در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 379

متن درس





تحلیل فص ادریسیه: تأملی در اسما و صفات الهی

تحلیل فص ادریسیه: تأملی در اسما و صفات الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه سیصد و هفتاد و نه)

مقدمه: درآمدی بر اسما و صفات الهی در فص ادریسیه

فص ادریسیه از کتاب فصوص الحکم ابن‌عربی، چونان گوهری درخشان در گنجینه عرفان نظری، به تبیین اسما و صفات الهی با رویکردی عرفانی و کلامی می‌پردازد. این بخش، با تمرکز بر تقسیم‌بندی اسما به ذاتی، صفاتی، و فعلی، و بررسی نسبت آن‌ها با ذات باری‌تعالی، دریچه‌ای به سوی فهم عمیق‌تر حقیقت الهی می‌گشاید. درس‌گفتار استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه سیصد و هفتاد و نهم، با نگاهی نقادانه به تأویلات ابن‌عربی، بر ضرورت فهم دقیق و قانونمند اسما تأکید می‌ورزد و از کاستی‌های رویکردهای کلامی و خودآموخته در تبیین این حقایق پرده برمی‌دارد. این نوشتار، با بازخوانی محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های ارائه‌شده، می‌کوشد تا با زبانی متین و ساختاری منسجم، مفاهیم عرفانی و فلسفی فص ادریسیه را در قالبی علمی و دانشگاهی ارائه دهد. با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی و پیوندهای معنایی، این متن به گونه‌ای نگاشته شده که هم حقیقت اسما را روشن سازد و هم راه را برای پژوهش‌های عمیق‌تر در عرفان نظری هموار کند.

بخش اول: نقد کاستی‌های تبیین اسما در متون عرفانی

محدودیت‌های کتب عرفانی در تبیین اسما

کتب عرفانی، از جمله فصوص الحکم، در تبیین حقایق اسما و صفات الهی، چونان آینه‌ای غبارگرفته، از بازتاب کامل حقیقت ناتوان‌اند. این کاستی، ریشه در فقدان تجربه مستقیم عرفانی و اتکای نویسندگان به مطالعه و خودآموزی دارد. اسما، چونان چشمه‌های زلال معرفت، تنها در سایه تعلیم الهی به انبیاء و اولیاء جاری می‌شوند. فقدان این تعلیم، تأویلات را به سوی کلامی‌گری سوق داده و از عمق عرفانی و فلسفی دور ساخته است. این نقد، چونان نوری که تاریکی را می‌زداید، بر تمایز میان علم لدنی و دانش خودآموخته تأکید می‌ورزد و رویکرد کلامی را در فهم اسما ناکافی می‌داند.

درنگ: کتب عرفانی، به دلیل اتکا به مطالعه و خودآموزی، در تبیین حقایق اسما ناقص‌اند و از عمق عرفانی و فلسفی فاصله دارند.

علم اسما: میراث انبیاء و اولیاء

علم اسما، چونان گنجی الهی، مختص انبیاء و اولیاء است که از معلم حقیقی، یعنی ذات باری‌تعالی، بهره‌مند شده‌اند. قرآن کریم در سوره بقره، آیه ۳۱، این حقیقت را چنین بیان می‌کند:

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا

و خدا همه اسما را به آدم آموخت.

این آیه، چونان کلیدی زرین، بر اختصاص علم اسما به انبیاء تأکید دارد. حضرت آدم، به عنوان اولین شاگرد این مکتب الهی، از تعلیم مستقیم حق بهره‌مند شد. این علم، فراتر از مطالعه نظری، نیازمند اتصال به حقایق الهی است و تنها در سایه لطف باری‌تعالی به دست می‌آید.

درنگ: علم اسما، مختص انبیاء و اولیاء است که از تعلیم الهی بهره‌مند شده‌اند و فراتر از دانش نظری است.

نقد تأویلات کلامی در فص ادریسیه

تأویلات فص ادریسیه در باب اسما، به دلیل ریشه‌های کلامی، از عمق عرفانی و فلسفی فاصله گرفته و به ابتدایی‌گری و تحریف معنوی انجامیده است. ابن‌عربی، در برخی موارد، با نسبت دادن متعلق به همه اسما، از حقیقت اطلاقی آن‌ها دور شده و به سوی نسبیت کلامی گراییده است. این رویکرد، چونان شاخه‌ای بی‌ریشه، از استواری وحی الهی بی‌بهره است و نیازمند پالایش حکمی و عرفانی است.

درنگ: تأویلات کلامی فص ادریسیه، به دلیل فقدان اساس فلسفی و عرفانی، به تحریف معنوی اسما منجر شده‌اند.

بخش دوم: مراتب وجودی حق و تقسیم‌بندی اسما

تعینات سه‌گانه حق

حق تعالی، چونان خورشیدی بی‌غروب، در سه مرتبه تعین ظهور می‌یابد: احدیت، واحدیت، و ذات. احدیت، مرتبه غیب‌الغیب است که هیچ کثرتی در آن راه ندارد. واحدیت، چونان آیینه‌ای که اسما را بازمی‌تاباند، مرتبه ظهور اسما و صفات است. ذات، مرتبه اطلاقی است که تعین آن، نه عینی، بلکه لحاظی است. این تقسیم‌بندی، چونان نقشه‌ای از مراتب وجود، راه را برای فهم اسما و صفات هموار می‌سازد.

درنگ: حق تعالی در سه مرتبه احدیت، واحدیت، و ذات متعین است، و ذات، تعینی لحاظی دارد، نه عینی.

تقسیم‌بندی اسما به ذاتی، صفاتی، و فعلی

اسما، چونان شاخه‌های درخت وجود، به سه دسته ذاتی، صفاتی، و فعلی تقسیم می‌شوند. اسمای ذاتی، مانند «الله» و «حی»، بدون متعلق‌اند و به ذات حق تعلق دارند، گویی نوری که خود به خود می‌درخشد. اسمای صفاتی، مانند «رحمن»، عام‌اند و جامعیت صفات الهی را نشان می‌دهند. اسمای فعلی، مانند «رازق» و «مرید»، متعلق‌دارند و ظهورشان به متعلقاتی چون «مرزوق» و «مراد» وابسته است. این تقسیم‌بندی، چونان نظامی منسجم، مراتب وجودی اسما را روشن می‌سازد.

درنگ: اسما به ذاتی (بدون متعلق)، صفاتی (عام)، و فعلی (متعلق‌دار) تقسیم می‌شوند و هر یک مرتبه‌ای از ظهور الهی را نشان می‌دهند.

اسمای ذاتی و فقدان متعلق

اسمای ذاتی، مانند «الله» و «حی»، چونان قله‌های رفیع معرفت، از هرگونه متعلق مبرا هستند. این اسما، به ذات حق تعلق دارند و حقیقت آن را بازمی‌تابانند. برای مثال، «عالم بذاته» نشان می‌دهد که علم الهی، مستقل از هر متعلق خارجی است. این اطلاق، اسمای ذاتی را از نسبیت و اضافه دور می‌سازد، گویی ستارگانی که در آسمان حقیقت بدون نیاز به بازتاب می‌درخشند.

درنگ: اسمای ذاتی، مانند الله و حی، بدون متعلق‌اند و حقیقت ذات حق را نشان می‌دهند.

اسمای فعلی و وابستگی به متعلق

اسمای فعلی، مانند «رازق» و «مرید»، چونان رودهایی جاری، به متعلقات خود وابسته‌اند. «رازق» به «مرزوق» و «مرید» به «مراد» نیازمند است. این متعلقات، یا در ظرف علم الهی (قبل از وجود خارجی) هستند یا در اعیان خارجی ظهور می‌یابند. حدیث شریف «رازق قبل کل مرزوق» بر تقدم علمی اسمای فعلی بر متعلقاتشان تأکید دارد، گویی نوری که پیش از تابیدن بر اشیا، در ذات خود کامل است.

درنگ: اسمای فعلی، مانند رازق، به متعلقاتی چون مرزوق وابسته‌اند و در ظرف علم یا عین ظهور می‌یابند.

اسمای صفاتی و جامعیت

اسمای صفاتی، مانند «رحمن»، چونان دریایی بی‌کران، اسمای فعلی را تحت سیطره خود دارند. این اسما، واسطه میان اسمای ذاتی و فعلی‌اند و جامعیت صفات الهی را نشان می‌دهند. «رحمن»، به عنوان اسمی عام، تمامی اسمای فعلی مانند «رازق» را در بر می‌گیرد، گویی مادری که فرزندان خود را در آغوش می‌کشد.

درنگ: اسمای صفاتی، مانند رحمن، عام‌اند و اسمای فعلی را تحت سیطره خود دارند.

بخش سوم: ازلیت و اطلاق اسما

عدم حدوث اسمای الهی

هیچ‌یک از اسمای الهی، حتی اسمای فعلی مانند «رازق»، حادث نیستند، زیرا حدوث آن‌ها به نقص در علم، قدرت، یا کرم الهی منجر می‌شود. این دیدگاه، چونان صخره‌ای استوار، بر ازلیت و کمال اسما تأکید دارد. فعلیت اسما در ظرف علم یا عین، با ازلیت آن‌ها منافاتی ندارد. فرض اینکه خداوند دیروز رازق نبوده و امروز رازق شده، باطل است، زیرا نقص در ذات الهی راه ندارد.

درنگ: اسمای الهی، حتی اسمای فعلی، ازلی‌اند و حدوث آن‌ها به نقص در ذات الهی منجر می‌شود.

نقد نسبت دادن متعلق به همه اسما

فرض اینکه همه اسما نسبی و متعلق‌دارند، چونان سرابی در بیابان حقیقت، با اطلاق اسمای ذاتی منافات دارد. اسمای ذاتی، مانند «علیم» و «رحیم»، بذاته‌اند و از متعلقات خارجی مبرا هستند. این نقد، با تأکید بر وحدت اطلاقی و شخصی حق، اسما را از نسبیت و اضافه دور می‌داند و بر حقیقت اتصافی آن‌ها تأکید می‌ورزد.

درنگ: اسمای ذاتی، اطلاقی و غیرنسبي‌اند و نسبت دادن متعلق به آن‌ها با حقیقت عرفانی منافات دارد.

وحدت حق و اسما

حق تعالی، چونان واحدی حقیقی، با اسما و صفاتش متحد است. اسما، ظهورات ذات او هستند، نه مفاهیم ذهنی یا اضافات نسبی. این وحدت، چه به لسان حکمت (اطلاقی) یا عرفان (شخصی)، چونان نوری یکپارچه، حقیقت الهی را نشان می‌دهد. دعای امام سجاد علیه‌السلام، با عبارت «وحدانية العدد»، بر این وحدت تأکید دارد و اسما را جلوه‌های ذات می‌داند.

درنگ: حق، واحدی حقیقی است و اسما، ظهورات ذات او هستند، نه مفاهیم نسبی یا اضافات ذهنی.

بخش چهارم: قرب به اسما و تفاوت اسما و صفات

امکان قرب به اسما و ذات

قرب به اسما و صفات الهی، چونان سفری روحانی، برای سالک در ظرف صعود ممکن است. حتی معرفت ذات نیز، از جانب حق مانعی ندارد، گرچه موانع از سوی سالک ممکن است پدید آید. این امکان، چونان دری گشوده، از لطف بی‌کران الهی سرچشمه می‌گیرد و راه سلوک را برای وصول به حقیقت هموار می‌سازد.

درنگ: قرب به اسما و حتی ذات الهی برای سالک ممکن است و از جانب حق مانعی وجود ندارد.

تفاوت اسما و صفات

صفت، لحاظ وصفی است و اسم، لحاظ ذاتی. هر صفتی با لحاظ ذات، اسم می‌شود و هر اسمی با حذف لحاظ ذات، صفت. برای مثال، «عدل» صفت است و «عادل» اسم. این تمایز، چونان دو بال معرفت، بر وحدت اسما و صفات در موصوف (ذات) تأکید دارد. اسما و صفات، در ذات حق متحدند و تفاوت آن‌ها در لحاظ است، نه در ماهیت.

درنگ: صفت، لحاظ وصفی و اسم، لحاظ ذاتی است، اما هر دو در ذات حق متحدند.

اسما، مظهر افعال

اسما، چونان آیینه‌های الهی، مظهرند و افعال، مظاهر آن‌ها. تمامی اسما ثبوتی‌اند و صفات سلبیه، مانند «غیرمرئی»، انتزاعات ذهنی‌اند که از حقیقت الهی دورند. این دیدگاه، چونان آبی زلال، صفات ثبوتی را ذاتی می‌داند و صفات سلبیه را بی‌اعتبار می‌شمارد.

درنگ: اسما، مظهر افعال‌اند و صفات سلبیه، انتزاعات ذهنی و فاقد حقیقت‌اند.

تقسیم‌بندی صفات

صفات الهی، چونان شاخه‌های درخت معرفت، به جمالی (مانند رحمن)، جلالی (مانند جبار)، و کمالی (شامل جمال و جلال) تقسیم می‌شوند. همچنین، به ذاتی، صفاتی، و فعلی دسته‌بندی می‌گردند. کثرت، نه در ذات و نه در صفات، بلکه در ظهورات فعلی است، گویی نور خورشید که در رنگین‌کمان تجلی می‌یابد.

درنگ: صفات به جمالی، جلالی، کمالی، ذاتی، صفاتی، و فعلی تقسیم می‌شوند و کثرت تنها در ظهورات فعلی است.

بخش پنجم: نقد تأویلات نادرست اسما

نقد نسبت دادن متعلق به اسمای ذاتی

نسبت دادن متعلق به اسمای ذاتی، مانند «علیم»، «رحیم»، «سمیع»، و «بصیر»، چونان بستن بال‌های حقیقت، با اطلاق ذاتی آن‌ها منافات دارد. این اسما، بذاته‌اند و از متعلقات خارجی مبرا هستند. برای مثال، «عالم بذاته» و «رحیم فی ذاته» نشان می‌دهند که این اسما به ذات حق تعلق دارند، نه به خلق.

درنگ: اسمای ذاتی، مانند علیم و رحیم، اطلاقی‌اند و از متعلقات خارجی مبرا هستند.

غنای الهی از خلق

قرآن کریم در سوره آل‌عمران، آیه ۹۷، می‌فرماید:

وَاللَّهُ الْغَنِيُّ عَنِ الْعَالَمِينَ

و خدا از جهانیان بی‌نیاز است.

این آیه، چونان صاعقه‌ای که تاریکی را می‌شکافد، بر غنای الهی از خلق تأکید دارد. حتی اسمای فعلی، مانند «رازق»، از متعلقات خارجی بی‌نیازند و متعلقاتشان ذاتی است.

درنگ: تمامی اسما و صفات الهی، حتی رازق، از خلق بی‌نیازند و متعلقاتشان ذاتی است.

عشق الهی به ذات

حق تعالی، چونان عاشقی بی‌همتا، عاشق و معشوق ذات خویش است. اسما و صفاتش، تجلیات این عشق ذاتی‌اند. این دیدگاه، با عبارت عرفانی «هو العاشق و المعشوق»، خدا را موجودی معرفی می‌کند که ابتدا به ذات و صفاتش عشق می‌ورزد، سپس به خلق. این عشق، چونان چشمه‌ای جوشان، سرچشمه همه ظهورات است.

درنگ: حق، عاشق و معشوق ذات خویش است و اسما و صفات، تجلیات عشق ذاتی او هستند.

اولیاء و ترک دنیا

اولیاء خدا، به دلیل شهود عشق الهی، دنیا را به هیچ می‌انگارند. ترک دنیا برای آن‌ها، نه ریاضت، بلکه لذتی است که از اتصال به حقایق الهی سرچشمه می‌گیرد. شهادت اولیاء، چونان رقصی عاشقانه، نشان از وصول دفعی آن‌ها به حق دارد، گویی پرندگانی که به سوی آسمان حقیقت پرواز می‌کنند.

درنگ: اولیاء خدا، به دلیل شهود عشق الهی، دنیا را به هیچ می‌گیرند و ترک آن برایشان لذت است.

بخش ششم: نقد تأویلات نادرست و ضرورت قانونمندی

نقد تأویلات عرفانی ناقص

تأویلات عرفانی که اسما را به متعلقات خارجی محدود می‌کنند، چونان قفسی تنگ، عظمت الهی را کوچک می‌سازند. این تأویلات، به دلیل ریشه کلامی، از حقیقت عرفانی فاصله دارند و ایمان را تضعیف می‌کنند. عرفان، چونان علمی ناب، نیازمند تبیین دقیق و قانونمند است تا حقیقت خدا را به تمامی نشان دهد.

درنگ: تأویلات ناقص عرفانی، با محدود کردن اسما به متعلقات، از عظمت الهی می‌کاهند.

نقد تأویل رب و قیوم به ذاتی

نسبت دادن «رب» و «قیوم» به اسمای ذاتی، چونان خطایی در نقشه‌کشی، نادرست است. «رب»، حاکم اسمای فعلی و «قیوم»، مقوم همه اسما و موجودات است. این اسما، فعلی‌اند و به متعلقات وابسته‌اند، نه ذاتی. این نقد، بر ضرورت دقت در دسته‌بندی اسما تأکید دارد.

درنگ: رب و قیوم، اسمای فعلی‌اند و نسبت دادن آن‌ها به اسمای ذاتی نادرست است.

تفاوت باری، خالق، و مبدع

«باری»، ابداع بلاماده می‌کند، مانند خلق آب. «خالق»، خلق عام است، مانند خلق آدم از آب. «مبدع»، خالق مجردات است. این اسما، همگی فعلی‌اند و به متعلقات خود وابسته‌اند. این تمایز، چونان خطوطی روشن، تفاوت در شیوه خلق را نشان می‌دهد.

درنگ: باری، خالق، و مبدع، اسمای فعلی‌اند و به متعلقات مختلف وابسته‌اند.

نقد تعریف قیوم

تعریف «قیوم» به «ما یقوم به من الموجودات المقیده»، چونان بستن دریچه حقیقت، نادرست است. قیوم، قائم بنفسه و مقوم لغیره است. این تعریف، قیوم را به متعلقات خارجی محدود می‌کند و از اطلاق آن می‌کاهد. قیوم، قوام ذاتی دارد و مقوم همه اسما و صفات است.

درنگ: قیوم، قائم بنفسه و مقوم لغیره است و تعریف آن به متعلقات خارجی محدود، نادرست است.

نقد جابه‌جایی اسما

جابه‌جایی اسما، مانند قرار دادن «علیم» در اسمای فعلی و «رب» در اسمای ذاتی، ناشی از فقدان آگاهی دقیق از ماهیت اسما است. این خطا، چونان گمراهی در مسیر معرفت، از خودآموزی و ناآشنایی با مبانی عرفانی و فلسفی سرچشمه می‌گیرد.

درنگ: جابه‌جایی اسما، مانند قرار دادن علیم در فعلی و رب در ذاتی، خطایی روش‌شناختی است.

نقد تعریف حق

تعریف «حق» به «الثابت بنفسه و المثبت لغیره»، چونان افزودن سایه‌ای به نور، نادرست است. حق، از تعدی و نسبت مبراست و اطلاق آن، فراتر از هر اضافه‌ای است. این تعریف، با افزودن «مثبت لغیره»، حق را نسبی می‌کند و با حقیقت عرفانی آن منافات دارد.

درنگ: حق، از تعدی و نسبت مبراست و تعریف آن به «مثبت لغیره» با اطلاق آن منافات دارد.

بخش هفتم: ضرورت قانونمندی و پرسشگری در علوم دینی

نقد فقدان سند در تأویلات

تأویلات بدون سند، مانند تعریف «حق» به «مثبت لغیره»، چونان بنایی بی‌ستون، غیرمعتبرند. علوم دینی، چونان گوهری گرانبها، نیازمند قانونمندی و استناد به سند و دلیل‌اند تا از تأویلات بی‌اساس مصون بمانند. این نقد، بر ضرورت پالایش متون دینی از شبهات تأکید دارد.

درنگ: تأویلات بدون سند، غیرمعتبرند و علوم دینی نیازمند قانونمندی و استناد به دلیل‌اند.

نقد فرهنگ عدم پرسشگری

فرهنگ عدم پرسشگری در علوم دینی، چونان غباری بر آینه حقیقت، به پذیرش بی‌چون‌وچرای تأویلات نادرست انجامیده است. پرسشگری، نه تنها عظمت عالمان را کم نمی‌کند، بلکه چونان آبی زلال، علوم دینی را پالایش می‌دهد. این دیدگاه، بر ضرورت نقد علمی و پرسشگری تأکید دارد.

درنگ: پرسشگری علمی، علوم دینی را پالایش می‌دهد و عظمت عالمان را کم نمی‌کند.

نقد تصویر نادرست از خدا

تأویلات ناقص، خدا را به موجودی محدود و غیرقابل اعتقاد تبدیل می‌کنند، گویی نقاشی‌ای که رنگ‌هایش محو شده است. این تصویر، با عظمت الهی منافات دارد و ایمان را تضعیف می‌کند. عرفان، چونان علمی ناب، باید خدا را به گونه‌ای نشان دهد که برای همه، حتی غیرمؤمنان، جذاب باشد.

درنگ: تأویلات ناقص، تصویر نادرستی از خدا ارائه می‌دهند و عرفان ناب باید خدا را عظیم و جذاب نشان دهد.

عرفان، علمی ناب و فراگیر

عرفان، چونان چشمه‌ای زلال، علمی ناب است که حقیقت خدا را برای همه، حتی غیرمؤمنان، جذاب می‌سازد. ناکامی در ارائه عرفان ناب، نه از ذات عرفان، بلکه از تأویلات ناقص و کلامی سرچشمه می‌گیرد. این دیدگاه، بر ضرورت تبیین دقیق و قانونمند عرفان تأکید دارد.

درنگ: عرفان، علمی ناب و جذاب است که نیازمند تبیین دقیق و قانونمند است.

بخش هشتم: مسئولیت عالمان دینی در تولید علم

ضرورت پیشرفت علمی در علوم دینی

علوم دینی، با وجود امکانات امروزی، نیازمند پیشرفتی متناسب با نیازهای زمانه است. عالمان گذشته، با وجود محدودیت‌ها، چونان ستارگان در آسمان دانش، آثاری ارزشمند خلق کردند. اما امروز، کم‌کاری در تولید علم، چونان سایه‌ای بر این میراث، مانع پیشرفت است. این نقد، بر مسئولیت عالمان در بهره‌گیری از امکانات برای تولید علم تأکید دارد.

درنگ: علوم دینی نیازمند پیشرفت متناسب با امکانات امروزی است و کم‌کاری مانع آن است.

زحمات عالمان گذشته

عالمان گذشته، با وجود محدودیت‌ها، چونان کاروانی در بیابان‌های دشوار، با زحمات عظیم آثاری ارزشمند به جای گذاشتند. این آثار، گرچه گاه کاستی‌هایی دارند، اما چونان گنجی گرانبها، شایسته احترام‌اند. این دیدگاه، ضمن نقد کاستی‌ها، بر ارزش زحمات پیشینیان تأکید دارد.

درنگ: زحمات عالمان گذشته، با وجود محدودیت‌ها، ارزشمند است و شایسته احترام.

نقد انعطال علم

تبدیل درس و بحث به شغل دوم، چونان آفتی بر درخت علم، به انعطال آن منجر می‌شود. عالمان، چونان باغبانان معرفت، باید وقت و عمر خود را وقف تولید علم کنند. اخلاص و تمرکز در این مسیر، چونان آبی حیات‌بخش، علم را از انعطال نجات می‌دهد.

درنگ: تبدیل درس و بحث به شغل دوم، به انعطال علم منجر می‌شود و اخلاص در تولید علم ضروری است.

نتیجه‌گیری: بازخوانی فص ادریسیه در پرتو عرفان و فلسفه

تحلیل فص ادریسیه، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، دریچه‌ای است به سوی فهم عمیق اسما و صفات الهی. این نوشتار، با تقسیم‌بندی اسما به ذاتی، صفاتی، و فعلی، و نقد تأویلات کلامی و ناقص، بر اطلاق اسمای ذاتی و ازلیت همه اسما تأکید دارد. حق، واحدی حقیقی است و اسما، ظهورات ذات او هستند، نه مفاهیم نسبی. نقد فرهنگ عدم پرسشگری، ضرورت قانونمندی در علوم دینی، و مسئولیت عالمان در تولید علم، از مهم‌ترین دستاوردهای این تحلیل است. عرفان، به عنوان علمی ناب، باید با تبیین دقیق، حقیقت خدا را به گونه‌ای نشان دهد که برای همه جذاب باشد. این متن، با ارائه محتوایی منسجم و علمی، راه را برای پژوهش‌های آتی در عرفان نظری و فلسفه الهی هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی