در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 350

متن درس





شرح فصوص الحکم: تأملات عرفانی در هلاكت قوم نوح و وحدت توحیدی

شرح فصوص الحکم: تأملات عرفانی در هلاكت قوم نوح و وحدت توحیدی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه سیصد و پنجاه)

دیباچه

کتاب فصوص الحکم، اثر جاودانه محی‌الدین ابن‌عربی، چونان گوهری درخشان در آسمان عرفان نظری می‌درخشد و جویندگان حقیقت را به سوی فهم عمیق توحید و ظهورات الهی رهنمون می‌سازد. فص نوحیه، یکی از فصول این اثر گران‌سنگ، با تمرکز بر دعوت حضرت نوح (ع) و هلاكت قوم او، دریچه‌ای به سوی تأمل در وحدت توحیدی و نقد تحلیل‌های نادرست می‌گشاید. شرح حاضر، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه سیصد و پنجاه، با رویکردی عرفانی و تحلیلی، به تبیین آیه ۲۵ سوره نوح و عبارت ابن‌عربی، «فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا فَكَانَ اللَّهُ عَيْنَ أَنْصَارِهِمْ فَهَلَكُوا فِيهِ إِلَى الْأَبَدِ»، می‌پردازد. این نوشتار، با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، روایات، و تأملات عرفانی، مفاهیم پیچیده را با زبانی روشن و متین در قالبی علمی ارائه می‌دهد. ساختار متن، با تقسیم‌بندی موضوعی، افزودن توضیحات تکمیلی، و بهره‌گیری از تمثیلات فاخر، پیوند عمیقی میان عرفان نظری، فلسفه، و کلام اسلامی برقرار ساخته و طالبان معرفت را به سوی فهم حقیقت توحیدی هدایت می‌کند. هدف این اثر، نه تنها تبیین معارف عرفانی، بلکه نقد تحلیل‌های ناسازگار با قرآن کریم و دعوت به تأمل در وحدت توحیدی و عصمت انبیاست.

بخش نخست: تبیین آیه ۲۵ سوره نوح و معنای توحید

تفسیر آیه ۲۵ سوره نوح

قرآن کریم در سوره نوح می‌فرماید: مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا (نوح: ۲۵؛ به سبب گناهانشان غرق شدند و در آتشی درآورده شدند و جز خدا برای خود یاورانی نیافتند). این آیه، چونان آینه‌ای روشن، هلاكت قوم نوح را به دلیل خطایای آنها، که شرک و کفر است و نه صرف معصیت عملی، به تصویر می‌کشد. مراد از «خطیئات»، بت‌پرستی و الحاد قوم نوح است که آنها را به سوی پرستش معبودهای باطل سوق داد. این بت‌ها، که جز عناوینی تهی نبودند، نتوانستند یاوری برای قوم فراهم آورند و آنها در گرداب طوفان و آتش عذاب غرق شدند.

درنگ: خطایای قوم نوح، شرک و کفر بود، نه معصیت عملی، و بت‌ها، که معبودهای باطل بودند، هیچ یاری به آنها نرساندند.

معنای توحید در آیه

آیه ۲۵ سوره نوح، چونان نغمه‌ای توحیدی، بر این حقیقت تأکید دارد که جز خدا هیچ یاوری برای انسان وجود ندارد. این معنا، مانند چشمه‌ای زلال، روح توحید را در جان جوینده معرفت جاری می‌سازد. توحید، در این آیه، در درک این حقیقت متجلی است که نصرت واقعی تنها از جانب خداست و هیچ موجودی جز او توانایی یاری انسان را ندارد. این دیدگاه با آیه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (فاتحه: ۵؛ تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم) همخوانی دارد و بر انحصار یاری به خدا تأکید می‌ورزد.

درنگ: توحید، در درک این حقیقت است که جز خدا هیچ یاوری برای انسان نیست، و این معنا با آیه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ تأیید می‌شود.

نقد تفسیر ابن‌عربی از آیه

ابن‌عربی در تفسیر عبارت «فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا فَكَانَ اللَّهُ عَيْنَ أَنْصَارِهِمْ»، مدعی است که خدا عین یاوران قوم نوح بود و آنها را به جلال و جمال واصل کرد. این تفسیر، مانند شاخه‌ای است که از درخت حقیقت قرآنی جدا شده و با سیاق آیه، که بر هلاكت و عذاب قوم نوح تأکید دارد، ناسازگار است. آیه صراحتاً از غرق شدن و ورود به آتش سخن می‌گوید، نه وصول به کمال. این تفسیر، چونان نسیمی گمراه‌کننده، حقیقت توحیدی را در پرده ابهام فرو می‌برد و با معنای ظاهری آیه مغایرت دارد.

درنگ: تفسیر ابن‌عربی، که خدا را ناصر قوم نوح و واصل‌کننده آنها به جلال و جمال می‌داند، با سیاق آیه ۲۵ سوره نوح، که بر هلاكت و عذاب تأکید دارد، ناسازگار است.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تبیین آیه ۲۵ سوره نوح، بر معنای توحیدی آن تأکید کرد که جز خدا هیچ یاوری برای انسان وجود ندارد. خطایای قوم نوح، شرک و کفر بود و بت‌ها، به‌عنوان معبودهای باطل، نتوانستند آنها را یاری کنند. نقد تفسیر ابن‌عربی نشان داد که ادعای نصرت الهی برای قوم نوح و وصول آنها به کمال، با سیاق قرآنی ناسازگار است. این بخش، طالبان معرفت را به تأمل در حقیقت توحیدی و انحصار یاری به خدا دعوت می‌کند.

بخش دوم: ظهورات الهی و تمایز مراتب موجودات

دوزخ به‌عنوان مظهر اسماء قهریه

دوزخ، چونان آتشی است که مظهر اسماء قهریه الهی، مانند اضلال و شقاوت، را متجلی می‌سازد. با این حال، این مظهر با جنت، که مظهر اسماء جمالیه است، برابر نیست. ظهورات قهریه، مانند عذاب و گمراهی، با ظهورات جمالی، مانند سعادت و نعیم، تفاوت ماهوی دارند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (انسان: ۳؛ یا سپاسگزار است یا ناسپاس). این آیه، مانند دو بال پرنده‌ای، تمایز میان شکر و کفران را در برابر دیدگان حقیقت‌جویان قرار می‌دهد.

درنگ: دوزخ، مظهر اسماء قهریه الهی است، اما با جنت، که مظهر اسماء جمالیه است، متفاوت بوده و این تمایز با آیه إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا تأیید می‌شود.

تفاوت مؤمنان و مشرکان

مؤمنان و اولیای خدا، مانند ستارگان درخشان در آسمان معرفت، با مشرکان و کفار، که در تاریکی شقاوت گرفتارند، در کمالات، ظهورات، و آثار متفاوت‌اند. قرآن کریم می‌فرماید: هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا (هود: ۲۴؛ آیا این دو یکسان‌اند؟). این آیه، چونان خط‌کشی میان نور و ظلمت، بر عدم تساوی مؤمنان و مشرکان تأکید دارد. خلط این دو گروه، مانند آمیختن آب زلال با گل‌آلود، با مبانی قرآنی و عرفانی مغایر است.

درنگ: مؤمنان و اولیای خدا با مشرکان و کفار در کمالات و ظهورات متفاوت‌اند، و خلط آنها با آیه هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا ناسازگار است.

غرق شدن در علم و رضای الهی

ابن‌عربی مدعی است که همه موجودات در علم و رضای الهی غرق‌اند، اما مراتب آنها متفاوت است. این دیدگاه، مانند شاخه‌ای سست، به نسبیت‌گرایی منجر می‌شود که سعادت و شقاوت را در یک سطح قرار می‌دهد. قرآن کریم، با تمایز میان سعادت و شقاوت، این ادعا را رد می‌کند. حقیقت توحیدی، مانند خورشیدی است که نور سعادت را بر مؤمنان و سایه شقاوت را بر کفار می‌تاباند، و خلط این دو، راه به سوی حقیقت را تیره می‌سازد.

درنگ: ادعای غرق شدن همه در علم و رضای الهی، با خلط سعادت و شقاوت، به نسبیت‌گرایی منجر شده و با تمایز قرآنی میان این دو ناسازگار است.

تقسیم‌بندی موجودات به سه دسته

موجودات، چونان مراتب نوری در آسمان هستی، به سه دسته تقسیم می‌شوند: اهل طبیعت (کفار و مشرکان)، ملائکه مهیمین، و کملین (اولیای کامل). اهل طبیعت، در تاریکی گمراهی گرفتارند؛ ملائکه مهیمین، در جبروت اعلی و مظهر جلال الهی‌اند؛ و کملین، چونان قله‌های رفیع معرفت، در صیف طبیعت به کمال می‌رسند. این تقسیم‌بندی، مانند نقشه‌ای است که مراتب وجودی را در برابر دیدگان طالبان حقیقت ترسیم می‌کند.

درنگ: موجودات به سه دسته اهل طبیعت، ملائکه مهیمین، و کملین تقسیم می‌شوند که هر یک مراتب وجودی متفاوتی دارند.

اهل طبیعت و گمراهی

اهل طبیعت، که کفار و مشرکان‌اند، مانند قایق‌هایی سرگردان در دریای گمراهی، حتی در صورت بازگشت، به همان اعمال پیشین بازمی‌گردند. قرآن کریم می‌فرماید: لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ (انعام: ۲۸؛ اگر بازگردانده شوند، به همان چیزی که از آن نهی شده‌اند بازمی‌گردند). این آیه، چونان چراغی، شقاوت ذاتی کفار را روشن می‌سازد.

درنگ: اهل طبیعت، حتی در صورت بازگشت، به گمراهی پیشین بازمی‌گردند، که با آیه لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ تأیید می‌شود.

ملائکه مهیمین و جلال الهی

ملائکه مهیمین، مانند ستارگانی در جبروت اعلی، مظهر جلال الهی‌اند و خارج از سلسله اسباب، مانند عقل اول و عالم نفوس، قرار دارند. آنها، بدون نزول یا رجوع، در مقام جلال بلاتسبیب غرق‌اند و از اضلال مبرا هستند. این ویژگی، مانند نوری است که جایگاه رفیع آنها را در نظام هستی روشن می‌سازد.

درنگ: ملائکه مهیمین، مظهر جلال بلاتسبیب الهی‌اند و خارج از سلسله اسباب، در جبروت اعلی قرار دارند.

کملین و رجعت

کملین، اولیای کامل، مانند قله‌های رفیع معرفت، در صیف طبیعت از هواهای نفسانی مبرا بوده و دارای رجعت‌اند. رجعت، مانند ظرفی است که برای تحقق کمالات معصومین و صدیقین در ناسوت فراهم شده است. روایاتی مانند «لتغربلن غربلة» (به یقین غربال خواهید شد) بر ضرورت تحقق این کمالات در ظرف رجعت دلالت دارد. این رجعت، مانند پلی است که افکار و اندیشه‌های الهی را به ناسوت متصل می‌سازد.

درنگ: کملین، در صیف طبیعت، دارای رجعت برای تحقق کمالات الهی‌اند، که با روایت «لتغربلن غربلة» تأیید می‌شود.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین ظهورات الهی و تقسیم‌بندی موجودات به اهل طبیعت، ملائکه مهیمین، و کملین، مراتب وجودی را روشن ساخت. دوزخ، مظهر اسماء قهریه است، اما با جنت برابر نیست. مؤمنان و مشرکان در کمالات متفاوت‌اند و خلط آنها با مبانی قرآنی ناسازگار است. اهل طبیعت در گمراهی ثابت‌اند، ملائکه مهیمین در جلال بلاتسبیب قرار دارند، و کملین با رجعت، کمالات الهی را در ناسوت تحقق می‌بخشند. این بخش، طالبان معرفت را به تأمل در مراتب وجودی و تمایز سعادت و شقاوت دعوت می‌کند.

بخش سوم: نقد تحلیل‌های عرفانی و تمایز مفاهیم

نقد تساوی کفار با ملائکه مهیمین

ابن‌عربی، کفار را مظاهر جلالی حق، مشابه ملائکه مهیمین، می‌داند، اما با تفاوت در رجوع. این دیدگاه، مانند خلط نور و ظلمت، نادرست است. کفار، دارای جلال اضلالی‌اند، در حالی که ملائکه مهیمین، جلال بلاتسبیب دارند. کفار نزول داشته‌اند، اما رجوع ندارند، جز برای عذاب، در حالی که ملائکه مهیمین نه نزول دارند و نه رجوع. این تمایز، مانند خط‌کشی میان حقیقت و باطل، از خلط مفاهیم جلوگیری می‌کند.

درنگ: کفار، دارای جلال اضلالی‌اند و با ملائکه مهیمین، که جلال بلاتسبیب دارند، متفاوت‌اند؛ خلط این دو، با مبانی عرفانی ناسازگار است.

نقد رجوع کفار

کفار، جز برای عذاب رجعتی، رجوع ندارند و در صورت بازگشت، به گمراهی پیشین بازمی‌گردند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ (انعام: ۲۸). این حقیقت، مانند نوری است که شقاوت ذاتی کفار را روشن می‌سازد و ادعای رجوع آنها برای سعادت را رد می‌کند.

درنگ: رجوع کفار، جز برای عذاب، ممکن نیست و با آیه لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ تأیید می‌شود.

نقد رجوع مکرر اقطاب

ابن‌عربی، رجوع مکرر اقطاب را مطرح می‌کند، اما نظام خلقت، مانند بوستانی منظم، فاقد تکرار است. هر موجود، نقشی منحصربه‌فرد دارد و رجعت، رجعت طولی است، نه تکرار افراد. این دیدگاه، مانند نقشه‌ای دقیق، کمال نظام هستی را نشان می‌دهد و با نظریه عدل الهی همخوانی دارد.

درنگ: نظام خلقت فاقد تکرار است و رجعت، رجعت طولی برای تحقق کمالات اولیای الهی است، نه تکرار افراد.

جامعه‌شناسی فلسفی و نقص جوامع

در جامعه‌شناسی فلسفی، وجود افراد دو شغلی یا بی‌کار، مانند زخمی بر پیکر جامعه، نشانه نقص است. نظام خلقت الهی، مانند بوستانی بی‌نقص، فاقد بی‌کاری یا تکرار نقش است. این تحلیل، مانند چراغی، کمال نظام هستی را روشن می‌سازد و بر ضرورت انسجام در جامعه تأکید دارد.

درنگ: وجود افراد دو شغلی یا بی‌کار، نشانه نقص جامعه است، در حالی که نظام خلقت الهی، فاقد بی‌کاری یا تکرار نقش است.

رجعت طولی

رجعت، مانند پلی است که عالمی برای استیفای حقوق اولیای صدیقین فراهم می‌سازد، نه تکرار افراد. این رجعت، ظرفی است برای تحقق کمال ناسوتی اولیای الهی، که مانند چشمه‌ای، افکار و اندیشه‌های بلند آنها را در ناسوت جاری می‌سازد. روایات شیعی، مانند «لتغربلن غربلة»، این حقیقت را تأیید می‌کنند.

ився: رجعت، رجعت طولی است و برای استیفای حقوق اولیای صدیقین فراهم شده است، که با روایات شیعی تأیید می‌شود.

نقد عرفان خط‌خطی

عرفان، مانند نقاشی دقیقی از حقایق الهی، معرفتی منسجم و علمی است، نه خط‌خطی بی‌اساس. خلط مفاهیم، مانند شقاوت و سعادت، به سوفسطایی‌گری منجر می‌شود. عرفان، چونان رزقی برای روح، باید با دقت و انسجام، حقیقت توحیدی را ترسیم کند، نه اینکه مفاهیم متضاد را درهم آمیزد.

درنگ: عرفان، معرفت الهی است و باید با انسجام و دقت، حقایق توحیدی را ترسیم کند، نه اینکه مفاهیم متضاد را خلط نماید.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد تحلیل‌های نادرست عرفانی، بر تمایز میان ظهورات اضلالی و غیراضلالی تأکید کرد. کفار، برخلاف ملائکه مهیمین، دارای جلال اضلالی‌اند و رجوع آنها تنها برای عذاب است. رجعت، رجعت طولی است و نظام خلقت فاقد تکرار است. عرفان، باید معرفتی منسجم و دقیق باشد، نه خلط مفاهیم. این بخش، طالبان معرفت را به تأمل در انسجام عرفانی و دوری از سوفسطایی‌گری دعوت می‌کند.

بخش چهارم: مقام جمع و نقد نسبت کمالات به کفار

تفسیر صحیح مقام جمع

مقام جمع، مانند قله‌ای رفیع در عرفان، مختص اولیای خداست که جز حق نمی‌بینند. این مقام، برای اولیای اولیه (معصومین) فعلی و برای اولیای ثانویه (مانند ابوذر و سلمان) تدرجی است. ابن‌عربی، به‌اشتباه، این مقام را به کفار نسبت می‌دهد، در حالی که آنها در انحطاط طبیعت‌اند و از این مقام بی‌بهره‌اند.

درنگ: مقام جمع، مختص اولیای خداست و نسبت دادن آن به کفار، با مبانی عرفانی ناسازگار است.

نقد نسبت نصرت به کفار

ابن‌عربی، خدا را ناصر کفار می‌داند، اما آیه ۲۵ سوره نوح بر عدم نصرت آنها تأکید دارد. نصرت الهی، مانند نوری است که تنها بر مؤمنان می‌تابد، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: وَكَانَ اللَّهُ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا (احزاب: ۴۳؛ و خدا به مؤمنان مهربان است). این آیه، مانند خط‌کشی، نصرت الهی را مختص مؤمنان می‌داند.

درنگ: نصرت الهی مختص مؤمنان است و نسبت دادن آن به کفار، با آیه وَكَانَ اللَّهُ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا ناسازگار است.

تمایز فنا و هلاكت

فنا، مانند وصلی عاشقانه به حق، مختص اولیای کامل است، در حالی که هلاكت، مانند سقوط در گرداب شقاوت، ویژگی کفار است. ابن‌عربی، به‌اشتباه، هلاكت قوم نوح را فنا در حق می‌داند، در حالی که آنها در آتش عذاب غرق شدند. این تمایز، مانند خط‌کشی میان نور و ظلمت، در منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری نیز مورد تأکید قرار گرفته است.

درنگ: فنا، وصول به حق است و مختص اولیای کامل، اما هلاكت، شقاوت و عذاب است و خلط این دو، تحریف مفاهیم عرفانی است.

تمایز عالین و مهیمین

عالین، که خمسه طیبه‌اند، مانند ستارگان درخشان در فصل نوری انسان کامل قرار دارند، در حالی که ملائکه مهیمین، در جبروت اعلی، مظهر جلال بلاتسبیب‌اند. این تمایز، مانند نقشه‌ای دقیق، جایگاه هر یک را در نظام هستی روشن می‌سازد و با روایات شیعی در باب نورانیت اهل بیت تأیید می‌شود.

درنگ: عالین (خمسه طیبه) در فصل نوری انسان کامل قرار دارند و از ملائکه مهیمین، که در جبروت اعلی‌اند، متمایزند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تبیین مقام جمع و نقد نسبت نادرست آن به کفار، بر انحصار این مقام به اولیای خدا تأکید کرد. نصرت الهی، مختص مؤمنان است و هلاكت قوم نوح، شقاوت است، نه فنا در حق. تمایز عالین و ملائکه مهیمین، جایگاه رفیع انسان کامل را روشن ساخت. این بخش، طالبان معرفت را به تأمل در خلوص توحیدی و دوری از خلط مفاهیم دعوت می‌کند.

بخش پنجم: تفسیر آیه سوره نصر و مراتب اولیا

تفسیر آیه سوره نصر

قرآن کریم می‌فرماید: إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا (نصر: ۱-۳؛ چون یاری خدا و پیروزی فرارس