در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 60

متن درس





فصوص الحکم: سیر نزول و صعود هستی و جایگاه انسان کامل

فصوص الحکم: سیر نزول و صعود هستی و جایگاه انسان کامل

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه شصت)


مقدمه: کاوش در سیر وجودی و جایگاه انسان کامل

عرفان نظری، چونان چشمه‌ای زلال، حقیقت هستی را در مراتب نزول و صعود آن به تماشا می‌نشیند و جایگاه انسان کامل را به‌عنوان خاتمه و کمال خلقت آشکار می‌سازد. درس‌گفتار شصتم از شرح فصوص الحکم ابن‌عربی، با نگاهی عمیق به سیر نزول و صعود هستی، نسبت عقل اول به عالم کبیر، و نقش انسان کامل در این سیر وجودی، دریچه‌ای به سوی فهم وحدت وجود و مراتب ظهور الهی می‌گشاید. این نوشتار، با تکیه بر معارف قرآنی، روایات معصومین علیهم‌السلام، و اصول عرفان نظری، می‌کوشد تا این مفاهیم را با دقتی علمی و زبانی متین تبیین نماید. هدف، ارائه متنی است که چونان آینه‌ای صاف، حقیقت وجود را در مراتب گوناگون آن بازتاب دهد و برای پژوهشگران عرفان نظری، منبعی جامع و معتبر فراهم آورد.

بخش اول: نسبت عقل اول به عالم کبیر

تشبیه عقل اول به روح انسانی

نسبت عقل اول به عالم کبیر و حقایق آن، چونان نسبت روح انسانی به بدن و قوای آن است. عقل اول، به‌عنوان اولین مخلوق، مبدأ ظهور عالم کبیر است، همان‌گونه که روح، مبدأ حیات و قوای بدن است. عالم کبیر، ظهور عقل اول است، نه موجودی مستقل از آن. این تشبیه، بر وحدت وجودی میان عقل و عالم تأکید دارد، زیرا عالم، چونان بدنی است که روح عقل در آن جاری است و حیات می‌بخشد.

درنگ: عقل اول، چونان روحی است که در کالبد عالم کبیر جریان می‌یابد و آن را به ظهور می‌رساند.

عالم کبیر، بدن عقل

عالم کبیر، به‌منزله بدن عقل است و هستی، ظهور این عقل و روح الهی است. عالم، نه موجودی مقابل عقل، بلکه مظهری است که از کمون عقل به ظهور می‌رسد. این دیدگاه، بر نفی استقلال عالم از عقل تأکید دارد، زیرا عالم، چونان سایه‌ای است که از نور عقل پدید آمده و بدون آن، وجودی ندارد.

درنگ: عالم کبیر، چونان کالبدی است که روح عقل در آن متجلی شده و هستی را به ظهور می‌رساند.

نفس کلی، قلب عالم کبیر

نفس کلی، قلب عالم کبیر است و عقل، در مرتبه‌ای برتر از این قلب قرار دارد. نفس کلی، مرتبه نازله عقل است که چونان قلبی در کالبد عالم، حیات و حرکت را در مراتب پایین‌تر جاری می‌سازد. این تشبیه، سلسله‌مراتب وجودی را نشان می‌دهد که در آن، عقل، مبدأ و نفس، مظهر آن است.

درنگ: نفس کلی، چونان قلبی در کالبد عالم کبیر، حیات مراتب پایین‌تر را از عقل دریافت می‌کند.

نفس ناطقه، قلب انسان

نفس ناطقه، قلب انسان است و روح انسانی، در مرتبه‌ای برتر از قلب قرار دارد. مراتب سرّ، خفاء، و اخفاء، مقامات ربوبی انسان‌اند که در حقیقت، یک حقیقت واحدند و تنها در ظهور، با ترقیق و جلا متمایز می‌گردند. این سلسله‌مراتب، چونان نردبانی است که انسان را از ناسوت به سوی احدیت رهنمون می‌سازد.

درنگ: نفس ناطقه، چونان قلبی در وجود انسان، مراتب ربوبی را در سیر به سوی حقیقت متجلی می‌سازد.

عالم، انسان کبیر

عالم، به دلیل ظهور عقل و قلب بودن نفس کلی، انسان کبیر نامیده می‌شود. این عنوان، بر جامعیت عالم به‌عنوان مظهر عقل تأکید دارد، زیرا عالم، چونان انسانی بزرگ، همه مراتب وجودی را در خود جمع کرده و ظهور عقل اول است. در ظرف نزول، عقل کبیر است، نه انسان کامل.

درنگ: عالم، چونان انسانی کبیر، مظهر جامعیت عقل اول در مراتب وجودی است.

بخش دوم: سیر نزول و صعود هستی

جلا و استجلای الهی

هستی، در ظرف جلا و استجلا، ظهور و بروز می‌یابد. حق تعالی، در این سیر نزول و صعود، خود را با اراده و فاعلیت ذاتی، که فاعلیت عشقی نامیده می‌شود، متجلی می‌سازد. ظرف نزول، محل جلای حق است، در حالی که ظرف صعود، محل استجلای مظهر است. این تمایز، چونان دو بال پرنده وجود، مراتب ظهور الهی را در نزول و صعود متمایز می‌سازد.

درنگ: جلا و استجلا، چونان دو بال پرنده وجود، مراتب نزول و صعود هستی را به پرواز درمی‌آورند.

مراتب نزول از احدیت به ناسوت

در ظرف نزول، حرکت از احدیت به واحدیت، سپس به اعیان، صفات، عقل، نفس، عالم مثال، و ناسوت است. عالم مثال، مقدم بر ناسوت است و چونان پلی میان ملکوت و ناسوت عمل می‌کند. این سلسله‌مراتب، ترتیب ظهور وجودی مخلوقات را در مرتبه علمی و عینی نشان می‌دهد. انسان، به‌عنوان حلقه مجموعه عالم، جامع همه مراتب وجودی است.

درنگ: سیر نزول، چونان رودی از احدیت به ناسوت، مراتب وجود را در ظرف ظهور الهی متجلی می‌سازد.

حرکت از لاتعین به تعین

در ظرف نزول، حرکت از لاتعین به تعین احدی، سپس به تعین واحدی است. مظهر واحدی، شامل اعیان، عقول، نفوس، مثال، ناسوت، و انسان است. این حرکت، از وحدت مطلق به کثرت تعینات را نشان می‌دهد. انسان، به‌عنوان جامع مراتب وجود، چونان گوهری است که همه نورهای الهی را در خود جمع کرده است.

درنگ: حرکت از لاتعین به تعین، چونان گشوده شدن گلی در باغ وجود، کثرت را در بستر وحدت متجلی می‌سازد.

جامعیت مراتب عالی

در ظرف نزول، مراتب عالی فاقد مراتب دانی نیستند، بلکه مراتب دانی، ظهور مراتب عالی‌اند. احدیت، شامل همه مراتب واحدیت و تعینات است، و عقل، شامل نفس و مراتب پایین‌تر. این جامعیت، چونان درختی است که شاخه‌های آن، ظهور ریشه واحد وجودند.

درنگ: مراتب عالی، چونان ریشه‌ای تنومند، همه شاخه‌های مراتب دانی را در خود دارند.

عقل اول، اولین مخلوق

عقل اول، اولین مخلوق است که همان عالم کبیر و تمام‌العالم در ظرف نزول است. این عقل، چونان نوری الهی، مبدأ همه مخلوقات در مرتبه علمی و عینی است. عالم کبیر و عالم اکبر، هر دو مظهر این عقل‌اند، و تمام عالم، ظهور آن است.

درنگ: عقل اول، چونان مشعلی فروزان، مبدأ ظهور همه عالم در ظرف نزول است.

نفس، ظهور عقل

نفس، پس از عقل ظهور می‌یابد، نه به‌عنوان چیزی غیر از عقل، بلکه به‌عنوان تعین و ظهور آن. این رابطه، چونان رابطه روح و بدن است که بدن، ظهور روح است. نفس، مرتبه نازله عقل است که در سلسله‌مراتب وجودی، جایگاه خاص خود را دارد.

درنگ: نفس، چونان سایه‌ای از نور عقل، در مرتبه‌ای نازل‌تر ظهور می‌یابد.

عدم فقدان مراتب دانی در عقل

عقل، فاقد نفس یا عالم خارجی نیست، بلکه عالم خارجی، ظهور کمون عقل است. عقل، به‌عنوان علت، شامل همه معلول‌های خود، از جمله نفس و عالم خارجی، است. این دیدگاه، بر جامعیت عقل تأکید دارد، زیرا عالم، چونان نقشی بر لوح عقل، از آن سرچشمه می‌گیرد.

درنگ: عالم خارجی، چونان نقشی بر لوح عقل، ظهور کمون آن است.

بخش سوم: انسان کامل در ظرف صعود

انسان کامل، اوج کمال

در ظرف صعود، انسان کامل، اوج کمال را دارد و از ناسوت به مثال، نفس، و مراتب نفسانی (اماره، لوامه، مسوله، مزینه، ملهمه، مطمئنه) تا عقل کامل و انسان کامل می‌رسد. این سیر، چونان صعودی است که سالک را از ظلمات ناسوت به انوار احدیت رهنمون می‌سازد.

درنگ: انسان کامل، چونان قله‌ای رفیع در سیر صعود، اوج کمال وجودی را متجلی می‌سازد.

انسان، عالم اکبر در صعود

در ظرف صعود، انسان، عالم اکبر است، در حالی که در ظرف نزول، عقل، عالم اکبر است. انسان کامل، به دلیل جامعیت، در صعود، اشرف مخلوقات است و چونان گوهری درخشان، همه مراتب وجود را در خود جمع می‌کند.

درنگ: انسان، در ظرف صعود، چونان گوهری درخشان، عالم اکبر و اشرف مخلوقات است.

مراتب کمال در صعود

در صعود، انسان به مراتب دانی، تدلی، و ادنی می‌رسد. ادنی، مقام احدیت است که فراتر از عقل است. قرآن کریم می‌فرماید: فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ (تا آنکه فاصله‌اش به قدر دو کمان یا نزدیک‌تر شد). این مقام، چونان قله‌ای است که سالک در آن، به وحدت ذاتی حق می‌رسد.

درنگ: مقام ادنی، چونان قله‌ای در سیر صعود، سالک را به وحدت ذاتی حق رهنمون می‌سازد.

آدم و خاتم در نزول و صعود

آدم، انسان اول در ظرف نزول، و خاتم‌النبیین، انسان اول در ظرف صعود است. خاتم، به دلیل حامل بودن عقل کل، در صعود، اشرف است. حدیث «من پیامبر بودم و آدم هنوز بین آب و گل بود» بر برتری خاتم در صعود دلالت دارد. این تمایز، چونان دو شاخه از درخت وجود، نقش آدم و خاتم را در مراتب نزول و صعود متمایز می‌سازد.

درنگ: آدم و خاتم، چونان دو شاخه از درخت وجود، در نزول و صعود، مراتب خلقت و کمال را متجلی می‌سازند.

انسان، ابن‌العقل و عقل، ابن‌الانسان

در ظرف نزول، انسان، ابن‌العقل (فرزند عقل) است، و در ظرف صعود، عقل، ابن‌الانسان (فرزند انسان) است. انسان کامل، در صعود، حامل عقل کل است و از عقل فراتر می‌رود. این رابطه، چونان آینه‌ای است که ظهورات عقل و انسان را در مراتب گوناگون بازتاب می‌دهد.

درنگ: انسان کامل، در صعود، چونان آینه‌ای، عقل کل را در خود متجلی می‌سازد.

نقد خلط عقل و انسان در صعود

تعبیر «عقل ابن‌الانسان» در صعود، دقیق نیست، زیرا انسان کامل، خود عقل کل است. این نقد، بر ضرورت دقت در اصطلاحات عرفانی تأکید دارد، زیرا خلط این دو، ممکن است به ابهام در مراتب صعود منجر شود. انسان کامل، در صعود، چونان گوهری است که عقل را در خود متضمن است و از آن فراتر می‌رود.

درنگ: انسان کامل، در صعود، چونان گوهری، عقل کل را در بر گرفته و از آن فراتر می‌رود.

خاتم، حامل عقل کل

خاتم، به دلیل حامل بودن عقل کل، در صعود، انسان اول است. خاتمیت، به معنای جامعیت و کمال وجودی است که انسان کامل را در مرتبه‌ای برتر از عقل قرار می‌دهد. این جامعیت، چونان نوری است که همه مراتب وجود را روشن می‌سازد.

درنگ: خاتم، چونان نوری درخشان، عقل کل را در خود متجلی ساخته و اوج کمال را نمایان می‌کند.

بخش چهارم: ظهور عالم از عقل

ظهور عالم از عقل

عالم، از عقل صادر شده، همان‌گونه که عقل از حق صادر شده است. عقل، واسطه ظهور عالم از حق است و عالم، چونان فرزندی از عقل، در مرتبه‌ای نازل‌تر ظهور می‌یابد. این صدور، سلسله‌مراتب وجودی را نشان می‌دهد که در آن، عقل، مبدأ و عالم، مظهر است.

درنگ: عالم، چونان فرزندی از عقل، از نور حق به ظهور می‌رسد.

صور عالم در عقل اول

صور عالم، در عقل اول به‌صورت اجمالی، و در نفس کلی به‌صورت تفصیلی موجودند. عقل، ظرف کلی صور است، و نفس، ظرف تفصیلی آن‌ها. این تمایز، چونان نقشی است که ابتدا در ذهن نقاش به‌صورت کلی و سپس در اثر او به‌صورت تفصیلی ظاهر می‌شود.

درنگ: صور عالم، چونان نقشی در ذهن نقاش، در عقل به‌صورت اجمالی و در نفس به‌صورت تفصیلی ظهور می‌یابند.

نفی صور منفک از حقایق

صور عالم، منفک از حقایقشان نیستند، بلکه ظهور عقل و نفس‌اند. این نفی، بر وحدت صور و حقایق تأکید دارد، زیرا صور، چونان سایه‌هایی از نور عقل و نفس، در عالم خارجی متجلی می‌شوند.

درنگ: صور عالم، چونان سایه‌هایی از نور عقل و نفس، از حقایقشان جدا نیستند.

ایجاد حقایق در عقل و نفس

حقایق عالم، ابتدا در عقل و نفس، سپس در خارج ایجاد می‌شوند. عقل، ظرف اولیه خلقت علمی، و خارج، ظرف خلقت عینی است. این ترتیب، چونان آفرینش درختی است که ابتدا در ذهن باغبان شکل می‌گیرد و سپس در زمین به ثمر می‌نشیند.

درنگ: حقایق عالم، چونان نهالی در ذهن عقل، ابتدا در آن شکل گرفته و سپس در خارج به ثمر می‌نشینند.

عالم خارجی، ظل صور عقلانی

همه حقایق خارجی، ظل صور حقانی در عقل و نفس‌اند. عالم خارجی، چونان سایه‌ای است که از جسم عقل و نفس پدید آمده و مظهر آن‌هاست. این تشبیه، بر تقدم صور عقلانی بر عالم خارجی تأکید دارد.

درنگ: عالم خارجی، چونان سایه‌ای از صور عقلانی، مظهر نور عقل و نفس است.

علم عقل و نفس به صور

عقل و نفس، به صور حقایق علم دارند، همان‌گونه که مهندس به نقشه خود علم دارد. این علم، حضوری و فعلی است، نه انفعالی، زیرا عقل، مبدأ ظهور عالم است، نه آینه‌ای که عالم در آن منعکس شده باشد.

درنگ: علم عقل و نفس، چونان دانش مهندس به نقشه، حضوری و مبدأ ظهور عالم است.

نفی صور منتزعه از خارج

صور عقل و نفس، منتزع از خارج نیستند، بلکه خارج، ظهور آن‌هاست. عقل، مبدأ خلقت است، نه آینه عالم خارجی. این نفی، بر تقدم عقل بر عالم تأکید دارد، زیرا عالم، چونان نقشی است که از قلم عقل تراوش کرده است.

درنگ: عالم، چونان نقشی از قلم عقل، ظهور آن است، نه منبعی برای صور عقل.

بخش پنجم: علم الهی و علم اولیاء

علم حق به عالم

علم حق به عالم، حضوری است، زیرا عالم، ظهور حق است. این علم، چونان نوری است که از چشمه وجود الهی ساطع شده و همه مظاهر را روشن می‌سازد. علم الهی، مبدأ همه ظهورات است و فراتر از ادراک انفعالی است.

درنگ: علم حق، چونان نوری از چشمه وجود، عالم را در پرتو خود متجلی می‌سازد.

علم حضوری اولیاء

علم اولیاء به حقایق، حضوری و عینی است، نه حصولی. این علم، به دلیل اتصال اولیاء به حق، فراتر از علم مدرسه‌ای است و چونان شهودی است که سالک را به حقیقت وجود رهنمون می‌سازد.

درنگ: علم اولیاء، چونان شهودی در آینه قلب، حقیقت وجود را بی‌واسطه متجلی می‌سازد.

نقد علم مدرسه‌ای

علم مدرسه‌ای، به دلیل انفعالی و محدود بودن، با علم الهی و اولیاء قابل مقایسه نیست. علم دینی، گرچه از ارزش و اعتبار برخوردار است، اما در مقایسه با علم حضوری اولیاء، چونان سایه‌ای در برابر نور است. این نقد، بر محدودیت علوم اکتسابی و جامعیت علم الهی تأکید دارد.

درنگ: علم مدرسه‌ای، چونان سایه‌ای در برابر نور علم الهی، از جامعیت حضوری بی‌بهره است.

علم الهی در قرآن کریم

در قرآن کریم، حدود هشتصد مورد از علم الهی استخراج شده که فراتر از تعلیم و مرید است. این موارد، چونان گوهرهایی در خزانه معرفت الهی، بر جامعیت علم حق تأکید دارند و نشان می‌دهند که علم الهی، شامل تعلیم بی‌واسطه اولیاء است.

درنگ: علم الهی در قرآن کریم، چونان گوهری در خزانه معرفت، فراتر از تعلیمات مدرسه‌ای است.

بخش ششم: ابراهیم و امت‌ها

ابراهیم، امة واحده

ابراهیم، به دلیل جامعیت وجودی، امة واحده است، و امت او، ظهور اوست. قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ (ابراهیم به‌راستی امتی بود که برای خدا فرمانبردار بود). این تعبیر، بر نقش ابراهیم به‌عنوان مبدأ امت تأکید دارد، زیرا امت، چونان شاخه‌هایی از درخت وجود اوست.

درنگ: ابراهیم، چونان درختی تنومند، امت خود را به‌عنوان شاخه‌های وجودی متجلی می‌سازد.

ظهور امت‌ها از انبیاء

همه امت‌ها، ظهور انبیای خود، و انبیاء، ظهور خاتمیت‌اند. خاتمیت، تجلی اعظم حق است و هر نبی، مظهر خاص حق در زمان خود است. این سلسله، چونان رودی است که از چشمه خاتمیت سرچشمه گرفته و امت‌ها را سیراب می‌کند.

درنگ: امت‌ها، چونان شاخه‌هایی از درخت انبیاء، از چشمه خاتمیت سیراب می‌شوند.

اختصاص زمان و مکان انبیاء

هر نبی و امت، در زمان و مکان خاص خود قرار دارند و قابل جابه‌جایی نیستند. این اصل، چونان نظمی الهی، هر نبی را در جایگاه خاص خود قرار داده و از هرگونه تبدیل و تبدل مصون می‌دارد.

درنگ: نظم الهی، چونان نقشه‌ای دقیق، هر نبی و امت را در زمان و مکان خاص خود جای داده است.

بخش هفتم: وحدت وجود و نفی جبر

رجوع حقایق به وجود مطلق

همه حقایق، به وجود مطلق راجع‌اند، و عالم، ظهور این وجود است. قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم). این اصل، چونان رودی است که همه مظاهر را به سوی چشمه وجود مطلق هدایت می‌کند.

درنگ: حقایق عالم، چونان رودی به سوی وجود مطلق، به چشمه حق بازمی‌گردند.

وحدت حقایق در وجود

هر حقیقت، عین حقیقت دیگر است، به اعتبار وجود، گرچه در تعینات متفاوت‌اند. این وحدت، چونان نوری است که در آینه‌های گوناگون به اشکال مختلف متجلی می‌شود، اما در حقیقت، یک نور است.

درنگ: حقایق، چونان نوری واحد، در آینه‌های تعینات به کثرت ظهور می‌یابند.

نفی جبر در عالم

جبر، مفهومی غیرواقعی است، و عالم، مبتنی بر عشق و اختیار است. اختیار، امر بین‌الامرین است که در عرفان، به معنای تعادل میان جبر و تفویض است. این اصل، چونان مشعلی است که تاریکی جبر را می‌زداید و آزادی وجودی انسان را آشکار می‌سازد.

درنگ: عالم، چونان باغی از عشق و اختیار، از جبر و اجبار مصون است.

کل شیء فی کل شیء

هر ذره، در ظرف هستی، حامل کل هستی است، مانند آب که نجاست در آن، کل آن را متنجس می‌کند. این اصل، چونان آینه‌ای است که هر جزء را حامل کل هستی نشان می‌دهد و بر وحدت وجودی تأکید دارد.

درنگ: هر ذره، چونان آینه‌ای، کل هستی را در خود بازتاب می‌دهد.

مقام «لیس فی جبتی الا الله»

سالک در مقام وحدت، به «لیس فی جبتی الا الله» می‌رسد و خود را مظهر کل هستی می‌بیند. این مقام، چونان قله‌ای است که سالک در آن، به فنای فی‌الله و بقای بالله دست می‌یابد.

درنگ: مقام «لیس فی جبتی الا الله»، چونان قله‌ای، سالک را به وحدت ذاتی حق می‌رساند.

نقد ادعای فرعون

فرعون، با ادعای أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ (گفت: من پروردگار برتر شمایم)، دچار خلط شد، زیرا «أنی أنا الله» نگفت. این نقد، بر تفاوت میان ادعای الوهیت و شهود عرفانی تأکید دارد، زیرا فرعون، به‌جای شهود وحدت، در دام خودیت افتاد.

درنگ: ادعای فرعون، چونان آینه‌ای شکسته، از شهود وحدت به خودیت فروافتاد.

بخش هشتم: طبیعت انسانی و کمال‌طلبی

کمال‌طلبی انسانی

انسان، به دلیل حیات ربوبی، سیرایی ندارد و تا خدا شدن، به کمال‌طلبی ادامه می‌دهد. این طبیعت، چونان درختی است که در دل انسان کاشته شده و تا رسیدن به کمال مطلق، شاخ و برگ می‌گستراند.

درنگ: کمال‌طلبی انسان، چونان درختی ریشه‌دار، تا رسیدن به خدا متوقف نمی‌شود.

غفلت از حقیقت انسان

غفلت ناشی از تعلقات مادی، مانع فهم حقیقت انسان به‌عنوان ابوالعقل در صعود می‌شود. این غفلت، چونان پرده‌ای است که حقیقت وجودی انسان را از دید او پنهان می‌دارد.

درنگ: غفلت، چونان پرده‌ای، حقیقت انسان را از شهود کمال وجودی محروم می‌سازد.

بخش نهم: عقل و حقایق اسمایی

عقل، سلطان خارج

عقل، سلطان خارج و اولین صورة ظهور حضرة الهی در مرتبه واحدیت است. اعیان ثابته، مظهر اسماء و صفات‌اند و عقل، چونان دروازه‌ای است که این مظاهر را به عالم وجود وارد می‌سازد.

درنگ: عقل، چونان دروازه‌ای، مظاهر اسماء و صفات را به عالم وجود متجلی می‌سازد.

حقایق اسمایی در واحدیت

حقایق اسمایی، در مرتبه واحدیت، از یک وجه، عین حضرة الهی، و از وجه دیگر، غیر آن‌اند. این تمایز، چونان نوری است که در آینه واحدیت به کثرت ظهور می‌یابد، اما در حقیقت، یک نور است.

درنگ: حقایق اسمایی، چونان نوری در آینه واحدیت، وحدت و کثرت را به هم پیوند می‌دهند.

اتحاد حقایق در عقل

حقایق عالم، در عقل متحدند، همان‌گونه که بنی آدم در آدم متحدند. عقل، ظرف همه حقایق عالم در مرتبه علمی است و چونان ریشه‌ای است که همه شاخه‌های عالم از آن سرچشمه می‌گیرند.

درنگ: حقایق عالم، چونان شاخه‌هایی از ریشه عقل، در آن متحد و متجلی می‌شوند.

عقل، آدم حقیقی

عقل، در ظرف نزول، آدم حقیقی است که آدم، ظهور آن است. حدیث «اولین چیزی که خدا خلق کرد، عقل بود» بر این حقیقت دلالت دارد. عقل، مبدأ خلقت آدم در نزول است و آدم، چونان مظهری از نور عقل، در ناسوت ظهور می‌یابد.

درنگ: عقل، چونان آدم حقیقی، مبدأ خلقت آدم در ظرف نزول است.

نقد خلط نور و عقل

خلط حدیث «اولین چیزی که خدا خلق کرد، نور من بود» با «اولین چیزی که خدا خلق کرد، عقل بود»، به ابهام در تبیین نزول و صعود منجر شده است. نور، در صعود، به خاتمیت، و در نزول، به عقل اشاره دارد. این نقد، بر ضرورت دقت در تمایز مراتب وجودی تأکید دارد.

درنگ: خلط نور و عقل، چونان آمیختن دو نور، به ابهام در مراتب نزول و صعود می‌انجامد.

بخش دهم: ماهیت و هویت در عرفان

اختلاف عالم و عقل در ظهورات

اختلاف عالم با عقل، در ماهیت و هویت ظهوری است، نه در حقیقت وجودی. این اختلاف، چونان تفاوت نقش‌های یک قلم بر کاغذ است که در ظاهر متفاوت‌اند، اما در حقیقت، از یک منبع سرچشمه می‌گیرند.

درنگ: اختلاف عالم و عقل، چونان نقش‌های قلم، در ظاهر است، نه در حقیقت وجود.

نفی ماهیت به‌عنوان حقیقت

ماهیت، فاقد حقیقت مستقل است و صرفاً ظهور وجود است. این نفی، با اصالت وجود در عرفان نظری همخوانی دارد، زیرا ماهیت، چونان سایه‌ای است که از نور وجود پدید آمده و بدون آن، وجودی ندارد.

درنگ: ماهیت، چونان سایه‌ای از نور وجود، فاقد حقیقت مستقل است.

تمایز ماهیت و هویت

ماهیت، به اعتبار کلی، و هویت، به اعتبار جزئی است، اما هر دو، عبارة عما به الشیء هو هو. این تمایز، چونان تفاوت میان نقش کلی و جزئی یک نقاش است که هر دو، از قلم او تراوش کرده‌اند.

درنگ: ماهیت و هویت، چونان نقش‌های کلی و جزئی قلم وجود، از یک حقیقت سرچشمه می‌گیرند.

نفی کلی و جزئی در عرفان

در عرفان نظری، کلی و جزئی وجود ندارد، و همه چیز، ظهور وجود است. این نفی، چونان بادبزنی است که غبار مفاهیم انتزاعی را می‌زداید و حقیقت وحدت وجود را آشکار می‌سازد.

درنگ: در عرفان، کلی و جزئی، چونان نقوشی بر آب، در پرتو وحدت وجود محو می‌گردند.

نقد خلط مفاهیم عرفانی

برخی عبارات، مانند «کل شیء فی کل شیء»، به اشتباه با مفاهیم فلسفی خلط شده‌اند. این عبارت، بر وحدت وجودی تأکید دارد، نه کثرت فلسفی. این نقد، چونان آینه‌ای است که خطاهای مفهومی را بازتاب می‌دهد و بر ضرورت دقت در تبیین عرفانی تأکید دارد.

درنگ: خلط مفاهیم عرفانی، چونان آمیختن نور و سایه، به ابهام در تبیین حقیقت می‌انجامد.

نتیجه‌گیری: وحدت وجود در سیر نزول و صعود

درس‌گفتار شصتم از شرح فصوص الحکم، چونان مشعلی فروزان، سیر نزول و صعود هستی، نسبت عقل اول به عالم کبیر، و جایگاه انسان کامل را در آیینه عرفان نظری به نمایش می‌گذارد. عقل اول، مبدأ خلقت در نزول، و انسان کامل، اوج کمال در صعود است. تمایز میان ظرف نزول (جلای حق) و صعود (استجلای مظهر)، نقش عقل به‌عنوان آدم حقیقی، و انسان کامل به‌عنوان عقل کل، از نکات برجسته این نوشتار است. نقد خلط مفاهیم، مانند نور و عقل، بر ضرورت دقت در تبیین معارف عرفانی تأکید دارد. عالم، چونان انسان کبیری است که ظهور عقل و قلب آن، نفس کلی است. این متن، با تبیین دقیق این مفاهیم و ارائه تشبیهات عرفانی، می‌کوشد تا منبعی جامع برای پژوهشگران عرفان نظری فراهم آورد. امید است که این نوشتار، چونان چراغی، راه جویندگان حقیقت را روشن سازد.

با نظارت صادق خادمی