در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 279

متن درس






تبیین نبوت، ولایت و خاتمیت در عرفان شیعی: شرح فص حکمی فصوص الحکم

تبیین نبوت، ولایت و خاتمیت در عرفان شیعی: شرح فص حکمی فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۲۷۹)

مقدمه: کاوش در تمثیلات عرفانی و اصول اعتقادی شیعه

در ساحت عرفان نظری و حکمت متعالیه، تبیین مقامات نبوت، رسالت، ولایت و امامت از جمله مباحث بنیادینی است که در فصوص الحکم ابن‌عربی با عمق و ژرف‌نگری بررسی شده است. این نوشتار، با تمرکز بر صفحه ۱۱۱، سطرهای ۲ تا ۶ از فص حکمی، به تحلیل تمثیل نبوت به نقره و ولایت به طلا پرداخته و دیدگاه‌های ابن‌عربی را از منظر عرفان شیعی نقد و بازخوانی می‌کند. تمثیلات عرفانی، چون آیینه‌ای صاف، حقایق الهی را بازتاب می‌دهند، اما گاه به دلیل خلأهای اعتقادی، نیازمند بازنگری‌اند. این متن، با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، روایات معتبر و استدلال‌های عقلی، تلاش می‌کند تا مفاهیم خاتمیت، عصمت، و وحدت نفسی معصومین را با زبانی فاخر و متین تبیین کرده و نقدهای شیعی بر فصوص الحکم را به‌گونه‌ای علمی و دانشگاهی ارائه نماید. ساختار این نوشتار، با بخش‌بندی‌های منظم و عناوین تخصصی، راه را برای فهم عمیق‌تر این مباحث هموار می‌سازد و با تمثیلات ادبی، چون چراغی در مسیر معرفت، طالبان حقیقت را هدایت می‌کند.

بخش نخست: تمثیلات عرفانی و تبیین مقامات نبوت و ولایت

تمثیل نبوت به نقره و ولایت به طلا

ابن‌عربی در فص حکمی، نبوت را به نقره تشبیه کرده است، زیرا نقره دارای بیاض (سفیدی) و سواد (سیاهی) است که نشان‌دهنده خلوص ناقص آن در مقایسه با طلاست. سفیدی نقره، به نورانیت حقانی نبوت اشاره دارد، در حالی که سیاهی آن، به خلقیت و آمیختگی با عالم طبیعت دلالت می‌کند. در مقابل، ولایت به طلا تشبیه شده است، زیرا طلا، به دلیل خلوص بیشتر، مظهر کمال باطنی ولایت است که از هرگونه ناخالصی خلقی مبراست. این تمثیل، مانند دو بال پرنده‌ای است که نبوت را در قلمرو شریعت و ولایت را در ساحت باطن به پرواز درمی‌آورد.

درنگ: نبوت، به دلیل آمیختگی با خلقیت، به نقره تشبیه شده است، در حالی که ولایت، به دلیل خلوص باطنی، به طلا مانَد.

تفاوت خلوص طلا و نقره

طلا، به دلیل آلیاژ خالص‌تر، از نقره متمایز است، هرچند هر دو فلز دارای عیارهای متفاوتی‌اند. طلای خام، به دلیل خلوص بیش از حد، برای مصرف مستقیم مناسب نیست و نیازمند آمیختگی با دیگر عناصر است، مانند گلی که خارش مکمل آن است. این تفاوت، به تمایز میان خلوص باطنی ولایت و نسبی بودن خلوص نبوت اشاره دارد. همان‌گونه که خار، گل را از گزند حفظ می‌کند، خلقیت در نبوت، مکمل حقیقت الهی آن است و آن را در ظرف عالم ناسوت متجلی می‌سازد.

درنگ: خلوص طلا، نماد کمال باطنی ولایت، و ناخالصی نقره، نشانه آمیختگی نبوت با خلقیت است.

متابعت خاتم‌الاولیاء در شریعت

خاتم‌الاولیاء، که در عرفان شیعی به امیرالمؤمنین (ع) تفسیر می‌شود، در مقام شریعت تابع خاتم‌الانبیاء (ص) است، اما در ساحت باطن، متبوع است و حقایق را بی‌واسطه از حق دریافت می‌کند. این متابعت ظاهری، مانند نقره‌ای است که درخشش خود را از خورشید شریعت می‌گیرد، اما در باطن، چون طلای ناب، مستقیماً از سرچشمه فیض الهی سیراب می‌شود. این دیدگاه، به دوگانگی ظاهری و باطنی در مقامات رسالت و ولایت اشاره دارد.

درنگ: خاتم‌الاولیاء در شریعت تابع خاتم‌الانبیاء است، اما در باطن، متبوع و گیرنده مستقیم حقایق از حق است.

نقد اخذ بی‌واسطه خاتم‌الاولیاء

ادعای ابن‌عربی مبنی بر اخذ بی‌واسطه خاتم‌الاولیاء از حق، بدون نیاز به رسالت، با اصول عرفان شیعی ناسازگار است. در نظام اعتقادی شیعه، ولایت استمرار رسالت است و بدون پیوند با رسالت، فاقد مشروعیت می‌گردد. این نقد، مانند خط‌کشی است که مرز میان وحدت رسالت و ولایت را روشن می‌سازد و هرگونه استقلال باطنی ولایت را، که رسالت را نادیده انگارد، مردود می‌داند.

درنگ: اخذ بی‌واسطه خاتم‌الاولیاء از حق، با وحدت رسالت و ولایت در عرفان شیعی ناسازگار است.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تبیین تمثیل نبوت به نقره و ولایت به طلا، جایگاه این دو مقام را در عرفان ابن‌عربی روشن ساخت. نبوت، به دلیل آمیختگی با خلقیت، به نقره مانَد، در حالی که ولایت، به دلیل خلوص باطنی، به طلا تشبیه شده است. خاتم‌الاولیاء در شریعت تابع خاتم‌الانبیاء است، اما در باطن، متبوع و گیرنده مستقیم حقایق از حق است. با این حال، ادعای استقلال باطنی ولایت، با اصول شیعی ناسازگار است، زیرا ولایت، استمرار رسالت است. این تبیین، مانند نقشه‌ای است که جایگاه نبوت و ولایت را در نظام وجودی ترسیم می‌کند.

بخش دوم: خاتمیت و وحدت نفسی معصومین

افضلیت خاتم‌الانبیاء

در نظام اعتقادی شیعه، هیچ موجودی، حتی امیرالمؤمنین (ع)، در هیچ جهتی بر خاتم‌الانبیاء (ص) افضلیت ندارد، زیرا پیامبر اکرم (ص)، خاتم‌الانبیاء، خاتم‌الاولیاء و مرسلین است. این افضلیت، مانند خورشیدی است که همه ستارگان وجود را تحت شعاع خود قرار می‌دهد و هیچ ظهوری در عرض آن نمی‌گنجد. پیامبر (ص)، جامع همه مراتب رسالت، ولایت و امامت است و سرچشمه فیض الهی در همه عوالم.

درنگ: خاتم‌الانبیاء (ص)، به دلیل جامعیت در رسالت، ولایت و امامت، بر همه موجودات افضل است.

خاتمیت نفسی امیرالمؤمنین

خاتمیت امیرالمؤمنین (ع)، خاتمیتی نفسی است، در حالی که خاتمیت دیگران، تنزیلی است. این خاتمیت نفسی، به وحدت وجودی با خاتم‌الانبیاء (ص) اشاره دارد، مانند دو روی یک سکه که در جوهره یکی‌اند، اما در تعینات متفاوت‌اند. حدیث «نفسه نفسی و نفسی نفسه» (ترجمه: او نفس من است و من نفس اویم)، این وحدت نفسی را تأیید می‌کند و نشان‌دهنده اتحاد باطنی میان پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) است.

درنگ: خاتمیت امیرالمؤمنین (ع)، نفسی و متحد با خاتم‌الانبیاء است، در حالی که دیگران خاتمیت تنزیلی دارند.

نور واحد معصومین

همه معصومین، نور واحدند، اما در تعینات (رسالت، امامت، ولایت) متفاوت‌اند. این نور واحد، مانند جریانی زلال است که در ظروف مختلف ظهور می‌یابد، اما جوهره آن یکسان است. معصومین، خود را عبد پیامبر (ص) می‌دانند، نه از روی شکسته‌نفسی، بلکه به دلیل تعین الهی در مقام عبودیت، که بالاترین مرتبه بندگی است.

درنگ: معصومین، نور واحدند و در عبودیت، مظهر کامل بندگی‌اند، اما در تعینات متفاوت ظهور می‌یابند.

خاتمیت جامع امیرالمؤمنین

خاتمیت امیرالمؤمنین (ع)، جامع همه مراتب (مبدأ، ظهور، بطن، ختم) است و ایشان، مظهر همه حقایق الهی‌اند. عباراتی چون «بنا بدأ، بنا ظهر، بنا ختم، بنا عبد» (ترجمه: با ما آغاز شد، با ما ظهور یافت، با ما ختم شد، با ما عبودیت است)، به این جامعیت اشاره دارند. این مقام، مانند دری است که به سوی حقیقت بی‌کران الهی گشوده می‌شود.

درنگ: خاتمیت امیرالمؤمنین (ع)، جامع همه مراتب وجودی است و ایشان، مظهر کامل حقایق الهی‌اند.

خاتمیت امام زمان

خاتمیت امام زمان (عج)، خاتمیتی تعینی است، اما خاتمیت امیرالمؤمنین (ع)، نفسی و افضل است. این تمایز، مانند تفاوت میان شاخه و ریشه درخت است؛ ریشه (امیرالمؤمنین) سرچشمه فیض است، در حالی که شاخه (امام زمان) ادامه‌دهنده آن فیض در تعینات است.

درنگ: خاتمیت امام زمان (عج) تعینی است، اما خاتمیت امیرالمؤمنین (ع) نفسی و افضل است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین افضلیت خاتم‌الانبیاء (ص) و خاتمیت نفسی امیرالمؤمنین (ع)، جایگاه بی‌نظیر این دو مقام را در عرفان شیعی روشن ساخت. معصومین، نور واحدند و در تعینات متفاوت ظهور می‌یابند. خاتمیت امیرالمؤمنین، جامع همه مراتب است و خاتمیت امام زمان (عج)، تعینی است. این تبیین، مانند آیینه‌ای است که وحدت نفسی و تمایز تعینی معصومین را بازتاب می‌دهد.

بخش سوم: نقد خاتمیت عیسی و جایگاه ولایت در شیعه

جایگاه عیسی در قرآن کریم

قرآن کریم، با بیش از صد آیه، حضرت عیسی (ع) را پیامبر بنی‌اسرائیل، صاحب شریعت و امام معرفی می‌کند، اما او را فاقد خاتمیت می‌داند. آیه وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ (صف: ۶، به معنای «و هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی‌اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم») بر رسالت او تأکید دارد، اما خاتمیت را به پیامبر اکرم (ص) اختصاص می‌دهد. این تبیین، مانند چراغی است که جایگاه عیسی (ع) را در نظام الهی روشن می‌سازد.

درنگ: قرآن کریم، عیسی (ع) را پیامبر، صاحب شریعت و امام معرفی می‌کند، اما او را فاقد خاتمیت می‌داند.

نقد خاتمیت عیسی در مسیحیت

مسیحیت، با ادعای خاتمیت عیسی (ع) و انکار رسالت پیامبر اکرم (ص)، با اصول اسلامی ناسازگار است. استدلال مسیحیان بر استصحاب رسالت عیسی، به دلیل تبدل موضوع (ظهور خاتم‌الانبیاء)، باطل است. این نقد، مانند کلیدی است که قفل‌های اعتقادی مسیحیت را در برابر خاتمیت اسلامی می‌گشاید.

درنگ: ادعای خاتمیت عیسی (ع) در مسیحیت، به دلیل انکار رسالت پیامبر اکرم (ص)، با اسلام ناسازگار است.

جزیه و تسامح اسلامی

اسلام، با اهل کتاب به تسامح رفتار کرده و جزیه را برای حفظ دین آن‌ها قرار داده است، زیرا آن‌ها به عدم رسالت پیامبر (ص) معتقدند. این تسامح، مانند پلی است که میان تفاوت‌های اعتقادی و همزیستی مسالمت‌آمیز پیوند برقرار می‌کند.

درنگ: جزیه، نشانه تسامح اسلام با اهل کتاب است که به عدم رسالت پیامبر (ص) معتقدند.

نقد نسبت خاتم‌الاولیاء به عیسی

نسبت دادن خاتم‌الاولیاء به عیسی (ع) در فصوص الحکم، با ولایت امیرالمؤمنین (ع) ناسازگار است. عباراتی چون «بنا بدأ، بنا ظهر، بنا ختم، بنا عبد» (ترجمه: با ما آغاز شد، با ما ظهور یافت، با ما ختم شد، با ما عبودیت است)، به جایگاه بی‌نظیر امیرالمؤمنین (ع) در ولایت اشاره دارند و هرگونه نسبت ولایت ختمی به عیسی (ع) را مردود می‌سازند.

درنگ: نسبت دادن خاتم‌الاولیاء به عیسی (ع) با ولایت امیرالمؤمنین (ع) ناسازگار است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، جایگاه عیسی (ع) را در قرآن کریم به‌عنوان پیامبر، صاحب شریعت و امام تبیین کرد، اما خاتمیت را منحصر به پیامبر اکرم (ص) دانست. ادعای خاتمیت عیسی در مسیحیت، به دلیل انکار رسالت پیامبر (ص)، باطل است. جزیه، نشانه تسامح اسلام با اهل کتاب است. نسبت دادن خاتم‌الاولیاء به عیسی (ع) در فصوص الحکم، با اصول شیعی ناسازگار است، زیرا ولایت ختمی به امیرالمؤمنین (ع) اختصاص دارد. این تبیین، مانند آیینه‌ای است که حقایق اعتقادی شیعه را در برابر انحرافات بازتاب می‌دهد.

بخش چهارم: اصول اعتقادی شیعه و نقد تمثیلات

اصول اعتقادی شیعه

در نظام اعتقادی شیعه، امامت، عصمت، خاتمیت، رسالت و ولایت، اصول بنیادین‌اند که با مبدأ و معاد تکمیل می‌شوند. این اصول، مانند ستون‌های بنای اعتقادی شیعه‌اند که هویت آن را از دیگر مذاهب متمایز می‌سازند. برخلاف برخی مکاتب که عصمت را به خلفا نسبت نمی‌دهند، شیعه عصمت را مختص معصومین می‌داند و آن را مقامی الهی و منصوص می‌شمارد.

درنگ: امامت، عصمت، خاتمیت، رسالت و ولایت، اصول اعتقادی شیعه‌اند که با مبدأ و معاد تکمیل می‌شوند.

نقد عصمت خلفا

برخلاف شیعه که عصمت را مختص معصومین می‌داند، برخی مکاتب به عصمت خلفا معتقد نیستند. این تفاوت، مانند خطی است که میان اعتقادات شیعی و غیرشیعی مرز می‌کشد و بر منصوص بودن عصمت در شیعه تأکید دارد.

درنگ: شیعه، عصمت را مختص معصومین می‌داند، در حالی که برخی مکاتب، عصمت را به خلفا نسبت نمی‌دهند.

اثبات اعتقادات شیعی

اعتقادات شیعی، از جمله امامت، عصمت و خاتمیت، باید با دلایل قرآنی، روایی یا عقلی اثبات شوند. این روش‌شناسی، مانند مشعلی است که مسیر حقیقت را در برابر شبهات روشن می‌سازد و بر ضرورت استدلال علمی تأکید دارد.

درنگ: اعتقادات شیعی باید با دلایل قرآنی، روایی یا عقلی اثبات شوند.

نقد تمثیل طلا و نقره

تمثیل ولایت به طلا، به دلیل ادعای خلوص مطلق، نادرست است، زیرا طلا نیز آلیاژی مرکب است. این نقد، مانند هشداری است که محدودیت تمثیلات مادی را در بیان حقایق معنوی نشان می‌دهد. حتی طلا، در واقعیت، ناخالصی‌هایی دارد که به پیچیدگی‌های آلیاژ آن اشاره دارد.

درنگ: تمثیل ولایت به طلا، به دلیل مرکب بودن طلا، نادرست است و محدودیت تمثیلات مادی را نشان می‌دهد.

اشرفیت ولایت

ولایت، به دلیل باطنی بودن، از نبوت اشرف است، زیرا طلا (ولایت) از نقره (نبوت) برتر است. این برتری، مانند نور خورشید در برابر ماه است که هرچند هر دو نورانی‌اند، اما خورشید سرچشمه نور است.

درنگ: ولایت، به دلیل باطنی بودن، از نبوت اشرف است، مانند برتری طلا بر نقره.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، اصول اعتقادی شیعه را به‌عنوان ستون‌های هویت این مکتب تبیین کرد. عصمت، مختص معصومین است و اعتقادات شیعی باید با دلایل قرآنی، روایی و عقلی اثبات شوند. تمثیل طلا و نقره، به دلیل محدودیت‌های مادی، ناکافی است و ولایت، به دلیل باطنی بودن، از نبوت اشرف است. این تبیین، مانند نقشه‌ای است که مرزهای اعتقادی شیعه را روشن می‌سازد.

بخش پنجم: استمرار ولایت و روش‌شناسی روایی

استمرار اولیاء و خاتمیت مقسم

اولیاء، استمرار انبیاء‌اند و مقام ختمی، مقسم این مراتب است، نه فردی عادی. خاتمیت، مانند کلیدی است که مراتب وجودی انبیاء و اولیاء را تقسیم‌بندی می‌کند و هیچ تکراری در عالم وجود ندارد. هر ظهور الهی، مانند تنفسی یگانه، جلوه‌ای منحصربه‌فرد از حق است.

درنگ: اولیاء، استمرار انبیاء‌اند و خاتمیت، مقسم مراتب وجودی است، نه فردی عادی.

نقد استقلال باطنی خاتم‌الاولیاء

ادعای اخذ باطنی خاتم‌الاولیاء بدون واسطه پیامبر، با اعتقاد شیعی ناسازگار است، زیرا ولایت، استمرار رسالت پیامبر (ص) است. آیه أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (نساء: ۵۹، به معنای «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا و پیامبر و اولی‌الامر خود اطاعت کنید») بر پیوند میان رسالت، امامت و ولایت تأکید دارد. این پیوند، مانند زنجیری است که هدایت الهی را در همه مراتب حفظ می‌کند.

درنگ: ولایت، استمرار رسالت است و اخذ باطنی بدون واسطه پیامبر، با اصول شیعی ناسازگار است.

نقد روایات ضعیف

روایات نبوی، اگر بدون تأیید معصومین باشند، ضعیف‌اند و تنها با استناد معصومین معتبر می‌شوند. این اصل، مانند صافی است که روایات معتبر را از غیرمعتبر جدا می‌کند و بر روش‌شناسی رجالی شیعه تأکید دارد.

درنگ: روایات نبوی، بدون تأیید معصومین، ضعیف‌اند و تنها با استناد آن‌ها معتبر می‌شوند.

محاجه با اهل سنت

استناد معصومین به روایات نبوی، در محاجه با اهل سنت است، نه به دلیل نیاز به تأیید پیامبر (ص). این استراتژی، مانند شمشیری است که در مناظرات کلامی، شبهات را می‌شکافد و حقیقت را آشکار می‌سازد.

درنگ: استناد معصومین به روایات نبوی، برای محاجه با اهل سنت است، نه نیاز به تأیید پیامبر (ص).

نور واحد و اعتبار کلام معصومین

همه معصومین، نور واحدند و فرقی میان کلام پیامبر (ص) یا امامان (ع) در اعتبار نیست. کلام هر معصوم، مانند جریانی زلال از سرچشمه حقیقت، حجت است و نیازی به تأیید دیگری ندارد.

درنگ: کلام معصومین، به دلیل نور واحد بودن، دارای اعتبار یکسان است و حجت محسوب می‌شود.

علم لدنی معصومین

قرآن کریم، پیش از نزول ظاهری، بر پیامبر (ص) و معصومین نازل بود و همه معصومین، از بدو تولد، عالم به قرآن بودند. این علم لدنی، مانند نوری است که از ازل در قلب معصومین تابیده و آن‌ها را به حقیقت قرآن متصل ساخته است.

درنگ: معصومین، از بدو تولد عالم به قرآن کریم بودند، زیرا قرآن پیش از نزول ظاهری بر آن‌ها نازل شده بود.

جمع‌بندی بخش پنجم

اولیاء، استمرار انبیاء‌اند و خاتمیت، مقسم مراتب وجودی است. ولایت، بدون رسالت، فاقد مشروعیت است و روایات نبوی، تنها با تأیید معصومین معتبر می‌شوند. کلام معصومین، به دلیل نور واحد بودن، حجت است و علم لدنی آن‌ها، آن‌ها را به حقیقت قرآن متصل می‌سازد. این بخش، مانند دری است که به سوی حقیقت استمرار هدایت الهی گشوده می‌شود.

بخش ششم: ضرورت وضوح و بازنگری در علم دینی

نقد پیچیدگی در تبیین

اعتقادات دینی باید به‌صورت ساده و روشن بیان شوند تا از ابهام و سوء‌تفاهم جلوگیری گردد. علم دینی، مانند آیینه‌ای است که باید حقیقت را بدون غبار پیچیدگی بازتاب دهد. زبان پیچیده، گاه طالبان حقیقت را از مقصود دور می‌سازد.

درنگ: اعتقادات دینی باید به‌صورت ساده و روشن بیان شوند تا از ابهام جلوگیری گردد.

نقد زبان پیچیده علما

علما باید به زبانی ساده، مانند فارسی، سخن گویند تا مردم درک کنند، نه با عبارات پیچیده عربی. این توصیه، مانند مشعلی است که بر ضرورت ارتباط مؤثر با مخاطب عام تأکید دارد و علم دینی را به سوی وضوح هدایت می‌کند.

درنگ: علما باید به زبانی ساده سخن گویند تا مردم حقیقت را به‌آسانی درک کنند.

نقد اختلاط اصول و فروع

اختلاط مسائل اصولی (مانند خاتمیت) با مسائل فروعی (مانند طهارت و نجاست) نادرست است. این نقد، مانند خط‌کشی است که مرز میان مباحث اعتقادی و فقهی را روشن می‌سازد و بر ضرورت تفکیک این دو حوزه تأکید دارد.

درنگ: اختلاط مسائل اصولی با فروعی نادرست است و باید این دو حوزه از یکدیگر تفکیک شوند.

جمع‌بندی بخش ششم

اعتقادات دینی باید به زبانی ساده و روشن بیان شوند تا از ابهام جلوگیری گردد. علما باید با زبانی قابل فهم برای مردم سخن گویند و مسائل اصولی و فروعی از یکدیگر تفکیک شوند. این بخش، مانند نوری است که ضرورت وضوح و بازنگری در علم دینی را روشن می‌سازد.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

این نوشتار، با تکیه بر فص حکمی فصوص الحکم، به تبیین تمثیل نبوت به نقره و ولایت به طلا پرداخت و جایگاه خاتم‌الانبیاء (ص) و خاتم‌الاولیاء (ع) را در عرفان شیعی روشن ساخت. افضلیت پیامبر اکرم (ص)، خاتمیت نفسی امیرالمؤمنین (ع)، و نور واحد بودن معصومین، از اصول بنیادین این تبیین‌اند. نقد خاتمیت عیسی (ع) در مسیحیت و فصوص الحکم، بر اختصاص خاتمیت به پیامبر (ص) و ولایت به امیرالمؤمنین (ع) تأکید دارد. اصول اعتقادی شیعه، با دلایل قرآنی، روایی و عقلی اثبات می‌شوند و ولایت، استمرار رسالت است. ضرورت وضوح در تبیین اعتقادات و تفکیک مسائل اصولی از فروعی، علم دینی را از ابهام مصون می‌دارد. این تبیین، مانند رودی است که به سوی دریای حقیقت جاری است و طالبان معرفت را به سوی فهم عمیق هدایت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی