در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 339

متن درس






شرح فصوص الحکم: حکمت سبوحیه و معرفت توحیدی در کلمه نوحیه

شرح فصوص الحکم: حکمت سبوحیه و معرفت توحیدی در کلمه نوحیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه سیصد و بیست و هفتم و سیصد و سی و نهم)

مقدمه

کتاب فصوص الحکم، اثر جاودانه محی‌الدین ابن‌عربی، چون گوهری درخشان در آسمان عرفان اسلامی، معارف الهی را در قالب کلمات انبیا به تصویر می‌کشد. این اثر، که هر فص آن دریچه‌ای به سوی حکمت الهی می‌گشاید، در فص نوحیه با تمرکز بر مفاهیم تنزیه، تشبیه، وحدت وجود و معرفت توحیدی، به تبیین عمیق حقیقت الهی می‌پردازد. شرح حاضر، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره در جلسات سیصد و بیست و هفتم و سیصد و سی و نهم، به تحلیل دو محور اصلی این فص می‌پردازد: نخست، تفسیر آیه شریفه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» (شوری: ۱۱) و تبیین حکمت سبوحیه؛ و دوم، بررسی آیه «وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا» (نوح: ۲۳) و نقد دیدگاه عرفانی ابن‌عربی درباره معرفت به ظهورات حق. این شرح، با زبانی متین و ساختاری علمی، تمامی جزئیات درس‌گفتارها را با افزودن توضیحات تکمیلی و تمثیلات ادبی در قالبی منسجم ارائه می‌دهد تا چون آیینه‌ای، نور معرفت را در دل جویندگان حقیقت منعکس سازد.

بخش یکم: تبیین حکمت سبوحیه در پرتو آیه شوری

اهمیت آیه شریفه و جایگاه آن در حکمت سبوحیه

آیه شریفه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» (شوری: ۱۱)، که به معنای «چیزى مانند او نیست و او شنوا و بیناست»، از آیات محوری سوره شوری است که در فص حکمت سبوحیه در کلمه نوحیه، محور تأملات ابن‌عربی و شارحان قرار گرفته است. این آیه، چون ستاره‌ای در آسمان معرفت، دو وجه تنزیه و تشبیه را در خود جمع کرده و به جامعیت ذات الهی اشاره دارد. بخش نخست آیه، با نفی هرگونه مشابهت از ذات حق، بر تنزیه تأکید می‌کند، و بخش دوم، با نسبت دادن صفات سمع و بصر، به تشبیه اشاره دارد. این پیوند، چونان آمیختن نور و سایه، حقیقت متعالی حق را در عین تجلیاتش آشکار می‌سازد.

درنگ: آیه شریفه شوری (۱۱)، با جمع تنزیه و تشبیه در یک عبارت، معجزه‌ای کلامی است که جامعیت ذات الهی را در دو وجه متضاد اما مکمل به تصویر می‌کشد.

این آیه در سیاق آیاتی قرار دارد که به خلقت آسمان‌ها و زمین و نفی شرک و الحاد می‌پردازد (شوری: ۸-۱۱). آیه پیشین، «وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» (شوری: ۸)، به معنای «و اگر خدا می‌خواست، شما را امتی یگانه می‌ساخت»، بر هدایت الهی و نفی شرک تأکید دارد. آیه بعدی نیز، با اشاره به مالکیت مقالید آسمان‌ها و زمین، عظمت و یکتایی حق را برجسته می‌کند. این سیاق، چون زمینه‌ای حاصلخیز، آیه را در بستری استدلالی قرار داده که بر ربوبیت و تنزیه الهی دلالت می‌کند.

ضرورت استناد مستقیم به قرآن کریم

استناد به آیات قرآن کریم باید مستقیماً از متن مقدس صورت گیرد، نه از منابع غیرقرآنی. این امر، چون حفظ گوهری اصیل در برابر تحریف، اصالت معرفتی را تضمین می‌کند. نقل آیات از منابع دیگر، جفایی است به ساحت قرآن کریم که چون چشمه‌ای زلال، خود منبع تمامی معارف است.

درنگ: استناد مستقیم به قرآن کریم، نه تنها دقت معرفتی را حفظ می‌کند، بلکه مرجعیت بی‌بدیل این کتاب آسمانی را در مباحث عرفانی و تفسیری برجسته می‌سازد.

تحلیل معنای کاف در آیه و نقد دیدگاه‌ها

در بخش «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»، برخی مفسران کاف را زائده و برای تأکید دانسته‌اند. اما این دیدگاه، که گاه به عالمان برجسته نسبت داده شده، نیازمند اثبات است. اصل در کلام الهی، عدم زائد بودن حروف است، مگر آنکه عدم معنای آن به روشنی اثبات شود. اگر کاف زائده نباشد، بر نفی مثل از مثل حق (یعنی مخلوقات) دلالت دارد، به گونه‌ای که هر مخلوق، چون گوهری یگانه، فاقد مشابه است. این معنا با نظریه «لا تکرار فی التجلی» در عرفان ابن‌عربی همخوانی دارد، که بر تمایز وجودی هر مخلوق تأکید می‌کند.

درنگ: معنای غیرزائده کاف، بر وحده و یگانگی مخلوقات دلالت دارد و با نظریه عرفانی «لا تکرار فی التجلی» هماهنگ است.

ادعای زائد بودن کاف، بدون اثبات عدم معنای آن، با اصل بلاغت و حکمت قرآنی ناسازگار است. حکیم بلیغ، هر لفظ را با قصد معنا به کار می‌برد، و تصور زائد بودن حروف، چون نادیده گرفتن گوهری در صدف، به کلام الهی جفا می‌کند.

تبیین معنای «وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»

بخش «وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» به دلیل اطلاق سمع و بصر بر غیرحق، در نگاه نخست به تشبیه اشاره دارد. اما تقدم «هو» حصر را ایجاد می‌کند و اگر سمیع و بصیر به معنای ذاتی باشند، تنزیه را نیز می‌رساند. سمیع و بصیر در حق، چون گوهرهایی ذاتی، از هرگونه نقص و محدودیت مبرا هستند. موجودات، سمیع و بصیر به معنای ذاتی نیستند، بلکه سامع و باصرند. این تمایز، چون خطی میان حقیقت و مجاز، نشان می‌دهد که سمع و بصر در غیرحق عرضی و در حق ذاتی است.

درنگ: صفات سمیع و بصیر در حق، به معنای ذاتی و نه عرضی است، و این ذاتیت، تنزیه را در دل تشبیه آشکار می‌سازد.

نقد خلط حصر و تنزیه

حصر، مانند آنچه در «هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» دیده می‌شود، با تنزیه متفاوت است. حصر به تخصیص و تحدید معنا می‌رسد، در حالی که تنزیه، نفی هرگونه نقص و محدودیت است. خلط این دو، چون آمیختن آب و روغن، به ابهام در تحلیل آیه منجر می‌شود. شارح در تبیین این بخش، حصر («هو») را با تنزیه خلط کرده، که این امر فهم دقیق آیه را مخدوش می‌سازد.

درنگ: حصر، تخصیص و تقید است، اما تنزیه، نفی نقص و محدودیت؛ و خلط این دو، فهم دقیق آیه را مخدوش می‌سازد.

نقد اشکال به حضرت نوح علیه‌السلام

ابن‌عربی و شارح به حضرت نوح علیه‌السلام اشکال وارد کرده‌اند که به دلیل تأکید بر تنزیه، قوم خود را به تشبیه دعوت نکرد. این دیدگاه، گویی نوح را به نادیده گرفتن نیاز قومش به تشبیه متهم می‌کند، در حالی که قوم او در دام شرک و بت‌پرستی گرفتار بودند. این اشکال، با عصمت انبیا و اقتضای ظرف زمانی او ناسازگار است. آیه «لَا فَرْقَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» (بقره: ۲۸۵)، به معنای «میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمی‌گذاریم»، بر عصمت همه انبیا دلالت دارد. نوح، بر اساس حکمت الهی و نیاز امتش، به تنزیه تأکید کرد، چرا که قومش در گرداب شرک غوطه‌ور بودند.

درنگ: تأکید حضرت نوح بر تنزیه، اقتضای ظرف زمانی او بود و با عصمت و حکمت الهی در رسالتش هماهنگ است.

تفاوت میان حضرت نوح و پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله، نه در نقص و کمال، بلکه در مراتب کامل و اکمل است. آیه «فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ» (بقره: ۲۵۳)، به معنای «برخی از آنها را بر برخی دیگر برتری دادیم»، به این تفاوت اشاره دارد. فرضیه «اگر نوح تشبیه را با تنزیه جمع می‌کرد، قومش ایمان می‌آوردند»، چون داستان خیالی، غیرواقعی و با حکمت الهی ناسازگار است.

دعوت حضرت نوح به استغفار و نجات امت

حضرت نوح علیه‌السلام قومش را به استغفار دعوت کرد: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا» (نوح: ۱۰)، به معنای «از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او آمرزنده است». این دعوت، چون فریادی از عمق جان، برای نجات قوم بود، نه تبرئه خود. آیه «فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا» (نوح: ۶)، به معنای «دعوتم جز بر گریز آنها نیفزود»، بر تلاش بی‌وقفه او در هدایت قومش دلالت دارد. این تلاش، چون کوشش باغبانی است که برای باروری خاک، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند.

