در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 94

متن درس





شرح فصوص الحکم – بخش نود و چهارم

شرح فصوص الحکم – بخش نود و چهارم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۹۴)

مقدمه

این نوشتار، شرح و تبیینی عمیق از فصل یازدهم فصوص الحکم ابن‌عربی است که در چارچوب درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره ارائه شده است. محور این بخش، بررسی عود روح، رجوع ظهورات به حق تعالی و تجلیات الهی در مراتب ذاتی، صفاتی و افعالی در بستر قیامت کبری است. متن با رویکردی علمی و متین، به تحلیل مفاهیم عرفانی و فلسفی پرداخته و با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و معارف اهل بیت علیهم‌السلام، مبانی عرفان نظری را تبیین می‌کند. ساختار این نوشتار، با عناوین و زیرعناوین منظم، به گونه‌ای سامان یافته که ضمن حفظ امانت‌داری به محتوای اصلی، مفاهیم را با زبانی روشن، فاخر و متناسب با فضای دانشگاهی ارائه نماید. تمثیلات و استعارات ادبی، به منظور تعمیق فهم و جذابیت متن، در کنار تحلیل‌های دقیق به کار گرفته شده‌اند.

بخش اول: عود روح و رجوع ظهورات به حق تعالی

موضوع فصل یازدهم فصوص الحکم

فصل یازدهم فصوص الحکم به عود روح و رجوع ظهورات به حق تعالی در قیامت کبری اختصاص دارد. این فصل، سیر وجودی موجودات را از منظر عرفانی بررسی می‌کند و بر بازگشت همه ظهورات به مبدأ الهی تأکید دارد. عود روح، به معنای بازگشت به اصل وجودی است که در قیامت کبری به کمال خود می‌رسد، گویی قطره‌ای که به سوی دریا روان است، در وحدت بی‌کران آن مستحیل می‌گردد.

درنگ: عود روح، تجلی بازگشت همه موجودات به مبدأ الهی در قیامت کبری است که سیر وجودی را از کثرت به وحدت هدایت می‌کند.

روح به‌عنوان ظرف جامع

روح، به دلیل وسعت و جامعیت خود، ظرف ظهور انسان و همه موجودات است. انسان، به مثابه مظهر روح جامع، واسطه ظهور همه موجودات بوده و رجوع ظهورات نیز به ظرف روح انسانی صورت می‌پذیرد. این جایگاه ویژه، انسان را محور نظام هستی قرار می‌دهد، چنان‌که روح او چونان آینه‌ای است که همه تجلیات الهی را در خود بازمی‌تاباند.

درنگ: روح انسانی، به مثابه ظرف جامع، محور ظهور و رجوع همه موجودات است و جایگاه بی‌همتای انسان را در هستی نمایان می‌سازد.

ظهور و رجوع موجودات

همه موجودات دارای ظهور و رجوع به حق تعالی هستند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم، سوره بقره، آیه ۱۵۶). ظهور، سیر نزولی موجودات از حق است و رجوع، سیر صعودی آنها به سوی مبدأ الهی. این اصل، چونان جریانی مداوم، حرکت دائمی هستی را از مبدأ به مقصد ترسیم می‌کند.

درنگ: ظهور و رجوع، دو سیر مکمل وجودی‌اند که حرکت هستی را از مبدأ الهی به سوی وحدت نهایی هدایت می‌کنند.

تمایز نزول و هبوط

نزول، امری عمومی برای همه موجودات است، اما هبوط مختص انسان و جن، که دارای اراده‌اند، می‌باشد. ملائکه و اجسام، تنها نزول دارند، اما هبوط، که با اراده و اختیار همراه است، خاص انسان و جن است. این تمایز، نقش اراده را در مسئولیت انسان برجسته می‌سازد، گویی انسان با اختیار خود، راهی پرمخاطره را در مسیر هبوط و صعود می‌پیماید.

درنگ: هبوط، به دلیل پیوند با اراده، مختص انسان و جن است و مسئولیت وجودی انسان را در برابر حق تعالی نمایان می‌کند.

تمایز رجوع و صعود

همه موجودات رجوع به حق دارند، اما صعود و حشر مختص موجودات ارضی و سماوی است. موجودات متجرد، گرچه رجوع دارند، اما حشر ندارند، زیرا حشر به مراتب مادی وابسته است. این تمایز، از خلط مفاهیم عرفانی جلوگیری می‌کند و بر دقت در اصطلاحات تأکید دارد.

درنگ: رجوع، امری عام است، اما حشر، به موجودات ارضی و سماوی محدود بوده و از خلط با رجوع باید پرهیز شود.

بخش دوم: تجلیات الهی و سلسله‌مراتب وجودی

تجلیات حق تعالی

تجلیات حق تعالی به سه مرتبه ذاتی، صفاتی و افعالی تقسیم می‌شوند. تقسیم‌بندی‌های نادقیقی که در برخی متون عرفانی، مانند تجلیات ذاتی، اسمائی و صفاتی، ارائه شده، اصلاح می‌گردد. ترتیب صحیح، ذاتی، صفاتی (شامل اسماء) و افعالی است. این اصلاح، بر ضرورت دقت در اصطلاحات عرفانی تأکید دارد، گویی که نظام هستی چونان معماری دقیق، نیازمند ترتيب منطقی است.

درنگ: تجلیات الهی در سه مرتبه ذاتی، صفاتی و افعالی سامان می‌یابند و دقت در این ترتیب، از خلط مفاهیم عرفانی جلوگیری می‌کند.

رجوع تجلیات

تجلیات افعالی به صفاتی و صفاتی به ذاتی رجوع می‌کنند. این سلسله‌مراتب، نظام رجوع وجودی را نشان می‌دهد که در قیامت کبری به کمال می‌رسد. تجلی ذاتی، هم در بدو خلقت (ظهوری) و هم در ختم (رجوعی) ظهور می‌یابد، گویی که هستی در چرخه‌ای مدام از مبدأ به مقصد در جریان است.

درنگ: رجوع تجلیات، از افعالی به صفاتی و از صفاتی به ذاتی، سیر وجودی را به سوی وحدت الهی هدایت می‌کند.

دوام ظهورات الهی

ظهورات الهی هیچ‌گاه به خفای ذاتی بازنمی‌گردند و همواره در سیر ظهورند. برخلاف دیدگاه برخی عرفا، مانند ابن‌عربی، که پایان دولت اسماء را مطرح می‌کنند، هیچ اسمی از اسماء الهی تعطیل نمی‌شود. این نقد، بر دوام و جاودانگی ظهورات الهی تأکید دارد، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ (ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین از او پنهان نیست، سوره سبأ، آیه ۳).

درنگ: ظهورات الهی، جاودانه‌اند و هیچ اسمی از اسماء الهی تعطیل نمی‌شود، چنان‌که علم الهی به ذره‌ای غایب نیست.

نقد دیدگاه ابن‌عربی

ابن‌عربی معتقد است که دولت اسماء دنیوی در آخرت پایان می‌یابد، اما این نظر با حکمت و عرفان قرآنی سازگار نیست. هیچ اسمی از اسماء الهی، حتی اسماء افعالی، تعطیل نمی‌شود و ظهورات الهی همواره ادامه دارند. این نقد، بر استمرار ظهورات الهی و رد پایان‌پذیری اسماء تأکید دارد.

درنگ: برخلاف دیدگاه ابن‌عربی، اسماء الهی تعطیل نمی‌شوند و ظهورات الهی دوام جاودانه دارند.

بخش سوم: معارف قرآنی و جایگاه انسان در نظام هستی

اهمیت معارف قرآنی

معارف قرآن کریم و مأثورات اهل بیت علیهم‌السلام، مبنای اصلی عرفان‌اند و فراتر از آرای عرفا قرار دارند. عرفان حقیقی، بر ثقلین استوار است و آرای عرفا باید با این معیار سنجیده شود. این دیدگاه، قرآن کریم و اهل بیت علیهم‌السلام را چونان ستون‌های استوار عرفان معرفی می‌کند.

درنگ: معارف قرآنی و مأثورات اهل بیت علیهم‌السلام، معیار اصلی عرفان‌اند و آرای عرفا باید با این معیار سنجیده شوند.

روح اعظم و انسان جامع

روح اعظم، ظهور انسان جامع است که در ظرف نزول و رجوع نقش محوری دارد. این روح، همان است که در قرآن کریم آمده: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي (از تو درباره روح می‌پرسند، بگو روح از امر پروردگار من است، سوره اسراء، آیه ۸۵). روح اعظم، ظرف جمع همه ظهورات است و انسان را محور وجودی عالم قرار می‌دهد.

درنگ: روح اعظم، ظرف جامع ظهورات است و انسان جامع را محور نظام هستی قرار می‌دهد.

تمایز روح جامع و روح متجرد

روح جامع، که متعلق به انسان است، با روح متجرد، که خاص ملائکه است، متفاوت است. روح جامع، ظرف جمع همه مراتب است، در حالی که روح متجرد، ظرف تقدیس و تجرید است. این تمایز، جامعیت انسان را در برابر محدودیت ملائکه برجسته می‌سازد.

درنگ: روح جامع انسان، ظرف همه مراتب وجودی است، در حالی که روح متجرد ملائکه، محدود به تقدیس و تجرید است.

بخش چهارم: قیامت کبری و ظهور وحدت حقیقی

ظهور آخرت و ارتفاع حجاب

آخرت، با ظهور حق به وحدت حقیقی و ارتفاع حجاب‌ها حاصل می‌شود. ظهور حق، علت ارتفاع حجاب‌هاست، نه بالعکس، زیرا ظهور وجودی و ارتفاع حجاب عدمی است. این دیدگاه، اولویت ظهور الهی را در تحقق آخرت نشان می‌دهد، گویی که نور حقیقت، سایه‌های حجاب را زایل می‌سازد.

درنگ: ظهور حق، علت ارتفاع حجاب‌هاست و آخرت با وحدت حقیقی حق تحقق می‌یابد.

ظهور صورت حقیقی

در قیامت کبری، هر چیزی با صورت حقیقی خود ظاهر می‌شود، نه با صورت ظاهری یا خیالی. صورت ظاهری (تشکل مادی) و خیالی (تصورات ذهنی) جای خود را به صورت حقیقی می‌دهند، گویی که پرده‌های کثرت کنار رفته و وحدت صور در برابر دیدگان ظاهر می‌شود.

درنگ: قیامت کبری، صحنه ظهور صورت‌های حقیقی است که تعدد ظاهری و خیالی را زایل می‌سازد.

تمییز حق و باطل

در قیامت کبری، حق از باطل تمییز می‌یابد، زیرا یوم الفصل است. باطل، همان حسرت و تغابن است که از حق جدا می‌شود. این تمییز، نتیجه ظهور وحدت حقیقی و رفع ابهامات دنیوی است، گویی که نور حقیقت، تاریکی باطل را از میان می‌برد.

درنگ: قیامت کبری، یوم الفصل است که حق از باطل تمییز می‌یابد و وحدت حقیقی آشکار می‌شود.

بخش پنجم: فنا، صعق و رجوع وجودی

روح به‌عنوان ظرف تجلی

روح، ظرف تجلی حق در قیامت کبری است، اما این دیدگاه با معاد جسمانی ناسازگار است. اگر روح تنها ظرف تجلی باشد، معاد جسمانی نفی می‌شود، در حالی که قرآن کریم معاد را اعم از جسمانی و روحانی می‌داند. این نقد، بر ضرورت توجه به معاد جسمانی در کنار روحانی تأکید دارد.

درنگ: معاد قرآنی، اعم از جسمانی و روحانی است و دیدگاه روح به‌عنوان تنها ظرف تجلی، با این اصل ناسازگار است.

فنا و صعق

صعق، مقدم بر فناست و با آن متفاوت است، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ (و در صور دمیده شود، پس هر که در آسمان‌ها و زمین است بیهوش شود جز آنکه خدا خواهد، سوره زمر، آیه ۶۸). صعق، حالت پیش از فناست و موجودات پس از آن همچنان مراحل آخرت را طی می‌کنند.

درنگ: صعق، مقدم بر فناست و تمایز این دو، از خلط مفاهیم عرفانی جلوگیری می‌کند.

استثنای صعق

برخی، مانند اولیای کامل، از صعق مستثنی‌اند، زیرا قیامت کبری در دنیا برایشان محقق شده است. اولیای کامل، به دلیل فنای پیشین، از صعق قیامت کبری معاف‌اند، گویی که در حیات دنیوی، به وحدت حقیقی دست یافته‌اند.

درنگ: اولیای کامل، به دلیل تحقق قیامت کبری در حیات دنیوی، از صعق مستثنی‌اند.

رجوع به اصل

هر چیزی به اصل خود رجوع می‌کند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (و میراث آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست، سوره آل عمران، آیه ۱۸۰). حق تعالی، وارث همه موجودات است، زیرا همه به سوی او بازمی‌گردند.

درنگ: رجوع همه موجودات به حق، میراث الهی را تأیید می‌کند و حق را وارث نهایی عالم می‌داند.

فنای غیر وجه‌الله

همه چیز جز وجه‌الله فانی است، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ (هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است، سوره قصص، آیه ۸۸). فنای موجودات، به معنای رجوع به وجه الهی است، نه انعدام مطلق.

درنگ: فنای موجودات، رجوع به وجه الهی است و انعدام مطلق را نفی می‌کند.

تمایز فنای ارضی و صعق

فنای ارضی، چنان‌که در قرآن کریم آمده: كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ (هر که بر زمین است فانی است، سوره الرحمن، آیه ۲۶)، با صعق سماوی و ارضی متفاوت است. صعق، شامل آسمان و زمین است، اما فنای ارضی مختص موجودات زمینی است.

درنگ: فنای ارضی، مختص موجودات زمینی است و از صعق سماوی و ارضی متمایز است.

بخش ششم: نقد متون عرفانی و تمثیلات

نقد متون عرفانی جدید

متون عرفانی جدید، به دلیل عدم دقت، گاه باعث بدآموزی و خلط مفاهیم می‌شوند. برخلاف متون قدیم که با دقت نگاشته شده‌اند، برخی تألیفات جدید فاقد ترتیب منطقی‌اند. این نقد، بر ضرورت مطالعه متون اصلی و اجتناب از منابع غیرمعتبر تأکید دارد.

درنگ: متون عرفانی جدید، به دلیل عدم دقت، نیازمند بازنگری با معیارهای علمی و منطقی‌اند.

دولت اسماء و صفات

اسماء و صفات الهی، دارای دولت‌هایی هستند که احکام و سلطنت آنها در عالم ظاهر می‌شود. هر اسمی، تحت دولت اسم دیگر یا ذات است و این سلسله‌مراتب، نظام عالم را شکل می‌دهد، گویی که عرفان، علمی دقیق با قواعدی ریاضی‌مانند است.

درنگ: دولت اسماء و صفات، نظام عالم را با سلسله‌مراتبی دقیق و ریاضی‌مانند سامان می‌دهد.

تمثیل قطرات و دریا

فنای تعینات، مانند انعدام قطرات در دریاست. قطرات، با وصول به دریا، تعین خود را از دست می‌دهند و در وحدت دریا باقی می‌مانند، اما این رجوع، انعدام مطلق نیست، بلکه وحدت در کثرت است.

درنگ: رجوع قطرات به دریا، وحدت در کثرت است و انعدام مطلق را نفی می‌کند.

تمثیل ذوبان برف

فنای تعینات، گاه به ذوب شدن برف با طلوع شمس حقیقت تشبیه شده است. اما این تمثیل، به دلیل القاء انعدام مطلق، با رجوع عرفانی سازگار نیست، زیرا برف به خورشید رجوع نمی‌کند، بلکه منعدم می‌شود.

درنگ: تمثیل ذوبان برف، به دلیل القاء انعدام مطلق، با رجوع عرفانی ناسازگار است.

بحر به‌عنوان وصف ماء

بحر، وصف آب گسترده است، نه مکان آن. در قرآن کریم آمده: فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ (در خشکی و دریا، سوره انعام، آیه ۹۷). بحر، به آب و بر، به خشکی اشاره دارد، و این تمایز، وصف مظروف را از ظرف جدا می‌سازد.

درنگ: بحر، وصف آب گسترده است و تمایز آن از ظرف، دقت در اصطلاحات عرفانی را نشان می‌دهد.

نقد رویکرد کلامی عرفا

برخی عرفا، تحت تأثیر علم کلام، فاقد دقت ریاضی و منطقی در عرفان‌اند. عرفان، نیازمند منطق و ریاضیات خاص خود است، اما برخی متون عرفانی، به دلیل تأثیرپذیری از کلام، ابهام دارند. این نقد، بر ضرورت بازنگری متون عرفانی با معیارهای دقیق تأکید دارد.

درنگ: عرفان، نیازمند منطق و ریاضیات خاص خود است و تأثیرپذیری از کلام، گاه به ابهام در متون منجر شده است.

طي السجل در قیامت

قیامت کبری، مانند طي السجل است، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ (روزی که آسمان را چون طوماری برای کتاب‌ها درهم پیچیم، سوره انبیاء، آیه ۱۰۴). این تعبیر، رجوع عالم به اصل خود را به‌صورت جمع شدن ظهورات نشان می‌دهد.

درنگ: طي السجل، تمثیلی از رجوع عالم به اصل خود در قیامت کبری است.

جمع‌بندی

این بخش، با تمرکز بر عود روح و رجوع ظهورات به حق تعالی، به تبیین مبانی عرفانی و فلسفی فصل یازدهم فصوص الحکم پرداخته است. روح، به‌عنوان ظرف جامع، محور ظهور و رجوع همه موجودات است و تجلیات الهی در مراتب ذاتی، صفاتی و افعالی، سیر وجودی را از کثرت به وحدت هدایت می‌کنند. تمایز میان نزول و هبوط، رجوع و حشر، و صعق و فنا، از خلط مفاهیم عرفانی جلوگیری می‌کند. نقد دیدگاه ابن‌عربی مبنی بر پایان دولت اسماء، بر دوام جاودانه ظهورات الهی تأکید دارد. معارف قرآن کریم و مأثورات اهل بیت علیهم‌السلام، معیار اصلی عرفان‌اند و تمثیل قطرات و دریا، رجوع بدون انعدام را به زیبایی نشان می‌دهد، در حالی که تمثیل ذوبان برف، به دلیل القاء انعدام مطلق، ناسازگار است. این نوشتار، با حفظ محتوای اصلی، به زبانی متین و علمی ارائه شده و می‌تواند منبعی معتبر برای مطالعات عرفانی و فلسفی باشد.

با نظارت صادق خادمی