متن درس
شرح فصوص الحکم: تأملاتی در فص نوحی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۳۶۰)
مقدمه: کاوشی در ژرفای عرفان نظری
فصوص الحکم، اثر جاودانه محیالدین ابنعربی، از دیرباز چونان گوهری درخشان در آسمان عرفان نظری میدرخشد. این اثر، با تبیین مراتب وجود و ارتباط انسان با حق، دریچهای به سوی معرفت الهی گشوده است. با این حال، تأویلات ابنعربی، بهویژه در فص نوحی، گاه از مسیر ظاهر قرآن کریم و اصول شرعی فاصله گرفته و به نقدهایی اساسی منجر شده است. شرح حاضر، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه سیصد و شصتم، با نگاهی نقادانه به تأویلات ابنعربی و شارحانش، بهویژه در نسبت دادن صفات کمال به کافر و فاجر و خلط مراتب عرفا با کفار، میپردازد. این نوشتار، با ساختاری علمی و زبانی فاخر، تلاش دارد تا مفاهیم عرفانی را در پرتو قرآن کریم و عرفان شیعی تبیین کرده و برای پژوهشگران این حوزه، منبعی جامع و معتبر ارائه دهد.
بخش نخست: نقد تأویلات ابنعربی در فص نوحی
تأویلات بیمبنا و تحریف معنوی
ابنعربی در فص نوحی، آیات قرآن کریم را با تأویلات خودساختهای تفسیر میکند که فاقد استناد شرعی یا علمی است. این تأویلات، که گاه با عنوان «من عندی» شناخته میشوند، نهتنها از ظاهر قرآن کریم فاصله میگیرند، بلکه به تحریف معنوی آیات منجر میشوند. تحریف معنوی، در برابر تحریف لفظی، به انحراف در فهم و تفسیر معانی آیات اشاره دارد. در عرفان شیعی، هر تأویلی باید با ظاهر قرآن کریم و روایات معتبر همخوانی داشته باشد، وگرنه به مثابه تخریب معنای الهی است.
روششناسی تأویل در عرفان شیعی، بر این اصل استوار است که تفسیر و تأویل، متفرع بر ظاهر قرآن کریم است. این دیدگاه، که با روش تفسیری عالمان برجسته شیعه مانند علامه طباطبایی همخوانی دارد، هرگونه تأویل بیمبنا را که با ظاهر آیات در تعارض باشد، نادرست میداند.
نقد نسبت دادن کمال به کافر و فاجر
یکی از انتقادات اساسی به ابنعربی در فص نوحی، نسبت دادن صفات کمال به کافر و فاجر است. در قرآن کریم، کافر به کسی اطلاق میشود که حق را کتمان کرده و فاجر به فردی که پرده عفت و حرمت را دریده است. این دو صفت، ذاتاً نقصاند و نمیتوانند مظهر کمالات الهی باشند. ابنعربی، برخلاف این اصل قرآنی، کافر و فاجر را مظهر ظهورات الهی میداند، که این دیدگاه با عرفان شیعی و اصول شرعی ناسازگار است.
خلط مراتب عرفا و کفار
ابنعربی در تأویلات خود، گاه مراتب عرفا را با کفار درهم میآمیزد و عرفا را تابع کفار میداند. این خلط مراتب، از منظر عرفان شیعی، بیمبنا و نادرست است. عرفا، به دلیل التزام به شرع و تقوا، از کفار متمایزند و نمیتوان اعمال و مراتب وجودی آنها را با کافران یکی دانست.
عارف ممکن است به دلیل تقیه، کمالات خود را کتمان کند، اما این کتمان، مبتنی بر مصلحت شرعی است و با کتمان کفار، که از نقص و عناد ناشی میشود، تفاوت بنیادین دارد. تقیه در عرفان شیعی، به حفظ دین و کمالات در برابر دشمنان اشاره دارد و عملی شرعی محسوب میشود.
جبههبندی روشن قرآن کریم
قرآن کریم، با وضوحی بینظیر، جبهههای ایمان، کفر و نفاق را از یکدیگر متمایز میکند. این جبههبندی، در آیاتی مانند ﴿فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ (الأنعام: ۹۷) به روشنی دیده میشود. آیات فص نوحی نیز این تمایز را تأیید میکنند:
- ﴿وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا﴾ (نوح: ۲۶)
نوح گفت: پروردگارا، هیچیک از کافران را بر روی زمین وامگذار. - ﴿إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا﴾ (نوح: ۲۷)
چرا که اگر آنها را وامگذاری، بندگانت را گمراه میکنند و جز فاجر کافری نزایند.
این آیات، بر تقابل آشکار بین ایمان و کفر تأکید دارند و نشان میدهند که کافران و نسلشان، به دلیل گمراه کردن بندگان خدا و تداوم فسق و کفر، شایسته نابودیاند.
بخش دوم: دعا و استغفار حضرت نوح علیهالسلام
طلب مغفرت و معنای آن
حضرت نوح علیهالسلام در قرآن کریم برای خود و والدینش طلب مغفرت میکند: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ﴾ (نوح: ۲۸)؛ «پروردگارا، مرا و پدر و مادرم را بیامرز.» این طلب مغفرت، با عصمت حضرت نوح سازگار است و به رفع کاستیهای غیرعمدی اشاره دارد. ابنعربی، اما، این آیه را به کتمان کمالات تأویل کرده و «اغفر» را به معنای پنهان کردن کمالات تفسیر میکند، که این تأویل بیمبنا و تحریف معنوی است.
مغفرت در قرآن کریم، به معنای آمرزش نواقص است، نه کتمان کمالات. همچنین، تأویل «والدین» به عقل و نفس، با معنای ظاهری آیه و تفاسیر معتبر شیعی ناسازگار است. والدین در این آیه، به معنای پدر و مادر حقیقیاند، نه مفاهیم عرفانی.
نقد تأویلات آیات توحیدی
ابنعربی در فص نوحی، آیاتی مانند ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ (الحدید: ۳)؛ «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن» و ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمَا كُنْتُمْ﴾ (الحدید: ۴)؛ «و او با شماست هر کجا باشید» را به کتمان و ظهور کفار تأویل میکند. این تأویلات، با معنای ظاهری آیات که به توحید ذاتی و صفاتی حق و اقتدار الهی اشاره دارند، ناسازگار است.
ابنعربی مدعی است که کفار اسرار الهی را ظاهر و سپس کتمان میکنند، اما این دیدگاه با آیات قرآنی که کفر را به انکار حق و ناسپاسی تعریف میکنند، مانند ﴿كَفَرُوا بِمَا أُنْزِلَ﴾ (البقرة: ۹۱) و ﴿كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ﴾ (آلعمران: ۱۱۲)، در تعارض است.
بخش سوم: عرفان شیعی و کتمان کمالات
تقیه و کتمان عرفانی
در عرفان شیعی، عارف ممکن است به دلیل تقیه، کمالات خود را کتمان کند. این کتمان، برخلاف کتمان کفار که از نقص و عناد ناشی میشود، عملی شرعی و مبتنی بر مصلحت است. عارف، برای حفظ دین و کمالات خود در برابر دشمنان، ناچار به پنهانکاری است، اما این کتمان با کفر و فجور تفاوت بنیادین دارد.
کتمان کمالات در عصر غیبت، ضرورتی اجتماعی و شرعی است. عارف، اگر کمالات خود را آشکار کند، در معرض خطر قرار میگیرد، چنانکه عوام ممکن است به بهانه تبرک، حرمت او را زیر پا بگذارند. این دیدگاه، با احادیثی مانند «کتمان سرّکم» همخوانی دارد.
تبرک و رعایت حدود شرعی
تبرک، عملی معنوی است که در عرفان شیعی به قصد تقرب به خدا و اولیا انجام میشود. با این حال، نقض مالکیت یا اسراف به بهانه تبرک، حرام است. پاره کردن لباس فردی به نیت تبرک، نقض مالکیت اوست و با احکام شرعی ناسازگار است. معنویت تبرک، در گرو رعایت حدود شرعی است.
به عنوان مثال، مالیدن پارچه به ضریح مقدس و سپس استفاده از آن برای تبرک، نیازی به نقض مالکیت یا اسراف ندارد. این عمل، به معنای انتقال صفا و معنویت است، نه تخریب اموال دیگران.
بخش چهارم: ظهور کمالات در عصر مهدی علیهالسلام
کتمان تا ظهور خاتم اولیا
در عرفان شیعی، عارف ناچار است کمالات خود را تا زمان ظهور حضرت مهدی علیهالسلام کتمان کند. در عصر ظهور، تقیه رفع شده و حق و کمالات به صورت آشکار ظهور مییابد. این دوران، به مثابه بهاری معنوی است که در آن، کمالات انسانها چونان شکوفههای درختان به بار مینشیند.
این دیدگاه، با روایات شیعی که ظهور را با آشکار شدن حق و کمالات همراه میدانند، همخوانی دارد. در این عصر، صفا و محبت به صورت عینی ظهور یافته و انسانها از دیدار اهل کمال، حتی بدون داشتن کمال، بهرهمند میشوند.
نقد افکار ارتجاعی
تصور صلواتی شدن امور در عصر ظهور، که به معنای تنبلی و بیمسئولیتی است، دیدگاهی ارتجاعی و نادرست است. روایات شیعه، ظهور را با عدالت، تلاش اجتماعی و شکوفایی کمالات همراه میدانند، نه با رکود و بیعملی. این دیدگاه، بر ضرورت تلاش و مسئولیت در عصر ظهور تأکید دارد.
بخش پنجم: نقد شطحیات و ضرورت مربی
شطحیات و انحرافات عرفانی
شطحیات، به اعمالی اطلاق میشود که ظاهرشان نادرست اما باطنشان صحیح است. با این حال، این اعمال در شرع توجیه ندارند و گاه به انحراف منجر میشوند. به عنوان مثال، داستانهایی مانند فتوای جنید به قتل حلاج، فاقد اعتبار تاریخیاند و بیشتر به روایات قهوهخانهای شباهت دارند.
عرفان حقیقی، معرفت الهی است و با شعبدهبازی یا اعمال غیرمتعارف که عوام را فریب میدهد، تفاوت دارد. عرفان شیعی، بر معرفت و تقوا استوار است، نه بر کرامات ظاهری یا شطحیات.
نقش مربی در سلوک عرفانی
عارف سالک، برای جلوگیری از انحراف در اظهار و کتمان کمالات، به مربی نیاز دارد. مربی، با هدایت سالک، او را از لغزش در مواضع لغزنده حفظ میکند. این دیدگاه، با نقش محوری پیر و مرشد در عرفان شیعی همخوانی دارد.
داستانهایی مانند شطحیات بایزید بسطامی یا فتوای جنید به قتل حلاج، فاقد سند معتبرند و نمیتوانند مبنای عرفان حقیقی قرار گیرند. عارف باید در اظهار و کتمان، اندازه نگه دارد تا از انحراف مصون بماند.
نتیجهگیری: عرفان شیعی در پرتو قرآن کریم
شرح فص نوحی در درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، با نگاهی نقادانه به تأویلات ابنعربی و شارحانش، بر ضرورت پایبندی به ظاهر قرآن کریم و اصول شرعی تأکید دارد. این شرح، با تبیین جبههبندی روشن قرآن کریم بین ایمان و کفر، خلط مراتب عرفا و کفار را مردود میداند. همچنین، با تأکید بر تقیه و کتمان کمالات در عصر غیبت و ظهور آنها در عصر مهدی علیهالسلام، عرفان شیعی را به مثابه گوهری درخشان در برابر تأویلات بیمبنا معرفی میکند.
این نوشتار، با تکیه بر روششناسی تأویل، نقد شطحیات و نقش مربی در سلوک، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران عرفان نظری ارائه میدهد. پرسشهای آتی میتوانند به بررسی دقیقتر شطحیات، نقش مربی در عرفان، و تأثیر ظهور بر آشکار شدن کمالات بپردازند.