در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 158

متن درس





تحلیل و تبیین فصوص الحکم: تسمیه انسان و جامعیت وجودی در عرفان ابن‌عربی

تحلیل و تبیین فصوص الحکم: تسمیه انسان و جامعیت وجودی در عرفان ابن‌عربی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۵۸)

دیباچه

این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به کاوشی عمیق و روشمند در مفهوم تسمیه انسان و جایگاه او به‌عنوان کون جامع در فصوص الحکم محیی‌الدین ابن‌عربی می‌پردازد. با رویکردی حکمی و عرفانی، این متن دو وجه تسمیه انسان—عموم نشأته و منزلت او به‌سان سیاهی چشم برای حق—را بررسی کرده و با نقدی دقیق بر تفسیر شارح و دیدگاه‌های عالمان دینی، به تبیین انس به‌عنوان صفت ذاتی انسان و رابطه متقابل او با عالم می‌نشیند. تمامی نکات درس‌گفتار، با شرح تفصیلی و بهره‌گیری از تمثیلات و اشارات ادبی، مانند آینه‌ای که نور حقیقت را در خود منعکس می‌کند، ارائه شده‌اند تا متنی منسجم و علمی برای مخاطبان متخصص فراهم آید.

بخش یکم: تسمیه انسان و وجوه آن

دو وجه تسمیه انسان

ابن‌عربی در فصوص الحکم می‌فرماید: «اما تسمية الانسان فلوجهين: أحدهما، عموم نشأته. اى اشتمال نشأته المرتبيته على مراتب العالم و حصره الحقائق اى المفصلة فى العالم و ذالك لأن الانسان اما مأخوذ من الانس او من النسيان». تسمیه انسان به دو وجه است: نخست، عموم نشأته، یعنی اشتمال وجود انسان بر تمامی مراتب عالم و حصر حقایق مفصله در او؛ دوم، منزلت انسان برای حق، مانند سیاهی چشم برای چشم. این دو وجه، مانند دو بال پرنده‌ای هستند که انسان را در آسمان معرفت به پرواز درمی‌آورند.

درنگ: تسمیه انسان به دو وجه است: عموم نشأته و منزلت او به‌سان سیاهی چشم برای حق.

اختلاف شارح و عالمان دینی

عالمان دینی، عموم نشأته را مقدمه‌ای برای «هو للحق بمنزلة انسان العین» می‌دانند، در حالی که شارح، عموم نشأته و منزلت انسان العین را دو دلیل مستقل برای تسمیه انسان می‌شمارد. این اختلاف، مانند دو مسیر در باغ معرفت است که هر یک به مقصدی واحد می‌رسد، اما از راهی متفاوت.

تأیید دیدگاه شارح

دیدگاه شارح، که دو وجه را مستقل می‌داند، مورد تأیید است، زیرا هر وجه به‌تنهایی دلیلی کامل برای تسمیه انسان ارائه می‌دهد. این تأیید، مانند صیقل دادن آینه‌ای است که حقیقت را شفاف‌تر می‌سازد.

درنگ: دیدگاه شارح، که عموم نشأته و منزلت انسان العین را دو دلیل مستقل می‌داند، از نظر استدلالی دقیق‌تر است.

نقد دیدگاه عالمان دینی

عالمان دینی، عموم نشأته را مقدمه‌ای برای منزلت انسان العین می‌دانند، اما اگر این مقدمه بود، باید با «فاء» نتیجه‌گیری می‌شد، مانند «فهو للحق». فقدان این فاء، نشان‌دهنده استقلال دو وجه در دیدگاه شارح است. این نقد، مانند ترازویی است که استدلال را از خطا جدا می‌سازد.

بخش دوم: انس و نسیان در تسمیه انسان

عموم نشأته در هر دو اشتقاق

چه انسان را از «انس» یا «نسیان» اشتقاق کنیم، عموم نشأته را دارد، زیرا انسان تمامی مراتب عالم را در خود جمع کرده است. این جامعیت، مانند اقیانوسی است که تمامی رودهای هستی در آن فرو می‌ریزند.

درنگ: انسان، چه از انس یا نسیان مشتق شود، به دلیل عموم نشأته، تمامی مراتب عالم را در بر می‌گیرد.

نفی اشتقاق انسان از نسیان

اشتقاق انسان از نسیان، خلاف اصل اشتقاق است و نیازمند دلیل مثبت است. در قرآن کریم نیز، انسان به معنای انس به کار رفته است، نه نسیان. این دیدگاه، مانند نوری است که پرده‌های ابهام را کنار می‌زند.

درنگ: انسان از نسیان مشتق نیست، زیرا در قرآن کریم به معنای انس آمده و با اصل اشتقاق سازگار است.

نقد اشتقاق نسیان

اشتقاق انسان از نسیان، نیازمند قلب از «نسى» به «انس» است که مثبت می‌طلبد. همچنین، نسیان به معنای ذهول پس از توجه، صفتی عرضی است و با ذات انسان ناسازگار است. این نقد، مانند کلیدی است که قفل حقیقت را می‌گشاید.

انواع نسیان و نقد انتخاب ذهول

نسیان اقسام مختلفی دارد؛ چرا تنها ذهول پس از توجه به‌عنوان معنای انسان انتخاب شده است؟ این انتخاب، مانند گزینش یک برگ از درخت معرفت است که جامعیت انسان را محدود می‌سازد.

نقد نسیان به‌عنوان بی‌وفایی

اگر انسان از نسیان باشد، به معنای بی‌وفایی، فراموشی، و بی‌حرمتی است که با ذات انس‌پذیر انسان ناسازگار است. این دیدگاه، مانند سایه‌ای است که بر نور حقیقت انسان می‌افتد و آن را تحریف می‌کند.

درنگ: اشتقاق انسان از نسیان، به معنای بی‌وفایی و فراموشی، با ذات انس‌پذیر او ناسازگار است.

بخش سوم: انس به‌عنوان صفت ذاتی انسان

معنای انس در انسان

انسان از انس است، یعنی خود انس است و وصف انس برای اوست، نه اینکه صرفاً مایه انس دیگران باشد. این صفت، مانند گوهری است که در ذات انسان می‌درخشد و او را به تمامی هستی پیوند می‌دهد.

درنگ: انس، صفت ذاتی انسان است که او را موجودی انس‌پذیر و انس‌دهنده می‌سازد.

نقد معنای رایج انس

معنای رایج که انسان «یؤنس به کل شیء» (همه‌چیز به او انس می‌گیرد) نادرست است، زیرا انس، وصف انسان است، نه وصف دیگران نسبت به او. این نقد، مانند صیقل دادن آینه‌ای است که تصویر حقیقت را روشن‌تر می‌سازد.

تعدیت انس

انسان به همه‌چیز انس می‌گیرد و همه‌چیز نیز به او انس می‌گیرد، اما انس در انسان به لحاظ فاعلی است، نه قابل. این رابطه دوسویه، مانند رقص نوری است که میان انسان و عالم جریان دارد.

اهلی بودن انسان

انسان، حیوان اهلی است، نه وحشی؛ نسیان (گریزان بودن) صفتی عرضی است و با ذات انس‌پذیر او سازگار نیست. این ویژگی، مانند خویی است که انسان را به اجتماع و همزیستی با هستی رهنمون می‌سازد.

انس در برابر جن و نفور

انس در برابر جن (خفاء) و نفور (نفرت و دوری) قرار دارد. انسان، موجودی آشکار و انس‌پذیر است که با ظهور خود، عالم را به سوی محبت می‌کشاند.

درنگ: انس، در برابر جن (خفاء) و نفور (دوری) قرار دارد و انسان را موجودی آشکار و انس‌پذیر معرفی می‌کند.

انس ذاتی انسان

انسان، موجودی انسی است که همه‌چیز را دوست دارد و همه‌چیز او را دوست دارد. این انس، مانند جریانی است که قلب انسان را به تمامی مراتب هستی پیوند می‌دهد.

انس انسان به هر مرتبه

انسان به هر مرتبه‌ای، از سلول تاریک تا کاخ، انس می‌گیرد و به آن دل می‌بندد. این ظرفیت، مانند آینه‌ای است که تمامی صور هستی را در خود منعکس می‌کند.

انس به‌عنوان مبالغه

انس در انسان، به معنای کثیرالانس (بسیار انس‌پذیر) است که مبالغه را می‌رساند. این صفت، مانند ستاره‌ای است که در آسمان وجود انسان می‌درخشد و او را ممتاز می‌سازد.

بخش چهارم: رابطه انسان و عالم

علت انس انسان

انسان به همه‌چیز انس می‌گیرد، زیرا عالم ظهور انسان و انسان ظهور عالم است. این رابطه متقابل، مانند دو آینه است که نور یکدیگر را بی‌وقفه منعکس می‌کنند.

درنگ: انسان به عالم انس می‌گیرد، زیرا عالم ظهور او و او ظهور عالم است.

مظهر بودن انسان و عالم

انسان مظهر عالم و عالم مظهر انسان است، مانند رابطه پدر و مادر با فرزند که انس آنها بیشتر است. این تشبیه، مانند نغمه‌ای است که پیوند عمیق انسان و عالم را به گوش جان می‌رساند.

بخش پنجم: انسان به‌عنوان خلیفه و کون جامع

تسمیه انسان و خلیفه

انسان به دلیل عموم نشأته و حصر همه حقایق، انسان و خلیفه نامیده شده است. این تسمیه، مانند تاجی است که بر سر انسان به‌عنوان جانشین الهی نهاده شده است.

درنگ: انسان، به دلیل عموم نشأته و حصر حقایق، انسان و خلیفه نامیده شده است.

عموم نشأته و مراتب عالم

عموم نشأته به این معناست که انسان همه مراتب عالم را به ترتیب و به نظر دارد و حقایق مفصله عالم در او جمع است. این جامعیت، مانند کتابی است که تمامی اسرار هستی در آن نگاشته شده است.

انسان به‌عنوان مجمع مظاهر اسماء

اگر انسان از انس باشد، یعنی «مایؤنس به» (موجودی که به او انس گرفته می‌شود)، زیرا مجمع مظاهر اسماء و صفات است. این مقام، مانند گوهری است که تمامی نورهای اسمایی را در خود متجلی می‌سازد.

تمایز مجمع اسماء و مظاهر

انسان مجمع اسماء نیست، بلکه مجمع مظاهر اسماء و صفات است؛ مجمع اسماء، الله در مقام احدی و واحدی است. این تمایز، مانند خطی است که مقام الهی را از مقام انسانی جدا می‌سازد.

درنگ: انسان مجمع مظاهر اسماء و صفات است، نه خود اسماء که مختص مقام الهی است.

احاطه نشأه انسانی

نشأه انسانی، شامل مراتب جسمانی، روحانی، و مثالی، تمامی حقایق را در بر می‌گیرد. این احاطه، مانند آسمانی است که تمامی ستارگان هستی در آن جای گرفته‌اند.

نقد مایؤنس به

شارح انسان را «مایؤنس به» می‌داند، اما انسان خود نیز به همه‌چیز انس می‌گیرد، که از لازم به تعدیت می‌رسد. این نقد، مانند نوری است که دوسویه بودن انس انسان را روشن می‌سازد.

بخش ششم: پویایی انسان و آیه شأن

اتصاف انسان به آیه شأن

انسان، به دلیل اتصاف به آیه کریمه
كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ
(هر روز در کاری است)، نمی‌تواند در شأن واحدی ثابت بماند. این پویایی، مانند رودی است که بی‌وقفه در بستر وجود جریان دارد.

درنگ: انسان، به دلیل اتصاف به «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»، در پویایی دائمی است و در شأن واحدی ثابت نمی‌ماند.

نقد نسیان در خدا

اگر نسیان به معنای عموم و احاطه باشد، خدا نیز
كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ
است، اما نسیان ندارد. پس نسیان نمی‌تواند مبنای عموم باشد. این نقد، مانند آینه‌ای است که تناقض منطقی را آشکار می‌سازد.

احاطه نشأه انسانی و پویایی

اگر نشأه انسانی محیطه نباشد، مانند سایر موجودات، به منوال واحد و نسق ثابت می‌بود. این جامعیت، مانند دری است که انسان را به تمامی مراتب هستی باز می‌کند.

بخش هفتم: مناسبت جامع بین اسم و مسمی

مناسبت جامع بین اسم و مسمی

چه انسان از انس باشد و چه از نسیان، به دلیل مناسبت جامعه بین اسم و مسمی، انسان نامیده شده است. این مناسبت، مانند پیوندی است که نام انسان را به حقیقت وجودی او گره می‌زند.

درنگ: تسمیه انسان، نتیجه مناسبت جامعه بین اسم و حقیقت وجودی اوست.

بخش هشتم: جمع‌بندی عرفانی

این نوشتار، با صلوات بر محمد و آل محمد، بر محوریت اهل بیت (ع) به‌عنوان مظاهر تام حقیقت و هدایتگران سلوک تأکید می‌کند. این دعا، مانند نغمه‌ای آسمانی است که ارادت به اهل بیت (ع) را در قلب عارفان زنده نگه می‌دارد:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

بار خدایا، درود فرست بر محمد و آل محمد.

نتیجه‌گیری

این بررسی، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به تحلیل عمیق تسمیه انسان و جایگاه او به‌عنوان کون جامع در فصوص الحکم ابن‌عربی پرداخت. تسمیه انسان به دو وجه—عموم نشأته و منزلت او به‌سان سیاهی چشم برای حق—تبیین شد و انس به‌عنوان صفت ذاتی انسان، در برابر نسیان که صفتی عرضی است، برجسته گردید. نقد دیدگاه شارح و عالمان دینی، بر استقلال دو وجه تسمیه و ناسازگاری نسیان با ذات انسان تأکید داشت. انسان، به دلیل جامعیت وجودی و اتصاف به پ Pعالم را در خود متجمع ساخته و به تمامی مراتب هستی انس می‌ورزد. این تحلیل، با زبانی متین و ساختاری منظم، حقایق عرفانی را برای مخاطبان متخصص روشن ساخت.

با نظارت صادق خادمی