در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 152

متن درس





تبیین عرفانی قوای ادراکی انسان و مقام جمع در فصوص الحکم

تبیین عرفانی قوای ادراکی انسان و مقام جمع در فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۵۲)

مقدمه: کاوش در قوای ادراکی و مقام جمع انسانی

کتاب فصوص الحکم، چون گوهری درخشان در آسمان عرفان نظری، به بررسی قوای ادراکی انسان و جایگاه او در نظام هستی می‌پردازد. درس‌گفتار شماره ۱۵۲ از مجموعه درس‌های استاد فرزانه قدس‌سره، با تمرکز بر نقش وهم، عقل، و قلب در نشأة انسانی، و تبیین مقام جمع در انسان، دریچه‌ای به سوی فهم عمیق این مفاهیم می‌گشاید. این نوشتار، با وفاداری کامل به محتوای اصلی، تمامی نکات و تحلیل‌های ارائه‌شده را در قالبی علمی و دانشگاهی عرضه می‌کند. با بهره‌گیری از تمثیلات و استعارات فاخر، مفاهیم عرفانی در ساختاری منسجم و روشن تبیین شده‌اند تا به فهم دقیق‌تر نظام عرفانی ابن‌عربی یاری رسانند. تمامی جزئیات درس‌گفتار و تحلیل‌های تکمیلی با دقت ادغام شده‌اند تا متنی غنی و جامع ارائه شود.

بخش نخست: وهم و عقل در نظام ادراکی انسان

ادعای سلطنت وهم

وهم، چون سایه‌ای که خود را آفتاب می‌پندارد، ادعای سلطنت بر عالم انسانی و عقل انسانی دارد. این قوه، به دلیل توانایی در ادراک جزئیات، کلیات و عقلانیت را تکذیب می‌کند و آنچه خارج از حوزه ادراکش باشد، دروغ می‌انگارد. وهم، تنها جزئیات را درمی‌یابد و به همین سبب، خود را اصل و مبنا می‌داند. این دیدگاه، با تأکید بر محدودیت وهم، تعارض آن با عقل را در ادراک کلیات نشان می‌دهد. هر یک از این قوا، لطافتی خاص دارند، اما وهم در برابر عقل، به دلیل ناتوانی در فهم کلیات، مغلوب است.

درنگ: وهم، به دلیل ادراک جزئیات، ادعای سلطنت بر عالم انسانی دارد و کلیات را تکذیب می‌کند، اما در برابر عقل محدود است.

غلبه عقل یا وهم

رابطه عقل و وهم، چون جدال نور و سایه است. هنگامی که عقل قوت یابد، موهومات مغلوب می‌شوند و عقلانیت برتری می‌جوید. اما اگر عقل ضعیف شود، وهم قدرت می‌یابد و موهومات میدان‌دار می‌شوند. این تعادل پویا، انسان‌ها را به دو دسته عاقل و موهوم تقسیم می‌کند. انسان عاقل، با تقویت عقل، از سیطره وهم رهایی می‌یابد، در حالی که انسان موهوم، در بند توهمات گرفتار است. این مفهوم، اهمیت تقویت عقل را در برابر وهم برجسته می‌سازد.

درنگ: غلبه عقل، موهومات را مغلوب می‌کند، اما ضعف عقل، وهم را تقویت می‌نماید و انسان‌ها را به عاقل و موهوم تقسیم می‌کند.

سلطنت قلب، عقل، و وهم

در نشأة انسانی، قلب چون سلطانی حقیقی بر تخت معرفت نشسته است، عقل کلیات و حقایق را درمی‌یابد، و وهم بر جزئیات تسلط دارد. قلب، با جامعیت خود، سلطان واقعی است، در حالی که عقل، با ادراک حقایق کلی، و وهم، با تسلط بر معانی جزئی، هر یک نقشی متمایز ایفا می‌کنند. این تمایز، جایگاه هر قوه را در نظام ادراکی انسان مشخص می‌کند و قلب را به‌عنوان محور جامعیت معرفی می‌نماید.

درنگ: قلب سلطان حقیقی نشأة انسانی است، عقل کلیات را درمی‌یابد، و وهم بر جزئیات تسلط دارد.

بخش دوم: عالم و قوای انسانی در نظام وحدت وجود

عالم به‌مثابه مجموعه واحد

ابن‌عربی عالم را چون پیکری یکپارچه می‌بیند که ملائکه قوای فعال آن‌اند. این نگرش، با دیدگاه وحدت وجود هم‌خوانی دارد که عالم را نظامی متحد و یکپارچه می‌داند. ملائکه، به‌عنوان قوای عالم، نقش کارگزاران الهی را ایفا می‌کنند و در این نظام، هر جزء به کل وابسته است. این مفهوم، عالم را چون آینه‌ای معرفی می‌کند که تجلی وحدت الهی را به نمایش می‌گذارد.

درنگ: عالم مجموعه‌ای واحد است و ملائکه قوای فعال آن‌اند، که با دیدگاه وحدت وجود هم‌خوانی دارد.

نقد محجوب بودن قوای انسانی

برخلاف دیدگاه ابن‌عربی که قوای انسانی را محجوب به خود می‌داند، قوای عالم و انسان محجوب به نفس خود نیستند، بلکه هر موجودی در ظرف علم بسیط یا مرکب خود قرار دارد. این قوا، به دلیل محدودیت ذاتی، برتر از خود را نمی‌بینند، اما این محدودیت، حجاب نیست، بلکه مرتبه‌ای از علم متناسب با وجود آنهاست. این نقد، با رد حجاب ذاتی قوا، آن‌ها را در جایگاه حقیقی خود قرار می‌دهد.

درنگ: قوای عالم و انسان محجوب به خود نیستند، بلکه در ظرف علم بسیط یا مرکب خود قرار دارند.

جهل و استعداد

جهل، چون سایه‌ای که بر اثر فقدان نور پدید می‌آید، به موجودی که استعدادی برای امری ندارد، نسبت داده نمی‌شود. جهل تنها در جایی صادق است که استعداد وجود داشته باشد و به کار نیاید. این دیدگاه، با تمایز میان فقدان استعداد و جهل، از نسبت دادن جهل به موجودات غیرمستعد پرهیز می‌کند و بر عدالت الهی در نظام خلقت تأکید می‌ورزد.

درنگ: به موجودی که استعدادی برای امری ندارد، جهل نسبت داده نمی‌شود، زیرا جهل در حضور استعداد صادق است.

بخش سوم: مقام جمع و اهلیت نشأة انسانی

اهلیت نشأة انسانی

نشأة انسانی، چون آیینه‌ای که تمامی اسمای الهی را بازمی‌تاباند، به زعم خود اهلیت هر منصب عالی و منزلت رفیع نزد خداوند را دارد. این اهلیت، ناشی از جمعية الهی است که انسان را به مقام جامعیت رهنمون می‌سازد. هر فرد از این نشأة، به دلیل استعداد بالقوه، ادعای این اهلیت را دارد، اما این ادعا در انسان کامل به فعلیت می‌رسد. این مفهوم، انسان را مظهر جمع اسمای الهی معرفی می‌کند.

درنگ: نشأة انسانی، به دلیل جمعية الهی، اهلیت هر منصب عالی را دارد که در انسان کامل به فعلیت می‌رسد.

حقیقت مقام جمع

ادعای اهلیت انسان، نه گمان و توهم، بلکه حقیقتی است که در انسان کامل به فعلیت می‌رسد. این مقام، چون قله‌ای که تمامی دره‌های وجود را در خود جمع کرده، انسان را به جایگاه خلیفه الهی ارتقا می‌دهد. برخلاف تصور شارح، این اهلیت زعم نیست، بلکه واقعیتی است که در ظرف افراد بالقوه و در انسان کامل بالفعل است. این دیدگاه، جامعیت انسان را از توهم متمایز می‌سازد.

درنگ: اهلیت انسان حقیقتی است که در انسان کامل به فعلیت می‌رسد، نه گمان یا توهم.

نقد دیدگاه شارح در باب انسان کبیر

شارح، عالم را انسان کبیر و قوا را محجوب به خود می‌داند، اما این دیدگاه نادرست است. انسان کبیر، غیر از انسان نیست و قوای انسانی محجوب به خود نیستند، بلکه در ظرف علم خود معلوم به حدند. این قوا استکبار ندارند و برتر از خود را نادیده نمی‌گیرند. این نقد، با تأکید بر استقلال وجودی انسان، از خلط آن با عالم پرهیز می‌کند و جایگاه حقیقی قوا را روشن می‌سازد.

درنگ: انسان کبیر همان انسان است و قوای انسانی محجوب به خود نیستند، بلکه در ظرف علم خود معلوم به حدند.

بخش چهارم: تحلیل نحوی و نقد قرائت‌های شارح

تحلیل نحوی عبارت «و أن فيها»

عبارت «و أن فيها»، چون پلی که معانی گوناگون را به هم پیوند می‌دهد، می‌تواند ابتدایی، حالیه، یا عطف بر «أفضل» باشد. در حالت ابتدایی، «أن» مکسور است و در دو حالت دیگر مفتوح. ضمیر «فيها» و فاعل «تزعم» در هر سه حالت به نشأة انسانی بازمی‌گردد. «ما» در «فيما تزعم» مصدریه است و «اهلية» به دلیل اسم بودن برای «أن» منصوب است. این تحلیل نحوی، انعطاف در قرائت عبارت را نشان می‌دهد.

درنگ: عبارت «و أن فيها» می‌تواند ابتدایی، حالیه، یا عطف بر «أفضل» باشد و ضمایر آن به نشأة انسانی بازمی‌گردد.

اسناد زعم به نشأة

اسناد زعم به نشأة، چون استعاره‌ای از ادعای افراد انسانی، به‌صورت مجازی به اهل نشأة اشاره دارد. هر فرد از نشأة انسانی، به دلیل جمعية الهی، ادعای اهلیت برای مناصب عالی دارد. این مفهوم، با عمومیت دادن ادعای اهلیت، آن را ویژگی مشترک انسان‌ها معرفی می‌کند و بر مجاز بودن اسناد زعم به نشأة تأکید می‌ورزد.

درنگ: اسناد زعم به نشأة، به‌صورت مجازی به اهل نشأة اشاره دارد و هر فرد انسانی ادعای اهلیت مناصب عالی را دارد.

نقد قرائت «أن» و حذف «في» زائد

برخلاف شارح که قرائت‌های متعدد برای «أن» ارائه می‌دهد، نیازی به این پیچیدگی نیست. «في» در عبارت «فيما تزعم» زائد است و باید حذف شود. این نقد، با ساده‌سازی ساختار نحوی، از پیچیدگی غیرضروری پرهیز می‌کند و بر وضوح معنای اصلی تأکید دارد.

درنگ: نیازی به قرائت‌های متعدد «أن» نیست و «في» در «فيما تزعم» زائد است و باید حذف شود.

نقد اسناد زعم به قوه

شارح ضمیر «تزعم» را به نشأة نسبت می‌دهد، اما این ضمیر به قوه بازمی‌گردد. این اصلاح، با تمرکز بر نقش قوه در ادعای اهلیت، تحلیل دقیق‌تری از ساختار عبارت ارائه می‌دهد و از ارجاع نادرست به نشأة پرهیز می‌کند.

درنگ: ضمیر «تزعم» به قوه بازمی‌گردد، نه نشأة، و این اصلاح تحلیل دقیق‌تری از عبارت ارائه می‌دهد.

معنای عبارت با کسر و فتح همزه

با کسر همزه، معنای عبارت این است که نشأة انسانی اهلیت هر منصب عالی را دارد، به دلیل جمعية الهی‌اش. اما با فتح همزه و عطف بر «أفضل»، معنای آن این است که هر قوه‌ای به خود محجوب است و برتر از خود را نمی‌بیند. این تحلیل، با بررسی دو قرائت، معنای ادعای اهلیت و محدودیت قوا را روشن می‌سازد.

درنگ: کسر همزه، اهلیت نشأة انسانی را نشان می‌دهد، و فتح همزه، محدودیت قوای محجوب را تبیین می‌کند.

تفاوت نسخه‌ها و اعتبار «فيما يزعم»

برخی نسخه‌ها به جای «فيما يزعم»، «مايزعم» دارند که به قلب، عقل، یا وهم اشاره می‌کند. اما نسخه‌های معتبر نزد ابن‌عربی و شاگردانش، «فيما يزعم» را تأیید می‌کنند. این تفاوت، انعطاف در تفسیر مرجع زعم را نشان می‌دهد، اما اصالت نسخه‌های معتبر بر «فيما يزعم» تأکید دارد.

درنگ: نسخه‌های معتبر «فيما يزعم» را تأیید می‌کنند و «مايزعم» ناشی از تصرف نادرست است.

نقد تصرف در عبارت

تغییرات در عبارت، مانند جایگزینی «مايزعم» به جای «فيما يزعم»، ناشی از ناتوانی در فهم ترکیب صحیح است. این تصرفات، از سوی کسانی است که نمی‌توانند ساختار عبارت را به درستی حل کنند. این نقد، با تأکید بر حفظ نسخه‌های معتبر، از تحریفات غیرمستند انتقاد می‌کند.

درنگ: تصرفات در عبارت، مانند «مايزعم»، ناشی از ناتوانی در فهم ترکیب صحیح است و نسخه‌های معتبر باید حفظ شوند.

نقد شرح ادبی شارح

شرح ادبی شارح، چون شاخه‌ای بی‌بار، فاقد مبنای عرفانی و محتوایی است و به تحلیل‌های زائد و غیرمستند محدود شده است. این نقد، با تأکید بر ضرورت تحلیل عرفانی، از رویکرد صرفاً ادبی و بی‌محتوا انتقاد می‌کند و بر نیاز به تبیین‌های مبتنی بر حکمت اسلامی تأکید دارد.

درنگ: شرح ادبی شارح، فاقد مبنای عرفانی است و به تحلیل‌های زائد و غیرمستند محدود شده است.

جمع‌بندی نهایی

درس‌گفتار شماره ۱۵۲ فصوص الحکم، با تمرکز بر قوای ادراکی انسان و مقام جمع، به تبیین نقش وهم، عقل، و قلب در نشأة انسانی پرداخته است. وهم، با تسلط بر جزئیات، کلیات را تکذیب می‌کند، اما عقل با ادراک حقایق کلی و قلب با سلطنت حقیقی، جایگاه برتری دارند. انسان، به دلیل جمعية الهی، اهلیت هر منصب عالی را دارد که در انسان کامل به فعلیت می‌رسد. نقد دیدگاه شارح، با رد محجوب بودن قوا و اصلاح قرائت‌های نحوی، بر اصالت نسخه‌های معتبر و ضرورت تحلیل عرفانی تأکید می‌کند. این نوشتار، با ادغام تمامی نکات و تحلیل‌های درس‌گفتار در قالبی علمی و ساختارمند، چارچوبی جامع برای فهم این مفاهیم ارائه می‌دهد. تمثیلات فاخر و استعارات معنوی، به غنای متن افزوده و آن را به منبعی ارزشمند برای کاوش در عرفان نظری تبدیل کرده است.

با نظارت صادق خادمی