جمع‌بندی بخش یکم

حکمت سبوحیه در فص نوحیه، با تمرکز بر آیه شریفه شوری، به تبیین تنزیه و تشبیه در ذات الهی می‌پردازد. این آیه، با جمع این دو وجه، جامعیت حق را آشکار می‌سازد. نقد دیدگاه ابن‌عربی و شارح، بر ضرورت حفظ تمایز بین حصر و تنزیه و توجه به عصمت انبیا تأکید دارد. استناد مستقیم به قرآن کریم و تحلیل سیاق آیات، اصالت معرفتی را تضمین می‌کند. این بخش، چون چراغی روشن، راه فهم حقیقت الهی را در پرتو کلام وحی هموار می‌سازد.

بخش دوم: معرفت توحیدی و نقد عبادت اصنام

تفسیر آیه نوح و دیدگاه ابن‌عربی

آیه شریفه «وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا» (نوح: ۲۳)، به معنای «و گفتند: به هیچ وجه خدایان خود را رها نکنید و نه ود را رها کنید و نه سواع و نه یغوث و یعوق و نسر را»، سخنان ائمه کفر قوم نوح را بازگو می‌کند که از قوم خواستند بت‌ها را حفظ کنند. ابن‌عربی معتقد است که عبادت اصنام، معرفت به حق از طریق مظاهر است و ترک آن، جهل به ظهورات حق تلقی می‌شود. این دیدگاه، مبتنی بر اصل وحدت وجود است که همه موجودات را مظهر حق می‌داند.

درنگ: دیدگاه ابن‌عربی، با تفسیر عبادت اصنام به‌عنوان معرفت به ظهورات حق، بر اصل وحدت وجود استوار است، اما با آیات قرآنی نفی‌کننده شرک ناسازگار است.

این تفسیر، با آیه «لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ» (محمد: ۱۹)، به معنای «معبودی جز خدا نیست»، در تضاد است. قرآن کریم، شرک را نفی می‌کند و عبادت غیرحق را باطل می‌داند. شارح نیز، با تأیید دیدگاه ابن‌عربی، این تفسیر را تقرير می‌کند، اما به دلیل خلط بین معرفت بسیط و مرکب، مورد نقد قرار گرفته است.

اصل وحدت وجود و ظهورات حق

در عرفان، جز حق و ظهورات او معبودی وجود ندارد. همه موجودات، از عوالم تجردی تا مادی، و از خیرات تا شرور، ظهورات حق‌اند. آیه «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (جمعه: ۱)، به معنای «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است تسبیح‌گوی خداست»، بر این حقیقت تأکید دارد. خیرات، مظهر صفات جمالی حق (مانند هدایت و حیات) و شرور، مظهر صفات جلالی حق (مانند ضلالت و ممات) هستند. آیه «يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» (ابراهیم: ۴)، به معنای «هر که را بخواهد گمراه و هر که را بخواهد هدایت می‌کند»، جامعیت صفات الهی را نشان می‌دهد.

درنگ: همه موجودات، از خیرات تا شرور، ظهورات حق‌اند و خیر و شر، مظاهر صفات جمالی و جلالی او هستند.

معرفت بسیط و مرکب

معرفت بسیط، معرفتی است که در آن همه موجودات، حتی کافر، به‌صورت ذاتی تسبیح حق می‌کنند. آیه «يَسْجُدُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (نحل: ۴۹)، به معنای «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است برای او سجده می‌کند»، بر این معرفت دلالت دارد. اما معرفت مرکب، ادراک مضاعف است که در آن، مؤمن و کافر بر اساس اراده و نیت متمایز می‌شوند. در ظرف بسیط، همه موجودات مؤمن‌اند، زیرا جز حق وجود ندارد، اما در ظرف مرکب، ایمان به اقرار به «لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ» و عمل به شریعت وابسته است.

درنگ: معرفت بسیط، تسبیح ذاتی همه موجودات را شامل می‌شود، اما معرفت مرکب، ایمان و کفر را بر اساس اراده و نیت متمایز می‌کند.

نقد خلط حثیات در عرفان

خلط بین ظرف بسیط و مرکب، به توجیه شرک منجر می‌شود. همه موجودات ظهور حق‌اند، اما معبود تنها خداست. آیه «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ» (بقره: ۱۱۵)، به معنای «به هر طرف روی کنید، آنجا روی خداست»، بر ظهور حق در همه موجودات دلالت دارد، اما این ظهور، معبودیت مستقل را توجیه نمی‌کند. ابن‌عربی، با تأکید بر اینکه ترک عبادت اصنام جهل به مظاهر حق است، به‌نوعی شرک را توجیه می‌کند، که با دعوت توحیدی انبیا ناسازگار است.

درنگ: تمایز بین ظهور حق و معبود، از خلط حثیات در عرفان جلوگیری می‌کند و شرک را از توحید متمایز می‌سازد.

نقد دفاع ابن‌عربی از ائمه کفر

ابن‌عربی، با حمایت از سخنان ائمه کفر در حفظ بت‌ها، به‌نوعی شرک را توجیه می‌کند. این دیدگاه، با دعوت حضرت نوح به توحید و نفی شرک، که در آیه «وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالًا» (نوح: ۲۴)، به معنای «و بسیاری را گمراه کردند و جز بر گمراهی ستمگران می‌افزای»، منعکس است، در تضاد است. نوح، قوم را از شرک به توحید دعوت کرد، نه از ظهور حق.

درنگ: دعوت حضرت نوح، به نفی شرک و تأکید بر توحید بود، نه حفظ بت‌ها به‌عنوان مظاهر حق.

تفاوت بت‌ها و ساختار بلاغی آیه

بت‌های ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر، از نظر جثه، قرب و ویژگی‌ها متفاوت بودند. قرآن کریم، با تکرار «لَا تَذَرُنَّ» و حذف آن در برخی موارد، به این تفاوت اشاره دارد. این ساختار بلاغی، چون نغمه‌ای موزون، دقت کلام الهی را در بیان تمایزات نشان می‌دهد. برخی ود را به معنای محبت تفسیر کرده‌اند، اما در سیاق آیه، ود نام بت است و تفسیر عرفانی آن به حب، با سیاق ناسازگار است.

درنگ: ساختار بلاغی آیه، با تکرار و حذف «لَا تَذَرُنَّ»، بر تفاوت بت‌ها و دقت کلام الهی تأکید دارد.

نقش نیت در توحید و شرک

نیت، وجه صدور عمل را تعیین می‌کند. طواف کعبه، به دلیل امر الهی، توحید است، اما طواف بت، به دلیل نیت شرک‌آمیز، کفر است. به قول امیرمؤمنان علیه‌السلام در نهج‌البلاغه: «مردم چون بهائم طواف می‌کنند»، که طواف بدون نیت توحیدی را نفی می‌کند. سجده به مهر تربت امام حسین علیه‌السلام با نیت قرب الهی، توحید است، اما با نیت بت‌پرستی، شرک. این تمایز، چون خطی روشن میان حقیقت و مجاز، نقش نیت را برجسته می‌سازد.

درنگ: نیت، معیار تمایز توحید و شرک است و عمل ظاهری، بدون نیت، نمی‌تواند ماهیت آن را تعیین کند.

هستی به‌عنوان قبله

همه هستی، قبله است. آیه «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ» (بقره: ۱۱۵)، به معنای «به هر طرف روی کنید، آنجا روی خداست»، بر این حقیقت دلالت دارد. اما این به معنای عبادت همه چیز نیست. نماز نافله در هر مکان، با نیت قرب، توحید است. غفلت از نافله به دلیل کمبود وقت، نشانه بی‌توجهی است. آیه «وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً» (اعراف: ۲۰۵)، به معنای «پروردگارت را در دل خود با تضرع و ترس یاد کن»، بر ضرورت حضور قلب تأکید دارد.

درنگ: همه هستی قبله است، اما عبادت باید به حق باشد، نه به ظهورات.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با تمرکز بر آیه نوح، به نقد دیدگاه ابن‌عربی درباره عبادت اصنام پرداخته و بر تمایز بین معرفت بسیط و مرکب تأکید دارد. همه موجودات ظهور حق‌اند، اما معبود تنها خداست. نیت، معیار توحید و شرک است و خلط حثیات، به سوءتفاهم در عرفان منجر می‌شود. دعوت حضرت نوح، نفی شرک و تأکید بر توحید بود، و این بخش، چون نوری درخشان، راه حقیقت را در پرتو قرآن کریم روشن می‌سازد.

جمع‌بندی نهایی

شرح فص نوحیه از فصوص الحکم، با تکیه بر آیات شریفه شوری و نوح، به تبیین حکمت سبوحیه و معرفت توحیدی می‌پردازد. آیه شوری، با جمع تنزیه و تشبیه، جامعیت ذات الهی را آشکار می‌سازد، و آیه نوح، با نفی شرک، بر توحید تأکید دارد. نقد دیدگاه ابن‌عربی، بر ضرورت حفظ تمایز بین ظهور و معبود، و معرفت بسیط و مرکب دلالت می‌کند. این شرح، با استناد به قرآن کریم و تحلیل عرفانی، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران حوزه عرفان و کلام اسلامی است که چون چراغی روشن، راه معرفت را برای جویندگان حقیقت هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی