متن درس
تبیین اسماء الهی و مکانیسم اعطای فیض در فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۸۹)
دیباچه
در گستره عرفان نظری، فصوص الحکم ابنعربی چون گوهری تابناک میدرخشد که با ژرفای معرفتی خویش، پرده از اسرار اسماء و صفات الهی برمیدارد. این اثر، با نگاهی عمیق به مکانیسم اعطای الهی از رهگذر اسماء حسنی، چونان رودی زلال، معانی بلند توحید و تجلیات ذات باری را به جانهای حقیقتجو میرساند. در این بخش، که برگرفته از شرح استاد فرزانه قدسسره بر صفحه ۱۱۵، سطرهای ۱ تا ۹ فصوص الحکم است، به تبیین دقیق و علمی صفات وهاب، جبار، غفار، و رب پرداخته میشود. این نوشتار، با تمرکز بر تمایز شکر و عبودیت و نقد شارحان، میکوشد تا با قلمی متین و استوار، معارف عرفانی را در قالبی دانشگاهی و تخصصی ارائه دهد. همانند باغی پرشکوه که هر شاخهاش به سویی از حقیقت اشاره دارد، این متن نیز با پیوند میان متن اصلی و تحلیلهای استادانه، به روشنسازی مفاهیم پیچیده عرفانی میپردازد.
بخش یکم: مکانیسم اعطای الهی و نقش اسماء حسنی
تجلی ذات در صفت وهاب
حقتعالی، در مقام وهاب، فیض خویش را بیهیچ توقع شکر یا عوضی به خلق اعطا میکند، چنانکه گویی خورشیدی است که پرتوهایش را بیمنت بر همهچیز میگستراند. این اعطا، نه برای شکر بنده است و نه برای غرضی زائد، بلکه از سر ذات وهاب او سرچشمه میگیرد. صفات الهی، چون عين ذاتاند، هیچ غرض خارجی را برنمیتابند. این اصل، ریشه در توحید افعالی دارد و انعام را چونان جوششی از سرچشمه ذات میداند که بینیاز از پاسخ بنده است.
درنگ: اعطای الهی در صفت وهاب، لنفسه است و نه برای شکر بنده یا غرض زائد، زیرا صفات الهی عين ذاتاند و از هرگونه شرط خارجی مبرا.
این دیدگاه، وهابیت را چونان آیینهای میبیند که ذات الهی در آن متجلی میشود، بیآنکه نیازی به بازتاب از سوی بنده داشته باشد. انعام، در این مقام، تجلی ذات است و نه مشروط به واکنش قابل.
تمایز وهاب و معطی
وهاب، بهعنوان مبدأ اعطا، در مرتبهای والاتر از معطی قرار دارد. معطی، در ظرفی محدودتر عمل میکند و اسماء الهی در این فرآیند به تعینهای خاص خرد میشوند، چنانکه گویی نور واحد الهی در منشور مظاهر به رنگهای گوناگون تجلی مییابد. وهاب، با ثبات و بتويته خویش، کلیتر از واهب است که صرفاً به فعل هبه اشاره دارد. این سلسلهمراتب، چونان پلکانی است که هر پلهاش به سوی حقیقت والاتری رهنمون میشود.
شارح، در این میان، ترتیب اسامی وهاب و معطی را رعایت نکرده و این امر، به ابهامی در تبیین سلسلهمراتب تجلی منجر شده است. رعایت این ترتیب، چونان تنظیم دقیق نغمههای موسیقی، به فهم روشنتر مراتب اسماء یاری میرساند.
کمال فیض الهی
حقتعالی نعمت را کامل و بینقص اعطا میکند، چنانکه گویی باغبانی است که هیچگاه نهالی نارس به زمین نمیسپارد. اگر نعمتی در نظر بنده نارس آید، عیب از قابل است، نه از ذات وهاب. این اصل، بر کمال فیض الهی تأکید دارد و هر نقصی را به محدودیتهای بنده بازمیگرداند.
جمعبندی بخش یکم
در این بخش، مکانیسم اعطای الهی از رهگذر صفت وهاب تبیین شد. این صفت، چونان سرچشمهای زلال، فیض را بیتوقع شکر و بدون غرض زائد جاری میسازد. تمایز وهاب و معطی، سلسلهمراتب تجلی اسماء را روشن کرد و نقد شارح بر عدم رعایت ترتیب اسامی، بر ضرورت دقت در تبیین معارف عرفانی تأکید داشت. کمال فیض الهی، چونان آیینهای، حقیقت بینقص ذات را بازتاب میدهد.
بخش دوم: شکر و عبودیت: تمایز مقامات
وجوب شکر و عدم توقع منعم
گرچه حقتعالی در مقام وهاب، توقعی از شکر بنده ندارد، این امر به معنای عدم وجوب شکر از منظر بنده نیست. شکر منعم، چونان پاسخی طبیعی به انعام است، نه تکلیفی از سوی فاعل. این وجوب، عقلی و برخاسته از نفس انعام است، چنانکه گویی بندهای که نعمتی دریافت کرده، به حکم عقل، خود را ملزم به سپاس میبیند، بیآنکه منعم چنین تکلیفی بر او نهاده باشد.
درنگ: شکر منعم، وجوبی عقلی دارد که از نفس انعام ناشی میشود، نه تکلیفی فاعلی از سوی منعم.
این تمایز، چونان خطی روشن میان دو ساحت است: ساحت ذات منعم که بینیاز از شکر است و ساحت بنده که به حکم عقل، سپاسگزار نعمت میشود.
تفاوت شکر و عبودیت
مقام شکر، پاسخی است به انعام الهی، درحالیکه عبودیت، اطاعت محض مولا را طلب میکند. ممکن است بندهای به شکر نعمت دست یابد، اما به مقام عبودیت، که چونان قلهای رفیع در برابر اطاعت مطلق ایستاده، نرسد. عبودیت، بیارتباط با انعام و شکر، بنده را در برابر مولا مطيع مطلق میسازد.
شارح، در این مقام، شکر و عبودیت را خلط کرده و وجوب شکر را به عبودیت نسبت داده است. این خلط، چونان آمیختن دو رنگ متمایز، به تحریف معنای هر یک منجر میشود. قرآن کریم، با بیانی شرافتمند، این تمایز را آشکار میسازد:
قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ (سوره سبأ، آیه ۱۳: «اندکی از بندگان من سپاسگزارند»). این آیه، شکر را مقامی نادر و متمایز از عبودیت میداند که حتی در میان بندگان، کمتر کسی بدان دست مییابد.
نقد خلط شکر و عبودیت
نقد استاد فرزانه قدسسره بر شارح، بر ضرورت دقت در تمایز مفاهیم عرفانی تأکید دارد. شکر، چونان گلی است که در باغ انعام میروید، اما عبودیت، چونان درختی استوار، ریشه در اطاعت مطلق دارد. خلط این دو، به ابهام در فهم مقامات عرفانی منجر میشود.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تبیین تمایز شکر و عبودیت، دو مقام متمایز عرفانی را روشن ساخت. شکر، پاسخی عقلی به انعام است، درحالیکه عبودیت، اطاعت محض را طلب میکند. نقد شارح، بر خطای خلط این دو مقام تأکید کرد و استناد به قرآن کریم، این تمایز را چونان نوری درخشان آشکار نمود.
بخش سوم: صفات متقابل و نقش اسم رحمان
تجلی صفات متقابل از رهگذر رحمان
صفات متقابل، مانند جبار و قهار، از رهگذر اسم رحمان، که چونان مقسمی عادل در میان آنها ایستاده، در ظرف خود اعطا میشوند. رحمان، بهعنوان مبدأ واحدیت، محور تجلی این صفات است که هر یک در مظهر خویش بهگونهای خاص ظاهر میشوند، چنانکه گویی هر صفت، نغمهای است که در ساز هستی به نوایی ویژه نواخته میشود.
نقش اسم رب در خلق
اسم رب، بهعنوان مباشر خلق، نقشی محوری در تدبیر و آفرینش دارد. شارح، متأسفانه، به این اسم توجه کافی نکرده و این غفلت، چونان سایهای بر تحلیل اسماء افتاده است. رب، چونان کدخدای عالم، نظام خلقت را سامان میدهد و بیتوجهی به آن، تبیین اسماء را ناقص میسازد.
درنگ: اسم رب، بهعنوان مباشر خلق، نقشی محوری در تدبیر عالم دارد و غفلت از آن، تحلیل اسماء را ناقص میکند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تمرکز بر صفات متقابل و نقش اسم رحمان، به تبیین مکانیسم تجلی اسماء پرداخت. اسم رحمان، چونان محور واحدیت، صفات را در ظروف خاص خود متجلی میسازد. نقد شارح بر عدم توجه به اسم رب، بر اهمیت این اسم در نظام خلقت تأکید کرد.
بخش چهارم: جبار و غفار: عدالت و رحمت در تجلی
صفت جبار و استحقاق
حقتعالی در مقام جبار، به استحقاق مظهر مینگرد. اگر مظهر مظلوم باشد، انکسارش را جبران میکند، و اگر متجبر باشد، او را خرد میسازد. جبار، چونان ترازویی عادل، بر اساس استحقاق عمل میکند و عدالت الهی را در جبران یا مجازات متجلی میسازد. ادعای دومعنایی بودن جبار (جبران و خرد کردن) مردود است، زیرا یک لفظ نمیتواند دو معنای متضاد را در خود جای دهد. در این متن، جبار صرفاً به معنای خرد کردن متجبر است.
صفت غفار و ستر
غفار، برای مستحق عقوبت، گناه را میپوشاند و برای غیرمستحق، او را از حالتی که به عقوبت منجر شود، حفظ میکند. این صفت، چونان پردهای رحمانی، عیوب را از دیدهها پنهان میدارد و بنده را از پرتگاه گناه بازمیدارد. عصمت در این مقام، نسبی و محدود است و با عصمت مطلق معصومان تفاوت دارد.
تعریف ستر به محو گناه و جایگزینی حسنات، یا اعطای نور برای پنهانسازی گناه، نادرست است. ستر، پوشاندن عیب است، نه تبدیل آن. ستر الهی، چنان است که عیب را نهتنها از غیر خدا، بلکه از خود بنده نیز پنهان میکند، بیآنکه نقصی در علم الهی پدید آید. این دیدگاه، ستر را چونان جامهای نورانی میبیند که عیوب را در خود محو میکند، بیآنکه ذات الهی را به نقص آلوده سازد.
درنگ: ستر الهی، عیب را از همه، حتی خود بنده، پنهان میکند، بیآنکه نقصی در علم الهی پدید آید.
نقد خلط ستر و مبدل
خلط ستر و مبدل، به ابهام در تبیین صفات الهی منجر شده است. مبدل، سیئات را به حسنات تبدیل میکند، چنانکه گویی صرافی است که پول را به پول دیگر بدل میسازد. اما ستر، چونان پردهای است که عیب را میپوشاند، نه آنکه آن را تبدیل کند. این تمایز، بر ضرورت دقت در تعریف اسماء تأکید دارد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تبیین صفات جبار و غفار، به جلوههای عدالت و رحمت الهی پرداخت. جبار، بر اساس استحقاق عمل میکند و غفار، با ستر، رحمت خویش را متجلی میسازد. نقد خلط ستر و مبدل، بر اهمیت تمایز معنایی اسماء تأکید کرد و ستر را صفتی متعالی دانست که عیوب را از همه پنهان میدارد.
بخش پنجم: خزائن الهی و نظاممندی فیض
خداوند، خازن همهچیز
حقتعالی، خازن همهچیز است و فیض را جز به قدر معلوم از خزائن خویش خارج نمیکند. این خزائن، اعیان منقشة سماوات و ارضاند که همه ما کان و ما یکون تا قیامت را در بر میگیرند. فیض، از رهگذر اسم خاص مرتبط با هر امر، چونان جریانی موزون به مظاهر میرسد.
این نظاممندی، چونان ساعتی دقیق است که هر جزء آن با نظمی الهی به حرکت درمیآید. خزائن الهی، اعیان ثابتهاند که مبدأ همه ظهوراتاند و نظام خلقت را سامان میدهند.
اعطای عادلانه خلق
حقتعالی به هر چیز، خلقتش را اعطا کرده و سپس هدایت میکند، از رهگذر اسم عدل و اخواتش مانند مقسط و حکیم. این اعطا، چونان نقشی است که بر لوح عين هر چیز نگاشته شده و با حکمت و عدالت الهی هدایت میشود.
درنگ: خزائن الهی، اعیان ثابتهاند که فیض را به قدر معلوم و از رهگذر اسم خاص به مظاهر میرسانند.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تبیین خازن بودن خداوند و نظاممندی فیض، به نظم الهی در خلقت و هدایت پرداخت. خزائن سماوات و ارض، چونان گنجینههای بیپایان، اعیان ثابته را در بر دارند و فیض، با عدالت و حکمت به مظاهر میرسد.
سخن پایانی
این نوشتار، با تبیین مکانیسم اعطای الهی از رهگذر اسماء حسنی، چونان سفری معرفتی در ژرفای عرفان نظری بود. تمرکز بر صفات وهاب، جبار، و غفار، و تمایز شکر و عبودیت، چونان نوری، معارف فصوص الحکم را روشن ساخت. نقدهای استاد فرزانه قدسسره بر شارح، بر ضرورت دقت در مفاهیم عرفانی تأکید کرد و جایگاه اسم رب را چونان محور خلقت برجسته نمود. ستر الهی، چونان پردهای نورانی، عیوب را از دیدهها پنهان میکند و خزائن الهی، نظم بینقص فیض را آشکار میسازند. این متن، چونان گوهری در صدف عرفان اسلامی، میتواند راهنمای پژوهشگران در مسیر حقیقتجویی باشد.
با نظارت صادق خادمی