در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 156

متن درس





ادراک، معرفت و حیرت در فصوص الحکم: تأملاتی در تمایز حکمت، فلسفه و عرفان

ادراک، معرفت و حیرت در فصوص الحکم: تأملاتی در تمایز حکمت، فلسفه و عرفان

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۵۶)

مقدمه: درآمدی بر ادراک و معرفت در عرفان نظری

فصوص الحکم، اثر جاودانه شیخ اکبر محیی‌الدین ابن‌عربی، چونان دری گران‌بها، راه به سوی فهم عمیق جایگاه انسان در نظام معرفتی و مراتب وجودی می‌گشاید. درس‌گفتار حاضر، برگرفته از سخنان استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه ۱۵۶، به کاوش در مفاهیم ادراک، معرفت، و تمایز میان حکمت، فلسفه، و عرفان می‌پردازد. این نوشتار، با نگاهی ژرف به ظرفیت بی‌نهایت انسان برای ادراک، نقد دیدگاه‌های حکما و متکلمان، و بررسی حیرت عرفانی در برابر ذات الهی، تلاش دارد تا این حقایق را چونان آیینه‌ای صیقل‌یافته در برابر خوانندگان قرار دهد. با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، اشعار عرفانی، و تحلیل‌های دقیق، این متن خواننده را به سفری معنوی در گستره حکمت الهی دعوت می‌کند.

بخش نخست: ظرفیت ادراک و معرفت انسانی

ظرفیت بی‌نهایت انسان در ادراک

انسان، به‌عنوان خلیفه‌الله در نظام احسن خلقت، از هیچ محدودیتی در فهم و ادراک رنج نمی‌برد. این ظرفیت، چونان گوهری در فطرت الهی او نهفته است که وی را برای دریافت حقایق الهی آماده می‌سازد.

لَقَدْ خَلَقْنَا ٱلْإِنسَٰنَ فِىٓ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (التين: ۴؛ به‌راستی ما انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم).

درنگ: انسان، به‌عنوان خلیفه‌الله، در نظام احسن خلقت از ظرفیت بی‌نهایت برای ادراک برخوردار است.

تفاوت در ادراک به سبب تربیت و جهل

تفاوت در کیفیت ادراک میان انسان‌ها، نه از نقص ذاتی، بلکه از تربیت و جهل سرچشمه می‌گیرد. برخی، به دلیل تربیت شایسته، عمیق‌تر می‌اندیشند، و برخی، به سبب جهل، از تفکر صحیح محرومند. این تمایز، چونان شاخه‌های درختی تنومند، از ریشه فطرت الهی انسان منشعب می‌شود، اما به عوامل اکتسابی وابسته است.

درنگ: تفاوت در ادراک انسان‌ها، ناشی از تربیت و جهل است، نه نقص ذاتی، و به عوامل اکتسابی وابسته است.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تأکید بر ظرفیت بی‌نهایت انسان در ادراک و تأثیر عوامل اکتسابی چون تربیت و جهل بر کیفیت معرفت، جایگاه انسان را به‌عنوان خلیفه‌الله روشن ساخت. این ظرفیت، چونان نهر زلالی، انسان را به سوی دریافت حقایق الهی رهنمون می‌شود.

بخش دوم: تمایز حکمت، فلسفه و عرفان

تفاوت فلسفه و عرفان در قرب و بعد

تفاوت بنیادین میان فلسفه و عرفان، در قرب و بعد به حقایق نهفته است. حکیم، از دور و با ابزار عقل به حقایق می‌نگرد، حال آنکه عارف، با شهود باطنی، در نزدیکی حقیقت سیر می‌کند. این تمایز، چونان تفاوت میان نگریستن به ستارگان از دوردست و لمس نور آنها در دل شب است.

درنگ: فلسفه با عقل از دور و عرفان با شهود از نزدیک به حقایق می‌نگرد.

حرمت اندیشه انسانی

اندیشه انسانی، به دلیل خلقت انسان در نیکوترین صورت، شایسته حرمت و احترام است. این شرافت، چونان تاجی بر سر انسان، او را از تحقیر و محدودیت معرفتی مصون می‌دارد.

لَقَدْ خَلَقْنَا ٱلْإِنسَٰنَ فِىٓ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (التين: ۴؛ به‌راستی ما انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم).

درنگ: حرمت اندیشه انسانی، ریشه در خلقت او در احسن تقویم دارد و هرگونه تحقیر آن را نفی می‌کند.

مراتب معرفت در عرفان و حکمت

در عرفان و حکمت، مراتب معرفتی متفاوت است و این تفاوت، به خلق‌وخوی گوناگون انسان‌ها بازمی‌گردد. این تنوع، چونان رنگ‌های گوناگون در تابلوی خلقت، غنای نظام معرفتی را نشان می‌دهد.

درنگ: مراتب معرفت در عرفان و حکمت، به تنوع خلق‌وخوی انسان‌ها وابسته است و غنای نظام معرفتی را نشان می‌دهد.

تمایز حکیم از فیلسوف و عارف

حکیم، برتر از فیلسوف و عارف است. لقمان، سلطان حکمت، نمونه‌ای است که سخنانش، چونان آیات محکم، دقیق و به‌جاست. اولیای الهی، در این مسیر گام برمی‌دارند و حکمت را از فلسفه و عرفان متمایز می‌سازند.

أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ (هود: ۱؛ آیاتش استوار شده است).

درنگ: حکیم، برتر از فیلسوف و عارف، دارای معرفتی الهی است که در اولیای الهی تجلی می‌یابد.

حکمت، مرادف فلسفه نیست

حکمت، از جنس معرفت ربوبی است که از جانب حق تعالی به حکیم عطا می‌شود و با فلسفه، که محصول تلاش عقلی بشر است، متفاوت است. حکمت، چونان نوری الهی، در دل حکیم می‌درخشد و او را به حقیقت رهنمون می‌سازد.

درنگ: حکمت، معرفتی ربوبی است که از جانب الله عطا می‌شود و با فلسفه متفاوت است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین تمایز میان حکمت، فلسفه، و عرفان، برتری حکمت ربوبی را به‌عنوان معرفتی الهی و جامع روشن ساخت. قرب عارف و دوری حکیم، چونان دو بال معرفت، انسان را به سوی حقیقت هدایت می‌کنند، اما حکمت، با اتصال به فیض الهی، جایگاهی والا دارد.

بخش سوم: ادراک ابن‌سینا و نقد دیدگاه‌ها

ادراک ابن‌سینا و محدودیت معرفت انسانی

ابن‌سینا، حکیم و منطقی بزرگ، حقایق را ادراک کرده و گفته است: «ادراک الاشیاء علی ما هی علیه»، اما این ادراک را در حد طاقت بشری (علی طاقة البشریه) دانسته، نه در غایت کُنه حقیقت. این ادعا که وی در پایان عمرش گفته هیچ نمی‌فهمد، بی‌اساس است.

درنگ: ابن‌سینا ادراک حقایق را در حد طاقت بشری دانسته و ادعای نادانی مطلق او بی‌اساس است.

تفاوت رویکرد عارف و فیلسوف

عارف، هستی را با شهود باطنی مزه‌مزه می‌کند، حال آنکه فیلسوف، با تحلیل عقلی، به بود کردن هستی می‌پردازد. این تمایز، چونان تفاوت میان چشیدن شهد حقیقت و نگریستن به آن از دوردست است.

درنگ: عارف با شهود و فیلسوف با عقل به هستی می‌نگرد، که هرکدام روش خاص خود را دارد.

معارف و مجهولات ابن‌سینا

ابن‌سینا با گفتن «علمت ما علمت»، معارف خود را با مجهولاتش مقایسه کرده و به محدودیت دانش بشری اذعان داشته است. این تواضع، چونان آیینه‌ای، واقع‌بینی او را نشان می‌دهد.

درنگ: ابن‌سینا با مقایسه معارف و مجهولات، به محدودیت معرفت بشری اذعان کرده است.

شعر منسوب به ابن‌سینا

شعر «اعتصام الورى بمغفرتك / عجز الواصلون عن صفتك / تب علینا فاننا بشر / ماعرفناك حق معرفتك» به عجز بشر از معرفت کامل ذات الهی اشاره دارد. این کلام، که با سخنان امام سجاد علیه‌السلام هم‌خوانی دارد، تواضع در برابر عظمت الهی را نشان می‌دهد.

ترجمه: پناه خلایق به آمرزش توست / واصلان از وصف تو عاجزند / بر ما رجوع کن که ما بشر هستیم / تو را چنان‌که شایسته معرفت توست، نشناختیم.

درنگ: شعر منسوب به ابن‌سینا، عجز بشر از معرفت کامل ذات الهی را نشان می‌دهد، اما معرفت نسبی را نفی نمی‌کند.

معرفت ذات و کُنه ذات

عبارت «ماعرفناك حق معرفتك»، که اولیا و معصومین گفته‌اند، به عجز از ادراک کُنه ذات الهی اشاره دارد، نه نفی معرفت به ذات. این تمایز، چونان خطی روشن، از خلط میان معرفت نسبی و مطلق جلوگیری می‌کند.

درنگ: «ماعرفناك حق معرفتك» به عجز از ادراک کُنه ذات اشاره دارد، نه نفی معرفت به ذات الهی.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با بررسی ادراک ابن‌سینا و نقد دیدگاه‌های نادرست درباره او، بر محدودیت معرفت بشری و تواضع حکما در برابر عظمت الهی تأکید کرد. تمایز میان شهود عرفانی و تحلیل فلسفی، چونان دو مسیر به سوی حقیقت، راه را برای فهم عمیق‌تر باز می‌کند.

بخش چهارم: عجز از ادراک و نقد عبارات

نقل منسوب به ابوبکر و تحلیل آن

عبارت منسوب به ابوبکر، «العجز عن درك الادراك ادراك»، بیان می‌دارد که ناتوانی از ادراک نهایت ادراک، خود نوعی معرفت است. این عبارت، چونان مشعلی، آگاهی از محدودیت را به‌عنوان پلی به سوی معرفت روشن می‌سازد.

ترجمه: ناتوانی از ادراک نهایت ادراک، خود ادراکی است.

درنگ: عجز از ادراک نهایت ادراک، خود نوعی معرفت است که آگاهی از محدودیت را نشان می‌دهد.

اشکال به عبارت و دفاع از آن

برخی اشکال کرده‌اند که عجز به‌ماهو عجز، ادراک نیست، بلکه ادراک عجز، ادراک است. این اشکال وارد نیست، زیرا عبارت به درستی بیان شده و عجز از نهایت ادراک را معرفت می‌داند. این مفهوم، چونان راهی که به انتها نرسیده، اما طی شده، ارزش معرفتی عجز را نشان می‌دهد.

درنگ: عجز از نهایت ادراک، خود ادراکی است و اشکال به این عبارت نادرست است.

نقد استناد به ابوبکر

این عبارت احتمالاً از ابوبکر نیست، بلکه در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمده، هرچند استناد آن به ایشان نیز قطعی نیست. این نقد، چونان آیینه‌ای، اهمیت احتیاط در استناد عبارات به معصومین را نشان می‌دهد.

درنگ: استناد عبارت «العجز عن درك الادراك ادراك» به ابوبکر یا امیرالمؤمنین علیه‌السلام قطعی نیست.

تحلیل مفهوم درك

درک، به معنای پایین‌ترین مرتبه ادراک است، در برابر درج که بالاترین مرتبه است. عجز از نهایت درک، خود ادراکی است، زیرا آگاهی از ناتوانی، معرفتی پویا به همراه دارد.

درنگ: درک، مرتبه‌ای از معرفت است و عجز از نهایت آن، خود ادراکی ارزشمند است.

مثال عجز و ادراک

عجز از رسیدن به انتهای یک مسیر، خود نوعی ادراک است، زیرا بدون طی مسیر، آگاهی از ناتوانی ممکن نیست. این مثال، چونان راهی ناتمام، ارزش معرفتی عجز را نشان می‌دهد.

درنگ: عجز از رسیدن به انتهای مسیر، خود نوعی ادراک است که از طی مسیر حاصل می‌شود.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با بررسی عبارت «العجز عن درك الادراك ادراك» و نقد استناد آن، بر ارزش معرفتی عجز و آگاهی از محدودیت‌ها تأکید کرد. این مفهوم، چونان نوری در تاریکی، راه را برای فهم عمیق‌تر معرفت بشری روشن می‌سازد.

بخش پنجم: فخر رازی و نقد دیدگاه‌های او

شعر فخر رازی و دیدگاه شکاکانه

فخر رازی گفته است: «نهایة ادراك العقول عقال / و غایة سعى العالمین ضلال / و لم نستفد من بحثنا طول عمرنا / سوى ان جمعنا فیه قیل و قال». این شعر، به محدودیت عقل و ناکامی تلاش‌های علمی اشاره دارد و نتیجه عمر او را جمع‌آوری قیل و قال می‌داند.

ترجمه: نهایت ادراک عقل‌ها، بند است / و غایت کوشش عالمان، گمراهی است / و از بحث‌هایمان در طول عمر / جز گردآوری قیل و قال سودی نبردیم.

درنگ: شعر فخر رازی، محدودیت عقل و ناکامی تلاش‌های علمی را نشان می‌دهد و دیدگاه شکاکانه او را بازتاب می‌دهد.

نقد دیدگاه فخر رازی

ضلال موردنظر فخر رازی، ناشی از شخصیت شکاک اوست که از ابتدا تا انتهای عمر در شک باقی ماند و نتوانست پاسخ‌های قطعی ارائه دهد. این شکاکیت، چونان پرده‌ای، او را از حقیقت دور نگه داشت.

درنگ: ضلال فخر رازی، نتیجه شکاکیت مداوم اوست که مانع از ارائه پاسخ‌های قطعی شد.

مقایسه فخر رازی و ملاصدرا

فخر رازی تنها اشکال می‌کرد و در حل مسائل ناتوان بود، حال آنکه ملاصدرا، با نقل اشکالات، به دنبال پاسخ و حل مسئله بود. این تفاوت، چونان تمایز میان تخریب و ساختن، برتری حکمت صدرایی را نشان می‌دهد.

درنگ: ملاصدرا با حل مسائل، از فخر رازی که تنها اشکال می‌کرد، متمایز است.

تمایز فخر رازی و ابن‌سینا

فخر رازی، متکلم بود، نه فیلسوف، و نباید با ابن‌سینا، که حکیم و فیلسوف بود، هم‌ردیف قرار گیرد. این تمایز، چونان خطی روشن، تفاوت میان کلام و حکمت را نشان می‌دهد.

درنگ: فخر رازی، به‌عنوان متکلم، از ابن‌سینا، که حکیم و فیلسوف بود، متمایز است.

قلم و خطابه فخر رازی

فخر رازی، با قلم و خطابه قوی، هر کتابی را می‌خواند و بهتر از آن می‌نوشت، اما فاقد عمق فلسفی بود. این توانایی، چونان قلمی زرین، او را در نگارش و نقد توانا ساخت، اما در حکمت ناکام گذاشت.

درنگ: فخر رازی، با قلم قوی، در نگارش و نقد توانا بود، اما از عمق فلسفی محروم بود.

شعر دیگر منسوب به ابن‌سینا

شعر «یموت و لیس له حاصل / سوى علمه انه ما علم» به ابن‌سینا نسبت داده شده، اما استناد آن قطعی نیست. این شعر، به آگاهی از نادانی اشاره دارد.

ترجمه: می‌میرد و جز علم به نادانی خود، چیزی به دست نیاورده است.

درنگ: شعر منسوب به ابن‌سینا، آگاهی از نادانی را نشان می‌دهد، اما استناد آن قطعی نیست.

نقد مصرع فخر رازی

مصرع «نهایة ادراك العقول عقال» درست است، زیرا عقل به کلیات محدود است، اما مصرع «غایة سعى العالمین ضلال» نادرست است، زیرا سعی به ضلال منجر نمی‌شود. سعی، چونان تلاشی ارزشمند، از گمراهی مصون است.

درنگ: مصرع اول شعر فخر رازی درست است، اما مصرع دوم که سعی را ضلال می‌داند، نادرست است.

شکاکیت فخر رازی

فخر رازی، به دلیل شکاکیت مداوم و نقد دیگران بدون ارائه پاسخ، به «امام المشككين» معروف بود. این شکاکیت، چونان سایه‌ای، او را از حقیقت دور نگه داشت.

درنگ: فخر رازی، به دلیل شکاکیت مداوم، به «امام المشككين» معروف بود.

نامه محیی‌الدین به فخر رازی

محیی‌الدین در نامه‌ای به فخر رازی، او را به تأمل در خود و ترک نقد مداوم دیگران دعوت کرده است. این نامه، چونان نصیحتی عرفانی، راه خودشناسی را به او نشان می‌دهد.

درنگ: محیی‌الدین، فخر رازی را به خودشناسی و ترک نقد مداوم دعوت کرد.

انصاف فخر رازی در پایان عمر

فخر رازی در پایان عمر، با انصاف، به اشتباهات خود اذعان کرد و از احتمال خطا در سخنانش ابراز نگرانی نمود. این انصاف، چونان نوری در پایان راه، او را به حقیقت نزدیک‌تر کرد.

درنگ: فخر رازی در پایان عمر، با انصاف، به اشتباهات خود اذعان کرد.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با نقد دیدگاه‌های فخر رازی و مقایسه او با ملاصدرا و ابن‌سینا، محدودیت‌های رویکرد کلامی و شکاکانه را روشن ساخت. حکمت صدرایی، چونان بنایی استوار، در حل مسائل پیشرو است، در حالی که فخر رازی در نقد و شک باقی ماند.

بخش ششم: ذات الهی و حیرت اولیا

حیرت انبیا و اولیا در ذات الهی

همه انبیا و اولیا در کُنه ذات الهی حیران‌اند، نه در خود ذات. این حیرت، چونان دریایی بی‌کران، عظمت الهی را نشان می‌دهد.

درنگ: انبیا و اولیا در کُنه ذات الهی حیران‌اند، نه در اصل ذات.

کلام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «تو را چنان‌که شایسته معرفت توست نشناختیم و تو را چنان‌که شایسته عبادت توست عبادت نکردیم». این کلام، به عجز از غایت معرفت و عبادت اشاره دارد.

درنگ: کلام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، عجز از غایت معرفت و عبادت را نشان می‌دهد، نه نفی اصل آن‌ها.

تکرار نقل ابوبکر و نقد اشکال

عبارت «العجز عن درك الادراك ادراك»، که به ابوبکر نسبت داده شده، به آگاهی از ناتوانی در رسیدن به نهایت ادراک اشاره دارد. اشکال به این عبارت، که احتمالاً از عالمی دینی است، وارد نیست، زیرا شعر منسوب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام درست است.

درنگ: اشکال به عبارت «العجز عن درك الادراك ادراك» وارد نیست و مفهوم آن درست است.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با تأکید بر حیرت انبیا و اولیا در کُنه ذات الهی و ارزش معرفتی عجز، عظمت الهی و محدودیت بشری را روشن ساخت. کلام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، چونان مشعلی، تواضع در برابر حق را نشان می‌دهد.

بخش هفتم: حیرت عرفانی و هدایت الهی

شعر عارفانه و حیرت

شعر «قد تحیرت فیك خذ بیدى / یا دلیلاً لمن تحیز فیك» به حیرت عارف در حق و درخواست هدایت از او اشاره دارد. این حیرت، چونان حالتی عرفانی، به هدایت الهی نیازمند است.

ترجمه: در تو حیران شدم، دستم را بگیر / ای راهنمایی برای آن که در تو حیران است.

درنگ: حیرت عرفانی، حالتی است که به هدایت الهی نیازمند است.

نقد استناد شعر به فیلسوف

این شعر به‌عنوان شاهد نافهمی فیلسوف آورده شده، اما دلیلی وجود ندارد که آن را فیلسوف سروده باشد. این نقد، چونان آیینه‌ای، لزوم دقت در استنادات را نشان می‌دهد.

درنگ: استناد شعر عارفانه به فیلسوف، بدون دلیل قطعی، نادرست است.

حیرت و هدایت الهی

در حیرت عرفانی، تنها خداوند می‌تواند دست عارف را بگیرد، وگرنه گمراهی در انتظار اوست. این اصل، چونان نوری در تاریکی، وابستگی عارف به فیض الهی را نشان می‌دهد.

درنگ: حیرت عرفانی، بدون هدایت الهی، به گمراهی منجر می‌شود.

شعر محیی‌الدین و وحدت وجود

محیی‌الدین گفته است: «و لست ادرك من شى حقیقتة / و كیف ادرك و انتم فیه»، که به عجز از ادراک حقیقت اشیا به دلیل حضور حق در آن‌ها اشاره دارد. استفاده از «انتم» به دلیل وزن شعری است.

ترجمه: حقیقت هیچ چیز را نمی‌توانم درک کنم / چگونه درک کنم، حال آنکه تو در آنی.

درنگ: شعر محیی‌الدین، عجز از ادراک حقیقت اشیا را به دلیل تجلی حق در آن‌ها نشان می‌دهد.

نقد لفظ «انتم» در شعر

استفاده از «انتم» در شعر محیی‌الدین به دلیل وزن شعری است و بدون آن بهتر بود، زیرا مراد کُنه ذات الهی است. این نقد، چونان ترازویی دقیق، اهمیت انتخاب الفاظ را نشان می‌دهد.

درنگ: لفظ «انتم» در شعر محیی‌الدین به دلیل وزن شعری است و مراد کُنه ذات الهی است.

جمع‌بندی بخش هفتم

این بخش، با بررسی حیرت عرفانی و نقش هدایت الهی، جایگاه والای عرفان در فهم حقیقت را روشن ساخت. شعر محیی‌الدین، چونان آیینه‌ای، وحدت وجود و حضور حق در مظاهر را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی نهایی

این نوشتار، با تبیین درس‌گفتار شماره ۱۵۶ فصوص الحکم، جایگاه انسان در نظام معرفتی و مراتب وجودی را روشن ساخت. انسان، با ظرفیت بی‌نهایت برای ادراک، در نظام احسن خلقت، خلیفه‌الله است. تمایز میان حکمت، فلسفه، و عرفان، چونان سه مسیر به سوی حقیقت، راه را برای فهم عمیق‌تر باز می‌کند. حکمت ربوبی، برترین معرفت است که از فیض الهی سرچشمه می‌گیرد. نقد دیدگاه‌های فخر رازی و ابن‌سینا، بر اهمیت دقت در تحلیل آرای حکما تأکید دارد. حیرت عرفانی، نه نفی معرفت، بلکه مرحله‌ای در سلوک است که به هدایت الهی نیازمند است. این نوشتار، چونان دری زلال، خواننده را به سوی اقیانوس حکمت الهی رهنمون می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی