در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 211

متن درس





شرح فصوص الحکم: تأمل در خلافت و ولایت

شرح فصوص الحکم: تأمل در خلافت و ولایت

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۲۱۱)

مقدمه

این نوشتار به بررسی عمیق و عرفانی مفاهیم خلافت و ولایت در چارچوب فصوص الحکم ابن‌عربی می‌پردازد، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره. بحث حاضر، با رویکردی فلسفی و عرفانی، خلافت را به‌عنوان امری ظاهری و ناسوتی و ولایت را به‌عنوان باطن عالم و حقیقت انسانی معرفی می‌کند. با نقد تصورات عامیانه و تاریخی از خلافت و تبیین جایگاه والای ولایت در همه مراتب وجودی، این متن چارچوبی علمی برای فهم رابطه میان این دو مفهوم ارائه می‌دهد. با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، احادیث نبوی، و تمثیلات ادبی، این نوشتار می‌کوشد تا مفاهیم پیچیده عرفانی را با زبانی متین و روشن برای مخاطبان متخصص روشن سازد.

بخش یکم: خلافت و اتصاف به صفت الهی

تفسیر خلافت در فصوص الحکم

ابن‌عربی در فصوص الحکم می‌فرماید: وَ كَوْنُ الْخَلِيفَةِ، غَيْباً إِيضاً اتِّصَافٌ بِصِفَةٍ إِلَهِيَّةٍ، فَإِنَّ هُوِيَّتَهُ لَا تَزَالُ فِي الْغَيْبِ، وَ إِنَّمَا جَعَلْنَا الْخَلِيفَةَ غَيْبَ الْأَرْوَاحِ إِيضاً لِأَنَّ مَا يَفِيضُ عَلَى الْعَقْلِ الْأَوَّلِ وَ غَيْرِهِ مِنَ الْأَرْوَاحِ إِيضاً إِنَّمَا هُوَ بِوَاسِطَةِ الْحَقِيقَةِ الْإِنْسَانِيَّةِ لِأَنَّهُ أَوَّلُ مَظَاهِرِهَا كَمَا قَالَ. این عبارت، خلافت را صفتی الهی معرفی می‌کند که به غیب متصل است، اما این غیب، نه به معنای پنهانی در پرده، بلکه به باطن ارواح و حقیقت انسانی اشاره دارد. خلیفه، چونان آینه‌ای است که فیض الهی را از طریق حقیقت انسانی به عقل اول و سایر ارواح منتقل می‌کند.

درنگ: خلافت، صفتی الهی است که از طریق حقیقت انسانی، واسطه فیض به عقل اول و ارواح دیگر می‌شود.

حقیقت انسانی و عقل اول

حقیقت انسانی، به‌عنوان مظهر جامع اسما و صفات الهی، واسطه فیض بر عقل اول و سایر مراتب وجودی است. عقل اول، اولین تعین این حقیقت است، چنان‌که در حدیث شریف آمده: «نخستین چیزی که خداوند آفرید، نور من است». این نور، به معنای تعین ظاهری حقیقت انسانی است، نه خود حقیقت که باطن و جامع است. عقل اول، چونان اولین شعاع نور از خورشید حقیقت انسانی، ظهور می‌یابد و واسطه فیض به سایر مراتب می‌شود.

بخش دوم: تمایز خلافت و ولایت

ولایت، باطن عالم

ولایت، جوهره باطنی حقیقت انسانی و عالم است که در همه مراتب وجودی، از ناسوت تا معراج، حضور دارد. این حقیقت، چونان روحی است که در کالبد هستی جاری است و هیچ‌گاه از آن جدا نمی‌شود. خلافت، امامت، رسالت، و نبوت، چهره‌های ظاهری و ناسوتی‌اند که در ظرف دنیا معنا دارند. در عالم آخرت، نیازی به این مراتب نیست، اما ولایت به قوت خود باقی می‌ماند، مانند نوری که در همه عوالم می‌درخشد.

درنگ: ولایت، حقیقت تکوینی و باطنی عالم است، در حالی که خلافت، امری جعلی و ناسوتی است.

خلافت، چهره ظاهری

خلافت، به‌عنوان جانشینی الهی، وظیفه‌ای ظاهری است که در میان مردم و برای حکمیت و اصلاح به حق تعریف می‌شود. قرآن کریم در آیات متعدد، خلافت را امری ناسوتی و ظاهری معرفی می‌کند:

  • فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلَفٌ «آنگاه پس از ایشان جانشینانی به جای ماندند» (سوره اعراف، آیه ۱۶۹).
  • لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ «اگر بخواهیم از میان شما فرشتگانی برمی‌گزینیم که در زمین جانشین شوند» (سوره زخرف، آیه ۶۰).
  • قَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ «موسی به برادرش هارون گفت: در میان قوم من جانشینم باش و اصلاح کن» (سوره اعراف، آیه ۱۴۲).
  • لِيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ «تا آنان را در زمین جانشین کند، همان‌گونه که پیشینیان را جانشین کرده بود» (سوره نور، آیه ۵۵).
  • إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً «من در زمین جانشینی قرار می‌دهم» (سوره بقره، آیه ۳۰).
  • إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ «ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم، پس میان مردم به حق داوری کن» (سوره ص، آیه ۲۶).
  • ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ «سپس شما را پس از آنان در زمین جانشین کردیم» (سوره یونس، آیه ۱۴).
  • جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ «شما را پس از قوم نوح جانشین کرد» (سوره اعراف، آیه ۶۹).

این آیات، خلافت را چونان مشعلی معرفی می‌کنند که در میان مردم می‌درخشد و وظیفه هدایت و اصلاح را بر عهده دارد.

بخش سوم: نقد تصورات نادرست از خلافت

نقد تصور عامیانه خلافت

تصور خلیفه به‌عنوان موجودی پنهان در پستو، ریشه در تأثیرات تاریخی خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس دارد که با حاجبان و دربانان از مردم دور بودند. این تصور، مانند سایه‌ای است که حقیقت خلافت الهی را پوشانده و آن را به سلطنت‌های جائر فروکاسته است. خلیفه در معنای قرآنی، چهره‌ای است که در میان مردم حضور دارد و به حکمیت و اصلاح می‌پردازد.

درنگ: خلافت الهی، حضور ظاهری میان مردم برای حکمیت و اصلاح است، نه پنهان شدن در پستو.

نقد خلط خلافت با سلطنت

خلط خلافت الهی با سلطنت‌های بنی‌امیه و بنی‌عباس، ناشی از تأثیرات تاریخی و سیاسی است. این خلط، مانند آمیختن آب زلال با گل و لای، حقیقت خلافت را مخدوش کرده است. خلفای جائر، به دلیل دوری از مردم و پنهان شدن، با معنای قرآنی خلافت که حضور در میان مردم است، سازگار نیستند.

پاسخ به اشکال غیبی بودن خلافت

برخی معتقدند که اگر خلیفه غایب باشد، معنای خلافت مخدوش می‌شود. در پاسخ، باید گفت که موانع خارجی مانند زندان یا غیبت، ماهیت ظاهری خلافت را تغییر نمی‌دهند. خلافت، چونان رودی است که حتی اگر سنگ در مسیرش باشد، باز به سوی مردم جاری می‌شود.

نقد عبارت «الخليفة غيب»

عبارت «الخليفة غيب» بی‌اساس است، زیرا خلیفه چهره‌ای ظاهری است که در میان مردم حضور دارد. این نقد، مانند آن است که بگوییم خورشید نمی‌تواند در پشت ابر پنهان بماند، زیرا وظیفه‌اش روشنایی‌بخشی است.

بخش چهارم: ولایت و عقل اول

ولایت، حقیقت باطنی عالم

ولایت، باطن عالم و آدم است که در همه مراتب وجودی، از بهشت تا معراج، حضور دارد. این حقیقت، مانند گوهری است که در صدف هستی نهان است، اما نورش همه‌جا را فرا می‌گیرد. برخلاف خلافت که امری تصدی و ظاهری است، ولایت تکوینی و ذاتی است.

درنگ: ولایت، جوهره باطنی عالم است که در همه مراتب وجودی پایدار است.

عقل اول، تعین اولیه حقیقت انسانی

عقل اول، اولین تعین ظاهری حقیقت انسانی است که فیض الهی از طریق آن به سایر مراتب سرریز می‌شود. این تعین، مانند اولین شعاع نور از خورشید حقیقت است که سایر مراتب را روشن می‌کند. حدیث «نخستین چیزی که خداوند آفرید، عقل است» این دیدگاه را تأیید می‌کند.

نقد مفهوم بیعت در عالم عقول

مفهوم بیعت عقل اول با پیامبر اکرم (ص) یا قطب، به دلیل فقدان امکان تخلف در عالم عقول، بی‌معناست. بیعت، امری ناسوتی است که در ظرف دنیا و امکان تخلف معنا دارد. این نقد، مانند آن است که بگوییم در عالم نور، نیازی به پیمان نیست، زیرا همه چیز در هماهنگی کامل است.

نقد ادعای ابن‌عربی در فتوحات مکیه

ابن‌عربی در فتوحات مکیه مدعی مشاهده بیعت عقول با قطب شده است. این ادعا، به دلیل فقدان امکان تخلف در عالم عقول، مورد نقد قرار می‌گیرد. بیعت، چونان سندی است که در دنیای امکان تخلف معنا دارد، نه در عالم عقول که تخلف در آن راه ندارد.

بخش پنجم: نقد تاریخی و مراتب اولیا

نقد تاریخی خلافت سیاسی

خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس، به دلیل دوری از مردم و پنهان شدن، با معنای قرآنی خلافت سازگار نبودند. برخی سلاطین، مانند یعقوب لیث و ابومسلم خراسانی، در برابر این خلفای جائر مقاومت کردند. این مقاومت، مانند ایستادگی کوه در برابر طوفان، نشان‌دهنده تفاوت میان خلافت الهی و سلطنت سیاسی است.

مراتب اولیای الهی

مراتب اولیا به ترتیب ولایت، امامت، رسالت، نبوت، و خلافت است. ولایت، بالاترین مرتبه است که باطن عالم است. امامت، رسالت، و نبوت، مراتب بعدی‌اند که معصومیت الهی می‌طلبند، اما خلافت می‌تواند به غیرمعصوم نیز تعلق گیرد. این سلسله مراتب، مانند نردبانی است که هر پله‌اش به سوی حقیقت والاتری رهنمون می‌شود.

درنگ: ولایت، بالاترین مرتبه اولیاست که باطن عالم را تشکیل می‌دهد، در حالی که خلافت، پایین‌ترین مرتبه است که می‌تواند به غیرمعصوم نیز تعلق گیرد.

وجوب اتباع اولیای الهی

وجوب اتباع، تنها برای اولیای الهی است که از جانب خداوند منصوب شده‌اند. خلفا یا سلاطین جائر، جز در حالت اضطرار، فاقد این وجوب‌اند. این اصل، مانند آن است که بگوییم تنها خورشید حق است که نورش هدایت‌بخش است، نه سایه‌های کاذب.

نقد خلط باطل با حق

باطل با عرضه، که نظم و آرامش را حفظ می‌کند، از باطل بی‌عرضه، که به هرج و مرج می‌انجامد، متمایز است. این تمایز، مانند تفاوت میان دشمنی است که با شجاعت روبه‌رو می‌شود و دشمنی که از ترس در سایه پنهان می‌گردد.

تأکید بر نقد منصفانه

نقد باید مبتنی بر استدلال و شواهد قرآنی و منطقی باشد، نه تخریب بی‌اساس. این رویکرد، مانند ترازویی است که حقیقت را با عدالت می‌سنجد و از انحراف به سوی تعصب یا تخریب پرهیز می‌کند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تأمل در مفاهیم خلافت و ولایت در فصوص الحکم ابن‌عربی، جایگاه این دو مفهوم را در چارچوب عرفان نظری تبیین کرد. خلافت، امری ظاهری و ناسوتی است که در قرآن کریم به‌عنوان حضور در میان مردم و حکمیت به حق معرفی شده است. ولایت، باطن عالم و حقیقت انسانی است که در همه مراتب وجودی پایدار است. نقد تصورات عامیانه و تاریخی از خلافت، به‌ویژه خلط آن با سلطنت‌های جائر، بر ضرورت بازگشت به معنای قرآنی خلافت تأکید دارد. عقل اول، به‌عنوان تعین اولیه حقیقت انسانی، واسطه فیض الهی است، اما بیعت در عالم عقول، به دلیل فقدان امکان تخلف، بی‌معناست. وجوب اتباع، تنها برای اولیای الهی است و خلفای جائر، جز در حالت اضطرار، فاقد این وجوب‌اند. این تحلیل، با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی و شواهد قرآنی، چارچوبی منسجم برای فهم این مفاهیم ارائه می‌دهد.

با نظارت صادق خادمی