متن درس
وحدت وجود و تشکیک در مظاهر: تأملی در شرح فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه بیستم)
دیباچه: درآمدی بر وحدت وجود و تشکیک در عرفان نظری
وحدت وجود، چونان خورشیدی درخشان در آسمان عرفان اسلامی، تمامی مراتب هستی را روشن میسازد و تشکیک در مظاهر، مانند امواجی است که در اقیانوس وجود پدیدار میشوند، اما ذات آن را متکثر نمیکنند. این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به تبیین دقیق و عمیق مفهوم وحدت وجود و تشکیک در مظاهر آن در شرح فصوص الحکم ابنعربی میپردازد. هدف، ارائه متنی علمی، جامع و منسجم است که با زبانی متین و آکادمیک، مخاطبان متخصص را به سوی فهمی ژرفتر از حقیقت وجود هدایت کند. این متن، با ساختاری منظم و تحلیلی تفصیلی، به نقد دیدگاههای فلسفی و تبیین نگاه عرفانی میپردازد و با بهرهگیری از آیات قرآن کریم، چارچوبی استوار برای فهم این مفاهیم ارائه میدهد.
بخش نخست: حقیقت وجود و مظاهر آن
وجود: حقیقتی واحد و فراگیر
وجود، حقیقتی یگانه است که عالم، چونان آیینهای، مظاهر آن را بازمیتاباند. این حقیقت، مانند نخی است که همه دانههای تسبیح هستی را به هم پیوند میدهد. عالم، مجموعهای از ظهورات وجود است، نه موجوداتی مستقل با ذوات متکثر. این دیدگاه، ریشه در عرفان نظری ابنعربی دارد که وجود را اصل الاصول و مبنای همه هستی میداند.
درنگ: وجود، حقیقتی واحد است و عالم، مظاهر آن است، نه موجوداتی مستقل با ذوات متکثر.
مظاهر وجود در عقل و خارج
وجود، چونان نوری فراگیر، در دو ساحت عقل و خارج ظهور مییابد. مظاهر عقلانی، مانند مفاهیم کلی چون شیئیت و موجودیت، تنها در ذهن تحقق دارند، در حالی که مظاهر خارجی، چونان مصادیق ملموس، در عالم خارج پدیدار میشوند. این تمایز، نشاندهنده جامعیت وجود است که هم در ساحت ذهن و هم در ساحت خارج، حضور دارد.
مفاهیم کلی، مانند معقولات ثانیه منطقی و فلسفی، در ذهن شکل میگیرند. برای مثال، در معقول ثانی منطقی، مانند «الإنسان کلی»، هم موضوع (انسان) و هم محمول (کلی) ذهنیاند، زیرا در خارج، کلیات جز بهصورت جزئی موجود نمیشوند. در معقول ثانی فلسفی، مانند «الإنسان ممکن»، عروض در ذهن است، اما اتصاف به مصداق خارجی بازمیگردد.
درنگ: وجود، مظاهری در عقل (مفاهیم ذهنی) و خارج (مصادیق ملموس) دارد، و کلیات، تنها در ذهن تحقق مییابند.
نقد اصطلاحات ماهوی در تبیین وجود
طرح مباحثی چون ماهیت، جنس، فصل و مفهوم برای تبیین وجود، غیرضروری است. عرفان، با شهود مستقیم حقیقت وجود، از پیچیدگیهای فلسفی میگذرد و به وحدت ذات وجود میرسد. فلسفه، گاه با مفاهیم ذهنی، از حقیقت وجود دور میشود، در حالی که عرفان، مانند نسیمی پاک، حقیقت را بیواسطه مینمایاند.
این نقد، بر برتری نگاه عرفانی بر فلسفی در فهم وجود تأکید دارد. وجود، چونان اقیانوسی بیکران، نیازی به تقسیمبندیهای ماهوی ندارد، زیرا همهچیز، ظهوری از همان حقیقت یگانه است.
بخش دوم: تشکیک در مظاهر و وحدت ذات وجود
تشکیک در مظاهر، نه در ذات
تشکیک، یا شدت و ضعف، به مظاهر وجود تعلق دارد، نه به ذات آن. ذات وجود، مانند خورشیدی است که نورش در همهجا یکسان است، اما ظهورات آن، به دلیل تفاوت در مراتب و معروضات، شدت و ضعف مییابد. برای مثال، وجود علت، به دلیل نزدیکی به مبدأ، شدیدتر از وجود معلول ظهور میکند، اما این تفاوت، به ذات وجود بازنمیگردد.
درنگ: تشکیک، به مظاهر وجود و مراتب آن تعلق دارد، نه به ذات وجود که یگانه و یکسان است.
تفاوت در خواص و آثار
تفاوتهای موجود در عالم، به خواص و آثار مظاهر بازمیگردد، نه به اصل وجود. برای مثال، انسانیت در زید، عمرو و بکر یکسان است، اما تفاوت در اوصاف، مانند علمیت یا کمال، میان آنها پدیدار میشود. این قیاس، مانند آینهای است که نور وجود را در ظروف گوناگون بازمیتاباند، اما ذات نور را تغییر نمیدهد.
این اصل، بر تمایز میان ذات و مظاهر تأکید دارد. وجود، مانند رودی است که در بسترهای مختلف جاری میشود، اما ذاتش همواره یکی است.
نفی تشکیک در مفهوم
مفهوم وجود، بهماهو مفهوم، تشکیک نمیپذیرد، زیرا مفاهیم، متبایناند و شدت و ضعف در آنها راه ندارد. برای مثال، مفهوم واجبالوجود و مفهوم شریکالباری، هر دو در ساحت ذهن، مفهوماند و تفاوت در مصداق آنهاست، نه در ذات مفهوم. این دیدگاه، مانند اصلاح خطایی در نقشهکشی است که مقصد را به اشتباه نشان داده است.
تشکیک در ذهن، به کیفیت ادراک (حمل شایع) وابسته است، نه به ذات مفهوم. برای نمونه، کسی که مفهوم وجود را عمیقتر ادراک کند، در مقایسه با ادراک سطحی، تفاوت در کیفیت فهم است، نه در خود مفهوم.
درنگ: مفهوم وجود، تشکیک نمیپذیرد، زیرا مفاهیم متبایناند و تشکیک، به مصداق یا کیفیت ادراک بازمیگردد.
مثال قرآنی: مفهوم و مصداق
برای تبیین تمایز میان مفهوم و مصداق، میتوان به احکام شرعی اشاره کرد. لمس قرآن کریم بدون وضو حرام است، اما حفظ آن بدون وضو جایز است. این تفاوت، به تمایز میان مصداق (لمس قرآن) و مفهوم (حفظ در ذهن) بازمیگردد. مصداق، به عالم خارج تعلق دارد، در حالی که مفهوم، در ساحت ذهن باقی میماند.
این مثال، مانند دو روی یک سکه است: یک روی، حقیقت ملموس مصداق، و روی دیگر، سایه ذهنی مفهوم.
بخش سوم: نقد دیدگاههای فلسفی و تبیین عرفانی
نقد اصطلاح «قیل» در وجود اعتباری
استفاده از اصطلاح «قیل» (گفته شده) برای وجود اعتباری، نادرست است، زیرا دیدگاهها در این باره مشخصاند. شیخ اشراق، وجود خارجی را اعتباری میداند، در حالی که فیلسوفان مشاء و حکمت متعالیه، وجود را در هر ساحتی (ذهنی یا خارجی) حقیقی میشمارند. وجود ذهنی، به دلیل ماهیتش، اعتباری است، اما این به معنای نفی حقیقت وجود نیست.
این نقد، مانند پاک کردن غبار از آینه حقیقت است که دیدگاههای مبهم را کنار میزند و چارچوبی روشن ارائه میدهد.
درنگ: وجود ذهنی، اعتباری است، اما این به معنای نفی حقیقت وجود نیست؛ دیدگاههای شیخ اشراق و فیلسوفان، این تمایز را روشن میسازد.
نقد متون فلسفی
متون فلسفی، به دلیل فقدان نقد و مباحثه در زمان نگارش، گاه دچار خطا شدهاند. این مشکل، مانند کتیبهای کهن است که بدون بازنگری، معایبش پنهان مانده است. نقد علمی و مباحثه، مانند مشعلی است که خطاها را آشکار میسازد و راه را برای فهم دقیقتر هموار میکند.
این دیدگاه، بر ضرورت مطالعه انتقادی متون تأکید دارد تا از خطاهای مفهومی، مانند نسبت دادن تشکیک به مفهوم یا ذات، جلوگیری شود.
تشکیک اشراقی و مصداقی
تشکیک، به اعتبار نسبت اشراقی وجود به ماهیتها در عالم خارج است، نه در مفهوم یا ذات. این دیدگاه، مانند نوری است که در ظروف گوناگون، با شدت و ضعف متفاوت بازتاب مییابد، اما ذات نور را تغییر نمیدهد.
تشکیک در مراتب مصداقی، به تفاوت در ظهور خواص، مانند علّیت و معلولیت، یا جوهر و عرض، بازمیگردد. برای مثال، وجود قائم به نفس (جوهر) شدیدتر از وجود غیر قائم به نفس (عرض) ظهور مییابد، اما این تفاوت، به ذات وجود لطمه نمیزند.
درنگ: تشکیک، به نسبت اشراقی وجود به ماهیتها در عالم خارج تعلق دارد، نه به مفهوم یا ذات وجود.
بخش چهارم: مراتب ظهور و تنزل وجود
ظهور وجود در مراتب عالم
وجود، به اعتبار تنزل در مراتب عالم، ظهورات متفاوتی دارد. این تنزل، مانند امواجی است که در اقیانوس وجود پدید میآیند و به دلیل تنگنای ظرفهای ظهور، شدت و ضعف مییابند. هرچه وسائط کمتر باشد، نور وجود شدیدتر و کمالات آن آشکارتر میشود.
برای مثال، وجود در قار ذات (مانند جسم) شدیدتر از وجود در غیر ذات (مانند زمان یا حرکت) ظهور مییابد. این تفاوت، مانند موجی است که به دلیل تنگنای رودخانه پدید میآید، اما ذات آب را تغییر نمیدهد.
درنگ: شدت و ضعف ظهور وجود، به کثرت یا قلت وسائط بستگی دارد، نه به ذات وجود.
مثال آب و موج
تشکیک در مظاهر، مانند موج در آب است که به تنگنای ظرف (رودخانه یا دریا) بستگی دارد، نه به ذات آب. وجود، مانند آبی زلال است که در ظروف گوناگون، به اشکال مختلف ظاهر میشود، اما ذاتش همواره یکی است.
تعینات، به دلیل تنگنای مراتب، موج پدید میآورند. هرچه مرتبه پایینتر باشد، تعینات بیشتر و موج شدیدتر میشود، مانند صدایی که در گنبدی خالی بلندتر میگردد.
نقد اصطلاحات ماهوی
اصطلاحاتی چون «کلی طبیعی» یا «افراد» برای وجود، نادرستاند، زیرا وجود، ماهیت یا افراد ندارد. وجود، مانند نوری است که تقسیم به مقولات ماهوی نمیشود. این نقد، مانند اصلاح خطایی در ترسیم نقشه هستی است که وجود را از بند مفاهیم ماهوی آزاد میسازد.
بخش پنجم: مراتب انسان و شواهد قرآنی
مراتب انسان در عرفان و فلسفه
انسان، به دلیل ظرفیت وجودیاش، در مراتب گوناگون قرار میگیرد. برخی انسانها، به دلیل کمالاتشان، از ملائکه برترند و برخی، به دلیل گمراهی، از حیوانات پستتر میشوند. این تنوع، مانند رنگهای گوناگون نور است که در آینههای مختلف بازتاب مییابد.
آیهای از قرآن کریم، این حقیقت را روشن میسازد: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (اعراف: ۱۷۹). این آیه، به پستتر بودن برخی انسانها از حیوانات به دلیل گمراهی اشاره دارد.
درنگ: برخی انسانها، به دلیل گمراهی، از حیوانات پستترند، چنانکه قرآن کریم در آیه ۱۷۹ اعراف بیان میدارد.
نقد اصطلاح «املاک»
استفاده از اصطلاح «املاک» به جای «افلاک» نادرست است، زیرا مراد، ملائکه است. افلاک، بهعنوان اجسام، فاقد شعور و فهماند و تنها ملائکه، به دلیل مقامشان، در مقایسه با انسان قرار میگیرند. این نقد، مانند اصلاح خطایی در نگارش کتیبهای است که حقیقت را تحریف کرده است.
شواهد قرآنی دیگر
قرآن کریم، مراتب انسان را در آیات دیگر نیز تبیین میکند: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ (تین: ۴-۵). این آیه، به تنزل برخی انسانها (منافقین) به پستترین مرتبه اشاره دارد.
همچنین، آیه يَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَابًا (نبأ: ۴۰) حسرت کافر را نشان میدهد که از خاک بودن آرزو میکند، در حالی که منافق، فاقد چنین حسرتی است. این تفاوت، مراتب گوناگون انسان را در برابر حقیقت روشن میسازد.
درنگ: انسانها در مراتب گوناگون قرار میگیرند: برخی از ملائکه برتر و برخی از حیوانات پستترند، چنانکه آیات قرآن کریم تبیین میکنند.
بخش ششم: جمعبندی و نتیجهگیری
وحدت وجود و نفی تشکیک ذاتی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، مفهوم وحدت وجود و تشکیک در مظاهر را در شرح فصوص الحکم ابنعربی تبیین کرد. وجود، حقیقتی یگانه است که عالم، مظاهر آن است. تشکیک، به مظاهر و مراتب ظهور تعلق دارد، نه به ذات وجود. نقدهای مطرحشده، از جمله رد تشکیک در مفهوم و ذات، و اصلاح اصطلاحات ماهوی، بر اهمیت دقت در تبیین عرفانی تأکید دارند.
وحدت وجود، مانند خورشیدی است که همه موجودات را روشن میسازد، اما مظاهر، مانند آینههایی با ظرفیتهای متفاوت، این نور را با شدت و ضعف بازمیتابانند. آیات قرآن کریم، مانند اعراف: ۱۷۹، تین: ۴-۵، و نبأ: ۴۰، مراتب انسان را در این چارچوب تبیین میکنند.
نقش نور الهی و توکل
فهم این حقیقت، نیازمند نور الهی و بصیرت است. کسی که خداوند چشم دلش را روشن کند، از شبهات و معارضات در امان میماند. توکل بر خدا، مانند سپری است که عارف را در برابر خطاها محافظت میکند. این اصل، مانند مشعلی است که راه معرفت را روشن میسازد.
درنگ: فهم حقیقت وحدت وجود، نیازمند نور الهی و توکل است که عارف را از شبهات مصون میدارد.
جمعبندی نهایی
این متن، با ارائه تحلیلی جامع و دقیق، وحدت وجود و تشکیک در مظاهر را بهعنوان ارکان کلیدی عرفان نظری تبیین کرد. با نفی تشکیک در ذات و مفهوم وجود، و تأکید بر تشکیک در مظاهر مصداقی، چارچوبی عرفانی برای فهم حقیقت ارائه شد. این نوشتار، با بهرهگیری از شواهد قرآنی و نقدهای علمی، میتواند منبعی معتبر برای پژوهشگران عرفان اسلامی باشد.
والحمدلله رب العالمین
با نظارت صادق خادمی