. از منظر تاریخی و جامعه‌شناختی، استعمار با تقویت فردگرایی، پیوندهای جمعی را گسسته و جوامع را به انحطاط کشانده است.

این دیدگاه با آیه 34 سوره زخرف همخوانی دارد:

وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ

«و برای خانه‌هایشان درهایی و تخت‌هایی که بر آنها تکیه زنند»

این آیه، به فریبندگی مادیات و فردگرایی اشاره دارد که انسان را از وحدت الهی و جمعی دور می‌سازد. استعمار، به سان باغبانی که به جای کاشت بذر وحدت، علف‌های هرز خودمحوری را پرورانده، جوامع را از اقتدار جمعی محروم کرده است.

نقش علما و دانشمندان در هدایت یا گمراهی

علما و دانشمندان، به مثابه راهبران جامعه، نقش بسزایی در شکل‌دهی فرهنگ و اندیشه جمعی دارند. استاد فرزانه با استناد به حدیث «الناس على دین ملوکهم» (مردم بر آیین پیشوایانشان هستند)، تأکید دارند که اگر این گروه حس من را تقویت کنند، جامعه به سوی خودخواهی و انحطاط می‌رود. در مقابل، ترویج حس ما، جامعه را به سوی هدایت و رستگاری سوق می‌دهد. این دیدگاه، به سان مشعلی است که مسیر جامعه را روشن می‌سازد و از تاریکی خودمحوری رهایی می‌بخشد.

این مفهوم با آیه 29 سوره زخرف هم‌راستاست:

بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى جَاءَهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُبِينٌ

«بلکه اینان و پدرانشان را برخوردار کردم تا حق و رسولی روشنگر برایشان آمد»

این آیه، به نقش هدایت‌گران در بازگرداندن جامعه به حقیقت و وحدت اشاره دارد. علما و دانشمندان، به سان ناخدایانی هستند که می‌توانند کشتی جامعه را به سوی ساحل رستگاری هدایت کنند یا در گرداب حس من غرق سازند.

درنگ: علما و دانشمندان، با ترویج حس ما، می‌توانند جامعه را به سوی رستگاری هدایت کنند، اما تقویت حس من، به گمراهی و انحطاط منجر می‌شود.

بخش چهارم: ضرورت تقویت حس ما

حس ما: راه رستگاری جامعه

برای رستگاری جامعه، لازم است حس من تضعیف و حس ما تقویت گردد، همان‌گونه که آزمایشی پزشکی، سلامت انسان را می‌سنجد. استاد فرزانه، این فرآیند را به مثابه درمانی برای بیماری خودمحوری می‌دانند که نیازمند بازنگری در آموزش، عرفان، و فلسفه است. حس ما، به سان خونی است که در رگ‌های پیکره اجتماع جاری می‌شود و حیات جمعی را تضمین می‌کند.

این دیدگاه با آیه 26 سوره زخرف همخوانی دارد:

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنِّي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ

«و هنگامی که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: من از آنچه شما می‌پرستید بیزارم»

ابراهیم علیه‌السلام، با رد شرک و خودپرستی، حس ما را به مثابه راهی برای وحدت الهی و جمعی برجسته می‌سازد. این آیه، به سان آیینه‌ای است که حقیقت وحدت انسانی را در برابر توهم حس من قرار می‌دهد.

انبیا: الگوهای حس ما

انبیا، به دلیل دارا بودن حس ما و فقدان حس من، به مثابه نمونه‌هایی از اقتدار و وحدت جمعی معرفی می‌شوند. استاد فرزانه، انبیا را چونان ستارگانی می‌دانند که با نور حس ما، مسیر رستگاری را برای بشریت روشن ساخته‌اند. این ویژگی، آنها را به نمادهایی از ایثار و همبستگی بدل کرده است.

این دیدگاه با آیه 27 سوره زخرف هم‌راستاست:

إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ

«مگر آن که مرا آفرید، که او مرا هدایت خواهد کرد»

این آیه، به هدایت الهی و وحدت جمعی اشاره دارد که در حس ما متجلی است. انبیا، به سان چشمه‌هایی زلال، از حس ما سیراب شده و بشریت را به سوی وحدت الهی هدایت کرده‌اند.

درنگ: انبیا، با دارا بودن حس ما و فقدان حس من، الگوهایی بی‌بدیل برای تحقق وحدت و اقتدار جمعی انسان هستند.

نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تمرکز بر مفاهیم حس من و حس ما در سوره زخرف، به کاوشی عمیق در ابعاد فلسفی، قرآنی، و اجتماعی این دوگانه پرداخته است. حس من، به مثابه توهمی فلسفی و محصول انحرافات تاریخی و استعماری، انسان را از وحدت الهی و جمعی محروم ساخته و به انزوا و خودخواهی سوق داده است. در مقابل، حس ما، به سان نوری الهی، انسان را به سوی وحدت وجودی و اقتدار جمعی هدایت می‌کند. آیات سوره زخرف، به‌ویژه آیات مرتبط با ابراهیم علیه‌السلام، این حقیقت را تأیید می‌کنند که وحدت امت انسانی، راه رستگاری است. نقد فلسفه‌ها و عرفان سنتی، ضرورت بازنگری در این علوم را برای تقویت حس ما و تضعیف حس من آشکار می‌سازد. همان‌گونه که باغبانی ماهر، علف‌های هرز را از باغ وجود می‌زداید، جامعه بشری نیز باید با تقویت حس ما، از آفت حس من رهایی یابد تا به جایگاه راستین خود در نظام آفرینش دست یابد.

با نظارت صادق خادمی