در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 12

متن درس





فصوص الحکم: تأملی در وحدت و کثرت وجود

فصوص الحکم: تأملی در وحدت و کثرت وجود

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه دوازدهم)


مقدمه: وجود، حقیقت یگانه عرفان

عرفان اسلامی، چونان دریایی ژرف، حقیقت وجود را در آیینه وحدت و کثرت به تماشا می‌نشاند. در این دریا، وجود، چونان موجی است که در ظاهر، کثرت مظاهر را به نمایش می‌گذارد و در باطن، به وحدت ذاتی خویش بازمی‌گردد. درس‌گفتار دوازدهم از شرح فصوص الحکم داوود قیصری، با نگاهی عمیق به حقیقت وجود، وحدت ذاتی آن و ظهورات کثیره‌اش را کاوش می‌کند. این نوشتار، با تکیه بر اصول عرفان نظری و با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و روایات، می‌کوشد تا این مفاهیم را با زبانی روشن و متین، در قالبی علمی و دانشگاهی ارائه دهد. هدف، نه تنها تبیین مفاهیم عرفانی، بلکه گشودن دروازه‌های معرفت برای طالبان حقیقت است تا در پرتو شرع، برهان و شهود، به ژرفای وجود راه یابند.

بخش اول: وجود، حقیقت یگانه و دوگانه ظهور و خفا

وجود، صدرنشین و خاک‌نشین

وجود، حقیقتی است یگانه که در دو مرتبه ظهور و خفا تجلی می‌یابد. در مرتبه ظهور، چونان صدرنشینی است که اسما و صفات الهی را در مظاهر متجلی می‌سازد؛ و در مرتبه خفا، چونان خاک‌نشینی است که مظاهر در آن فانی می‌شوند. این فنای مظاهر، در دو ساحت قیامت صغری و کبری رخ می‌نماید. قیامت صغری، تحول و مرگ در عالم ناسوت است که اشیا از صورتی به صورت دیگر یا از عالم شهادت به غیب منتقل می‌شوند. اما قیامت کبری، تلاشی کامل تعینات در وجود است که کثرت به وحدت بازمی‌گردد.

درنگ: وجود، چونان خورشیدی است که در ظهور، پرتوهایش مظاهر را روشن می‌سازد و در خفا، همه را در نور ذاتی خویش فانی می‌کند.

این دوگانگی ظاهری، در حقیقت، جلوه‌ای از وحدت ذاتی وجود است. وجود، در ظرف ظهور، اسما و صفات را در کسوت مظاهر به نمایش می‌گذارد و در ظرف خفا، همه مظاهر را در ذات خویش محو می‌سازد. این فرآیند، نشان‌دهنده وحدت وجود است که در همه مراتب، از نزول تا صعود، یکسان باقی می‌ماند.

ظهور و بطون وجود

وجود، هم ظاهر است و هم باطن. در ظاهر، در خلق آشکار می‌شود و در باطن، در فنای خلق پنهان می‌گردد. نزول مظاهر و صعود آنها، مظهر و مُظهر، همه جلوه‌های وجودند. این حقیقت، چونان جویباری است که در مسیر خویش، گاه در دشت‌های کثرت جاری می‌شود و گاه به اقیانوس وحدت می‌پیوندد.

قرآن کریم در آیه لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (غافر: ۱۶) می‌فرماید: «امروز فرمانروایی از آنِ کیست؟ از آنِ خدای یکتای قهار است.» این آیه، بر فنای مظاهر در وحدت الهی تأکید دارد. همچنین آیه كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ (القصص: ۸۸) می‌فرماید: «هر چیز جز وجه او نابودشدنی است.» این آیات، گواهی بر بقای وجه الهی و فنای همه تعینات در قیامت کبری‌اند.

وحدت وجود و تنزیه از نقص

ظهورات وجود، عین خود وجودند و هیچ نقص، شین یا شری به ذات وجود راه ندارد. هر نقصی که مشاهده می‌شود، به محدودیت‌های ظرف ناسوتی مظاهر بازمی‌گردد. وجود الهی، چونان گوهری پاک است که از هر عیب و کاستی منزه است. نقص‌ها، تنها در آینه‌های شکسته ناسوت دیده می‌شوند، نه در ذات وجود.

درنگ: وجود، چونان آفتابی است که هیچ سایه‌ای از نقص بر آن نمی‌افتد؛ نقص‌ها، تنها به ظرف مظاهر ناسوتی بازمی‌گردند.

غیریت وجود از اشیا

وجود، از اشیا متمایز است، نه به معنای جدایی، بلکه به معنای تنزیه ذاتش از محدودیت‌ها و تعینات. وجود، در ذات خویش مختفی است و از نقص، شین، حصر و تعین منزه است. این غیریت، چونان فاصله میان دریا و موج است که موج، جلوه‌ای از دریاست، اما دریا در ذات خویش، از موج متمایز است.

وجود، معین است، اما متعین نیست. معین بودن، به معنای اعطای تعین به مظاهر است، اما متعین نبودن، بر تنزیه وجود از محدودیت‌های مظاهر دلالت دارد. این تمایز، ریشه در وحدت وجود دارد که ذاتش از هرگونه حصر و تعین آزاد است.

تنزیه وجود از حدوث و تکوین

حدوث و تکوین، اوصاف مظاهر در ظرف ناسوت‌اند، نه ذات وجود. وجود، چونان حقیقتی ازلی است که از صفات حادث مانند حدوث و تکوین منزه است. این تنزیه، وجود را از هرگونه محدودیت زمانی و مکانی جدا می‌سازد و آن را به عنوان مبدأ همه مظاهر معرفی می‌کند.

حدوث، در ظرف ماده و ناسوت رخ می‌دهد و مظاهر را در بر می‌گیرد، اما وجود، فراتر از این محدودیت‌هاست. این اصل، بر تفاوت ماهوی وجود و مظاهر تأکید دارد و وجود را به عنوان حقیقتی سرمدی و بی‌ابتدا معرفی می‌کند.

درنگ: وجود، چونان چشمه‌ای ازلی است که از هرگونه حدوث و تکوین منزه است و مظاهر را در ظرف ناسوت متجلی می‌سازد.

بخش دوم: اختفای وجود در مظاهر

ایجاد اشیا، اختفای وجود

ایجاد اشیا، همان اختفای وجود در مظاهر است. وجود، در کثرت مظاهر پنهان می‌شود، اما خود، مبدأ ظهور آنهاست. این اختفا، چونان پنهان شدن خورشید در پس ابرهای کثرت است که نورش همچنان همه‌چیز را روشن می‌سازد. وقتی اشیا ظاهر می‌شوند، وجود در آنها مختفی است و وحدت در کثرت پنهان می‌گردد.

این اصل، به وحدت و کثرت در عرفان اشاره دارد. وجود، در ذات خود واحد است، اما در ظرف مظاهر، کثرت می‌یابد. این کثرت، تنها در مظاهر است و ذات وجود، از آن منزه است. آنچه ما به عنوان اشیا می‌بینیم، در حقیقت، ظهورات وجودند که در ظرف ناسوت متجلی شده‌اند.

فنای مظاهر در قیامت

فنای مظاهر، در دو مرتبه قیامت صغری و کبری رخ می‌دهد. در قیامت صغری، اشیا از عالم شهادت به غیب یا از صورتی به صورت دیگر تحول می‌یابند. این تحول، چونان تغییر لباس است که هویت ظاهری اشیا را دگرگون می‌سازد، اما حقیقت وجود در آنها پابرجاست. در قیامت کبری، تعینات اشیا فانی شده و وجود به وحدت ذاتی خویش ظاهر می‌شود. این فنای کامل، چونان بازگشت قطره به اقیانوس است که کثرت در وحدت محو می‌گردد.

قرآن کریم در آیه لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (غافر: ۱۶) بر این حقیقت تأکید می‌کند که در قیامت کبری، همه تعینات فانی شده و تنها وجه الهی باقی می‌ماند. همچنین آیه كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ (القصص: ۸۸) گواهی بر نابودی همه‌چیز جز وجه الهی است.

درنگ: قیامت، چونان آینه‌ای است که فنای مظاهر را در وحدت وجود به نمایش می‌گذارد و کثرت را به سوی وحدت رهنمون می‌سازد.

ماهیت مظاهر به عنوان صور کمالات

مظاهر، صور کمالات وجود و تجلیات اسما و صفات الهی‌اند. این مظاهر، ابتدا در ظرف علم الهی (اعیان ثابته) شکل می‌گیرند و سپس در عالم عین ظاهر می‌شوند. این سیر، چونان ترسیم نقشی است که ابتدا در ذهن نقاش شکل می‌گیرد و سپس بر بوم عالم نقش می‌بندد.

حدیث قدسی «كنت كنزا مخفيا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لأعرف» (من گنجی پنهان بودم، پس دوست داشتم شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم) بر این حقیقت دلالت دارد که ظهور مظاهر، از حب الهی به اظهار آیاتش ناشی می‌شود. این حب، چونان نیروی محرکه‌ای است که خلقت را به سوی ظهور هدایت می‌کند.

بخش سوم: ملکوت، فراتر از زمان و مکان

ادبیات ملکوتی و تنزیه از زمان

در ظرف ملکوت، مفاهیم زمان و مکان ناسوتی معنا ندارند. حدیث قدسی «كنت كنزا مخفيا» به معنای زمان ماضی نیست، بلکه به ازلیت و دائمیت وجود اشاره دارد. این ادبیات، چونان زبانی است که از قیود ناسوتی آزاد است و حقیقت را در مرتبه‌ای متعالی بیان می‌کند.

قرآن کریم در آیه هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ (الحدید: ۳) می‌فرماید: «اوست اول و آخر.» این آیه، بر بی‌ابتدایی و بی‌انتهایی وجود الهی تأکید دارد. «اول» و «آخر» در ادبیات ملکوتی، نه به معنای ابتدا و انتهای ناسوتی، بلکه به معنای ازلیت و ابدیت است. وجود، چونان حقیقتی است که از هرگونه محدودیت زمانی و مکانی منزه است.

درنگ: در ملکوت، وجود چونان پرنده‌ای است که از قفس زمان و مکان رها شده و در آسمان ازلیت و ابدیت پرواز می‌کند.

دائمیت حب و اظهار الهی

حب و اظهار الهی، دائمی و سرمدی‌اند و از محدودیت‌های زمانی مبرا هستند. این حب، چونان چشمه‌ای است که پیوسته جاری است و مظاهر را در هر لحظه به ظهور می‌رساند. وجود، در عین وحدت ذاتی، در ظرف مظاهر تکثر می‌یابد، اما این تکثر، به ذات وجود بازنمی‌گردد، بلکه به مظاهر تعلق دارد.

این اصل، بر استمرار فیض الهی تأکید دارد. وجود، در ذات خود واحد است، اما در مظاهر، کثرت می‌یابد. این کثرت، چونان انعکاس نور در آینه‌های متعدد است که هر آینه، جلوه‌ای از نور واحد را نشان می‌دهد.

بخش چهارم: ادراک ذاتی وجود و محدودیت مخلوقات

ادراک ذاتی وجود

وجود، حقایق اشیا را به نفس ذاتش ادراک می‌کند، بدون نیاز به واسطه‌ای مانند عقل اول. این ادراک، چونان نوری است که همه‌چیز را در خود روشن می‌سازد، بدون آنکه به ابزار یا واسطه‌ای محتاج باشد. برخلاف دیدگاه‌های فلسفی که واسطه‌هایی مانند عقل اول را مطرح می‌کنند، عرفان بر بی‌واسطگی ادراک الهی تأکید دارد.

حقایق اشیا، عین ذات وجودند و تنها تعیناتشان غیریت می‌آورد. این تعینات، چونان حجاب‌هایی هستند که حقیقت واحد را در کسوت کثرت نشان می‌دهند، اما خود اصالتی ندارند.

درنگ: وجود، چونان آینه‌ای است که همه حقایق را در ذات خویش می‌بیند، بدون نیاز به واسطه یا ابزار.

عدم ادراک کامل وجود توسط غیر

غیر وجود، نمی‌تواند وجود را به تمامیت ادراک کند. قرآن کریم در آیه لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ (الأنعام: ۱۰۳) می‌فرماید: «دیدگان او را درنمی‌یابند و اوست که دیدگان را درمی‌یابد.» همچنین آیات وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا (طه: ۱۱۰) و وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ (الأنعام: ۹۱) بر عدم احاطه علمی به وجود دلالت دارند: «و به او احاطه علمی ندارند» و «و خدا را چنان که شایسته اوست نشناختند.»

این آیات، بر عظمت وجود الهی و ناتوانی مخلوقات در ادراک کامل آن تأکید دارند. وجود، چونان اقیانوسی است که هیچ کس جز خود او نمی‌تواند ژرفای آن را درنوردد.

تبیین «كُم» در آیه

در آیه وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ (آل عمران: ۳۰) که می‌فرماید: «و خدا شما را از خودش بر حذر می‌دارد»، «كُم» به تعینات اشاره دارد که اصالت ندارند. این تعینات، چونان سایه‌هایی هستند که در برابر نور وجود ظاهر می‌شوند، اما هویت مستقلی ندارند. وجود، در ذات خود از این تعینات منزه است.

این اصل، بر تفاوت میان وجود و مظاهر تأکید دارد. مظاهر، نه وجودند و نه عدم، بلکه ظهور وجودند. این ظهور، هویتی غیرمستقل است که جمع بین نقيضین نیست، بلکه حقیقتی است که در عرفان به دقت تعریف شده است.

درنگ: تعینات، چونان سایه‌هایی‌اند که در برابر نور وجود ظاهر می‌شوند، اما هویت مستقلی ندارند.

بخش پنجم: ضرورت حفظ اصطلاحات عرفانی

تمایز اصطلاحات عرفانی و فلسفی

در عرفان، اصطلاحات خاصی چون «وجود» و «ظهور» با دقت تعریف شده‌اند. «وجود» به معنای استقلال است و «ظهور» به معنای هویت غیرمستقل. تعبیر «وجود غیرمستقل» در فلسفه، تناقض‌گویی است، زیرا وجود، ذاتاً مستقل است. مظاهر، نه وجودند و نه عدم، بلکه ظهور وجودند. این ظهور، چونان انعکاس نور در آینه است که نه خود نور است و نه تاریکی، بلکه جلوه‌ای از نور است.

این تمایز، بر لزوم دقت در اصطلاحات عرفانی تأکید دارد. در عرفان، «فاعل» به معنای حق است که وجود را اعطا می‌کند، نه معدات که تنها زمینه‌سازند. این دقت، از خلط مفاهیم عرفانی با اصطلاحات عام یا فلسفی جلوگیری می‌کند.

درنگ: اصطلاحات عرفانی، چونان کلیدهایی‌اند که قفل‌های معرفت را می‌گشایند و از خلط و خطا مصون می‌دارند.

مسئولیت شرعی در تبیین عرفان

بیان عرفانی، باید دقیق و بدون اهمال باشد تا شبهه ایجاد نشود. عارف، مسئول انتقال صحیح معارف است و باید از اغراء به جهل و ابهام‌گویی پرهیز کند. این مسئولیت، چونان امانتی است که عارف را به سوی دقت و صراحت در بیان هدایت می‌کند.

در علم دینی، باید از هرگونه اجمال و اهمال پرهیز کرد. بیان عرفانی، باید چونان چراغی روشن، حقیقت را آشکار سازد و از هرگونه ابهام که به گمراهی می‌انجامد، دوری گزیند.

بخش ششم: حضور همه‌جانبه وجود

استناد قرآنی به حضور وجود

قرآن کریم، بر حضور همه‌جانبه وجود الهی تأکید دارد. آیه وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (الحدید: ۴) می‌فرماید: «و او با شماست هر کجا که باشید.» همچنین آیه نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ (الواقعة: ۸۵) می‌فرماید: «ما به او از شما نزدیک‌تریم، ولی نمی‌بینید.» و آیه وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (الذاریات: ۲۱) می‌فرماید: «و در وجود خودتان، آیا نمی‌بینید؟»

این آیات، بر نزدیکی وجود الهی به همه مظاهر و حضور او در همه عوالم دلالت دارند. وجود، چونان نوری است که همه‌چیز را در بر گرفته و هیچ‌چیز از او غایب نیست.

درنگ: وجود، چونان نوری است که در همه‌جا حاضر است و هیچ‌چیز از قلمرو آن خارج نیست.

خداوند، نور آسمان‌ها و زمین

آیه اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (النور: ۳۵) می‌فرماید: «خدا نور آسمان‌ها و زمین است.» این آیه، وجود را به عنوان مبدأ نور و هدایت همه عوالم معرفی می‌کند. وجود، چونان نوری است که همه کائنات را روشن ساخته و راه را به سوی حقیقت می‌گشاید.

قرب نوافل و فرائض

در قرب نوافل، خداوند چشم و گوش بنده می‌شود و در قرب فرائض، بنده چشم و گوش خداوند می‌گردد. این دو مرتبه، چونان دو بال‌اند که عارف را به سوی اتحاد با معبود پرواز می‌دهند. در قرب نوافل، بنده با نور الهی می‌بیند و می‌شنود، و در قرب فرائض، خداوند از طریق بنده به ظهور می‌رسد.

این اتحاد، چونان پیوندی است که عبد و معبود را در تنگاتنگی عمیق قرار می‌دهد. در این مرتبه، بنده در خداوند فانی شده و خداوند در بنده متجلی می‌گردد.

درنگ: قرب نوافل و فرائض، چونان دو بال‌اند که عارف را به سوی اتحاد با حقیقت وجود پرواز می‌دهند.

بخش هفتم: پذیرش سخن ولایی

سخن ولایی، معیار حقیقت

هر سخنی که با وحی، عصمت و ولایت سازگار باشد، پذیرفتنی است، حتی اگر از غیرمؤمن باشد. حدیث «لو دليتم بحبل لهبط على الله» (اگر با طنابی به سوی زمین فرو روید، بر خدا فرود می‌آیید)، گرچه از منابع اهل سنت است و مستند قطعی نیست، با عرفان ولایی سازگار است. این حدیث، بر حضور همه‌جانبه وجود الهی تأکید دارد و با آیه أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (البقرة: ۱۱۵) همخوانی دارد: «هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست.»

این اصل، معیار صحت سخنان را مطابقت با وحی و ولایت قرار می‌دهد. هر سخنی که از خانه وحی و عصمت بیرون نیاید، باطل است، حتی اگر از مؤمن باشد. اما سخن کافری که با ولایت سازگار باشد، پذیرفتنی است.

درنگ: سخن ولایی، چونان مشعلی است که حقیقت را از باطل جدا می‌سازد و معیار صحت معارف است.

صراحت در بیان عرفانی

عرفان، نیازمند بیان صریح و ظریف است، نه ابهام و اغراء به جهل. عارف، چونان نقاشی است که با قلم ظریف، حقیقت را بر بوم معرفت نقش می‌زند. ابهام‌گویی، به گمراهی می‌انجامد و عرفان را از اصالت علمی‌اش دور می‌سازد. بیان عرفانی، باید چونان جویباری زلال، حقیقت را به روشنی منتقل کند.

این اصل، بر ضرورت شفافیت در انتقال معارف عرفانی تأکید دارد. عرفان، قصیده‌سرایی یا عامیانه‌گویی نیست، بلکه دانشی است که با ظرافت و دقت، حقیقت را آشکار می‌سازد.

بخش هشتم: هدایت الهی و حفظ عمر

هدایت الهی برای بهره‌وری از عمر

خداوند، بندگان را از ضایع کردن عمر در امور غیرممکن برحذر می‌دارد. این هدایت، چونان چراغی است که راه کمال را روشن می‌سازد و بنده را از هدر دادن عمر در مسیرهای بی‌ثمر بازمی‌دارد. عارف، با بهره‌گیری از این هدایت، عمر خویش را در مسیر نیل به حقیقت صرف می‌کند.

این اصل، بر اهمیت بهره‌وری از عمر در مسیر سلوک عرفانی تأکید دارد. عارف، چونان کشاورزی است که بذر عمر خویش را در زمین معرفت می‌کارد تا میوه کمال برداشت کند.

درنگ: هدایت الهی، چونان قطب‌نمایی است که عارف را از هدر دادن عمر در مسیرهای بی‌ثمر بازمی‌دارد.

نتیجه‌گیری: وحدت وجود، کلید فهم عرفان

درس‌گفتار دوازدهم از شرح فصوص الحکم، چونان گوهری درخشان، حقیقت وحدت وجود را در آیینه کثرت مظاهر به نمایش می‌گذارد. وجود، حقیقتی یگانه است که در ظهور و خفا، نزول و صعود، و مظهر و مُظهر، یکسان باقی می‌ماند. فنای مظاهر در قیامت صغری و کبری، بازگشت کثرت به وحدت است که در آیات قرآن کریم و احادیث قدسی تجلی یافته است. تأکید بر تنزیه وجود از نقص، حدوث و تعین، و لزوم حفظ اصطلاحات دقیق عرفانی، این نوشتار را به منبعی ارزشمند برای پژوهشگران عرفان نظری تبدیل کرده است.

عرفان، با تکیه بر وحی، عصمت و ولایت، راه به سوی حقیقت را هموار می‌سازد. بیان صریح و ظریف، پرهیز از ابهام و اغراء به جهل، و پایبندی به اصطلاحات عرفانی، عارف را از گمراهی مصون می‌دارد. این متن، با تبیین رابطه وجود و مظاهر، نقش اسما و صفات در خلقت، و حضور همه‌جانبه وجود الهی، می‌کوشد تا راهنمای طالبان معرفت باشد. امید است که این نوشتار، چونان چراغی، راه جویندگان حقیقت را روشن سازد و آنها را به سوی قله‌های معرفت رهنمون گردد.

با نظارت صادق خادمی