در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 242

متن درس





فصوص الحکم: تأملاتی در سؤال استعدادی و ظهور اسماء الهی

فصوص الحکم: تأملاتی در سؤال استعدادی و ظهور اسماء الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۲۴۲)

مقدمه: سؤال، کلید ظهور هستی

جهان هستی، چونان آیینه‌ای زلال، تجلی اسماء و صفات الهی است که در پرتو سؤال استعدادی و ظهور ذاتی، از غیب به شهود می‌رسد. این نوشتار، با تأمل در مباحث عمیق عرفان نظری ابن‌عربی، به بررسی سؤال با لسان استعداد، ظهور اسماء و صفات الهی، و تفاوت میان اطلاق و تقید در حمد و سؤال می‌پردازد. این اثر، چونان مشعلی فروزان، می‌کوشد تا با تکیه بر آیات قرآن کریم و روایات معتبر، پیچیدگی‌های این مفاهیم را با زبانی روشن و متین برای مخاطبان آکادمیک و پژوهشی روشن سازد. ساختار این متن، با بخش‌بندی‌های منظم و تحلیل‌های تفصیلی، راه را برای فهمی عمیق‌تر از رابطه میان سؤال، ظهور و حمد هموار می‌کند، گویی جویباری که از سرچشمه حکمت الهی به سوی دشت معرفت جاری است.

بخش نخست: سؤال استعدادی و نقش آن در ظهور هستی

سؤال با لسان استعداد و ظهور اسماء الهی

سؤال با لسان استعداد، چونان کلیدی زرین، دروازه‌های ظهور کمالات الهی را می‌گشاید. این سؤال، که در مرتبه اسماء الهی و اعیان ثابته جریان دارد، محرک تحقق وجود خارجی موجودات است. اعیان ثابته، که در علم الهی به‌صورت ثابت و غیرمتجلی حضور دارند، با سؤال استعدادی خود، طلب ظهور در عالم خارج می‌کنند. بدون این سؤال، هیچ موجودی به عرصه هستی پای نمی‌نهاد.

درنگ: سؤال استعدادی، چونان جرقه‌ای است که آتش ظهور را در کالبد اعیان ثابته برمی‌افروزد و بدون آن، هستی از تجلی بازمی‌ماند.

این اصل، ریشه در حکمت الهی دارد. سؤال، نه‌تنها در مرتبه مخلوقات، بلکه در مرتبه اسماء الهی نیز جاری است. اسماء، به‌عنوان مظاهر ذات حق، با سؤال خود، طلب ظهور ذات را دارند، گویی هر اسم، چونان آینه‌ای، بازتاب کمال ذات را در عالم هستی می‌جوید.

رابطه سؤال و عطای الهی

عطایای الهی، چونان بارانی رحمانی، تنها در پاسخ به سؤال بر زمین وجود می‌بارند. این سؤال ممکن است لسانی، حالّی یا استعدادی باشد. سؤال لسانی، با زبان و کلام بیان می‌شود، حال آن‌که سؤال حالّی و استعدادی، در مراتب باطنی و غیرظاهر جریان دارند. بدون سؤال، هیچ عطایی محقق نمی‌شود، زیرا سؤال، شرط لازم برای ظهور فیض الهی است.

به‌عنوان نمونه، روایتی معتبر می‌فرماید: «هیچ عطایی جز به سؤال نیست.» این سخن، چونان مشعلی روشنگر، بر ضرورت سؤال در تحقق عطای الهی تأکید دارد. سؤال، چه در قالب کلام و چه در قالب استعداد باطنی، پلی است که فیض الهی را به سوی موجودات هدایت می‌کند.

تفاوت سؤال حالّی و استعدادی

سؤال حالّی، به دلیل قرب به فعلیت، در مقایسه با سؤال استعدادی، که ممکن است با تأخیر همراه باشد، آسان‌تر ادراک می‌شود. سؤال حالّی، چونان نسیمی که به‌سرعت بر برگ‌های درخت می‌وزد، نزدیک به تحقق است، درحالی‌که سؤال استعدادی، چونان بذری در خاک، ممکن است سال‌ها در انتظار ظهور بماند.

درنگ: سؤال حالّی، به دلیل نزدیکی به فعلیت، برای عموم قابل فهم‌تر است، اما سؤال استعدادی، به دلیل اخفای بیشتر، در مرتبه‌ای خاص‌تر و عمیق‌تر قرار دارد.

این تمایز، بر مراتب مختلف سؤال دلالت دارد. سؤال حالّی، به دلیل وضوح و نزدیکی به ظهور، برای همگان قابل درک است، اما سؤال استعدادی، که در عمق وجود نهفته است، تنها برای اولیاء الهی قابل ادراک است.

ادراک سؤال استعدادی توسط اولیاء

ادراک سؤال استعدادی، چونان گوهری پنهان در اعماق اقیانوس معرفت، تنها در دسترس اولیاء الهی است. علوم روان‌شناختی، هرچند در کشف برخی استعدادها موفق‌اند، اما به عمق ادراک عرفانی اولیاء نمی‌رسند. معرفت اولیاء، چونان نوری الهی، فراتر از روش‌های علمی متعارف، استعدادهای باطنی را آشکار می‌سازد.

این برتری، ریشه در معرفت الهی دارد که اولیاء را به درک مراتب اخفای وجودی رهنمون می‌شود. علوم بشری، هرچند ارزشمند، در برابر این معرفت، چونان سایه‌ای در برابر خورشیدند.

جمع‌بندی بخش نخست

سؤال استعدادی، چونان کلیدی است که درهای ظهور هستی را می‌گشاید. این سؤال، چه در مرتبه اسماء الهی و چه در مرتبه اعیان ثابته، محرک تحقق وجود است. تفاوت میان سؤال حالّی و استعدادی، بر مراتب مختلف ظهور دلالت دارد، و ادراک سؤال استعدادی، ویژه اولیاء الهی است. این بخش، چونان آیینه‌ای، نقش سؤال را در تحقق فیض الهی و ظهور کمالات نشان می‌دهد.

بخش دوم: اسماء و صفات الهی و سؤال ظهوری

نقد تفسیر سؤال اسماء

برخی شارحان، سؤال اسماء و صفات الهی را به‌گونه‌ای تفسیر کرده‌اند که گویی این سؤال، استعدادی و قوه‌مند است. این تفسیر، چونان نقشی نادرست بر لوح معرفت، با حقیقت عرفانی سازگار نیست. اسماء و صفات الهی، عین ذات حق و وجوب وجودند، و سؤال آن‌ها، نه برای رفع نقص یا قوه، بلکه برای ظهور ذات است.

درنگ: سؤال اسماء الهی، تقاضای ظهور ذات است، نه رفع نقص یا استعداد، زیرا اسماء، عین ذات و وجوب‌اند.

این نقد، بر ضرورت دقت در تفسیر عرفانی تأکید دارد. اسماء الهی، به دلیل عینیت با ذات، فاقد هرگونه نقص یا قوه‌اند، و سؤالشان، چونان آینه‌ای، بازتاب ظهور ذات در مراتب وجودی است.

عینیت اسماء و صفات با ذات

اسماء و صفات الهی، چونان شعاع‌های نور ذات، عین وجوب و وجودند. این عینیت، هرگونه تصور نقص یا استعداد را از آن‌ها نفی می‌کند. سؤال اسماء، نه برای رفع قوه، بلکه برای تجلی ذات در مظاهر است.

این اصل، ریشه در وحدت ذاتی دارد. اسماء، چونان مظاهر ذات، در مرتبه وحدت، هیچ کثرتی ندارند، و سؤالشان، تجلی ذات در ذات است.

ظهور ذات و اسماء

سؤال اسماء، چونان نغمه‌ای الهی، تقاضای ظهور ذات است. ذات حق، عین الظهور است، و اسماء، مظاهر این ظهورند. احدیت و واحدیت، مراتب ظهور ذات‌اند، و هستی، چونان بوم نقاشی، مظهر اسماء و صفات است.

قرآن کریم می‌فرماید:

وَاللَّهُ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ

(ترجمه: خدا از جهانیان بی‌نیاز است.)

این آیه، بر غنای اسماء و صفات از مظاهرشان تأکید دارد. مظاهر، وابسته به مُظهرند، نه بالعکس، و سؤال اسماء، تجلی این رابطه وحدت و کثرت است.

سائل و مسؤول واحد

در مرتبه وحدت، سائل و مسؤول، هر دو حق‌اند: «هُوَ السَّائِلُ وَهُوَ الْمَسْؤُولُ». این اصل، چونان گوهری درخشان، بر توحید در سؤال و عطا تأکید دارد. سؤال، تجلی ذات در ذات است، و کثرت ظاهری، به وحدت ذاتی بازمی‌گردد.

درنگ: سائل و مسؤول، هر دو حق‌اند، و سؤال، تجلی ذات در ذات است که کثرت ظاهری را به وحدت ذاتی پیوند می‌دهد.

معیت قیومیه حق

حق، معیت قیومیه با مخلوقات دارد، اما مخلوقات، معیت قیومیه با حق ندارند. قرب کرامتی مخلوقات، به تقوای آن‌ها بستگی دارد:

إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ

(ترجمه: گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.)

این تمایز، چونان خطی روشن، یک‌طرفه بودن رابطه قیومیت را نشان می‌دهد. مخلوق، تنها از طریق تقوا به قرب حق می‌رسد، گویی پلی که از خاک به سوی آسمان کشیده شده است.

جمع‌بندی بخش دوم

اسماء و صفات الهی، چونان شعاع‌های نور ذات، عین وجوب و وجودند، و سؤال آن‌ها، تقاضای ظهور ذات است. نقد تفسیرهای نادرست، بر ضرورت دقت در فهم عرفانی تأکید دارد. سائل و مسؤول، در مرتبه وحدت، هر دو حق‌اند، و معیت قیومیه حق، رابطه یک‌طرفه‌ای را با مخلوقات ترسیم می‌کند. این بخش، چونان نقشه‌ای دقیق، مراتب ظهور و سؤال را در عرفان نظری روشن می‌سازد.

بخش سوم: علم اسماء و پیچیدگی‌های آن

علم اسماء، فنی الهی

علم اسماء، چونان گنجی پنهان، فنی الهی و دقیق است که از علوم بشری مانند عرفان و فلسفه متمایز است. قرآن کریم می‌فرماید:

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا

(ترجمه: و به آدم همه نام‌ها را آموخت.)

حضرت آدم (ع)، بدون نیاز به عرفان یا فلسفه، این علم را از حق دریافت کرد. این علم، چونان نوری الهی، نیازمند توفیق خاص و معرفتی فراتر از علوم متعارف است.

درنگ: علم اسماء، فنی الهی است که از علوم بشری متمایز بوده و نیازمند توفیق الهی و معرفتی خاص است.

نقد اهمال در علم اسماء

بسیاری از عرفا و فلاسفه، به دلیل اهمال، نتوانسته‌اند علم اسماء را به‌درستی درک کنند. این علم، خودآموز نیست و بدون هدایت الهی، فهم دقیق آن ممکن نمی‌گردد. این نقد، چونان هشداری، بر پیچیدگی و ظرافت علم اسماء تأکید دارد.

واحدیت و کثرت دولتی

واحدیت، ظهور احدیت است، و در آن، کثرت اسمائی وجود ندارد، بلکه کثرت دولتی (حکومتی) است. اسماء، عین ذات‌اند و کثرت ذاتی ندارند. برخی به‌اشتباه، در واحدیت کثرت اسمائی قائل‌اند، حال آن‌که کثرت، تنها در مرتبه احکام و مظاهر است.

این اصل، چونان خطی روشن، بر وحدت اسماء در مرتبه واحدیت تأکید دارد. کثرت دولتی، به تفاوت در مظاهر و احکام اسماء اشاره دارد، نه کثرت ذاتی.

جهان، ظرف محدود ظهور اسماء

جهان هستی، اعم از دنیا و آخرت، چونان ظرفی کوچک، نمی‌تواند به‌طور کامل مظهر اسماء و صفات الهی باشد. تنها حق تعالی، ظرف کامل ظهور اسماء است. اسماء، چونان اقیانوسی بی‌کران، بر هستی احاطه دارند، نه بالعکس.

درنگ: جهان، ظرفی محدود برای ظهور اسماء است، و تنها حق تعالی، ظرف کامل تجلی اسماء و صفات الهی است.

جمع‌بندی بخش سوم

علم اسماء، چونان گنجی الهی، نیازمند معرفتی خاص و توفیق الهی است. نقد اهمال در این علم، بر ضرورت دقت و هدایت الهی تأکید دارد. واحدیت، ظهور احدیت است، و کثرت در آن، تنها در مرتبه احکام است، نه ذات. جهان، هرچند مظهر اسماء است، اما ظرفی محدود است که نمی‌تواند سعه کامل اسماء را دربرگیرد.

بخش چهارم: حمد و سؤال، اطلاق و تقید

حمد مطلق و قولی

حمد مطلق، چونان نغمه‌ای بی‌کران، تنها در قول ممکن است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ». حمد حالّی و استعدادی، به دلیل وابستگی به شرایط خاص، مقید است.

این اصل، بر سعه لفظی حمد تأکید دارد. قول، به دلیل تجرد، امکان اطلاق را فراهم می‌کند، حال آن‌که حمد فعلی، به دلیل تعینات، مقید به شرایط خاص است.

سؤال مطلق و قولی

سؤال مطلق، مانند حمد، تنها در قول ممکن است. سؤال حالّی و استعدادی، به دلیل وابستگی به تعینات، مقید است. این شباهت ساختاری، چونان آینه‌ای، وحدت در ماهیت حمد و سؤال را نشان می‌دهد.

درنگ: حمد و سؤال مطلق، تنها در قول ممکن‌اند، زیرا تجرد لفظ، سعه‌ای بی‌کران برای اطلاق فراهم می‌کند.

تفاوت حمد و شکر

در تفسیر مطول، حمد، ثنای قولی است که عام در متعلق و خاص در لسان است، اما شکر، عام در لسان و خاص در متعلق (نعمت) است. حمد، ستایش بی‌قید است، حال آن‌که شکر، به نعمت وابسته است.

این تمایز، چونان خطی روشن، تفاوت ماهوی حمد و شکر را نشان می‌دهد. حمد، چونان خورشیدی است که بر همه چیز می‌تابد، اما شکر، چونان گلی است که در خاک نعمت می‌روید.

نقد انحصار حمد به قول

برخلاف نظر برخی شارحان که حمد را منحصر به قول می‌دانند، حمد می‌تواند قولی و فعلی باشد. حمد فعلی، مانند نگاه کریمانه یا عمل خیر، نیز ستایش است، اما مقید به شرایط خاص است.

این نقد، بر جامعیت حمد تأکید دارد. حمد، در همه مراتب (قول، فعل، حال) ممکن است، اما اطلاق آن، در قول، به دلیل سعه لفظی، برجسته‌تر است.

حمد فعلی و اطلاق

حمد فعلی، مانند نگاه کریمانه یا عمل خیر، چونان نغمه‌ای است که از قلب به سوی عالم می‌جهد. برخلاف نظر برخی شارحان، حمد فعلی نیز می‌تواند مطلق باشد، به‌ویژه در مرتبه اولیاء کامل که از تعینات عبور کرده‌اند.

این اصل، بر سعه وجودی حمد تأکید دارد. اطلاق حمد، در مراتب عالی‌تر، چه در قول و چه در فعل، ممکن است.

مراتب وجود و حمد

مرتبه قول، ضعیف‌تر از مرتبه فعل است. اگر حمد قولی می‌تواند مطلق باشد، حمد فعلی نیز، به دلیل برتری مرتبه فعل، می‌تواند مطلق باشد. این استدلال، چونان پلی است که محدودیت‌های اطلاق را به سعه وجودی پیوند می‌دهد.

اولیاء کامل و حمد اطلاقی

اولیاء کامل، چونان ستارگانی در آسمان معرفت، حمد و شکر اطلاقی تنزیلی دارند، زیرا از ظرف تعین عبور کرده‌اند: «نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى». این اطلاق، نتیجه رفع تعین و وصول به وحدت است.

درنگ: اولیاء کامل، با عبور از تعینات، به حمد و شکر اطلاقی تنزیلی می‌رسند که تجلی وحدت ذاتی است.

الف و لام در «الحمد»

الف و لام در «الْحَمْدُ لِلَّهِ»:

الْحَمْدُ لِلَّهِ

(ترجمه: ستایش ویژه خداست.)

نشانه تمامیت و کمال است، نه صرفاً جنس یا استغراق. این تفسیر، چونان گوهری درخشان، بر سعه معنایی حمد در قرآن کریم تأکید دارد.

نقد ادبیات سابق

ادبیات سابق، با محدود کردن الف و لام به جنس یا استغراق، از الف و لام کمال غفلت کرده است. این نقد، بر ضرورت بازنگری در تفسیر ادبی قرآن کریم دلالت دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

حمد و سؤال مطلق، در قول، به دلیل سعه لفظی، ممکن‌اند، اما در مراتب حال و استعداد، مقیدند. نقد انحصار حمد به قول، بر جامعیت حمد در قول و فعل تأکید دارد. اولیاء کامل، با عبور از تعینات، به حمد اطلاقی می‌رسند. الف و لام در «الحمد»، نشانه کمال و تمامیت است که سعه معنایی حمد را نشان می‌دهد.

بخش پنجم: فنا، تعین تنزیلی و سعه وجودی

فنا و تعین تنزیلی

فنا، رفع نفسیت است، به‌گونه‌ای که سالک نه خود را ببیند، نه دیگری را، و حق را با حق ببیند: «بِكَ عَرَفْتُكَ». قرآن کریم می‌فرماید:

دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى

(ترجمه: نزدیک شد و فرو آویخت، تا به فاصله دو کمان یا نزدیک‌تر شد.)

این آیه، چونان مشعلی فروزان، بر مرتبه عالی فنا و تعین تنزیلی تأکید دارد.

درنگ: فنا، رفع نفسیت است که سالک را به شناخت حق با حق و وصول به تعین تنزیلی رهنمون می‌شود.

سعه وجودی در «إنا أنزلناه»

آیه:

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ

(ترجمه: ما آن را در شب قدر نازل کردیم.)

و آیه:

خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ

(ترجمه: بهتر از هزار ماه است.)

بر سعه‌ای بی‌نهایت دلالت دارند. این سعه، چونان اقیانوسی بی‌کران، محدودیت‌های عددی را درمی‌نوردد.

جهان بی‌در و پیکر

عالم هستی، چونان باغی بی‌دیوار، مظهر ظهورات عفافی حق است. در گذشته، خانه‌ها و باغ‌ها بدون در بودند، و عفاف و شرعیت، حافظ حرمت بود. این تمثیل، چونان نقشی بر لوح، بر تجلی عفافی حق در هستی تأکید دارد.

تغییر زمانه و عفاف

در گذشته، مردم با عفاف و تقوا زندگی می‌کردند و از مال حرام پرهیز داشتند. امروز، هرچند فقر مادی کمتر است، مشکلات اخلاقی فزونی یافته‌اند. این مقایسه، چونان آینه‌ای، بر اهمیت بازگشت به ارزش‌های معنوی دلالت دارد.

تعاون در گذشته

در گذشته، تعاون اجتماعی، چونان جویباری زلال، جاری بود. ابزارها مشترک بودند و مردم با صفا زندگی می‌کردند. امروز، احتکار و انقباض غالب است، گویی دیوارهایی میان دل‌ها کشیده شده است.

نیاز جامعه به معرفت و عرفان

جامعه، چونان زمینی تشنه، نیازمند معرفت، عرفان، صفا، اخلاص، تعبد و عفاف است تا از خرافات رهایی یابد. این توصیه، چونان بذری، راه اصلاح اجتماعی را نشان می‌دهد.

درنگ: معرفت الهی و عرفان، چونان آبی زلال، جامعه را از خرافات و انقباض اخلاقی رهایی می‌بخشد.

جمع‌بندی بخش پنجم

فنا، رفع نفسیت و وصول به شناخت حق با حق است. سعه وجودی آیات قرآن کریم، بر بی‌کرانگی فیض الهی دلالت دارد. جهان، مظهر ظهورات عفافی حق است، و بازگشت به عفاف، تعاون و معرفت، راه اصلاح جامعه است.

بخش ششم: نقدهای تکمیلی و تبیین‌های عرفانی

نقد مثال اسماء استعدادی

مثال زدن سؤال اسماء به استعداد، چونان خطایی در نقشه‌کشی معرفت، نادرست است. اسماء، عین ذات‌اند، و استعداد، خاص مخلوقات است. این نقد، بر تمایز میان مراتب الهی و خلقی تأکید دارد.

سؤال اعیان ثابته

سؤال اعیان ثابته، طلب وجود خارجی است که فعلیت ثانوی و کمال آن‌هاست. این سؤال، چونان جرقه‌ای، ظهور کمالات را در عالم خارج برمی‌افروزد.

لزوم سؤال برای وجود

بدون سؤال، هیچ موجودی به وجود نمی‌آمد: «وَلَوْلَا ذَلِكَ السُّؤَالُ مَا كَانَ یُوجَدُ مَوْجُودٌ». این اصل، چونان رودی زلال، بر ضرورت سؤال به‌عنوان شرط وجود دلالت دارد.

درنگ: سؤال، محرک ظهور هستی است، و بدون آن، هیچ موجودی به عرصه وجود پای نمی‌نهاد.

غنای ذات و ظهور

غنای ذات، با ظهور منافاتی ندارد. ذات، سائل‌ترین مراتب است، زیرا تجلی از آن آغاز می‌شود. این بیان، چونان گوهری، بر وحدت غنا و ظهور تأکید دارد.

نقد صفات اضافی

صفاتی چون عالِم، حکیم و قادر، صفات حقیقی ذات‌الاضافه‌اند، نه اضافی. این نقد، بر ضرورت دقت در اصطلاحات عرفانی تأکید دارد.

حمد مطلق و وجوب

حمد مطلق، در ظرف وجوب حق است و لسان ندارد. محمود آن، وجود مطلق (حق) است. این اصل، بر اطلاق حمد در مرتبه الهی تأکید دارد.

حامد و محمود الهی

در حمد مطلق، حامد و محمود، هر دو حق‌اند، به دلیل انبساط وجود بر اَکوان. این بیان، چونان نوری، توحید در حمد را روشن می‌سازد.

لسان حمد مطلق

لسان حمد مطلق، قول «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ» است. در تقید، محمود به اسم فعل یا تنزیه مقید می‌شود.

تقید سؤال حالّی و استعدادی

سؤال حالّی و استعدادی، مسؤول را به اقتضای حال یا استعداد خاص مقید می‌کند. این اصل، بر محدودیت سؤال در مراتب خلقی دلالت دارد.

نقد صفات تنزیهی

صفاتی چون غنی و صمد، ثبوتی‌اند، نه تنزیهی. این نقد، بر ضرورت دقت در تقسیم‌بندی صفات دلالت دارد.

جمع‌بندی بخش ششم

نقدهای مطرح‌شده، بر ضرورت دقت در تفسیر عرفانی تأکید دارند. سؤال اعیان ثابته، محرک ظهور وجود خارجی است، و حمد مطلق، در مرتبه وجوب، تجلی ذات در ذات است. این بخش، چونان آیینه‌ای، پیچیدگی‌های عرفانی را با دقت و وضوح نشان می‌دهد.

نتیجه‌گیری کل

این نوشتار، چونان جویباری زلال، به بررسی سؤال استعدادی، ظهور اسماء و صفات الهی، و تفاوت اطلاق و تقید در حمد و سؤال پرداخت. با تأکید بر عینیت اسماء با ذات، غنای حق از عوالم، و نقش سؤال در تحقق وجود، چارچوبی نظام‌مند برای فهم عرفان نظری ابن‌عربی ارائه شد. نقدهای دقیق بر تفسیرهای نادرست، بر ضرورت دقت در تحلیل متون عرفانی تأکید دارند. توصیه به بازگشت به عفاف، تعاون و معرفت الهی، چونان بذری، راه اصلاح جامعه را نشان می‌دهد. این اثر، با تکیه بر آیات قرآن کریم و روایات معتبر، گویی مشعلی است که مسیر معرفت الهی را روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی