در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 27

متن درس





شرح فصوص الحکم: مراتب احدیت، واحدیت و ظهور کثرت در عرفان نظری

شرح فصوص الحکم: مراتب احدیت، واحدیت و ظهور کثرت در عرفان نظری

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه بیست و هفتم)

مقدمه

در این نوشتار، به بررسی عمیق و تخصصی مباحث عرفانی مرتبط با مراتب احدیت، واحدیت و مظاهر خلقی در چارچوب عرفان نظری ابن‌عربی پرداخته می‌شود. این مباحث، که در جلسه بیست و هفتم از سلسله درس‌گفتارهای شرح فصوص الحکم استاد فرزانه قدس‌سره مطرح شده‌اند، به تبیین مفاهیم بنیادینی چون نوار، عماء، جمال و جلال، مفاتح الغیب و تقابل صفات الهی می‌پردازند. این مفاهیم، چون نگینی در گنجینه معرفت عرفانی، جایگاه ویژه‌ای در فهم سلسله مراتب وجودی و ارتباط ذات الهی با مظاهر خلقی دارند. هدف از این بازنویسی، ارائه تحلیلی جامع و منسجم با ساختاری علمی و دانشگاهی است که ضمن حفظ تمامی جزئیات و محتوای اصلی، با افزودن توضیحات تکمیلی، تمثیلات ادبی و پیوندهای معنایی، مفاهیم را برای پژوهشگران روشن‌تر سازد.

بخش نخست: مراتب وجودی و جایگاه نوار

نوار: برزخ میان احدیت و مظاهر خلقی

نوار، به‌عنوان اولین مرتبه کثرت در وجود، برزخی است میان حضرة احدیت ذاتیه و مظاهر خلقی. این مرتبه، چون پلی نورانی، ذات الهی را از منظر مراتب الوهیت و ربوبیت به صفات متعدد و متقابل متصل می‌سازد. نوار، نه کثرت وجودی، بلکه کثرت ظهوری را نمایان می‌کند، به‌گونه‌ای که وجود ذاتاً واحد باقی می‌ماند، اما در ظهور، کثرت پدیدار می‌شود. این تمایز، بنیاد عرفان نظری است که وحدت وجود را در برابر کثرت ظهوری قرار می‌دهد.

درنگ: نوار، اولین مرتبه کثرت ظهوری است که به‌عنوان برزخ میان احدیت ذاتیه و مظاهر خلقی عمل می‌کند، اما وجود ذاتاً واحد باقی می‌ماند.

نوار، چون آیینه‌ای است که نور واحد ذات را در قالب کثرات صفات بازمی‌تاباند، بدون آنکه ذات از وحدت خود خارج شود. این مرتبه، واسطه‌ای است که ظهور صفات متعدد را ممکن می‌سازد، اما خود، در ذات، عین احدیت است.

نقد اطلاق برزخ بر واحدیت

اطلاق اصطلاح برزخ بر واحدیت، به دلیل دلالت بر فقدان اصالت، مورد نقد قرار می‌گیرد. برزخ، در عرفان، به واسطه‌ای میان دو مرتبه وجودی اشاره دارد که فاقد اصالت ذاتی است، مانند برزخ میان دنیا و آخرت. اما واحدیت، به‌عنوان مرتبه ظهور اسماء و صفات الهی، دارای اصالت ذاتی است و نمی‌توان آن را صرفاً واسطه‌ای بی‌اصالت دانست. این نقد، بر اهمیت دقت در کاربرد اصطلاحات عرفانی تأکید دارد.

درنگ: واحدیت، به دلیل اصالت ذاتی، شایسته اطلاق عنوان برزخ نیست، زیرا برزخ دلالت بر فقدان اصالت دارد، در حالی که واحدیت، مرتبه‌ای واجب و اصیل است.

این نقد، چون چراغی در مسیر معرفت، راه را از کاربرد نارسای اصطلاحات روشن می‌کند و بر جایگاه والای واحدیت به‌عنوان مرتبه ظهور اسماء تأکید دارد.

بخش دوم: تقابل صفات در مرتبه واحدیت

تقابل مفهومی و ظهوری

در مرتبه واحدیت، دو نوع تقابل مطرح است: تقابل مفهومی و تقابل ظهوری. تقابل مفهومی، به تفاوت‌های ذهنی و انتزاعی میان مفاهیم، مانند اول و آخر یا ظاهر و باطن، اشاره دارد که در همه مراتب وجودی، از احدیت تا مظاهر خلقی، جاری است. اما تقابل ظهوری، به نحوه ظهور صفات الهی در مظاهر مربوط می‌شود. برای مثال، صفت «اول» در ظهور خود مقدم است، اما در ذات، با صفت «آخر» متحد است.

درنگ: تقابل مفهومی، تفاوت‌های ذهنی میان مفاهیم است، در حالی که تقابل ظهوری، به تنوع در ظهور صفات الهی در مظاهر خلقی اشاره دارد.

این تمایز، چون دو بال پرنده معرفت، امکان فهم عمیق‌تر مراتب ظهور الهی را فراهم می‌کند. تقابل مفهومی، مانند خطوطی است که ذهن بر صفحه وجود می‌کشد، اما تقابل ظهوری، چون رنگ‌هایی است که در آیینه مظاهر متجلی می‌شود.

وحدت ذاتی صفات متقابل

گرچه صفات در مرتبه ظهور متقابل به نظر می‌رسند، در ذات الهی متحدند. صفت لطف با قهر، و رحمت با غضب، در ذات الهی چون دو روی یک سکه، یکی‌اند. این وحدت، ریشه در وحدت وجود دارد که کثرت را تنها در ظهور می‌پذیرد، نه در ذات.

درنگ: صفات متقابل، در مرتبه ظهور متمایزند، اما در ذات الهی متحد بوده و از وحدت وجودی برخوردارند.

این وحدت، مانند نوری است که از منشور ذات الهی گذشته و در رنگ‌های گوناگون ظهور یافته، اما در منبع خود، یک نور واحد است.

بخش سوم: عماء و مراتب وجودی

عماء: اصطلاحی چندوجهی در عرفان

عماء، اصطلاحی عرفانی است که به معنای تراکم، اختفاء و غور در مراتب وجودی به کار می‌رود. این اصطلاح، گاه برای احدیت (عماء العماء یا جمع‌الجمع)، گاه برای واحدیت، و گاه برای مظاهر خلقی (مانند فیض رحمان یا نفس‌الرحمن) استعمال می‌شود. معنای عماء، با قرینه‌های متنی مشخص می‌شود و از استعمال لفظ در معانی متعدد مبراست.

درنگ: عماء، اصطلاحی چندوجهی است که با توجه به قرینه‌های متنی، برای مراتب احدیت، واحدیت یا مظاهر خلقی به کار می‌رود و معنای آن به ظرف استعمال وابسته است.

عماء، چون مهی است که حقیقت ذات را در خود نهان کرده، اما با قرینه‌های معرفت، معنای آن آشکار می‌شود. این اصطلاح، ابزار عرفان نظری برای توصیف مراتب وجودی است که در آن، ذات الهی امکان ظهور کثرت را فراهم می‌کند.

احدیت و عماء العماء

در مرتبه احدیت، عماء به عماء العماء یا جمع‌الجمع تعبیر می‌شود که به وحدت مطلق ذات اشاره دارد. این مرتبه، فراتر از هرگونه کثرت، حتی کثرت ظهوری، است و ذات الهی را در غایت اختفاء نشان می‌دهد.

درنگ: عماء العماء، در مرتبه احدیت، به وحدت مطلق ذات الهی اشاره دارد که از هرگونه کثرت، حتی ظهوری، مبراست.

این مرتبه، چون قله‌ای است که جز با شهود عرفانی، دسترسی به آن ممکن نیست و هرگونه مفهوم‌سازی ذهنی در برابر آن فرو می‌ریزد.

بخش چهارم: جمال و جلال در صفات الهی

تقسیم‌بندی صفات به جمال و جلال

تمامی اسماء و صفات الهی در مرتبه ظهور به دو دسته جمال و جلال تقسیم می‌شوند. جمال، به صفات لطف، رحمت و رضا، و جلال، به صفات قهر، غضب و سخط اشاره دارد. این دو، گرچه در مظهر متغایرند، در ذات الهی متحدند و به‌صورت درهم‌تنیده ظهور می‌یابند.

درنگ: جمال و جلال، دو دسته اصلی صفات الهی در مرتبه ظهورند که در ذات متحد بوده و در مظاهر به‌صورت درهم‌تنیده ظاهر می‌شوند.

این درهم‌تنیدگی، مانند گل و خاری است که در یک بوته همزیستی دارند؛ گل، جمال است و خار، جلال، اما هر دو از یک حقیقت ریشه می‌گیرند.

مثال‌های جمال و جلال در عالم خلقت

هر موجودی در عالم، هم جمال دارد و هم جلال. گل، به ظاهر جمال است، اما در مواجهه با بلبل، جلال خود را نشان می‌دهد که دمار از روزگار او درمی‌آورد. آب، حیات‌بخش است، چنان‌که در قرآن کریم آمده: وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ (انبیاء: 30، «و هر چیز زنده‌ای را از آب قرار دادیم»)، اما می‌تواند غرنده و ویرانگر باشد. قصاص، جلال است، اما حیات در آن، جمال را نشان می‌دهد، چنان‌که در قرآن کریم آمده: وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ (بقره: 179، «و برای شما در قصاص حیات است، ای خردمندان»).

درنگ: هر موجودی در عالم، جلوه‌ای از جمال و جلال الهی است که در ظهور، به‌صورت درهم‌تنیده ظاهر می‌شود.

این مثال‌ها، چون آیینه‌هایی‌اند که وحدت وجودی جمال و جلال را در کثرات خلقی بازمی‌تابانند و نشان می‌دهند که کثرت، تنها در ظهور است، نه در ذات.

جنت و نار: جلوه‌های جمال و جلال

جنت، با مکاره (سختی‌ها) و ترک معصیت احاطه شده که جلوه‌ای از جلال است، و نار، با شهوات و لذایذ که به جمال اشاره دارد. این احاطه، درهم‌تنیدگی جمال و جلال را در مظاهر خلقی نشان می‌دهد.

درنگ: جنت و نار، جلوه‌های جمال و جلال‌اند که با سختی‌ها و لذایذ احاطه شده‌اند و تعادل میان این دو را در سلوک عرفانی نشان می‌دهند.

این تعادل، چون ترازویی است که سالک را به سوی حقیقت هدایت می‌کند، جایی که ترک معصیت، به جنت و تسلیم به شهوات، به نار منتهی می‌شود.

بخش پنجم: مفاتح الغیب و اسماء مستأثره

مفاتح الغیب: کلیدهای غیب الهی

مفاتح الغیب، به اسماء خاصه و مستأثره الهی اشاره دارد که تنها در مرتبه احدیت قابل درک‌اند و در ظهورهای خلقی ظاهر نمی‌شوند. این مفاتح، معانی باطنی‌اند که در علم الهی موجودند و شئون و تجلیات حق را تعیین می‌کنند، اما موجودات عینی نیستند.

درنگ: مفاتح الغیب، معانی باطنی در علم الهی‌اند که شئون حق را تعیین می‌کنند، اما در ظهور خارجی به‌صورت مستقیم ظاهر نمی‌شوند.

این مفاتح، چون کلیدهایی‌اند که درهای غیب الهی را می‌گشایند، اما تنها برای اوحدانی که به مرتبه احدیت راه یافته‌اند، قابل دسترسی‌اند.

نقد مفهوم معانی معقوله

توصیف مفاتح الغیب به‌عنوان معانی معقوله‌ای که در غیب وجود حق تعین می‌یابند، اما موجودات عینی نیستند، مورد نقد است. این معانی، در باطن وجود حق‌اند و نمی‌توان آن‌ها را فاقد وجود دانست. بهتر است مفاتح الغیب را وجود علمی در ظرف علم الهی دانست که اثرشان در مظاهر خارجی ظاهر می‌شود.

درنگ: مفاتح الغیب، در ظرف علم الهی موجودند و اثرشان در مظاهر خارجی ظاهر می‌شود، نه معانی معقوله‌ای فاقد وجود.

این نقد، چون شمشیری است که پرده‌های ابهام را می‌درد و حقیقت مفاتح الغیب را در علم الهی روشن می‌سازد.

بخش ششم: اقتضاء ذاتی و ظهور صفات

اقتضاء ذاتی و صفات متعدد

ذات الهی، به حسب مراتب الوهیت و ربوبیت، اقتضاء ظهور صفات متعدد و متقابل، مانند لطف و قهر، رحمت و غضب، را دارد. این اقتضاء، ظهوری است، نه وجودی، زیرا صفات در ذات متحدند و کثرت، تنها در ظهور پدیدار می‌شود.

درنگ: اقتضاء ذاتی، به ظهور صفات متعدد و متقابل در مراتب الوهیت و ربوبیت اشاره دارد، اما این کثرت، ظهوری است، نه وجودی.

این اقتضاء، مانند جوشش چشمه‌ای است که از یک منبع واحد، جویبارهای متعدد را جاری می‌سازد، اما در اصل، همه از یک حقیقت‌اند.

ذات الهی: برزخ صفات متقابل

ذات الهی، به‌عنوان برزخ میان صفات متقابل، مانند جمال و جلال، مانع از اختلاط آن‌ها می‌شود. این برزخ بودن، به معنای حفظ تمایز ظهوری صفات است، نه وجود تقابل در ذات.

درنگ: ذات الهی، به‌عنوان برزخ، تمایز ظهوری صفات متقابل را حفظ می‌کند، بدون آنکه تقابلی در ذات وجود داشته باشد.

ذات، چون دریایی است که امواج گوناگون صفات را در خود جای داده، اما از اختلاط آن‌ها جلوگیری می‌کند و وحدت را حفظ می‌نماید.

بخش هفتم: اسماء و ارتباط آن‌ها با ذات

اسماء الملفوظه و عین المسمى

اسماء الملفوظه، به مفاهیم ذهنی اشاره دارند که از ذات الهی حکایت می‌کنند. این اسماء، به دلیل قرب معنوی، اثر مسمى را منتقل می‌کنند، اما عین مسمى نیستند. تمایز میان مفهوم و مصداق، در اینجا آشکار است.

درنگ: اسماء الملفوظه، مفاهیمی‌اند که از ذات حکایت می‌کنند، اما به دلیل قرب معنوی، اثر مسمى را منتقل می‌کنند، نه آنکه عین مسمى باشند.

این اسماء، چون سایه‌هایی‌اند که از نور ذات بر صفحه ذهن افتاده‌اند و گرچه حقیقت ذات را نشان می‌دهند، خود ذات نیستند.

ذات و تجلیات صفات

ذات الهی، با هر صفت معین، به‌واسطه تجلی خاص خود، به اسم خاصی متصف می‌شود. برای مثال، رحمن، ذاتی است که متصف به رحمت است، و قهار، ذاتی است که متصف به قهر است. این تنوع، ناشی از لحاظ‌های مختلف در ظهور ذات است.

درنگ: ذات الهی، با تجلیات خاص خود، به اسماء مختلف متصف می‌شود، اما این تنوع، ظهوری است، نه وجودی.

ذات، چون آفتابی است که با هر زاویه تابش، رنگی خاص در مظاهر خلقی پدید می‌آورد، اما در اصل، یک نور واحد است.

بخش هشتم: هیمان و حیرت در برابر جمال الهی

هیمان: حیرت عقل در برابر جمال

هیمان، حیرتی است که از انقهار عقل در برابر جمال الهی ناشی می‌شود. ملائکه مهیمن، موجوداتی‌اند که کارشان صرفاً حیرت در برابر حق است. این حیرت، نشانه کمال وجودی است که عقل را به عشق تبدیل می‌کند.

درنگ: هیمان، حیرت عقل در برابر جمال الهی است که عقل را مقهور کرده و به عشق تبدیل می‌کند.

هیمان، چون دریایی است که عقل در آن غرق می‌شود و از خود بی‌خود شده، به ساحل عشق می‌رسد.

عشق: شکوفایی عقل

عقل، هنگامی که به کمال می‌رسد، به عشق تبدیل می‌شود. این عشق، شکوفایی عقل است که در برابر تجلیات الهی، حیرت را به فعلیت می‌رساند.

درنگ: عشق، شکوفایی عقل است که در مواجهه با تجلیات الهی، حیرت را به فعلیت می‌رساند.

این تبدیل، مانند گلی است که از جوانه عقل شکوفا شده و عطر عشق را در فضای وجود پراکنده می‌کند.

بخش نهم: نقد طلب عافیت و مقام اولیاء

طلب عافیت و مقام ضعفاء

طلب عافیت، برای ضعفاء مناسب است که ممکن است در برابر سختی‌ها به کفر بگرایند. اما اولیاء خدا، در مرتبه رضا و تسلیم، از طلب عافیت فراتر رفته و خیر را، چه بلا باشد و چه عافیت، از حق می‌طلبند.

درنگ: طلب عافیت، برای ضعفاء مناسب است، اما اولیاء در مرتبه رضا، خیر را در هر حال از حق می‌طلبند.

این تفاوت، مانند تمایز میان مسافری است که در سایه عافیت آرام می‌گیرد و سالکی که در طوفان بلا به سوی حق می‌شتابد.

امام علی (ع) و درهم‌تنیدگی جمال و جلال

به نقل از امیرالمؤمنین (ع): «سبحان من اتسعت رحمته لأولیائه فی شدة نقمته»، رحمت الهی در شدت نقمت برای اولیاء، به جمال تبدیل می‌شود، اما برای اعداء، سعه رحمت در دنیا، استدراج است.

درنگ: رحمت الهی برای اولیاء، در شدت نقمت به جمال تبدیل می‌شود، اما برای اعداء، سعه رحمت، استدراج است.

این سخن، چون نوری است که حقیقت درهم‌تنیدگی جمال و جلال را در مسیر اولیاء و اعداء روشن می‌سازد.

بخش دهم: وحدت وجود و کثرت ظهوری

وحدت وجودی و کثرت ظهوری

کثرت در وجود الهی وجود ندارد، بلکه تنها در ظهور است. واحدیت، به‌عنوان مرتبه ظهور اسماء و صفات، عین ذات حق است و کثرت، تنها در مظاهر خلقی پدیدار می‌شود.

درنگ: کثرت، تنها در ظهور است و وجود الهی، ذاتاً واحد باقی می‌ماند.

این وحدت، مانند اقیانوسی است که امواج کثرات را در خود جای داده، اما در عمق، یک حقیقت واحد است.

مظاهر وجوبی و خلقی

مظاهر وجوبی، عین ذات حق‌اند، در حالی که مظاهر خلقی، ظهورات غیری‌اند که وابسته به واحدیت‌اند. این تمایز، بر وحدت وجودی و کثرت ظهوری تأکید دارد.

درنگ: مظاهر وجوبی، عین ذات حق‌اند، اما مظاهر خلقی، ظهورات غیری وابسته به واحدیت‌اند.

این تمایز، مانند تفاوت میان خورشید و پرتوهای آن است که گرچه پرتوها از خورشید جدا به نظر می‌رسند، اما در حقیقت، جزء آن‌اند.

جمع‌بندی

این نوشتار، به تبیین مفاهیم بنیادین احدیت، واحدیت، و مظاهر خلقی در چارچوب عرفان نظری پرداخت. نوار، به‌عنوان اولین مرتبه کثرت ظهوری، و عماء، به‌عنوان اصطلاحی چندوجهی، مراتب وجودی را روشن ساختند. جمال و جلال، به‌عنوان دو دسته اصلی صفات الهی، در ذات متحدند، اما در ظهور، متقابل ظاهر می‌شوند. مفاتح الغیب، کلیدهای غیب الهی‌اند که در علم الهی موجودند و اثرشان در مظاهر خارجی ظاهر می‌شود. نقدهایی چون عدم تناسب اصطلاح برزخ برای واحدیت و تأکید بر وحدت وجودی، بر غنای این تحلیل افزود. این معرفت، چون جامی است که از چشمه عرفان نظری لبریز شده و راه را برای فهم حقیقت الهی هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی