متن درس
حقیقت آدم و ربوبیت بر شیطان: تبیین فص آمية فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۲۲۰)
مقدمه: انسان کامل، آیینه اسما و صفات الهی
در ساحت عرفان نظری، انسان کامل چون آیینهای زلال است که تمامی اسما و صفات الهی را در خود بازمیتاباند. این نوشتار، برگرفته از فص آمية فصوص الحکم ابنعربی، به تبیین جایگاه حقیقت آدم بهعنوان رب مظهری شیطان و انبیا میپردازد و با نقدی دقیق بر تفاسیر شارح، تمایز میان حقیقت و مصداق آدم را بررسی میکند. محور بحث، ربوبیت حقیقت آدم، اضلال شیطان در مرتبه تنزیلی، و نقد استنادهای نادرست به آیات قرآنی است. این متن، با بهرهگیری از تمثیلات فاخر و استدلالهای عقلانی و قرآنی، مفاهیم عمیق عرفانی را در قالبی علمی و دانشگاهی عرضه میدارد تا چون نوری بر تاریکیهای ابهام بتابد و حقیقت را آشکار سازد.
بخش نخست: حقیقت آدم و ربوبیت بر شیطان
مرعوبیت شیطان از حقیقت آدم
شیطان، هرچند در مرتبه تنزیلی آدم را به وسوسه گمراه کرد و از جنت اخراج نمود، در برابر حقیقت آدم مرعوب است. حقیقت آدم، بهعنوان مظهر جمع اسما و صفات الهی، رب شیطان است، درحالیکه مصداق آدم، در مرتبه ناسوتی، قسیم اوست. این تمایز، مانند تفاوت میان خورشید و سایهای است که در برابر نور آن رنگ میبازد. شیطان، تنها در مرتبه تنزیلی قادر به تأثیرگذاری است و در برابر حقیقت آدم، که مقام عالین را داراست، هیچ سلطهای ندارد.
| درنگ: حقیقت آدم، بهعنوان مظهر جمع اسما و صفات الهی، رب شیطان است و شیطان در برابر آن مرعوب است، اما مصداق آدم، در مرتبه تنزیلی، قسیم شیطان است. |
تبیین ربوبیت حقیقت آدم
حقیقت آدم، ظرف مظهری اسما و صفات الهی است که همه موجودات، اعم از انبیا و شیطان، مرعوب آناند. این حقیقت، مانند دریایی است که همه جویبارهای وجود در آن گرد میآیند. مصداق آدم، بهعنوان فرد ناسوتی، در مرتبه تنزیلی با شیطان قسیم است و میتواند تحت وسوسه قرار گیرد، اما حقیقت آدم، که مقام ختمی و عالین را داراست، از هرگونه اضلال مصون است.
تمایز حقیقت و مصداق آدم
تمایز میان حقیقت آدم و مصداق آدم، کلید فهم ربوبیت او بر شیطان است. حقیقت آدم، مقام عالین است که در آیه أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ (ص: ۷۵) به آن اشاره شده است: «آیا تکبر ورزیدی یا از والامقامان بودی؟». عالین، مأمور به سجده نبودند و حقیقت آدم در این مقام قرار دارد. مصداق آدم، در مرتبه تنزیلی، با شیطان قسیم است و میتواند تحت تأثیر وسوسه قرار گیرد. این تمایز، مانند تفاوت میان روح و جسم است که یکی از ملکوت و دیگری از ملک است.
خضوع شیطان در برابر خمسه طیبه
خمسه طیبه (رسول خدا، امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، حسن و حسین علیهمالسلام)، بهعنوان مظاهر حقیقت آدم، رب شیطاناند و او در برابرشان خاضع است. روایات متعدد، از جمله التماس شیطان به امیرالمؤمنین علیهالسلام، این خضوع را تأیید میکنند. این خضوع، مانند سرنهادن بندهای در برابر مولای خویش است که هیچ جرأت طغیان ندارد.
| درنگ: خمسه طیبه، بهعنوان مظاهر حقیقت آدم، رب شیطاناند و او در برابرشان خاضع است و هیچ نفوذی بر آنها ندارد. |
نفوذ شیطان بر انبیا
شیطان، بر انبیا (جز خمسه طیبه) در مرتبه تنزیلی نفوذ دارد، اما این نفوذ، به ترك اولی محدود است. خمسه طیبه، به دلیل مقام عالین، از این نفوذ مصوناند. این تمایز، با آیه فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ (بقره: ۲۵۳) همخوانی دارد: «برخی از آنان را بر برخی دیگر برتری دادیم». انبیا، در مرتبه تنزیلی، چون جویبارهاییاند که گاه در مسیرشان سنگریزهای از وسوسه مییابد، اما خمسه طیبه، چون چشمهای زلال، از هر آلودگی مبرایند.
جمعبندی بخش نخست
حقیقت آدم، بهعنوان مظهر جمع اسما و صفات الهی، رب شیطان و انبیاست، درحالیکه مصداق آدم، در مرتبه تنزیلی، قسیم شیطان است. شیطان، تنها در مرتبه تنزیلی قادر به اضلال است و در برابر حقیقت آدم و خمسه طیبه، که مظاهر این حقیقتاند، خاضع است. این تبیین، با استناد به آیات قرآنی و روایات، جایگاه والای حقیقت آدم را در نظام وجودی روشن میسازد.
بخش دوم: نقد استناد شارح به آیه ابراهیم
نقد تفسیر شارح از اضلال آدم
شارح فصوص الحکم، با استناد به آیه فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ (ابراهیم: ۲۲)، مدعی است که آدم، خود امداد شیطان را برای اضلال فراهم کرد. این تفسیر، نادرست و با معنای آیه ناسازگار است. آیه مذکور، مسئولیت خلق در پذیرش دعوت باطل شیطان را نشان میدهد، نه امداد آدم به شیطان برای گمراهی. این نقد، مانند هشداری است که از تحریف گوهر حقیقت به پوستهای نادرست بازمیدارد.
| درنگ: استناد شارح به آیه ابراهیم (۲۲) برای اثبات امداد آدم به شیطان نادرست است، زیرا آیه بر مسئولیت خلق در پذیرش دعوت باطل تأکید دارد. |
تفسیر آیه ابراهیم (۲۲)
آیه وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ (ابراهیم: ۲۲) بیانگر استدلال شیطان در قیامت است: «و شیطان، چون کار به انجام رسید، گفت: خدا به شما وعدهای راست داد و من به شما وعده دادم و با شما خلف وعده کردم و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابت کردید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید». این آیه، مانند آیینهای است که حقیقت اختیار خلق و فقدان سلطه ذاتی شیطان را نمایان میسازد.
نفی سلطه شیطان بر خلق
شیطان، هیچ سلطهای بر خلق ندارد جز دعوت و اجابت خلق. آیه ابراهیم (۲۲) نشان میدهد که شیطان، تنها دعوتکننده است و گمراهی خلق، نتیجه پذیرش دعوت باطل اوست. این مفهوم، مانند نوری است که تاریکی توهم سلطه شیطان را میزداید و اختیار انسانی را در برابر وسوسه برجسته میسازد.
استدلال شیطان در قیامت
شیطان در قیامت، با استدلال، خود را از خلق بری میکند و مسئولیت گمراهی را به آنها نسبت میدهد: «من شما را دعوت کردم و شما اجابت کردید». او حتی به باطل خود اقرار میکند و میگوید: إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِي مِنْ قَبْلُ (ابراهیم: ۲۲)، یعنی «من به آنچه پیشتر مرا در آن شریک کردید کافرم». این استدلال، مانند منبری است که شیطان بر آن میایستد تا حجت الهی را بر خلق تمام کند و حقیقت را آشکار سازد.
نفی امداد آدم به شیطان
آدم، هیچ امدادی به شیطان برای اضلال خود نکرده است. اضلال آدم، نتیجه وسوسه شیطان بود، نه امداد آدم. این دیدگاه، مانند جریانی زلال است که هرگونه ابهام در نسبت دادن گمراهی به آدم را میشوید و حقیقت را نمایان میکند.
| درنگ: آدم، هیچ امدادی به شیطان برای اضلال خود نکرده است؛ شیطان، فاعل اضلال بود و آدم، تنها قابل اضلال. |
جمعبندی بخش دوم
تفسیر شارح از آیه ابراهیم (۲۲) مبنی بر امداد آدم به شیطان، با معنای ظاهری و باطنی آیه ناسازگار است. این آیه، بر مسئولیت خلق در پذیرش دعوت باطل شیطان تأکید دارد و هیچ اشارهای به امداد آدم به شیطان ندارد. شیطان، تنها دعوتکننده است و سلطهای ذاتی بر خلق ندارد. این تبیین، با استدلال عقلانی و قرآنی، هرگونه تحریف در تفسیر را نفی میکند و حقیقت اختیار انسانی را روشن میسازد.
بخش سوم: اضلال و خلافت: مراتب تنزیلی و حقیقی
اضلال در مرتبه تنزیلی
اضلال شیطان، در مرتبه تنزیلی رخ میدهد و به مقام حقیقت آدم لطمهای نمیزند. شیطان، بهعنوان تنزیل اضلالی، با انبیا و آدم در مرتبه تنزیلی قسیم است و نمیتواند حقیقت آنها را گمراه کند. این مفهوم، مانند تمایز میان سایه و نور است که سایه تنها در غیاب نور پدیدار میشود، اما نور حقیقت را تحت تأثیر قرار نمیدهد.
خلافت آدم و اضلال
اضلال آدم، به خلافت او لطمهای نمیزند، زیرا او با شیطان قسیم است، نه رب او. خلافت آدم، در مرتبه ناسوتی است و اضلال، به دلیل قسیم بودن با شیطان، به مقام خلافت او آسیب نمیرساند. این تبیین، مانند نوری است که نشان میدهد خلافت، چون گوهر، از گزند سایههای اضلال مصون است.
| درنگ: اضلال آدم، به خلافت او لطمهای نمیزند، زیرا او با شیطان قسیم است و خلافتش در مرتبه ناسوتی از حقیقتش جدا نیست. |
نقد ناقص بودن خلافت
اگر خلیفه خود گمراه شود، خلافتش ناقص است، اما آدم، به دلیل قسیم بودن با شیطان، از این نقص مبراست. خلافت، مستلزم رعایت مصالح است، اما اضلال آدم، به مرتبه تنزیلی محدود است و به حقیقت خلافت او لطمه نمیزند. این دیدگاه، مانند درختی است که شاخههایش در طوفان خم میشوند، اما ریشهاش استوار میماند.
مقام ختمی و مصونیت از اضلال
مقام ختمی، که حقیقت آدم است، از اضلال شیطان مصون است و رب همه موجودات، از جمله شیطان، است. این مقام، مانند قلهای است که هیچ طوفانی به آن نمیرسد و همه موجودات در دامنه آن جای دارند.
جمعبندی بخش سوم
اضلال شیطان، در مرتبه تنزیلی رخ میدهد و به حقیقت آدم یا خلافت او لطمهای نمیزند. آدم، در مرتبه ناسوتی، با شیطان قسیم است و خلافتش از گزند اضلال مصون است. مقام ختمی، بهعنوان حقیقت آدم، رب مظهری همه موجودات است و از هرگونه نفوذ شیطان مبراست. این تبیین، با استناد به قواعد اسمائی و قرآنی، جایگاه والای انسان کامل را در نظام وجودی روشن میسازد.
بخش چهارم: صورت ظاهری و باطنی آدم
صورت ظاهری و باطنی آدم
صورت ظاهری آدم، جسم او و از عالم ملک است؛ صورت باطنی او، روح و از عالم ملکوت است. حق تعالی، صورت ظاهری آدم را از عالم ملک و صورت باطنی او را از عالم ملکوت انشا کرده است. این تمایز، مانند دو بال پرندهای است که یکی در خاک و دیگری در آسمان پرواز میکند، اما هر دو به یک حقیقت متصلاند.
| درنگ: صورت ظاهری آدم، جسم او و از عالم ملک است؛ صورت باطنی او، روح و از عالم ملکوت است، و هر دو از اسما و صفات الهی سرچشمه میگیرند. |
نقد پیچیدگی عبارت شارح
شارح، با استفاده از تعابیر پیچیده برای صورت ظاهری و باطنی آدم، از وضوح مطلب کاسته است. صورت ظاهری، جسم و صورت باطنی، روح است و نیازی به تعابیر پیچیده نیست. این نقد، مانند درخواست زلال کردن آبی است که با تعابیر غیرضروری گلآلود شده است.
حقیقت آدم و مظاهر اسما
حقیقت آدم، مظهر همه اسما و صفات الهی از عالم غیب است. این حقیقت، مانند آیینهای است که همه مظاهر، از انبیا تا شیطان، را از عالم غیب ظاهر میکند. این مفهوم، با قواعد اسمائی و نقش انسان کامل بهعنوان ظرف مظهری اسما همخوانی دارد.
جمعبندی بخش چهارم
صورت ظاهری آدم، جسم او از عالم ملک و صورت باطنی او، روح او از عالم ملکوت است. حقیقت آدم، مظهر همه اسما و صفات الهی است که از عالم غیب مظاهر را ظاهر میکند. نقد شارح، بر لزوم وضوح و سادهسازی بدون تحریف تأکید دارد و نشان میدهد که حقیقت آدم، ظرف جامعی است که همه موجودات را در بر میگیرد.
بخش پنجم: نقد تحمیل اعتقادات بر قرآن کریم
نقد تحمیل اعتقادات بر قرآن کریم
تحمیل اعتقادات بر قرآن کریم، مانند ادعای امداد آدم به شیطان، نادرست است. تفسیر قرآن کریم، باید بر اساس استدلال عقلانی و قواعد قرآنی باشد، نه پیشفرضهای اعتقادی. این نقد، مانند هشداری است که از افزودن رنگهای بیگانه به بوم حقیقت بازمیدارد.
| درنگ: تحمیل اعتقادات بر قرآن کریم، مانند ادعای امداد آدم به شیطان، نادرست است و تفسیر باید بر اساس استدلال عقلانی و قرآنی باشد. |
نفی مضل لنفسه بودن آدم
آدم، مضل لنفسه نیست؛ حق تعالی، مضل و هادی است، زیرا اسمای متقابل (هادی و مضل) را در خود جمع کرده است. آدم، تنها قابل اضلال بوده و شیطان، فاعل اضلال. این مفهوم، مانند نوری است که نشان میدهد حقیقت اضلال به حق تعالی بازمیگردد و آدم از نسبت دادن گمراهی به خود مبراست.
جمعبندی بخش پنجم
تحمیل اعتقادات بر قرآن کریم، مانند ادعای مضل لنفسه بودن آدم، با اصول عقلانی و قرآنی ناسازگار است. حق تعالی، مضل و هادی است و آدم، تنها قابل اضلال بوده است. این تبیین، با اصل توحید افعالی همخوانی دارد و هرگونه نسبت نادرست به آدم را نفی میکند.
نتیجهگیری و جمعبندی
این نوشتار، با تکیه بر فص آمية فصوص الحکم، حقیقت آدم را بهعنوان مظهر جمع اسما و صفات الهی و رب مظهری شیطان و انبیا ترسیم کرد. تمایز میان حقیقت و مصداق آدم، کلید فهم ربوبیت او بر شیطان است. شیطان، تنها در مرتبه تنزیلی قادر به اضلال است و در برابر حقیقت آدم و خمسه طیبه خاضع است. نقد استناد شارح به آیه ابراهیم (۲۲) نشان داد که این آیه، بر مسئولیت خلق در پذیرش دعوت باطل تأکید دارد، نه امداد آدم به شیطان. اضلال، به خلافت آدم لطمهای نمیزند، زیرا او با شیطان قسیم است. صورت ظاهری و باطنی آدم، به ترتیب از عالم ملک و ملکوت است و حقیقت او، مظهر همه اسما و صفات الهی است. این تبیین، با استدلالهای عقلانی، قرآنی و روایی، جایگاه والای انسان کامل را در نظام وجودی روشن ساخت و هرگونه تحریف یا تحمیل اعتقادی بر قرآن کریم را نفی کرد.
| با نظارت صادق خادمی |