در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 86

متن درس





خلافت و ختمیت در عرفان اسلامی

خلافت و ختمیت در عرفان اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه هشتاد و ششم)

دیباچه

این نوشتار، کاوشی عمیق در درس‌گفتار هشتاد و ششم استاد فرزانه قدس‌سره است که به شرح و تبیین فصوص‌الحکم ابن‌عربی می‌پردازد. محور این بررسی، مقام ختمیت، خلافت، و کمالات اولیای کامل است که با نگاهی عرفانی و فلسفی، به مبانی ظهور، تبعیت، و اقتدارات معنوی در سلوک عرفانی پرداخته است. این متن، با تکیه بر آیات قرآن کریم، روایات معتبر، و تحلیل‌های عرفانی، به تبیین جایگاه خلافت و کمالات اولیا در نظام هستی می‌نشیند. مانند مشعلی که در شب تاریک، مسیر حقیقت را روشن می‌سازد، این نوشتار می‌کوشد با دقتی علمی و زبانی فاخر، مفاهیم عمیق عرفانی را برای پژوهشگران و طالبان معرفت آشکار سازد. نقد روایات بی‌اساس، تأکید بر تبعیت ظهورات، و تبیین نقش اولیا در هدایت خلق، از محورهای اصلی این بررسی است که با ساختاری منظم و رویکردی دانشگاهی ارائه می‌گردد.

بخش نخست: تبعیت و خلافت در نظام هستی

تبعیت مقام ختمیت و خلافت

مقام ختمیت و خلافت، به مثابه آینه‌ای که نور حق را بازمی‌تاباند، هیچ‌گاه از تبعیت و فرعیت نسبت به حق تعالی خارج نمی‌شود. در نظام هستی، جز وجود و ظهور وجود، چیزی یافت نمی‌شود. هر مرتبه‌ای از کمال، حتی در اوج مقام قاب قوسین أو أدنی، همچنان در سایه تبعیت از حق باقی می‌ماند. این تبعیت، مانند رودی است که به اقیانوس بی‌کران الهی می‌پیوندد و هرگونه ادعای استقلال، به مثابه جدایی از این اقیانوس، به شرك و كفر می‌انجامد.

درنگ: مقام ختمیت و خلافت، در هیچ مرتبه‌ای از تبعیت نسبت به حق تعالی خارج نمی‌شود و هرگونه ادعای استقلال، محال و معادل شرك است.

امکان اعطای کمالات به ظهورات

با حفظ اصل تبعیت، اعطای هرگونه کمال و صفت به ظهورات، مانند نوری که از خورشید حقیقت بر آینه‌های وجودی می‌تابد، بلامانع است. اولیای کامل می‌توانند متصف به صفاتی چون ازلیت، ابدیت، سرمدیت، و تمامی اسمای حسنی و اسم اعظم باشند، بدون آنکه این امر به شرك منجر شود. این کمالات، در ظرف تبعیت ظهور می‌یابند و مانند شاخه‌هایی از درخت حقیقت، از ریشه الهی تغذیه می‌کنند.

درنگ: اعطای کمالات به ظهورات، در ظرف تبعیت، بلامانع است و اولیای کامل می‌توانند متصف به تمامی اسمای الهی باشند.

محال بودن استقلال ظهورات

استقلال ظهورات، به هر شکل، محال عقلی است و مانند تلاش برای جدا ساختن سایه از جسم، به کفر و شرك می‌انجامد. هر مرتبه‌ای از کمال، مادامی که در تبعیت از حق باشد، بلامانع است، اما ادعای استقلال، مانند شاخه‌ای است که از درخت جدا شود و به زوال افتد. این اصل، نقدی است بر تصورات نادرست متکلمان که اعطای صفاتی چون قدم یا تجرید به غیرحق را موجب تعدد حق می‌دانند. تبعیت، جوهره خلافت است و هرگونه استقلال، محال و بی‌اساس است.

درنگ: استقلال ظهورات، محال عقلی است و هرگونه ادعای استقلال، به شرك و كفر می‌انجامد.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، به تبیین اصل بنیادین تبعیت در مقام ختمیت و خلافت پرداخت. خلافت، به مثابه ظهور تبعی حق، هیچ‌گاه از دایره تبعیت خارج نمی‌شود و هرگونه کمال، در ظرف این تبعیت، بلامانع است. استقلال ظهورات، محال عقلی و معادل شرك است، و این اصل، مبنای عرفانی برای رد اتهامات متکلمان به عرفاست. مانند نوری که از خورشید حقیقت ساطع می‌شود، خلافت و کمالات اولیا در سایه تبعیت، معنا و اصالت می‌یابد.

بخش دوم: کمالات اولیای کامل

جامعیت کمالات اولیا

اولیای کامل، مانند دریایی که همه رودها را در خود جای می‌دهد، تمام کمالات را از عالی تا دانی بالفعل دارا هستند. ناسوت، یکی از مراتب ظهور حقیقت اولیاست. برای نمونه، علی بن ابی‌طالب (ع) ظهور ناسوتی حقیقت جامع امیرالمؤمنین است که تمامی صفات ناسوتی، از اشک و آه تا سوز و غم، را بالفعل دارد. این جامعیت، مانند درختی است که شاخه‌هایش همه مراتب وجودی را در بر می‌گیرد و هیچ نقصی در آن راه ندارد.

درنگ: اولیای کامل، تمام کمالات را از عالی تا دانی بالفعل دارا هستند و ناسوت، یکی از مراتب ظهور حقیقت جامع آنهاست.

عدم نقص در انبیا و اولیا

انبیا و اولیای کامل، مانند آینه‌ای صاف و بی‌غبار، از هرگونه نقص مزاجی، جسمانی، یا روحانی مبرا هستند. نقص عضو، مزاج، یا ذهن در آنها جایز نیست، زیرا این نقص، مانند ترکی در ظرف هدایت، به شئونات دینی آسیب می‌رساند. این اعتقاد، در مذهب شیعه به تفصیل بیان شده و بر سلامت کامل اولیا به عنوان الگوهای هدایت تأکید دارد.

درنگ: انبیا و اولیای کامل، از هرگونه نقص مزاجی، جسمانی، یا روحانی مبرا هستند، زیرا نقص به شئونات دینی آسیب می‌رساند.

رد روایات جعلی

روایاتی مانند «شما به امور دنیایتان داناترید» که به انبیا نسبت داده شده، مانند علف‌های هرز در باغ معرفت، فاقد اعتبار و ساختگی‌اند. این روایات، که گاه از سوی برخی نقل شده، به دلیل تضاد با مقام جامع انبیا و اولیا، ارزش معرفتی ندارند. این نقد، مانند تیغی تیز، پرده از نارسایی‌های اسنادی برمی‌دارد و بر ضرورت دقت در منابع روایی تأکید دارد.

درنگ: روایاتی مانند «شما به امور دنیایتان داناترید» به دلیل تضاد با مقام جامع انبیا، ساختگی و فاقد اعتبارند.

علم جامع اولیا

اولیای کامل، مانند چشمه‌ای زلال از علم لدنی، از دانشی برخوردارند که هیچ ذره‌ای از آن پنهان نمی‌ماند. قرآن کریم می‌فرماید: لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ (ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین از او پنهان نیست). این علم، از حیث مرتبه حقانی، شامل همه چیز است و از حیث بشری، مقید به ناسوت است. این جامعیت، مانند خورشیدی است که همه زوایای عالم را روشن می‌سازد.

درنگ: اولیای کامل، از علم لدنی برخوردارند که هیچ ذره‌ای از آن پنهان نمی‌ماند، و این علم، مظهر علم الهی است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، به تبیین کمالات اولیای کامل و جامعیت آنها در همه مراتب وجودی پرداخت. اولیا، مانند دریایی بی‌کران، تمام کمالات را بالفعل دارا هستند و از هرگونه نقص مبرااند. ناسوت، ظرف ظهور حقیقت آنهاست و علم لدنی آنها، مظهر علم الهی است. نقد روایات جعلی، بر ضرورت استناد و دقت علمی در عرفان تأکید دارد و جایگاه رفیع اولیا را به عنوان الگوهای هدایت برجسته می‌سازد.

بخش سوم: ناسوت و اقتدار عصيان

ناسوت به عنوان ظرف عصيان

عالم ناسوت، مانند زمینی حاصلخیز، ظرف عصيان، طغيان، و نقص است، اما این ظرف می‌تواند زمینه‌ساز کمال گردد. نورانیت قلب، مانند مشعلی که تاریکی را می‌زداید، عصيان را به عنوان کمال انسان معرفی می‌کند. اقتدار بر عصيان، فضیلت انسان بر ملائکه است، زیرا ملائکه از این اقتدار بی‌بهره‌اند. این اقتدار، مانند شمشیری است که در دست سالک، نه برای آسیب، بلکه برای دفاع از حقیقت به کار می‌رود.

درنگ: ناسوت، ظرف عصيان و طغيان است، اما نورانیت قلب، این عصيان را به عنوان کمال انسان معرفی می‌کند.

اقتدار عصيان به عنوان کمال

اقتدار بر عصيان، مانند توانایی هدایت کشتی در طوفان، کمال انسان است، اما فعلیت عصيان، مانند به گل نشستن کشتی، نقص محسوب می‌شود. اولیای خدا، به ویژه معصومین، این اقتدار را دارند، اما به دلیل قوت اراده، آن را فعلیت نمی‌بخشند. این تمایز، مانند تفاوت میان داشتن شمشیر و استفاده از آن است که اولیا را به الگوهای کمال انسانی بدل می‌سازد.

درنگ: اقتدار بر عصيان، کمال انسان است، اما فعلیت آن نقص محسوب می‌شود و اولیا از آن اجتناب می‌کنند.

ظهور صفات جلال در عصيان

عصيان کلی، مانند بستری است که زمینه ظهور صفاتی چون غفران و دیگر صفات جلال الهی را فراهم می‌آورد. بدون عصيان، این صفات، مانند گوهری در صدف پنهان، ظهور نمی‌یافتند. این دیدگاه، عصيان را به عنوان بخشی از نظام حکیمانه الهی معرفی می‌کند که در خدمت ظهور کمالات الهی است.

درنگ: عصيان کلی، زمینه ظهور صفات جلال الهی مانند غفران است و بخشی از نظام حکیمانه الهی محسوب می‌شود.

قوت اراده در اولیا

اولیای خدا، مانند کوهی استوار، با وجود اقتدار بر عصيان، به دلیل قوت اراده، از فعلیت آن اجتناب می‌کنند. معصومین، مانند امیرالمؤمنین (ع)، توان ارتکاب معاصی دارند، اما عصمت آنها، مانند سپری نفوذناپذیر، مانع از فعلیت گناه می‌شود. این قوت اراده، مانند نوری است که مسیر کمال را روشن می‌سازد.

درنگ: اولیای خدا، با قوت اراده، از فعلیت عصيان اجتناب می‌کنند و عصمت آنها، نشانه کمال انسانی است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، به بررسی نقش ناسوت به عنوان ظرف عصيان و اقتدار انسان بر آن پرداخت. عصيان، اگرچه به خودی خود نقص است، اما اقتدار بر آن، کمال انسان و زمینه‌ساز ظهور صفات جلال الهی است. اولیای کامل، با قوت اراده، از فعلیت عصيان پرهیز می‌کنند و این امر، آنها را به الگوهای کمال انسانی بدل می‌سازد. مانند نسیمی که از میان گلستان می‌گذرد، این بخش، حقیقت عرفانی عصيان و کمال را در نظام الهی آشکار می‌سازد.

بخش چهارم: خلافت و نقش اولیا در هدایت

خلافت مطلقه معصومین

خلافت مطلقه، مانند گوهری که پیش از خلقت ناسوت به معصومین اعطا شده، پیش از ورود به این عالم در آنها مستقر است. این مقام، مانند چشمه‌ای است که از فیض الهی سرچشمه می‌گیرد و در روایات، به تفصیل بیان شده است. معصومین، به عنوان مظهر کامل خلافت الهی، پیش از ظهور ناسوتی، این مقام را دارا هستند.

درنگ: خلافت مطلقه، پیش از ورود به ناسوت، به معصومین اعطا شده و مظهر کامل خلافت الهی است.

اقتدارات اولیا

اولیای کامل، مانند فرمانروایانی در قلمرو حقیقت، از اقتداراتی چون احیاء، اماته، لطف، قهر، رضا، و سخط برخوردارند. این اقتدارات، مانند شعاع‌هایی از نور الهی، به دلیل اتصال به اسمای الهی در آنها ظهور می‌یابد و برای تصرف در عالم و نفسشان به کار می‌رود. این جامعیت، مانند درختی است که میوه‌های جمال و جلال الهی را یکجا به بار می‌آورد.

درنگ: اولیای کامل، از اقتداراتی چون احیاء، اماته، لطف، و قهر برخوردارند که مظهر اتصال به اسمای الهی است.

لزوم جامعیت اولیا

اولیای کامل، مانند آینه‌ای که همه رنگ‌ها را بازمی‌تاباند، باید متصف به لطف و قهر، رضا و سخط باشند. فقدان قهر یا سخط، مانند نقصی در آینه، آنها را ناقص می‌سازد. اولیا باید متصف به تمامی صفات الهی باشند تا بتوانند در عالم تصرف کنند و از انفعال بپرهیزند. این جامعیت، مانند خورشیدی است که همه زوایای عالم را روشن می‌سازد.

درنگ: اولیای کامل، باید متصف به لطف و قهر، رضا و سخط باشند تا از انفعال مصون مانده و در عالم تصرف کنند.

ناسوت به عنوان ظهور اولیا

عالم ناسوت، مانند صحنه‌ای است که اولیای کامل در آن ظهور می‌یابند و تمامی صفات بشری، از اشک و آه تا سوز و صفا، را بالفعل دارند. برای نمونه، پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع)، در ناسوت، صفاتی چون گریه و دل‌رحمی را دارا هستند، زیرا این صفات، مقتضای مرتبه ناسوتی است. این بشریت، مانند ظرفی است که گوهر حقیقت الهی را در خود جای می‌دهد.

درنگ: ناسوت، ظرف ظهور اولیاست و آنها در این ظرف، تمامی صفات بشری را بالفعل دارند.

نقش خلیفه در استیناس خلق

خلیفه، مانند چوپانی که گله را به مقصد می‌رساند، برای استیناس خلق و هدایت آنها به کمال یا نقص متناسب با خودشان وجود دارد. قرآن کریم می‌فرماید: مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ (برای هیچ بشری ممکن نیست که خدا با او سخن گوید مگر از طریق وحی یا از پشت حجاب). این آیه، لزوم واسطه الهی را تأیید می‌کند که خلیفه، مظهر آن است.

درنگ: خلیفه، برای استیناس خلق و رساندن آنها به مقصدشان، اعم از کمال یا نقص، وجود دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، به تبیین جایگاه خلافت و نقش اولیا در هدایت خلق پرداخت. خلافت مطلقه، پیش از ناسوت به معصومین اعطا شده و آنها، با اقتدارات الهی، در عالم تصرف می‌کنند. جامعیت اولیا در لطف و قهر، و ظهور آنها در ناسوت، مانند آینه‌ای است که حقیقت الهی را بازمی‌تاباند. نقش خلیفه در استیناس خلق، مانند مشعلی است که مسیر هدایت را برای همگان روشن می‌سازد.

بخش پنجم: نزول، عروج، و کمال تدریجی

نزول به عنوان کمال

نزول اولیا به ناسوت، مانند فرو آمدن نور به ظلمت، کمال آنهاست، همان‌گونه که عروج به مقام اصلی، کمال است. این نزول، برای احاطه به ظاهر و باطن عالم ضروری است و اولیا را به مجمع‌البحرین تبدیل می‌کند. مانند مسافری که از قله به دشت می‌آید تا راه را به دیگران نشان دهد، اولیا در ناسوت، کمال خود را به ظهور می‌رسانند.

درنگ: نزول اولیا به ناسوت، مانند عروج به مقام اصلی، کمال آنهاست و آنها را به مجمع‌البحرین بدل می‌سازد.

کمال در دوره آخرالزمان

ملائت ظلم و جور در آخرالزمان، مانند زمینی آماده برای کشت، کمال این دوره است، نه نقص آن. این ملائت، زمینه‌ساز ظهور امام زمان (عج) است که با آرامش طغيان، کمال ناسوت را محقق می‌سازد. این دوره، مانند قله‌ای است که تاریخ بشریت در آن به اوج کمال می‌رسد.

درنگ: ملائت ظلم در آخرالزمان، کمال این دوره است و زمینه‌ساز ظهور امام زمان (عج) برای تحقق کمال ناسوت است.

تدریجی بودن کمال و خلافت

تحقق کمال کلی، مانند ساختن بنایی عظیم، به صورت دفعی ممکن نیست و نیازمند مراتب تدریجی است. امت‌ها ظهور انبیا، و انبیا ظهور مقام ختمیت هستند. این سلسله مراتب، مانند پله‌هایی است که سالک را به سوی قله حقیقت هدایت می‌کند. خلافت نیز، به دلیل ماهیت تدریجی عالم، نمی‌تواند دفعی باشد.

درنگ: کمال و خلافت، به دلیل ماهیت تدریجی عالم، نیازمند مراتب تدریجی است و نمی‌تواند دفعی باشد.

خلافت به عنوان ظهور واجب

خلافت، مانند نوری که از حق ساطع می‌شود، ظهور واجب الهی در عالم است و در هر زمانی باید خلیفه‌ای وجود داشته باشد. بدون حجت، زمین پایدار نمی‌ماند، چنان‌که روایت می‌فرماید: «اگر حجت نباشد، زمین اهلش را فرو می‌برد». این خلافت، مانند ستونی است که آسمان خلقت را برپا نگه می‌دارد.

درنگ: خلافت، ظهور واجب الهی است و بدون حجت، زمین پایدار نمی‌ماند.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، به تبیین نزول و عروج اولیا، کمال آخرالزمان، و تدریجی بودن خلافت پرداخت. نزول به ناسوت، مانند عروج، کمال اولیاست و ملائت ظلم در آخرالزمان، زمینه‌ساز ظهور حجت الهی است. خلافت، به عنوان ظهور واجب، در هر زمان ضروری است و مانند نوری است که خلقت را از ظلمت نجات می‌دهد. این بخش، مانند پلی است که مراتب وجودی را به هم پیوند می‌دهد.

جمع‌بندی

این نوشتار، با کاوش در مقام ختمیت، خلافت، و کمالات اولیای کامل، به تبیین جایگاه این مفاهیم در عرفان اسلامی پرداخت. خلافت، به عنوان ظهور تبعی حق، هیچ‌گاه از تبعیت خارج نمی‌شود و هرگونه استقلال، محال و معادل شرك است. اولیای کامل، متصف به تمامی کمالات از عالی تا دانی‌اند و در ناسوت، صفات بشری را بالفعل دارند. اقتدار بر عصيان، کمال انسان است، اما فعلیت آن نقص محسوب می‌شود. معصومین، با قوت اراده، از فعلیت عصيان اجتناب می‌کنند و به عنوان مظهر کامل خلافت، در هر زمان برای استیناس خلق حضور دارند. نزول به ناسوت، مانند عروج، کمال اولیاست و خلافت، به دلیل ماهیت تدریجی عالم، در مراتب مختلف ظهور می‌یابد. این تحلیل، مانند مشعلی در مسیر معرفت، زوایای پنهان خلافت و کمالات اولیا را روشن ساخته و پژوهشگران را به سوی کاوش‌های عمیق‌تر در عرفان اسلامی رهنمون می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی