در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 150

متن درس






جایگاه ملائکه، نفس کلی و انسان کامل در نظام هستی

جایگاه ملائکه، نفس کلی و انسان کامل در نظام هستی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۵۰)

مقدمه

کتاب فصوص الحکم، اثر بی‌بدیل محی‌الدین ابن‌عربی، چونان گوهری درخشان در آسمان عرفان نظری می‌درخشد و انسان را به سوی فهم ژرفای حقیقت هستی رهنمون می‌سازد. درس‌گفتار یک‌صد و پنجاهم، از بیانات استاد فرزانه قدس‌سره، به تبیین جایگاه ملائکه، نفس کلی و انسان کامل در نظام هستی می‌پردازد. این درس، با نگاهی حکمی و عرفانی، ساختار وجودی عالم را به‌سان بدنی زنده تصویر می‌کند که در آن، نفس کلی چون سلطان اعظم، ملائکه چون قوای مدبر، و عالم چون نعش یا قالب، در هماهنگی کامل عمل می‌کنند. انسان کامل، به‌عنوان واسطه حق و عالم، محور این نظام است و وحدت‌بخش قوای آن. متن پیش‌رو، با بهره‌گیری از تمثیلات و اشارات فاخر، این مفاهیم را در قالبی روشن و متین ارائه می‌دهد، در حالی که به اصول قرآنی و روایی وفادار می‌ماند.

بخش یکم: ملائکه و قوای عالم

ملائکه به‌مثابه قوای روحانی و حسی

ملائکه برای عالم، مانند قوای روحانی و حسی در نشأت انسانی‌اند. محی‌الدین ابن‌عربی، ملائکه را به قوای روحانی مانند عقل، خیال و وهم، و قوای حسی مانند مزاج و حواس در انسان تشبیه می‌کند. همان‌گونه که این قوا، بدن انسان را تدبیر می‌کنند، ملائکه نیز قوای مدبر عالم‌اند. این تشبیه، مانند آیینه‌ای است که عالم را به‌سان انسان کبیری نشان می‌دهد که در آن، ملائکه چونان قوای حیاتی، نظم و هماهنگی را برقرار می‌سازند.

درنگ: ملائکه، مانند قوای روحانی و حسی در انسان، قوای مدبر عالم‌اند و نظم هستی را برقرار می‌سازند.

تقسیم‌بندی ملائکه به مجرد و مادی

ابن‌عربی قائل به وجود ملائکه مادی است که در عناصر مادی، مانند آب، حضور دارند، و ملائکه مجرد که مدبر مادیات یا مجردات‌اند. ملائکه مادی، مانند جریانی در دل ماده، در عناصر عالم متجلی‌اند، در حالی که ملائکه مجرد، چونان ارواح مدبر، بر مراتب وجودی نظارت دارند. این تقسیم‌بندی، مانند نقشه‌ای است که گستره تجلیات الهی را در مراتب مادی و مجرد نشان می‌دهد و با نظریه تجلیات الهی در عرفان نظری هم‌خوانی دارد.

ملائکه و صورت عالم

ملائکه، قوای صورت عالم‌اند، نه حقیقت آن، زیرا حقیقت عالم، خود عالم است. ملائکه، مانند نقاشانی هستند که صورت عالم را بر بوم وجود ترسیم می‌کنند، اما حقیقت عالم، که وجود کلی آن است، فراتر از این قواست. این تمایز، مانند جدایی میان نقش و ذات یک اثر هنری است که صورت را مظهر حقیقت می‌داند.

بخش دوم: نفس کلی و تدبیر عالم

نقش نفس کلی در تدبیر عالم

نفس کلی، چونان سلطان اعظمی است که فراتر از ملائکه قرار دارد و با واسطه آن‌ها، عالم را تدبیر می‌کند. عالم، به‌مثابه نعش یا قالب، و ملائکه، قوای مدبر آن‌اند. همان‌گونه که نفس ناطقه در انسان، از طریق قوای روحانی و حسی، بدن را اداره می‌کند، نفس کلی نیز با امداد به ملائکه، نظم عالم را برقرار می‌سازد. آیه شریفه فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا (و آنها که کارها را تدبیر می‌کنند) (سوره نازعات، آیه ۵)، بر نقش ملائکه به‌عنوان مدبران عالم تأکید دارد.

روحانیات کواکب و نظام کیهانی

ملائکه مدبره، شامل روحانیات کواکب سبعه و دیگر ثوابت و اجسام سماوی‌اند. در نظام کیهانی قدیم، کواکب سبعه و ثوابت، توسط ملائکه مجرد تدبیر می‌شدند. اگرچه علم مدرن تعداد سیارات را بیش از هفت می‌داند، این دیدگاه، مانند ستارگانی در آسمان معرفت قدیم، نقش ملائکه را در تدبیر نظام کیهانی نشان می‌دهد. این مفهوم، با عرفان کیهان‌شناختی ابن‌عربی پیوند دارد.

درنگ: نفس کلی، با واسطه ملائکه مدبره، عالم را تدبیر می‌کند، مانند نفس ناطقه که بدن را از طریق قوای خود اداره می‌سازد.

بخش سوم: نقد دیدگاه شارح

ناسازگاری تشبیه شارح

دیدگاه شارح که ملائکه را قوای عالم می‌داند، نادرست است، زیرا عالم، به‌مثابه نعش یا قالب، نمی‌تواند سلطان اعظم باشد که ملائکه و نفس کلی قوای آن باشند. در انسان، نفس ناطقه، قوای خود را برای تدبیر بدن به کار می‌گیرد، اما شارح، عالم را به‌جای بدن و ملائکه را به‌جای قوا قرار داده است. این جابه‌جایی، مانند نقشه‌ای نادرست است که مقصد را گمراه می‌کند. نفس کلی، سلطان اعظم است و ملائکه، قوای آن‌اند که عالم را تدبیر می‌کنند.

سلسله‌مراتب وجودی

اصل سلسله‌مراتب وجودی در عرفان ابن‌عربی ایجاب می‌کند که مراتب عالی، بر نازل اثر بگذارند، نه بالعکس. عالم، به‌عنوان مرتبه نازل، نمی‌تواند به نفس کلی یا ملائکه امداد کند. این نقد، مانند کلیدی است که درهای فهم صحیح ساختار وجودی را می‌گشاید و بر ضرورت دقت در قیاس‌های عرفانی تأکید دارد.

درنگ: ملائکه، قوای نفس کلی‌اند، نه قوای عالم، زیرا عالم، نعش است و مرتبه نازل نمی‌تواند به مراتب عالی امداد کند.

بخش چهارم: انسان کامل و وحدت عالم

نقش انسان کامل در وحدت عالم

عالم بدون انسان کامل، مانند بدنی بدون روح، مجموعه‌ای از اجزای گسیخته است. انسان کامل، به‌عنوان خلیفه‌الله، وحدت‌بخش قوای عالم است و عالم، بدن اوست. این وحدت، مانند نخی است که دانه‌های تسبیح را به هم پیوند می‌دهد. پیامبر اکرم (ص)، به‌عنوان انسان کامل، از ابتدا تا انتهای وجود، وحدت‌بخش عالم است.

عالم به‌مثابه نعش انسان کامل

عالم، ملائکه و حتی ملکوت، نعش انسان کامل‌اند. تصرف انسان کامل در عالم، مانند تصرف نفس در بدن است. آیه شریفه وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا (و آنچه در آسمان‌ها و زمین است، همه را برای شما مسخر کرده است) (سوره جاثیه، آیه ۱۳)، بر این تسخیر و تصرف دلالت دارد. عالم، مانند بدنی است که تحت فرمان انسان کامل عمل می‌کند.

درنگ: انسان کامل، وحدت‌بخش عالم است و عالم بدون او، مانند بدنی بدون روح، گسیخته است.

انسان کبیر و صغیر

انسان، از لحاظ کمی صغیر و از لحاظ کیفی کبیر است، در حالی که عالم، از لحاظ کمی کبیر و از لحاظ کیفی صغیر است. انسان، به دلیل جامعیت وجودی، مانند گوهری است که در قامت کوچک خود، تمامی حقایق عالم را در بر گرفته است، در حالی که عالم، با گستردگی مادی‌اش، از نظر کیفی در مرتبه‌ای نازل‌تر قرار دارد.

بخش پنجم: ساختار مثلث وجودی و محبت اولیاء

مثلث وجودی: حق، انسان، عالم

هستی، از سه مرتبه تشکیل شده است: حق، انسان و عالم. انسان، به‌عنوان واسطه حق و عالم، حلقه اتصال این دو است. انکار این واسطه، مانند گسستن نخی است که حق و عالم را به هم پیوند می‌دهد و کفر، به معنای نفی این واسطه است. انسان کامل، به‌عنوان عبدالله و عارف بالله، این پیوند را برقرار می‌سازد.

درنگ: انسان، واسطه حق و عالم است و انکار این واسطه، گسست از حق را در پی دارد.

محبت کلی اولیاء خدا

اولیاء خدا، دارای محبت کلی‌اند و برخلاف محبت جزئی، مانند محبت به فرزند یا خانه، به کمال همه موجودات می‌اندیشند. آیه شریفه وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ (و دیگران را بر خود مقدم می‌دارند، هرچند خود نیازمند باشند) (سوره حشر، آیه ۹)، بر این محبت کلی دلالت دارد. این محبت، مانند دریایی است که همه موجودات را در بر می‌گیرد و از محدودیت‌های محبت جزئی فراتر می‌رود.

نقد محبت جزئی

محبت جزئی، مانند محبت به فرزند یا متعلقات شخصی، نشانه محدودیت ادراک است. برخی که حتی به فرزند خود محبت ندارند، از مرتبه حیوانی نیز فروترند. اولیاء خدا، با عقل و ادراک کلی، به فکر کمال همگان‌اند و از محبت جزئی مبرا هستند. این دیدگاه، مانند مشعلی است که راه سلوک عرفانی را از محدودیت‌های جزئی به سوی کمال کلی روشن می‌سازد.

جمع‌بندی

این درس‌گفتار، با تبیین جایگاه ملائکه، نفس کلی و انسان کامل در نظام هستی، انسان را به‌عنوان واسطه حق و عالم معرفی می‌کند. ملائکه، قوای نفس کلی‌اند که عالم را تدبیر می‌کنند، نه قوای عالم که نعش یا قالب است. انسان کامل، وحدت‌بخش قوای عالم است و بدون او، عالم مانند بدنی بدون روح، گسیخته است. نفس کلی، با واسطه ملائکه، عالم را اداره می‌کند و انسان، به‌عنوان کبیر کیفی، از عالم که صغیر کیفی است، متمایز است. اولیاء خدا، با محبت کلی، به کمال همه موجودات می‌اندیشند و از محدودیت‌های محبت جزئی فراتر می‌روند. این تبیین، با استناد به آیات قرآن کریم و اصول عرفانی، انسان‌شناسی و کیهان‌شناسی عرفانی را به‌گونه‌ای روشن و جامع ارائه می‌دهد.

با نظارت صادق خادمی